در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۳
آذر

http://bayanbox.ir/view/2213604732808317802/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%B6%D9%84-%D8%B2%D8%B1%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D9%86%D8%B5%D8%B1%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF.jpg
 
بدون قلیون و چُپُق، قهوه‌چی

 

نشسته بی‌حال و عُنُق قهوه‌چی

براش نداره آسمون قشنگی
چاییِ زعفرون نداره رنگی

خیالش از زیاد و کم خالیه
تختِ کنار حوض هم خالیه

گم شده از تو سینیا قندونش
اون لبای شبانه‌روز خندونش

به چشمِ حوصله‌اش هوا برفیه
قُل‌قُلِ آبِ جوش، پرحرفیه

زنگ‌میزنن، نمیشنفه صدارو
نمیشنفه زنگ پیامکارو

خسته شده، دیگه نداره اصلا
حالِ جواب‌دادن به مشتی حسن

دلِ لیوانای حصیری خونه
تلخه شبیه قهوه، قهوه‌خونه

درنمیاد صدایی از قناری
نمیخونه رادیو افتخاری

سوارِ تختا نشدن مشتیا
به هم دیگه تکیه‌دادن پُشتیا

تعطیله قهوه‌خونه وقت ناهار
ترمز دستیو کشیده انگار

چه گردوخاکی چه آت و آشغالی
نشسته روی پردۀ نقالی

مایتابه چرک، استکانا نَشُسته
اینهمه بی‌نظمی آخه درسته؟

مغازه رو تعزیه کردی که چی؟
بگو چته؟! چه مرگته قهوه‌چی؟!


***
نشسته بی‌حال و عُنُق قوه‌چی
بدون قلیون و چُپُق، قهوه‌چی

براش تموم آسمون بی‌رنگه
حنای چای زعفرون بی‌رنگه

نگاش به دیواره و محو رویاست
دودوزنون، میونِ قابِ عکساست

دنبالِ یه جای قشنگ و نازه

 

برا یه‌دونه قابِ عکسِ تازه
 
 

این شعر با توجه به یکی از شعرهای زنده‌یاد ابوالفضل زرویی نصرآباد در مجموعۀ «گفت‌وگوهای تنهایی» سرودم که با این مطلع شروع می‌شد:
 
 
 

 

  • حسن صنوبری
۲۰
آذر

http://bayanbox.ir/view/2595170707865287923/ZarooeeNasrabad.jpg

 

«شهر بدون مرد شهر درده».

  • حسن صنوبری
۰۱
آذر

 

امروز زادروز یکی از نادیده‌گرفته‌شده‌ترین استعدادهای موسیقی حرفه‌ای ایرانی یعنی زنده‌یاد ایرج بسطامی است. مردی که تا زنده بود در فقر و گمنامی زندگی می‌کرد. از سوی رسانه‌ها و روشنفکرها نادیده گرفته می‌شد؛ آلبوم‌هایش منتشر نمی‌شد، حق‌الزحمه‌ اجراهای زنده‌اش را آهنگسازها و اجراهای استدیویی‌اش را استدیوداران نمی‌دادند؛ و از سوی «استاد»ش به گوشه‌گیری و پرهیز از حضور موسیقایی دعوت می‌شد. او هیچگاه نتوانست ازدواج کند، مسئولیت خانواده برادرش را بر عهده داشت، در خانه خشتی پدری زندگی می‌کرد و سرانجام با زلزله بم به عمر هنری خود پایان داد.

موضوع اما با درگذشت ایرج بسطامی کاملا برعکس شد. دل همه مردم برای خواننده غمگین و خوش‌صدایی که در زلزله خاک شده بود سوخت. استدیوها و آهنگسازها تندتند پشت سر هم آلبوم‌های حبس‌شده را آزاد و منتشر کردند. اختلافات مالی پایان گرفت. همه خواننده‌ها به یادش خواندند. استادش به میدان آمد و گفت دریغ که او جزو آینده‌های جدی موسیقی بود و به یادش در بم کنسرت اجرا کرد و ... خلاصه در مدت اندکی بسطامی و گل‌پونه‌هایش شدند یکی از مشهورترین خواننده‌ها و آهنگ‌ها. شاید به همین خاطر است که من از آهنگ گل‌پونه‌ها خیلی حس خوبی نمی‌گیرم ولی بنا به اهمیتش در این گزیده می‌گذارمش

بگذریم. دوباره می‌رسیم به همان چهارسطر شعر عامیانه و معروفی که اولین‌بار بر دیوار بقالی محله‌مان آقاحمید و آقا مجید خواندم:

 

در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه ی زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش به جفا
تا رفت به عزت ببرندش سر دست
 
انشاالله امیدوارم خیلی از هنرمندان دیگر هم سر فرصت بمیرند تا تازه کارهایشان دیده و شنیده شود!
 
 

ده آهنگ برگزیده مرحوم ایرج بسطامی

 

 

 

 

 
(دومین مطلبی است که برای گرامی‌داشت یک عزیز در گذشته در اوج بیماری می‌نویسم. حتما فاتحه‌ای بخوانید برایش)
  • حسن صنوبری