در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۵ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۸
دی

ماهی که بود از روشنی، خورشید مبهوتش
اینک ببین خوابیده پشت ابر تابوتش


این پیکر زهراست؟ یا نور خدا؟ بنگر
از قعر ناسوتش روان تا شهر لاهوتش

آه این جوان را با چه رویی روزگار پیر
در خاک پنهان می‌کند با دست فرتوتش؟

گفت آنکه: «دارد فاطمه پیراهنی ساده»
از خون ندید اکنون مگر تزیین یاقوتش؟

ای کاش باشیم آن زمان که فاش خواهد شد
راز مزار مخفی و اندوه مسکوتش

روزی که گیرد انتقامی سخت و بی‌مانند
طالوت این آخرزمان از جور جالوتش

***

آن سرزمینِ بت‌پرستی که تو را نشناخت
یا فاطمه! نفرین حق بر جبت و طاغوتش

  • حسن صنوبری
۱۷
دی

https://bayanbox.ir/view/3440693854042494981/%DA%A9%D8%A7%D9%88%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%AD-%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%81%D8%AE%D8%B1%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87.jpg

روح دماوند
(با یاد شهید محسن فخری‌زاده)

خواننده: ساسان نوذری
شعر: حسن صنوبری
تنظیم‌کننده: امیر جمالفرد
ملودی: ابراهیم ناصری
نوازنده تار: کیان دارات
نوازنده ارکستر زهی: عرفان پاشا
طراح پوستر: سمیه صاحبی
تهیه‌شده‌در باشگاه ترانه‌وموسیقی راه

 

دانلود آهنگ روح دماوند با کیفیت اصلی

متن شعر دماوند

 

پ‌ن: کم‌وزیادهای متن ترانه به نسبت غزل اول:

ترانه سه بیت غزل را ندارد و به جایش برای بخش ترجیع، پیشنهاد دادم مصرع یکی مانده به آخر را به این صورت توسعه بدهم:

من بغض یتیمانم و هم گرز دلیرانم و هم آه غریبانم و هم غیرت ایرانم و هم سیلی دورانم و هم رستم دستانم و‌ هم سام‌ نریمانم و هم تندر و طوفانم و هم ...

 

  • حسن صنوبری
۱۶
دی

https://bayanbox.ir/view/7643579096495237839/%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AA%D9%82%DB%8C-%D9%85%D8%B5%D8%A8%D8%A7%D8%AD-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C.jpg

چهار تا محمد تقی مصباح یزدی داریم. که با هم متفاوت‌اند. غرض من توجه به چهارمین چهره است که مغفول‌تر است.

یکی مصباح فیلسوف است. که جایگاهش غیرقابل انکار است برای دوست و دشمنش. چه تسلط علمی ایشان بر متون فلسفی در مقام یک فلسفه‌دان و چه تمحض استدلالی‌شان در مسائل فلسفی در مقام یک فیلسوف، امروز دست‌کم در تمام سرزمین‌های اسلامی رقیبی نداشت. قبلا هم گفته‌ام وجوه شخصیت‌های ذووجوه و همه‌چیزدانی مثل مرحوم علامه طباطبایی، در یکی از شاگردانشان بیشتر جلوه‌گر شده؛ این‌میان بهترین شاگرد علامه در فلسفه و کلام، شهید مطهری و مرحوم مصباح بودند. این بود که هرکس می‌خواست در حوزه یا دانشگاه فلسفه اسلامی را به‌طور جدی دنبال کند ناگزیر بود از مراجعه به آثار یا شرکت در کرسی درس ایشان؛ در هر منبع مطالعاتی فلسفه اسلامی کتابی از ایشان حضور دارد، هر فتنۀ فلسفی که برمی‌خاست یا از درس ایشان و شاگردانشان بود یا به سمتشان! و هر شبهۀ کلامی تازه را اول از ایشان می‌پرسیدند. همین تمحض و قدرت فلسفی بود که باعث می‌شد که مرحوم مصباح هیچ مناظره‌ای را رد نکنند و برخلاف مخالفانشان هم اصرار داشته باشند مناظره‌ها پخش زنده تلویزیونی داشته باشند. حقیقتا هم هیچکدام از مخالفان و حریفان جناب مصباح، چه در عالم سیاست چه در عالم فلسفه، حریف دانش ایشان نبودند. زین‌رو ایشان آبروی حوزه علمیه قم و از مهم‌ترین دلائل پیشرفت این حوزه در مقایسه با دیگر حوزه‌ها بودند.

