در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۳۰
تیر



روح حضرت آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی استاد اخلاق و عرفان و فقیه شیعی ساعاتی قبل به آسمان پرواز کرد. ایشان که برای زیارت حرم حضرت امام علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) به مشهد مشرف شده بودند، صبح امروز (30تیر 1397) از مشهد مقدس دار فانی را وداع گفتند. تشییع پیکر حاج‌آقامرتضی روز دوشنبه (یک مرداد) در تهران خواهد بود.

مرحوم آیت‌الله حاج‌آقامرتضی تهرانی از شاگردان دیرین بزرگانی چون امام خمینی، آیت‌الله بروجردی و علامه طباطبایی بودند. ایشان به همراه برادرشان مرحوم حاج‌آقامجتبی تهرانی و مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حق‌شناس از آخرین چهره‌های برجسته مکتب عرفانی اخلاقی تهران بودند.


پیش از این مطلبی با عنوان «در انتظار فصل‌های آخر رویا» با موضوع ایشان و مصاحبه معروفشان  در وبلاگم نوشته بودم.


همچنین برای مراجعه به آرشیو صوتی و تصویری جلسات ایشان می‌توانید به سایت ام ابیها مراجعه کنید.


  • حسن صنوبری
۱۴
تیر

 


 

در سال‌های گذشته یادداشت مفصلی درباره «جولیا بطرس» بانوی موسیقی لبنان نوشته‌ام

«الی النصر هیّا» تازه‌ترین آهنگ حماسی و سیاسی پطرس است که مانند آهنگ «الحق سلاحی» چندروز پیش ابتدا در «المیادین» منتشر شد، شاعر و آهنگساز هم مانند کار قبلی«نبیل ابوعبدو» و «زیاد بطرس» هستند

 


دانلود نسخه صوتی الی النصر هیا
 

دانلود نسخه تصویری الی النصر هیا

 

إلى النصرِ هَیّا آنَ الأوان
یَکفی خُضوعاً و یَکفی هَوان
إلى الحَربِ سِرنا ، الشهادة اختَبَرنا
عَلیکَ انتَصَرنا فی کلِ مکان

سَنَهزِمُ عَدوَّنا و نُخضِعُ الریاح
و نَستَعیدُ دَورَنا بِقوةِ السلاح
سَنَستَرِدُّ أرضَنا و هذا حقُنا
و نَستَمِدُّ عَزمَنا مِن عُمق الجِراح

نحنُ للقَضیّةِ کُلُنا وَلاء
بِالذِّل و المَهانةِ سَنَطرُدُ الأعداء
النِضالُ نَهجُنا، إنتَفِض یا شعبَنا
فَلتُبارِک دَربَنا ألأرضُ و السماء

 

 

  • حسن صنوبری
۱۲
تیر

این زخم است، شوخی نیست. این حق است، بلوا نیست

یک ایران در رنج است، خوزستان تنها نیست


خرمشهر بعد از جنگ خرم‌شهر آیا شد؟

خرمشهر تا امروز، خونین‌شهر آیا نیست؟


مسئولان از صبر و آرامش می‌گویند

ویلای مسئولان در اهواز اما نیست!


در چشم مسئولان یک ذره گردی...؟ نه!

یک لحظه دردی در بی‌دردان، دردا نیست


این زخم است، این حق است، این داد است، فریاد است

شایانِ این فریاد، انکار و حاشا نیست


معلوم است پنهانی دشمن هم می‌آید

از بس گرد و خاک است، که چیزی پیدا نیست


این مردم یک عمر است سرشار از اندوهند

شادی تنها سهمِ اقشارِ دارا نیست


چل سال است می‌جنگند با دشمن، با قحطی

این قحطی اما حیف چون دشمن میرا نیست


چل سال است که هستند بر عهدی که بستند

مانند این مردم در کل دنیا نیست


دردا گر در ذهن یک کودک، آینده...

دردا گر در خواب یک کودک، رویا نیست


دردا گر یک کودک وقتی که می‌گرید

همراهش در خانه، مادر نیست، بابا نیست


ایرانم! ایرانم! فرزندت را دریاب

تو هستی، تا هستی خوزستان تنها نیست


  • حسن صنوبری
۰۷
تیر

الآن روی کاغذ شروع کردم نوشتم. شدند 11نفر. فعلا این‌ها را یادم آمد. فقط در هفته‌های اخیر، حدود یازده نفر در «کار» به من بدقولی کردند. این فقط آخرین آمار است و کاری به گذشته نداریم. همچنین بیشتر از اصل وفای به عهد، در این یادداشت می‌خواهم از شاخصه زمانی‌اش بگویم.

