در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سینمای سیاسی» ثبت شده است

۱۱
دی

فیلمی که پیشنهاد می‌کنم تا قبل از ۱۳دی امسال ببینید

https://bayanbox.ir/view/8910826521117731897/eyeinsky.jpg

دو سال از شهادت و ترور بزرگ‌ترین و شریف‌ترین قهرمان نظامی این روزگار که جان و آبرو هردو در گروی رهایی انسان و انسانیت گذاشت گذشت و همچنان سینمای ایران در سکوتی احتمالا نجیبانه و شرمسارانه!- به سر می‌برد. سکوت سینما و چه‌بسا هنر ایران- به سکوت دوشیزه عروسی می‌ماند که زیر کله‌قندهای به ته رسیده، در کنار داماد مو سپید شده، پیش چشم هشت میلیارد میهمان مراسم، در پاسخ به هفتصدوسی‌مین دعوت عاقد مبنی بر «عروس خانم آیا وکیلم»؟ برای هفتصدوسی‌مین‌بار رفته گل بچیند و ظاهرا هنگام گل چیدن خوابش برده!

این است که به جای تماشای سینمایی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، سردار اخلاق و شرافت و شجاعت و انسانیت، در دومین سالگرد ایشان نیز مجبورم شما را به تماشای فیلمی غیر ایرانی مربوط به جغرافیا و تاریخی دیگر دعوت کنم. اما این فیلم را پس از دی ۱۳۹۸ ما ایرانی‌ها بهتر و بیشتر و ملموس‌تر می‌فهمیم. شاید آنقدر که ما بفهمیم خود اهالی فیلم (چه مولفان چه آنانکه موضوع فیلم هستند) متوجه نشوند.

وقتی طرح رهاشدۀ کتابم دربارۀ «سینمای ضدآمریکایی جهان» را می‌نوشتم نام «گوین هود» (Gavin Hood) را به عنوان یکی از فصل‌های سی‌گانه‌اش نوشته بودم. گوین هود آدم جالب و عجیبی است. هم بازیگر است هم کارگردان و البته بیشتر در دومی درخشیده. متولد ژوهانسبورگ است، ثروت‌مندترین شهر قارۀ فقیر، آمریکایی‌ترین خطه آفریقا، در مرز شرق و غرب و فقر و ثروت و سنت و مدرنیته به دنیا آمده و این مرزها را در سینمایش می‌شود دید. او سیر متفاوتی در کارگردانی داشته. شروعش بیشتر با فیلم‌های غرب‌پسندانه بوده که بسیار هم آفرین گرفته‌اند. هم سریال‌های تجاری هیجانی، هم فیلم‌های هالیوودی نجات جهان از دست آدم فضایی‌ها، هم فیلم‌های درام اجتماعی تلخی که جهان غیرغربی را جهانی وحشی و بدوی و سیاه نشان می‌دهد، یک مدل فرهادی‌طور (البته صدبار شرافت‌مندتر) که با یکی از همین‌ها هم اسکار گرفته: «ساتسی».

اما در میانۀ راه و در وقت پختگی سن (برخلاف کارگردان‌های ایرانی که در جوانی با بودجۀ صداوسیما و حکومت طرزی فیلم می‌سازند و وقتی اینجا ایده‌هایشان ته کشید سر پیری یادشان می‌افتد به فکر بودجه‌ها و تحسین‌های خارجی باشند) گوین هود می‌شود یک انسان شریف که به جای پول و توجه، برای انسانیت فیلم بسازد و برود به استقبال بایکوت‌شدن. هود تصمیم می‌گیرد آبرو و هنرش را خرج ستیز با گردن‌کلفت‌های جهان کند، اول با همین فیلم ارزشمندِ «چشمی در آسمان»[1] (2015) و سپس با فیلم خوب «اسرار رسمی»[2] (2019) که باز به نظرم اولی از دومی بهتر است. و جالب که هردو هم ضدآ.مریکایی هم ضدانگلیسی است. و البته یک فیلم ارزشمند دیگر و قدیمی‌تر نیز که داشت یادم می‌رفت یعنی «استرداد»[3] (2005) که از همین قماش است هرچند صراحتشان را نداشته باشد.

چشمی در آسمان به نظرم روایتی جسورانه و در عین‌حال خوشبینانه از یکی از انواع ظلم‌های متداول غربی‌هاست که ماهیت ظلم را اتفاقا با پذیرش نگاه و دعوی غربی‌ها نشان می‌دهد. باید توجه داشت که فیلم را ما نساختیم و آنکه ساخته بسیاری از دعاوی غرب را باور دارد یا پیش فرض گرفته و ضمن همین، سخن و سوال جدی خود را مطرح می‌کند و همین هم هست دلیل بایکوت شدن جدی اثر او توسط جوایز و غول‌های رسانه‌ای غربی.