یکی مصباح فقیه است. این مصباح فاقد ادعا اما سرشار از عمل است. ایشان نه ادعای مرجعیت کردند، نه دستار به عظمت فقیهان امروز بستند نه محاسن به بلندی ایشان گذاشتند، اما از نظر علمی از قدیمی‌ترین شاگردان آیت الله بروجردی و فقهای بزرگی چون امام خمینی و آیت‌الله اراکی بودند و تبحرشان در فقه کم‌تر از تبحرشان در فلسفه نبود، و از نظر عملی بیشتر از بسیاری از فقهای مدعی فقاهت، غیرت دینی و شیعی داشتند و از حریم دیانت و فقاهت دفاع کردند. حالا یک‌وقت بحث نقد نظریه ولایت فقیه و قیام علیه حکومت اسلامی بود، آقایان معظم و عظمای صاحب طول محاسن و دستار و کثرت مقلد، به‌ظاهر حق داشتند ادعا کنند «حکومت خودشان است، خودشان دفاع کنند»، اما وقتی کار بالاتر رفت و به تردید در وحی و کلام‌الله‌بودن قرآن کریم و نفی علم و عصمت انبیا و اولیا (علیهم السلام) رسید هم باز همان شاگردان مبارز و مبرز امام و علامه و همین مصباح‌ها و جوادی‌آملی‌ها بودند که دست به قلم بردند با دقت علمی شبهات را پاسخ گفتند، نه حضرات مدعی پرطمطراق مکتب جعفری و فقه اهل بیت (ع).

یکی مصباح سیاست ورز است. این وجه ایشان خود دو فصل دارد، فصل اول شامل ورود ایشان به کلیات است و برخاسته از غیرت علمی و غیرت دینی توامانشان بود و نیز شاگردی و فهم مکتب امام خمینی، که این وجه را هر دوست‌دار انقلاب اسلامی ستایش می‌کند؛ یک فصل اما ورود ایشان به جزئیات مسائل روزمره سیاسی است، که الآن از آن در می‌گذرم، چون اولا این فصل جای دقائق علمی نیست و جای سلائق سیاسی است و هرکسی با دیدگاه خودش موضوع را بررسی می‌کند، ثانیا الآن وقت مناسب پرداختن به این بخش نیست (و اتفاقا اکثرا فقط از همین بخش می‌نویسند، چه له چه علیه!). اصلا این مصباح سوم تاحدی حجاب دیگر وجوه شخصیتی ایشان شده و باعث شده بسیاری ایشان را کمتر از آنچه بودند و بسیاری ایشان را بیش از آنچه هستند روایت کنند (حبا اَو بغضا!).

https://bayanbox.ir/view/4573183169989289689/%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%A8%D9%87%D8%AC%D8%AA-%D9%88-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%85%D8%B5%D8%A8%D8%A7%D8%AD.jpg