 این 11بدقولی اخیر باعث شد من این روزها در «کار» حدودا به 5نفر و در «زندگی»* حدودا به 5نفر دیگر بدقول شوم که بعضی‌شان واقعا غیرقابل جبران هستند. بنابراین می‌شود حدس زد بعضی از این بدقولی‌های یازده‌گانه هم متاثر از بدقولی‌های دیگری است. و می‌توان نتیجه گرفت طبق «قانون انرژی» و «قانون اثر پروانه‌ای» و دیگر قوانین و قوامیس و نوامیس این جهان، یک بدقولی من و شما، دومینووار به هزاران هزاران بدقولی در عالم می‌انجامد که حتما خیلی‌هایش جبران‌ناپذیر است. مثل آن ترافیکِ حاصل از توقفِ ماشینِ عروس و داماد احمقی که دوست‌دارند برای شلوغ‌تر جلوه کردنِ قطارِ طویل ماشین‌های پشتشان در فیلم عروسی خیابان را ببندند، که به دیرتر رسیدن یک بیمار اورژانسی به بیمارستان و مرگ (شما بخوانید قتل) او می‌انجامد. بی‌که عروس خانم و آقاداماد مستقیما چیزی احساس کنند.

جالب اینکه همه -یا اکثر- این 11بدقول عزیز، آدم‌های خوب، نازنین، دوست‌داشتنی، درست، مذهبی، سالم، متدین و حتی انقلابی هستند.

اگر قدیم‌ها با روشنفکرها و کفار همکاری‌های جزئی نداشتم؛ نگاهم قشری می‌شد و می‌گفتم برای تنوع هم که شده عالمم را عوض می‌کنم. ولی این خصیصه را در همان تعاملاتی که با آن حضرات داشتم هم دیدم. اما این دلیل نمی‌شود که این خصیصه از سوی آدم‌های اهل ایمان و باور، زشت‌تر جلوه نکند. 

از دلایلی که باعث می‌شود تلفن‌هایم را کمتر جواب بدهم و کمتر جایی بروم و کمتر کاری را قبول کنم و کمتر با دوستان صمیمی خودم نشست و برخاست کنم و کمتر در فلان کلاس و جلسه و محفل شرکت کنم و کلا همه‌چیز را محدود کنم استرس‌ها و ترس‌هایم از نرسیدن به کارها و آدم‌ها و قول‌های تلنبارشده و قبلیم است. مخصوصا وقتی می‌بینم آقای لوله‌کش همان‌روزی که به من قول داده کارش را تمام کند به دوازده نفر دیگر هم قول داده و این میان حداقل یازده نفر به طور هم‌زمان مورد بدقولی واقع می‌شوند.

در دو حالت شاید گناه و سنگینی بدقولی‌هایمان کمتر باشد. یکی همان موضوع بدقولی دیگران است (یعنی مثلا من سفارش لباس می‌دهم به خیاط و خیاط سفارش پارچه می‌دهد به پارچه فروش و با بدقولی پارچه‌فروش خیاط هم نسبت به من بدقول می‌شود) و دومی پیش آمدن شرایط دشوار خارق العاده (مثلا دوست ما در فلان جلسه مهم که قول داده بود و حضورش مهم بود شرکت نکرده چون مادرش بیمار شده و مجبور شده مادر را به بیمارستان ببرد). این دو مورد -مخصوصا دومی- را همه باید بفهمیم و ببخشیم. اما متاسفانه بیشتر بدقولی‌های ما از نوع سوم‌اند و ریشه در تنبلی‌ها، بی‌تدبیری‌ها و به ویژه اهمیت بالایی دارد که ما برای خودمان قائلیم و اهمیت کمی که برای دیگران. یعنی بیشتر وقت‌ها همان لحظه که داریم قول می‌دهیم اگر کمی فکرکنیم و بررسی کنیم متوجه می‌شویم از پسش برنمی‌آییم. ولی یا فکر نمی‌کنیم یا هی به خودمان تخفیف می‌دهیم.

بعضی وقت‌ها هم شاید روی نه گفتن نداریم یا قول و قرارهایمان را دقیق و مکتوب نکردیم. ولی در هرحال همه‌اش یک‌جور موجب ترافیک و قتل بیماران اورژانسی‌ای می‌شود که ما اصلا نمی‌شناسیمشان.


قال الصادق (علیه السلام): «لاتعدن اخاک وعدا لیس فی یدک وفاؤه »
«به برادرت قولی مده که وفای به آن از عهده تو بیرون است»

و قال الله الحکیم فی کتابه الکریم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» * «کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ»
«اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چرا سخن را مى‌گویید که انجام نمى‏‌دهید» * «نزد خداوند به شدت موجب خشم است که سخنی را بگویید که انجامش نمی‌دهید.»


این مطلب را در شلوغ‌ترین و گرفتارترین ساعت و روزهایم نوشتم. دیدم برای چندلحظه هم که شده آدم باید توقف کند.



* منظورم از «زندگی»: یعنی هرچیز غیر کاری. خانواده، هیئت، هنر، دوستان، درس، سلامت، شخصیات، الهیات و...
  • حسن صنوبری