 

پ‌ن: اگر بخواهم بگویم میان اینهمه اثر ضد.آ.مریکایی چرا تماشای این اثر را تا پیش از سیزده دی توصیه می‌کنم دیگر باید کل قصه را لو بدهم! که خوشم نمی‌آید! اما خب تاکید می‌کنم بی‌مناسبت نیست و شما هم لطفا اعتماد کنید :)

 

[1] Eye in the Sky

[2] Official Secrets

[3] Renidition

  • حسن صنوبری
۰۸
آبان

پیروی جنجال اخیر فرانسه و نفرت‌پراکنی‌های رئیس جمهور بی‌فرهنگش امانوئل مکرون، علیه زیباترین انسان تمام تاریخ یعنی پیامبر اعظم (صل الله علیه و آله و سلم) تصمیم گرفتم تعدادی از فیلم‌های ضدفرانسوی و یا منتقد وضعیت فرانسه را معرفی کنم. بعضی را قبلا ریویو نوشتم، مثل این دو مورد اخیر از جناب رشید بوشارب و بعضی را هم الآن دارم می‌نویسم. در اینستاگرام همه را ذیل هشتگ #سینمای_ منتقد_فرانسه و هایلایت «سینما علیه فرانسه» گرد آوردم. و البته هر فیلمی پست جداگانه مربوط به خود را دارد. اینجا تصمیم گرفتم با محوریت کارگردان مطلب بگذارم تا مطالب جامع‌تر، متمرکزتر و وبلاگی‌تر شود.

http://bayanbox.ir/view/5969406369613527142/rachidbouchareb.jpg

رشید بوشارب (فرانسوی: Rachid Bouchareb؛ زادۀ ۱ سپتامبر ۱۹۵۳ در پاریس) کارگردان، و تهیه‌کنندۀ الجزایری‌تبار فرانسه است. او جدا از مستندها، فیلم‌های کوتاه و سریال‌ها، تاکنون 11 فیلم سینمایی را کارگردانی کرده است که فهرست کاملشان را در ادامه می‌بینید:

  1. بتون روژ (۱۹۸۵)
  2. چب (۱۹۹۱)
  3. غبار زندگی (۱۹۹۵)
  4. سنگال کوچک (۲۰۰۰)
  5. روزهای افتخار (۲۰۰۶)
  6. رود لندن (۲۰۰۹)
  7. فراتر از قانون (۲۰۱۰)
  8. درست مثل یک زن (۲۰۱۲)
  9. دو مرد در شهر (۲۰۱۴)
  10. جادۀ استانبول (۲۰۱۶)
  11. پلیس بلویل (۲۰۱۸)

و حالا برویم سراغ ریویوی دو فیلم او در نقد فرانسه که از قضا جزو جنجالی‌ترین‌ها و مهم‌ترین آثار او هستند. همینجا یادآور می‌شوم اولی را بسیار بیشتر دوست می‌دارم و دیدنش را به همه توصیه می‌کنم. این دو ریویو را دو یا سه سال پیش نوشتم.

 

 

http://bayanbox.ir/view/4927692534885270679/Daysofglory.jpg

 

سینمای منتقد فرانسه؛  قسمت اول: روزهای افتخار

از این تبارها زیاد داریم که بی‌تبار شدند. مثل «عبداللطیف کشیش» فرانسوی تونسی‌تبار که با مزخرفاتی که می‌سازد برای کسب محبوبیت و حیثیت در اروپا، نشان می‌دهد هیچ باری از تبارش بر دوشش نمانده. اما «رشید بوشارب» (Rachid Bouchareb) فرق می‌کند. رشید مرد است. این فرانسویِ الجزایری‌تبار هنوز تبارش را فراموش نکرده است. این کارگردان توانمند هنوز به جهان و گذشته و خانه پدری خودش وفادار است. خودش است و شاید همین باعث می‌شود بعضی از فیلم‌هایش خشم خیلی‌ها را برانگیزد و هرچقدر هم خوب و دیدنی باشد شایسته جوایز غربی و تبلیغات عظیم رسانه‌های غربی نشود. به همین خاطر هم هست که خیلی از ما ایرانی‌ها از بی‌مقدارانی چون کشیش فیلم دیده‌ایم و با سینمای مردانی چون رشید آشنا نیستیم.

فیلم‌های رشید نه‌تنها به صداوسیما راه نیافته‌اند، بلکه عموما فاقد هرگونه دوبله یا زیرنویس فارسی اینترنتی هستند.

برای شروع، خوب است با «روزهای افتخار» محصول 2006 آغاز کنیم. این فیلم از همان فیلم‌های تاریخی و تمدنی‌ست که به نظرم هر مشرق زمینی و مسلمانی باید آن را ببیند. به جز همه ارزش‌های محتوایی و تاریخی خاصش، واقعا و بی‌تعارف فیلم از لحاظ ساختاری هم اثر زیبا، دیدنی و جذابی است. البته من ده دوازده سال پیش آن را دیده‌ام؛ ولی تا آنجا که یادم هست هم از زیبایی فیلم تعجب کردم هم از اهمیتش. این فیلم در ضمن همه حرف‌هایی که دارد، گوشه‌ای از داستان مسلمانان و الجزایری‌های استعمارزده در فرانسه را روایت می‌کند

برای چشیدن یک طعم متفاوت سینمایی این فیلم را از دست ندهید.

