ذکر مردان خدا در نهج البلاغه
«ایها الناس، انا قد اصبحنا فی دهر عنود، و زمن کنود ...»
خطبۀ سیدوم نهجالبلاغه خطبۀ خاصی است که با عبارت بالا آغاز میشود؛ با ترجمۀ گرمارودی: «ای مردم ما در زمانی ستیزهجو و روزگاری سخت بهسر میبریم»
مرگ کیارستمی و کیارستمیها یعنی، پایان عصر «روشنفکران شیک».
برای آنانکه روشنفکران، روشنفکری و روشنفکربازی را دوست ندارند، برای اهالی مبارزه، برای مردمیها، برای سنتگرایان و... امثال کیارستمی همواره در جبهۀ رقیب بودند. اما ایشان با از میدان به در شدن این رقبا هرگز شادکام نخواهند بود، چه اینکه پس از پایان «عصر روشنفکران شیک»، عصر جدیدی به نام «عصر روشنفکران مبتذل» آغاز شد. گروهی که صرفا با اهل مذهب تفاوت دیدگاه و رویکرد ندارند، بلکه با نفس انسانیت و اخلاق و شعور بیگانهاند. اگر فلان روشنفکر شیک از کفر هم دم میزد واقعا از کفر دم میزد، اما روشنفکر مبتذل کنونی حتی وقتی از کفر هم دم میزند از کفر دم نمیزند. حتی کفر هم در جهان او اصالت و صداقت ندارد. کیارستمی واقعا -و نه فقط به خاطر فقر و فلاکتنمایی- در عالم سینمای غرب خریدار و احترام داشت. پیش از مرگش بزرگانی چون هانکه و برادران داردن او را ستوده بودند. برای من فیلمی مثل «شیرین» واقعا جذابیت فوقالعادهای نداشت، اما «قضیه شکل اول، شکل دوم» در همان بادی امر نشان میداد این آدم واقعا دید هنری خاصی نسبت به جهان دارد. من هیچگاه عشق پیگیری آثار کیارستمی را در خود ندیدم، ولی هیچوقت هم از دیدن کارهایش احساس انزجار نمیکردم... عینک آفتابی را دوست نداشتم، اما میدانستم پشت این عینک آفتابی دوتا چشم هست. خلأ نیست. دوتا چشمی که میتواند ببیند و حتی گاهی از پشت همان شیشه تاریک دیده شود.
انقلابیهای شعاری و پوک را نمیگویم، انقلابیهای اصیل خیلی زود دلشان برای روشنفکران شیک (حریفان حقیقی و شایستهشان) تنگ خواهد شد.
فاتحه مع الصلوات.
یک
ترجمه متن آسمانی، پنجره دیدار ما با جهان غیب است.
هرچقدر هم عربیدان شویم، ذهن ما _ایرانیان و فارسیزبانان_ فارسی است، جدا از اینکه بیشتر ما فرصت نمیکنیم عریی را جدیتر از مقدماتی که در مدارس و دانشگاهها میآموزند بیاموزیم، ورای مسئلۀ فهم، مسئلۀ لذت از متن و آمیختگی با آن بیشتر با زبان مادری اتفاق میافتد. این است اهمیت ترجمه، به ویژه ترجمه متن آسمانی.
قصیدۀ مشترک بنده و جناب مهدینژاد در ستایش و سوگ حضرت مولی الموالی علی (علیه السلام)
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی
طی چندسال قبل هم به دیدار رهبری دعوت شده بودم اما هربار شاعران دیگری را معرفی کردم به جای خودم. امسال توفیقی شد و برای نخستین بار خودم هم حضور پیدا کردم. با اینکه هنوز باور دارم شاعرانی بهتر از من هم هستند که هنوز در آن دیدار دعوت نشدهاند.
دیدار امسال دیدار خاص و مهمی بود. مخصوصا بخش سخنان رهبری که شاید بیش از همیشه صریح بود. تا حدی که حدس میزنم بخشیش منعکس و منتشر نشود.
شعرخوانیها هم تا آنجایی که من به خاطر دارم و حواسم جمع بود در جلسه خوب بودند. من بین استاد محمدکاظم کاظمی نشسته بودم و آقا سید محمدمهدی شفیعی. شاید پرآفرینترین شعرخوانی جلسه شعرخوانی شفیعی بود. غزلی تحسینبرانگیز و مناسب حال و مقام در موضوع مدافعان حرم. امید است که این شاعر توانا و جوان اهوازی بیش از پیش موضوع انتشار کتاب را جدی بگیرد. جناب کاظمی قرار بود طبق تصویب گروه کارشناسی شعرشان برای حضرت خدیجه (س) را بخوانند، اما وقتشان رابه یک شاعر خوب و جوان افغانستانی دادند و اول قرار شد شعر نخوانند. بعد رهبری خودشان خواستند ایشان شعر بخوانند و تاکید کردند هر شعری که دوست دارند را بخوانند. آقای کاظمی هم غزل معروف و زیبای «قصۀ سنگ و خشت» که دربارۀ کودکان کار افغانستانیست را خواندند. آقای محمدمهدی سیار هم مثل آقای کاظمی در اواخر جلسه با تاکید خود رهبری شعر خواندند (حالا کاری نداریم جناب قزوه گفتند آقای سیار را در لیست داشتند و تقصیر آقای فاضل نظری شده و او گفته وقت نیست ...) از دیگر شعرهای خوب جلسه شعر طنز عالی استاد ناصر فیض، غزل اجتماعی خانم نیلوفر بختیاری و شعر یک خانم کاشمری که اسمشان در خاطرم نماند را اکنون درخاطر دارم. از دیگر اساتید و مشایخ هم آقایان موسوی گرمارودی، مجاهدی، انسانی و زکریا اخلاقی شعر خواندند. شعر آقای اخلاقی شعر خوبی بود و البته ایشان در همین فضا شعرهای بهتری هم دارند، اما مهم این است که پیش از شعرخوانی ایشان رهبری تقدیر ویژهای را درمورد ایشان و شعرهایشان انجام دادند.
من طبق تصویب شورای کارشناسی و به اصرار اکثر دوستان شاعر قرار بود همان شعر «ابراهیم» برای حضرت شیخ ابراهیم زکزاکی را بخوانم. اصلا آن شعر مجوز حضور و شعرخوانیم بود. اما لحظات آخر نظرم عوض شد. چه اینکه اولا شعر ابراهیمم به نظر خودم در زمان خودش منتشر شد و تا حدی هم شنیده شد. در ثانی، در این دیدار هیچکس با موضوع امروزی آمریکای همیشه همراه، شعری نداشت. لذا در دقایق پایانی علی رغم مخالفت همه، این نیمایی را برای خواندن برگزیدم