یکی هم مصباح اهل عرفان و اخلاق و معنویت است. این مصباح اساسا مصباح دیگری است که کمتر مورد توجه همگان است. این مصباح از مهمترین و نزدیک‌ترین شاگردان عارف بزرگ روزگار ما مرحوم آیت الله بهجت بود. این مصباح دروغ نمی‌گفت. بسیار مهذب و اهل مراقبه بود. البته معصوم نبود که اشتباه نکند، عقل کل هم نبود، اما در همان عقیده‌ای که پیدا می‌کرد، چه در فلسفه چه در سیاست صادق بود، و این فضل دیگر او  در کنار فضل علمی  بر بخشی از مخالفان و دشمنانش بود که عموما اهل تزویر و سیاست‌بازی بودند. این آیت‌الله مصباح جلسات اخلاق گرمی داشتند و کتاب‌های بسیاری با موضوع نکات تربیتی، اخلاقی و عرفانی نوشته بودند. موضوع این کتاب‌ها گرچه اخلاق و سلوک بود، ولی نویسنده با دقت فلسفی این مباحث را مطرح می‌کردند. از جمله کتابی که در سنین کم خوانده بودم از ایشان با نام زیبای «منک و بک و لک و الیک» که هرچه گشتم در کتابخانه‌ام نیافتمش تا تورقی کنم و بتوانم معرفی‌اش کنم (طرح جلدش هم حتی در اینترنت نبود). یکی «یاد او» است که درباب مفهوم «ذکر» است، یکی «آیین پرواز» است که برای مخاطب نوجوان و جوان نوشته شده و یکی «خودشناسی برای خودسازی» است.

درباب معرفت نفس و خودشناسی کتاب و سخنرانی فراوان است، ولی «خودشناسی برای خودسازی» واقعا متفاوت است. از آن کتاب‌ها نیست که با نثر ادبی و چند بیت مولوی و چند سطر موعظه نوشته شده باشد. کتاب با همان دقت فلسفی و علمی که عرض کردم نوشته‌شده و مشخص است نویسنده یک فلسفه اخلاق دان است. من خودم این میزان عقل‌گرایی و روش‌مندی را در امور عرفانی و معنوی نمی‌پسندم ولی خواندن چنین کتاب‌‌هایی هم برای همۀ ما لازم است، مخصوصا که در معرض انبوهی لفاظی و محتواهای کاملا بی‌مبنا، سطحی، نابخردانه و حتی دروغین در امور اخلاقی و عرفانی هستیم. این آثار کمک می‌کنند انسان با بینش و شعور بیشتری به این امور توجه کند و از ظاهربینی و سطحی‌بودن فاصله بگیرد. «خودشناسی برای خودسازی» گرچه اثر هلوبروتوگلویی نیست و باید با دقت و تأنی خوانده شود، اما حجیم هم نیست، فقط ۱۲۸ صفحه است، و می‌تواند یک سفر خردورزانه باشد برای خواننده به درون خویش تا او را به تماشای منظره‌ای از آغاز و انجام زندگی روحی خود ببرد

  • حسن صنوبری
۱۲
دی

با بودن تو در ایران، افسانه شد واقعیّت

ای رستم قهرمانم در هفت‌خوانِ حقیقت

 

زنجیر میهن گسسته، دیوار دیوان شکسته

از ذلّت خاک رسته، تا قاف سیمرغ عزّت

 

فردوسی اما کجا بود تا روز رزمت سراید؟

یا بیهقی، تا نویسد ذکری ز روز شهادت؟

 

تو شیعۀ مرتضایی، ایرانی پارسایی

تو‌ زآن مایی، تو مایی! در اصل دیرین فطرت

 

آیینه‌ای تو، که فردا آیندگان می‌توانند

در چهرۀ تو ببینند ما را بدون ملامت

 

کرمانِ دیروز! اکنون ایرانِ فردا تو هستی:

کانون شوق و رهایی، پرگار نور و عدالت

 

ای جمع ناممکن هر زیبایی پر تناقض

هم مهربان در رفاقت، هم پهلوان در شهامت

 

هم آبشار لطافت، هم کوهسار صلابت

هم کشت‌زار محبت، هم ذوالفقار شجاعت

 

هم گوش‌مال حریفان، هم دست‌گیرِ ضعیفان

میر اقالیم غیرت، شاهِ سریر فتوّت

 

هم در قنوت تو دیده، هم از سکوت تو چیده

شیخِ شریعت: طریقت؛ پیرِ طریقت: شریعت

 