 

 

http://bayanbox.ir/view/8660335011867273419/Hors-la-loi.jpg

 

سینمای منتقد فرانسه؛  قسمت دوم: فراتر از قانون

تازگی‌ها بود که درباره «روزهای افتخار» رشید بوشارب نوشتم. «فراتر از قانون» (یا «خارج از قانون») فیلم جنجالی بوشارب در سال ۲۰۱۰ است که آن را ادامه‌ی روزهای افتخار می‌دانند. اگر بوشارب در روزهای افتخار، سراغ مظلومیت الجزایری‌ها و آفریقایی‌هایی رفته که در جنگ جهانی به نفع فرانسه با آلمان‌ها جنگیدند، در «فراتر از قانون» سراغ استقلال‌طلبیِ همین الجزایری‌ها (که خیلی‌هایشان زمانی به نفع فرانسه جنگیده بودند) و مبارزه‌شان با فرانسه رفته است تا بار دیگر بر شکاف‌های فرهنگی جدی جامعه‌ی امروز فرانسه دست بگذارد.

فیلم، روایتِ روزهای مبارزه و افتخارآفرینِ انقلاب الجزایر است و در آستانه پیروزی الجزایری‌ها تمام می‌شود. یعنی کارگردان هوشمندانه از آنچه پس از پیروزی انقلاب بر سر الجزایری‌ها آمد چشم پوشیده. چنانکه می‌دانیم مبارزان الجزایر هم در جنبش دیرینش (که با رهبری امیر عبدالقادر الجزایری همراه بود) هم در جنبش واپسینش، گرچه هنگام نبرد و انقلاب حماسه‌آفرین بودند اما به خاطر حماقتها و خیانت‌های داخلی و وادادگی در برابر فرهنگ و سیاست غربی شکست خوردند. باری انقلاب و رستخیز ملی و دینی مردم الجزایر جزو مهم‌ترین انقلاب‌های جهان است و روشن‌ترین دلیلش این است که نزدیک به یک میلیون شهید دارد.

«فراتر از قانون» از بدو اکرانش در جشنواره کن با اعتراض گسترده مسئولان و محافظه‌کاران فرانسوی مواجه شد. این جماعت فیلم بوشارب را یک فیلم ضد فرانسوی و خشونت‌طلبانه معرفی می‌کردند. البته که فرماندهی جنبش آزادی‌بخشِ میهنی الجزایر (برخلاف اکثریت مردم مبارز) در پاری اوقات بیشتر سوسیالیستی بوده است تا اسلامی و به همین خاطر صحنه‌های اندکی هم در فیلم وجود دارد که نشان می‌دهد انقلاب ما از انقلاب‌های خوب دیگر هم بسیار انسانی‌تر و اخلاقی‌تر بوده است. اما ادعای ضدفرانسوی‌بودن فیلم را درصورتی می‌توان پذیرفت که فرانسوی‌ها هنوز برای استعمار، تجاوزها و قتل‌عام‌های گسترده‌شان مشروعیت قائل باشند.

فارغ از بحث‌های محتوایی، فیلم یک درامِ جناییِ جذاب و دیدنی است که به خاطر پردازش هنرمندانه‌اش توانسته در جایزه‌های مهمی نامزد یا برگزیده شود.

  • حسن صنوبری
۳۰
آبان


مرگ از قدیمی‌ترین رازهای حل‌نشده بشری است. به همین خاطر بسیاری از هنرها دوست‌دارند آن را بازیچه خودشان قراردهند تا برای مخاطب جذاب جلوه‌کنند؛ گروه دیگری از هنرها که معرفتشان از گروه قبل بالاتر است،  از مرگ می‌ترسند و سعی می‌کنند فراموشش کنند. فقط گروه سوم می‌ماند که بر خلاف دو گروه مبتذل قبل، سعی می‌کند به مرگ واقعا فکر کند

سینمای صنعتی شاید در روزگار خود جذاب‌تر از دیگر سینماها باشد، ولی با گذشت زمانه و پیشرفت صنعت جایگاه خود را از دست می‌دهد. برعکس، سینمایی که بیش از «صنعت سینما» مبتنی بر «هنر سینما» باشد، با گذشت زمان ارزشمندتر می‌شود

خیلی از فیلم‌هایی که جذابیتشان به خاطر ویراژدادن ماشین‌های مدل بالا، صحنه‌های انفجار، خانم‌های خوش‌پوش ربات‌های هوشمند و یا حتی سفر به فضا بوده بعد از یکی دو دهه با پیشرفت تکنولوژی از سینما حذف شدند. طرفداران امروزی اینگونه سینماها به آثار دیروزی آن‌ها می‌خندند. اما کارگردانی که درباره مرگ فیلم ساخته و بیشتر از ظاهر داستان به باطنش فکرکرده فیلمش همواره جذابیت دارد و تازه است

سال 1957 سال مهمی برای سینماست چون سالی است که بسیاری از کارگردانان سینما فیلم‌های درخشانی را ساختند. فلینی، کوبریک، کوروساوا، سیدنی لومت و... اما یک کارگردان بزرگ در این سال دو فیلم درخشان ساخته که او کارگردان نابغه سوئدی، «اینگمار برگمان» است. جالب اینکه هیچکدام از این شاهکارها برگزیده و یا حتی نامزد اسکار (به جز «12مرد خشمگین» لومت) نمی‌شوند و جایزه به فیلمی از دیوید لین می‌رسد که روایتگر حماسه و مقاومت سربازان انگلیسی دربرابر سربازان زورگوی ژاپنی است!

دو فیلم شاهکار برگمان در سال 1957 یکی «مهر هفتم» است و دیگری «توت‌فرنگی‌های وحشی» که هردو جزو موفق‌ترین آثار با موضوع «مرگ» هستند. البته که مهر هفتم مرگ‌آمیزتر است در مقایسه با توت‌فرنگی‌های وحشی که بین مرگ و زندگی در حرکت است. و البته که تاثیرگذارتر.

صنعت سینما بسیار پیشرفت کرده است ولی هنوز به سختی می‌توان فیلمی با موضوع مرگ را بهتر از مهر هفتم برگمان تصور کرد

منظورم از مرگ‌آمیز بودن یک فیلم وحشت‌انگیز، تهوع‌آور، چندش‌آمیز و پر بودنش از جسد و جنازه و جیغ و دلهره نیست! این فیلم به نظر من هم کمدی است هم فلسفی هم عاشقانه هم حماسی هم سیاسی و هم ترس‌آور؛ اما نه یک ترس هیجانی و حیوانی، یک ترس خردمندانه و انسانی.


  • حسن صنوبری
۰۵
ارديبهشت

پیشخوان: تماشای فیلمی که اکنون معرفی می‌کنم برای هر مشرق‌زمینی و مسلمانی لذت‌بخش است.



اصل مطلب: فیلم‌های هویتی و تمدنی، فیلم‌هایی هستند که به ما می‌گویند «ما چگونه ما شدیم». هر ملتی برای اینکه «ملت» باشد و بماند باید به هویت و تاریخ خودش اشراف داشته باشد. مردم بی‌تاریخ مردم نیستند. چنانچه آدم بی‌حافظه هم نمی‌توان رشد انسانی داشته باشد و همین است اهمیت هر هنر تمدنی و هویتی، اعم از سینما، شعر، تئاتر، رمان و...


در سینمای ما این موضوع بسیار کمرنگ است. تنها امیدم به امثال «داود میرباقری» است. با اینکه سرزمین و آیینی هستیم با قرن‌ها تمدن و هویت. با تمدنی قدیمی و هویتی غنی. بسیاری از سرزمین‌ها و اندیشه‌ها که یک صدم این تمدن، هویت، فرهنگ و تاریخ ما را ندارند به ساخت چنین آثاری با هزینه‌های بالا روی آوردند تا برای خودشات هویت بتراشند، هرچند تمام روایت و متن داستانشان مبتنی بر دروغ و تخیل باشد.

جالب است که در کشور ما یا چنین آثاری ساخته نمی‌شود، یا بسیار سخیف و ضعیف ساخته می‌شود، یا اگر متوسطی از استانداردهای سینمایی را داشته باشد از سوی منتقدان و رسانه‌ها با نهایت آرمان‌گرایی تحقیر و تضعیف می‌شود و از صحنه خارج.

«ریدلی اسکات» کارگردان شهیر انگلیسی که او را در شمار «قدرتمندترین مردان جهان» و «بزرگ‌ترین کارگردانان تاریخ سینما» می‌شناسند کسی است که از بهترین‌های سینمای حماسی تاریخی است. فیلم مشهور او «گلادیاتور» (2000) را کمتر کسی است که ندیده باشد یا دوست نداشته باشد، کمتر کشوری است که اکران نکرده باشد و کمتر جایزه‌ای است که به او تعلق نگرفته باشد. فیلم حماسی دیگری که او پنج سال بعد می‌سازد «قلمروی بهشت» (2005) نام دارد که با همه زیبایی‌اش جزو بایکوت‌شده‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما در غرب است. فکر می‌کنید چرا؟

«قلمروی بهشت» سراغ یکی از حساس‌ترین جغرافیاها یعنی «اورشلیم» (فلسطین) و یکی از حساس‌ترین زمان‌ها یعنی دوران «جنگ‌های صلیبی» رفته است. این فیلم جزو معدود فیلم‌هایی است که سعی کرده به جای روایت رسانه‌های انگلیسی و صهیونیستی، سراغ حقیقتِ داستان جنگ‌های صلیبی برود و تا حد زیادی به روایتی منصفانه از آن دوران بپردازد. علت بایکوتِ چنین فیلم حماسی و زیبایی، فقط همین انصاف است.

چنانچه می‌دانید و گفته‌اند «جنگ‌های صلیبی به سلسله‌ای از جنگ‌های مذهبی گفته می‌شود که به دعوت پاپ توسط شاهان و نجبای اروپایی داوطلب برای تصرف سرزمین‌های مقدس که در اختیار مسلمانان بود، برافروخته شد». البته این مشهورترین قرائت است و در حقیقت مسیحیان جنگ‌های صلیبی به نبرد با مسلمانان بسنده نکرده‌اند و با کافران، یهودیان و همه کسانی که به نظرشان «مسیحیان منحرف» بودند جنگیدند. از نه جنگ صلیبی مهم که بین مسیحیان و مسلمانان روی داد و در همه آن‌ها مسیحیان مهاجم بودند؛ مسلمانان فقط در جنگ نخست شکست خوردند و مسیحیان بازنده‌ی هشت جنگ بعدی بودند! «تخمین‌ها حاکی از آن است که یک تا سه میلیون نفر در جنگ‌های صلیبی کشته شده‌اند».  «در سال ۱۰۹۹ میلادی، طی وقوع اولین جنگ صلیبی، پس از محاصره‌ی اورشلیم، مسیحیان با وحشی‌گری تمام، به خیابان‌های شهر هجوم برده و تمامی مردان، زنان و کودکان مسلمان و یهودی را به قتل رساندند». همچنین «در سال ۱۱۹۱ میلادی، طی سومین جنگ صلیبی و بعد از سقوط شهر عکا، ریچاردِ شیردل دستور به قتل‌عام ۳۰۰۰ زندانی، از جمله زنان و کودکان داد.» و این‌ها فقط گوشه‌ای از جنایاتِ بی‌شمار غربی‌هایی است که در طی زمان به این نتیجه رسیدند که بهتر است به جای نبردهای پرهزینه و آبروبر، کاری کنند تا گروهی با لباس و پرچم اسلام خون مسلمانان را بریزند.