هم جان‌پناه یتیمان، هم جنگ‌جو مرد میدان

هم سایه‌بانِ کرامت، هم قلعۀ استقامت

 

سر باختی، جان بماند، تا خاک ایران بماند

سردارِ سربازعنوان، سربازِ سردارصولت

 

خواندیم ما کربلا را، در شرح حال تو، زیرا

یادآور روضه‌ای شد هرگوشه از ماجرایت

 

اشکی برایت نریزیم، ای اعتلای حماسه

در داغ تو خون بریزیم زآن قاتل بی‌مروّت

 

با انتقام تو تاریخ، نو می‌کند دفترش را

زین برگ‌های تباهِ ظلم و فساد و جنایت

 

خون سیاه و کثیفی در خاطرات زمین است

این جثۀ پرمرض را حالاست وقت حجامت

 

حالا زمان نبرد است، مژده رسان و خبر ده

هم عاشقان را شهادت، هم دیوها را هلاکت

 

بردار گرز گران را، برپوش ببر بیان را

آسیمه‌سر کن جهان را از بانگ صور قیامت

 

آماده شو کربلا را، معراج خون خدا را

سربند «یا لیتنا» را زن بر سر استجابت

 

*

ما در شب انتقامیم، در مرگ خونین نشسته

هان! پس بگو تو کجایی، ای صبح زرّین رجعت؟

 

بامداد 12دی 1399

 

  • حسن صنوبری
۰۸
دی

از پیش تو مویه‌کنان می‌آمدم من
از آن مزارِ بی نشان می‌آمدم من

چشمی به قبر و همچنان می‌آمدم من
چشمی دگر بر کودکان می‌آمدم من

این سو کنارِ من حسین، آن سو حسن بود
چشم دو فرزندت غریبانه به من بود

من همچنان سر در هوای خویش بودم
در خاطراتِ روزهای پیش بودم

‏ من رفته بودم از خودم با یک اشاره
تکرار می شد پیشِ چشمانم دوباره ...‏

من همچنان سر در تنورِ غم نهاده
تو همچنان در بینِ آتش ایستاده

پر از شمیم یاس می‌شد صحن خانه
هربار می‌آمد فرود آن تازیانه

ای کاش دستورِ خدا دستم نمی‌بست
تا بشکنم از ضاربِ زهرا، سر و دست

از ضربتِ سیلی گلم نقشِ زمین بود
در سرنوشتِ من «شبِ ضربت» همین بود

تو در جهاد از مرد و زن سبقت گرفتی
درکارزار از تیغ من سبقت گرفتی

گیرد مدد از نام من هر پهلوانی
آموزگار من تویی در پهلوانی

نزدیک‌تر بودی به حق از من، تو زهرا
این شد که قدری زودتر رفتی از اینجا

جایی برای من در این دنیا، وطن نیست
یا فاطمه! دنیای بی تو جای من نیست

دنیا برای مردمِ دنیا بماند
تنها برای مرتضی زهرا بماند ...‏



خاموش، خواب آلوده و خاکسترآلود
شهرِ مدینه مثلِ گور ساکتی بود

از مدفنِ تو باز می گشتم به خانه
از مدفنِ تو باز می گشتم،
                                شبانه


***

جایی دگر، وقتی دگر، مردی دگر، باز
می‌آید از بالا سرِ نعش پسر باز

داغی دگر، دردی دگر، یک مرد دیگر
می آید از بالای نعشِ پاکِ اکبر ...

 


پ‌ن: از شعرهای قدیمی که هفت‌هشت‌سال پیش به پیشنهاد آقای میثم مطیعی برای پس از شهادت و تدفین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گفته بودم. خود آقای مطیعی گفته بود در آخر شعر گریزی باشد به سوگ امام حسین علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر: لینک شنیدن روضه. مداحان دیگری هم بعدها این شعر را خواندند از جمله آقای میثم مومنی عزیز.

  • حسن صنوبری