جالب اینجاست که مسلمانان در همین جنگ‌ها با اینکه اکثرا پیروز بودند ولی با جوانمردی و اخلاق با شکست‌خوردگان رفتار می‌کردند و این حسن خلق و رأفت اسلامی تا به حدی بوده است که طرف مقابل بارها و بارها به آن اقرار کرده است. «صلاح الدین ایوبی» پادشاه مسلمانِ کردنژاد هنوز هم نزد فرهیختگان و عاقلانِ غرب چهره قابل احترامی است. فیلم قلمروی بهشت، علی‌رغم بعضی تفاسیر نادرست از اسلام (مثل آنجا که معشوقه‌ی داستان در دیالوگ با عاشق می‌گوید«محمد می‌گوید تسلیم شو ولی مسیح می‌گوید تصمیم بگیر»! و واقعیت را خیلی طنزآمیز برعکس می‌کند و فحش نیچه به مسیحیت و ستایشش از اسلام را معکوس می‌کند!) در مجموع با ادای دین به صلاح الدین و حقیقت همراه است و آنقدر منصفانه روایت شده است که خشم محافل فاشیستی و فراماسونری مسیحی و یهودی را درآورد و هر مسلمانی از دیدن آن تا حد زیادی لذت ببرد.

خیلی تلاش کرده‌اند تا این فیلم به دست مخاطبانش نرسد و من و شما آن را نبینیم؛ به احترام انصاف و تلاش هنری والای ریدلی اسکات حتما این فیلم را ببینید. مخصوصا که چنین فیلم‌هایی را خودمان برای خودمان نساخته‌ایم.

البته که مخاطب هوشمند، تاثیراتی که «مختارنامه» میرباقری از این فیلم گرفته است را در چند سکانس متوجه خواهد شد. باری، اگر میرباقری در پردازش بعضی صحنه‌ها تحت تاثیر ریدلی اسکات است در شخصیت‌پردازی و دیالوگ‌نویسی به مراتب هنرمندتر از اسکات و اکثر کارگردان‌هایی است که می‌شناسیم. همین نکات است که امید ما را به میرباقری زیاد می‌کند و باعث می‌شود از شنیدن خبر پیش تولید سریال «سلمان فارسی» هیجان‌زده شویم.


***
پ ن: البته که به این نکته واقفم که صلاح‎الدین ایوبی در سیاست داخلی چهره درخشانی ندارد و درگیر تعصبات مذهبی بوده، از آن جمله است کشتار و تعذیب و تعقیب شیعیان و یا قتل شیخ شهاب الدین سهروردی در دوران حکومت وی. ولی دستکم در سیاست خارجی او را محاسن بسیار است: اولا متحد کردن صفوف مسلمین، ثانیا مقاومت در برابر دست‌اندازی‌ها و تعرضات صلیبیون مهاجم و بیرون‌راندن ایشان از ممالک اسلامی و ثالثا حسن خلق و مدارا و رأفت اسلامی به نحوی که چهره اسلام به نیکی بدرخشد.
  • حسن صنوبری
۱۴
فروردين


امتیاز: 7/5 از ده

شاید به آن خوبی که دوستانم می‌گفتند نبود. ولی خوب بود. هرچند رفت در فهرست آن فیلم‌ها که آدم می‌گوید «می‌شد بهتر باشد».

 

تاحدی با «فراری» (علیرضا داود نژاد) -که هنوز اکران نشده- قابل مقایسه است. در هردو مفهوم «غیرت» حضور دارد. هردو تا حدی یادآور «بوتیک» (حمید نعمت الله) هستند از همین منظر حضور «غیرت». از جهتی دیگر حماسه‌سرایی فردمحورِ فیلم یادآور آثار ابراهیم حاتمی کیا به ویژه «موج مرده» است. شاید بتوان گفت این فیلم فرزندِ بوتیک و موج مرده است و البته میراث‌برِ سنتِ حماسه‌سرایی و عدالت‌طلبیِ دیرینِ ایرانیان مسلمان. هنوز نفهمیدم چگونه از مسعود فراستی تا همایون شجریان تا خیلی‌های دیگر نسبت به سخنان مهدویان درباره شاهنامه چنان مواضع تندی را اتخاذ کردند. و اگر اول سخنان تقطیع‌شدۀ مهدویان را شنیدند، چرا پس از انتشار فیلم کامل و توضیحات مهدویان به خاطر حرف‌های تند خودشان عذرخواهی نکردند. بعید می‌دانم خیلی از کسانی که برای «فردوسی» و «شاهنامه» رگ‌گردنی شدند بتوانند چند سطر از شاهنامه را از رو بخوانند. اگر قرار به رگ‌ردنی‌شدن برای شاهنامه باشد ماها خودمان هستیم، شاعران هستند، نیازی به همایون عزیز نیست. اتفاقا لاتاری ارزشمند است چون جلوه‌هایی از روح شاهنامه را در خود دارد. در این سینمای بی‌غیرت و بی‌حماسۀ دو دهۀ اخیر سرزمین ما، لاتاری هم چون شاهنامه، سراینده و ستایندۀ غیرت، حماسه و غرور ایرانی است.

 

البته که فیلم مشکلات فراوانی دارد و با آن‌همه انتظار و توقعی که سال‌های اخیر از کارگردان و تهیه‌کننده‌اش به‌وجود آمده خیلی هم‌خوانی ندارد. خیلی ظرفیت‌ها و استعدادهای فیلم در حد ظرفیت و استعداد مانده‌اند که اگر به تحقق و فعلیت می‌رسیدند این فیلم می‌توانست فیلم شاخص دهۀ نود سینمای ایران و قیصر عصر خود باشد. از ترانه و موسیقیِ واقعا به درد نخورش گرفته تا ضعف‌هایی که در داستان‌پردازی، منطق و حس‌برانگیزی اثر وجود داشت؛ گاهی حس می‌کردم شاید مسئلۀ فیلم و قهرمانش خیلی برای کارگردان درونی نشده است. شاید موسی برای محمدحسین مهدویان فقط یک رؤیاست و او تاکنون موسایی را از نزدیک ندیده. در میان چهره‌های تقریبا معروف چهل‌پنجاه‌سال اخیر، یکی از نزدیک‌ترین شخصیت‌ها به موسی شهید «سیداسدالله لاجوردی» بود که در فیلم پیشین مهدویان بسیار نامناسب و نامنصفانه تصویر شده بود. این را در یادداشتی که همان زمان برای ماجرای نیمروز نوشته بودم، شرح داده‌ام (t.me/fihmafih/325)


با همۀ این حرف‌ها و در مجموع، لاتاری به خاطر طراوتی که دارد قابل دفاع است و به یک‌بار خوب دیده شدنش در سینما حتما می‌ارزد.


  • حسن صنوبری
۱۳
فروردين

 


امتیاز: 8/5 از ده

چندی پیش یادداشتی انتقادی دربارۀ طرز صحبت و ادبیات عصبانی حاتمی‌‌کیا در جشنواره فجر نوشته بودم. راستش را بخواهید وقتی آن یادداشت را می‌نوشتم خیلی بیشتر از آنچه وانمود می‌کردم از حاتمی‌کیا عصبانی بودم. در نتیجه چندبار متنم را ویرایش کردم تا زهرش را بگیرم و بعد منتشر کردم. الآن که به وقت شام را در سینما دیدم خوشحالم که متنم را ویرایش کردم. با توجه به جوی که در رسانه‌ها وجود داشت حس می‌کردم شاید آقای کارگردان صاحب‌سبکِ سینمای ما، در این سن و سال، مغرورانه و به حساب اتکاء به تجربه و اعتبار خود، دوربین این فیلم را با یک دست -و آن‌هم لرزان- گرفته است و حالا آمده دودستی یقه رشیدپور و صداوسیما و رسانه‎ها را به خاطر چهارتا طعنه و انتقاد چسبیده. ولی حالا که فیلمش را دیدم می‌فهمم اگر روز اختتامیه یقه رشیدپور را دو دستی گرفته و تکان داده، وقت فیلم‌برداری و کارگردانی هم دوربینش را محکم و با دو دست گرفته.

به وقت شام یک تجربۀ سینمایی و یک روایت هنری موفق از جنگ داعش است. یک اکشنِ داستانیِ هنرمندانه که به تنهایی می‌تواند آبرو و ادای دینِ سینمای خواب و خرفت ما به موضوعِ مهمِ جنگ بیناکشوریِ منطقه ما و آنهمه شهید و ویرانی و اسارت و رنج بشری باشد (گرچه در حقیقت این دین‌ها را ادایی نیست). در چنین شرایطی وظیفه وزارت فرهنگ و مسئولان فرهنگی ما حمایت از تولید ده فیلم اینچنینی بوده است، امیدوارم اکنون دست‌کم قدر این یک مورد را بدانند. این فیلم چندمین فیلمِ هواپیماییِ حاتمی‌کیاست و او توانسته بار دیگر در لوکیشنِ هواپیما و فضای محدود و بسته‌اش فیلمی نفس‌گیر و هیجان‌انگیز بسازد. هم‌سفر قبلی حاتمی‌کیا در فیلم هوایی پیشینش ارتفاع پست، اصغر فرهادی بود که این سال‌ها با آثار انگلیسی‌پسندی چون فروشنده برای دروی جایزه‌های غربی مدام مسافر آب و هوای خوبِ آمریکا و اروپا بود، اما حاتمی‌کیا برای این فیلم ارزشمند به تنهایی مسافر خیابان‌های خونین دمشق بود.

یادآوری: اثر ارزشمند دیگری که پیش از این با موضوع جنگ اخیر منطقه ساخته شده بود، اپیزودِ چهارمِ فیلم هیهات به کارگردانی هادی مقدم دوست بود که آن‌هم فیلم هم به قدرِ خویش قدر ندید.

نقدهایم درباره به وقت شام را می‌گذارم برای بعد ان‌شاالله. فعلا اگر بتوانم سعی می‌کنم زمانی را برای دوباره دیدنِ به وقتِ شام پیدا کنم.


  • حسن صنوبری
۰۳
اسفند


یکی دیگر از فیلم‌هایی که ما باید می‌ساختیم اما برادران آمریکایی به‌جای ما قبول زحمت کردند «مالکوم ایکس» محصول 1992 به کارگردانی «اسپایک لی» است.

البته که شخصیت مالکوم ایکس (یا حاج «مالک الشباز») نیز مانند محمدعلی کلی، شخصیتی چندبعدی و محبوب برای قشرهای گوناگون است. هم آمریکایی‌ها، هم مسلمانان، هم سیاه‌پوستان، هم آزادی‌خواهان، هم ضدنژادپرست‌ها و هم ضدآمریکایی‌های سراسر جهان هرکدام به نحوی نسبت به او احساس تعلق می‌کنند. او بی‌تعارف جهانی، فرامذهبی و فراملی است. من لیستی دارم از همه «فیلم هایی که هر مسلمانی باید ببیند» . مالکوم ایکسِ اسپایک لی یکی از آن‌هاست.
 
دیروز ‌سال‌روز شهادت مالکوم ایکس در قلب نیویورک بود. روزی که یکی از مهم‌ترین آزادی‌خواهان جهان در مدعی‌ترین کشور آزادی‌خواهی جهان پیش چشم خانواده‌اش کشته شد. اما به‌نظر من کشنده‌تر از آن گلوله‌های سربی که آن روز بدنِ مالکوم ایکس را سوراخ‌سوراخ کردند، آن گلوله‌های رسانه‌ای بودند که با نیت بایکوت مالکوم ایکس یا تحریف و تنزل نهضت اسلامی‌اش به او شلیک شد و می‌شود. گلوله‌های سربی فقط یک‌روز به مالکوم ایکس شلیک شدند ولی گلوله‌های رسانه‌ای بیش از پنجاه‌سال است که دارد به طرف او شلیک می‌شود. مهم‌ترین هدف آن‌ها هم پاک‌کردنِ حقیقت و جامعیتِ تفکر و نهضت مالکوم ایکس است. چه آن‌ها که بعد اسلامی را در حرکت مالوم ایکس کمرنگ می‌کنند، چه آن‌ها که در عمق و پیشینه فکری او تردید می‌کنند.

در چنین شرایطی جای یک روایت حقیقت‌مدار، کامل و بی‌طرف از مالکوم ایکس وجود داشت که خوشبختانه در فیلم یک کارگردان آمریکایی و غیر مسلمان یعنی اسپایک لی رخ داده است. فیلمی که از دورانِ جوانی و تبهکاریِ «مالکوم لیتل» تا تحولش در زندان، پیوستنش به «گروه امت اسلام» و جدایی و تقابلش با اسلامِ آمریکایی، تحریف‌شده و نژادپرستانه‎ی «الیجا محمد» (عالیجاه محمد) را روایت کرده است. در این فیلم نمایش جهان قهرمانانه‌ی مالکوم ایکس به سانسورِ اشتباهاتِ دوران جوانی‌اش نانجامیده است.

مقایسه‌ی مالکوم ایکسِ این فیلم و مالکوم ایکسِ فیلم «علی» مایکل مان، که بسیار هم به‌هم شبیه هستند، چهره‌ی دقیق‌تری را از او، رابطه‌اش با اطرافیانش و دشمنیِ سازمان سیا با او آشکار می‌کند.
  • حسن صنوبری
۰۱
آبان
  • حسن صنوبری
۲۷
خرداد
  • حسن صنوبری
۰۹
اسفند


http://bayanbox.ir/view/1122631895334826806/Men-of-Anjolos.png
نمایی از فیلم مردان آنجلس ساختۀ فرج‎الله سلحشور

خدا رحمت کند فرج‎الله سلحشور را. در حدیث از حضرت ختمی مرتبت آمده: «اذکروا موتاکم بالخیر». اما اول یک نقد کوچک می‎کنم و بعد ذکر خیر. و آن اینکه کاش جناب سلحشور، در کنار مواضع انتقاداتی، -به همان اندازه- مواضع حمایتی هم نسبت به هم‎صنف‎های خود داشت. البته تا حدی چنین بود، سلحشور از مختارنامۀ میرباقری دفاع کرد اما به سریال امام علی (ع) او انتقاد کرد. همچنین انتقادات جنجالی او دربارۀ وضعیت سینمای ایران تماماً بیگانه با واقعیت نبود. واقعاً چنین نیست که سینمای ایران محل آمد و شد پیغمبران و ملائکه باشد، سینما مشکلات اخلاقی زیادی دارد. اما در انتخاب لحن و نیز مدیریت رسانه‎ای یک انتقاد درست هم باید درست و اخلاقی عمل کرد. بگذریم... آقا فرج‎الله که زحماتش را برای هنر و اسلام کشیده و امروز دستش از دنیا کوتاه است. این نقد را گفتم برای آنانکه دستشان از دنیا کوتاه نشده، آن‎ها که مثل سلحشور انتقاداتشان به هم‎صنف‎هایشان زیاد است اما مثل سلحشور خود پروندۀ درخشانی در زمینۀ تولید اثر هنری ندارند. باز هم بگذریم.

امروز در جهان اسلام سلحشور را با «حضرت یوسف»ش می‎شناسند. من «مردان آنجلس» و «حضرت ایوب»ش را بیشتر دوست می‎دارم و حضرت یوسف را نه خیلی دیدم نه خیلی پسندیدم. مهم این است که او در کنار انتقاداتش، واقعاً کار هم می‎کرد، آن‎هم کارهای اثرگذار. تلاش او بر تولید آثار و اندیشۀ سینمای قرآنی خاص خود، واقعا در جامعۀ اسلامی، عموم مردم ایران و سینمای ایران مؤثر و مقبول افتاد. هم مردم ایران با روایت او پای قصه‎های قرآنی نشستند و هم بیرون از مرزها چشم ملل مسلمان به سینمای اسلامی ایران، و قرائت ایرانی از اسلام، روشن و امیدوار شد. و البته در کنار کارگردانی، بازیگری او هم -چه بازی حماسی‎اش در «پرواز در شب» ملاقلی‎پور، چه بازی طنزآمیزش در «دنیای وارونه» بحرانی- قابل توجه بود.

جدا از کارگردانی و بازیگری، هنر دیگر او که باعث می‎شود هرگز فراموشش نکنم، حضور کوتاه او در هنر موسیقی و خدمتش به هنر شعر است. سیدحسام الدین سراج، خواننده و آهنگساز در ابتدای انقلاب با خوانندگی و آهنگسازی دو آلبومِ نینوای 1 و نینوای 2 (پیش از نینوای استاد حسین علیزاده) چراغ موسیقی مسلمانان انقلابی را روشن کرد. قبلاً در سطری از یادداشت «تصنیف‌های خاطره‌انگیز سراج» به این نکته اشاره کرده‎ام. یکی از نقاط قوت آن دو آلبوم، حضور صدای گرم و دکلمۀ هنرمندانۀ فرج‎الله سلحشور در آن‎ها بود که در کنار تصنیف‎های سراج، آوازهای اندک او را جبران می‎کرد. آن دکلمه‎ها -چه وقتی محزون بودند چه وقتی حماسی- واقعا زیبا و به‎هنجار بودند. اولاً صدای سلحشور زیبا و طبیعی بود. امروز ذائقه‎ها صدای زیبا برای دکلمه و اجرا را بیشتر صداهای دودآلود، گرفته، خشن، و گاه مقلد و مصنوعی می‎دانند. ولی بعضی صداها از جمله صدای سلحشور چنین نبودند و نیستند. از طرفی لحن هم لحن دراماتیک و هنرمندانه بود و با عاطفۀ متن و موسیقی خود را هماهنگ می‎کرد. از طرفی شعرها هم درست خوانده می‎شدند هم درست ادا می‎شدند. چه شعر آسان سپیده کاشانی، چه شعر متوسط حمید سبزواری و چه شعر دشوار علی معلم دامغانی. امروز بسیاری از اهالی خوانندگی و دکلمه، شعرهای بسیار آسان را هم غلط می‎خوانند، چه رسد به اینکه واقعا معنایش را درست القا کنند. اما سلحشور حق آن شعرها را و حتی شعرهای دشوار علی معلم را تا حد زیادی درست ادا کرد. او شعر اندوه و مرثیه را واقعا غمگین و اندوهگین می‎خواند و شعر حماسی را حقیقتاً پرشور و سلحشور.

آلبوم‎های نینوای سراج دیگر منتشر نمی‎شوند. من شعرهایی را که سلحشور دکلمه کرده جدا کردم و برای این مطلب کنار گذاشتم. از این میان، دکلمه و آهنگِ سه شعر «هم‎پای جلودار» (از حمید سبزواری)، «گل‎های سنگر» و «نصر من الله» (هردو از سپیده کاشانی) و نیز دکلمۀ شعر «جام شفق» (از علی معلم دامغانی) همه مربوط به آلبوم نینوای یک هستند. آهنگ «جام شفق» (با عنوان «ترانۀ فیلم دو چشم بی‎سو» ساختۀ مخملباف) و دکلمه و آهنگِ «فتح‎نامه» (از علی معلم دامغانی) مربوط به آلبوم نینوای 2 سراج. از این میان به نظرم بهترین دکلمه‎های سلحشور، «هم‎پای جلودار»، «گل‎های سنگر» و «فتح‎نامه»اند و بهترین تصنیف سراج در این بین هم‎پای جلودار (هرچند فتح‎نامه هم خیلی خوب است).

دانلود دکلمه‎های ماندگار فرج‎الله سلحشور در آلبوم نینوا

  1. دکلمۀ گل‎های سنگر با صدای فرج‎الله سلحشور
  2. دکلمۀ جام شفق با صدای فرج‎الله سلحشور
  3. دکلمۀ هم‎پای جلودار (سلحشور) + آهنگ هم‎پای جلودار (سراج)
  4. دکلمۀ نصر من الله (سلحشور) + آهنگ نصر من الله (سراج)
  5. دکلمۀ فتح‎نامه (سلحشور) + آهنگ فتح‎نامه (سراج)
  6. آهنگ جام شفق (دو چشم بی‎سو) با صدای سراج
  • حسن صنوبری
۱۸
بهمن
  • حسن صنوبری
۲۸
مرداد
  • حسن صنوبری