در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۳۳ مطلب با موضوع «در عالم موسیقی» ثبت شده است

۱۵
بهمن

بعضی از نغمه‌هایی را که پدرم از قدیم بلد است و دوست دارد، دیگر در عالم وجود ندارند، یا یک گوشهٔ خیلی کنج و خیلی دنج عالم، شاید توی یک گنجهٔ عجیب دارند خاک می‌خورند. این نغمه‌ها ممکن است نغمهٔ یک آواز سنتی باشند، یا یک تلاوت قرآن، یا حتی یک سرود قوالی. بارها شده او جزئیات و اطلاعاتی از آن نغمه (مثلا عباراتش یا ملودی‌اش) را به من داده و خواسته در اینترنت پیدایش کنم و اما خبری ازش نبوده. اینجاها معلوم می‌شود اینترنتی که ما فکر می‌کنیم همه‌چیز عالم را در خودش جا داده فقط یک ویترین است و حتی تولیدات صوتی هنری معاصر را هم به طور کامل در خود ندارد.

 

اما چند روز پیش یکی از این نغمه‌های محبوب بالاخره پیدا شد، ولی نه در اینترنت بلکه داخل یکی از نوارهای قدیمی خود پدر که نوشتهٔ رویش شامل همه محتوایش نبود و همین نکته باعث سال‌ها پنهان‌ماندنش شده بود.

  • حسن صنوبری
۲۲
دی

https://bayanbox.ir/view/2281408038281060604/%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%BA%DB%8C.jpg

 

یک صدای قدرت‌مند و بی‌نظیر،

یک چریک‌هنرمند دلیر

و یک قصۀ پر فراز و نشیب:

  • حسن صنوبری
۲۵
شهریور

https://bayanbox.ir/view/2317748714870041516/%D8%AA%D8%A6%D9%88%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%DA%A9%DB%8C%D8%B3-%DB%8C%D9%87%D9%88%D8%AF.jpg

 

پس از انتشار موسیقی و ترجمه ترانه «آندونیس» چند نفر سوال به‌حقی پرسیدند که: «قصۀ آن یهودیِ توی متن ترانه چه بود؟ و اصلا آهنگ ضدآمریکایی را چه به دلسوزی برای یهودی؟» دیدم خوب است متنی درباب نسبت «تئودوراکیس» با قوم یهود و همچنین اسرائیل بنویسم که این ناگفته‌ها جایی ثبت شود.

 

اما قبلش به جای مقدمه، ماجرای ترانه را بگویم:

سرایش ترانه آندونیس در ایام مبارزات حکومت نظامی در دهه ۶۰ و ۷۰ اتفاق نیفتاده، بلکه مربوط به دهه ۴۰ است که یونان در اشغال نازی‌ها بود (۴۴-۱۹۴۰). در کشور خودمان هم زیاد شده که ترانه‌ای در ماجرایی (مثلا مشروطه) سروده شده و در روزگاری دیگر که شبیه آن روزگار بوده (مثلا انقلاب) شنیده شود؛ مثل ترانه «از خون جوانان وطن» عارف قزوینی. ماجرای آندونیس هم مربوط به وقتی است که نه‌تنها اسرائیل تاسیس نشده (تاسیسش: ۱۹۴۸) بلکه جهان تصوری از آن روی سکه یهود نداشته. آنچه در آن روزگار از یهودیان دیده می‌شد مظلومیت و گرفتاری‌شان زیر فشار فاشیست‌های بی‌رحم بود.

«ایاکووس کامبانلیس» شاعر اثر در آن ایام اسیری یونانی بوده که برای کار اجباری در معادن سنگ به «ماوتهاوزن» فرستاده شده است. او آنجا آندونیس (یک کمونیست) را می‌بیند که به دیگران کمک می‌کرده از جمله روزی که یک یهودی از بردن سنگ خودش عاجز می‌شود و از آندونیس کمک می‌خواهد و آندونیس با سرپیچی از دستور آلمان‌ها که نباید به هم کمک کنند به کمکش می‌شتابد و سنگ او را روی سنگ خودش می‌گذارد؛ و سرآخر سرباز وحشی آلمانی برای قدرت‌نمایی، یهودی را در همان راه‌پله می‌کشد. این خلاصه قصه است. شعر آن زمان سروده می‌شود و به عنوان نمونه‌ای درخشان از «ادبیات مقاومت» محبوب می‌شود و در روزگاری دیگر دربرابر متجاوزانی دیگر با موسیقی «میکیس تئودوراکیس» بازتولید می‌شود که همان احساس مقاومت نوستالژیک را در مخاطب بازآفرینی کند.

نکتۀ دیگر این است که اسرائیل در سال‌های نخست نه‌تنها چهرۀ درنده‌اش آشکار نشده بود، بلکه داعیۀ کمونیستی و کارگری داشت. حقیقت جنایتکارانۀ اسرائیل، به نظرم از انتفاضۀ اول (۱۹۸۷) برای عموم مردم غیرمسلمان جهان آشکار شد. یعنی اتفاقا در جنگ‌های درونی و ظلم به فلسطینیان، نه جنگ با اعراب.

 

اما اصل داستان: تئودوراکیس، یهود و اسرائیل

امروز در نظرسنجی‌ها یهودستیزترین ملت اروپا آلمانی‌ها نیستند، بلکه یونانی‌ها هستند. همان‌هایی که در ترانه انقلابی‌شان برای یهودیان هم دل سوزانده بودند؛ علت این امر یکی نوع فعالیت خود یهودیان در دوران پس از کودتای یونان است و علت دوم حرف‌ها و نظرات همین جناب تئودوراکیس سیاست‌مدار-هنرمند محبوب یونانی.

میکیس تئودوراکیس در سال‌های مختلفی به خاطر حرف‌هایش شخصیت ضدیهود نام گرفت.

تئودوراکیس ابتدا هوادار جدی اسرائیل بود، مثل بیشتر کمونیست‌های آن روزگار، سپس با درگیری بیشتر با موضوع رویکرد روشنفکرانه و میانمایه‌ای در موضوع فلسطین پیدا کرد و صرفا هوادار گفتگوهای صلح بود و سپس در همین دوره کم‌کم به آنجا رسید که موسیقی ملی فلسطین را به پیشنهاد یاسر عرفات روی شعری از محمود درویش بسازد؛ و البته این به معنای دشمنی با اسرائیل نبود.

https://bayanbox.ir/view/9028127361601339019/MikisTheodorakis-palestine.jpg
همراه یاسر عرفات، هنگام پخش موسیقی ملی فلسطین در پارلمان فلسطین، سال ۱۹۸۲

اما چهارمین دوره تفکر تئودوراکیس که مصادف با چند دهه پایانی عمرش بود رویکرد او کاملا عوض شد. آغاز حرف‌های جنجالی و پرهزینهٔ او مربوط به سال‌های انتفاضه دوم (آوریل ۲۰۰۲) بود، وقتی که ابتدا مقاله‌ای علیه مظلوم‌نمایی‌های بیش از حد یهودیان و اسرائیلی‌ها درموضوع هولوکاست و نیز مظلومیت فلسطین نوشت که در هر سه روزنامه مهم یونان منتشر شد. او در بخشی از این مقاله می‌نویسد:

«اگر فلسطین را در چنگ فاتحان مدرن تنها بگذاریم، در را برای عبور تاریک‌ترین نیروهای شناخته‌شده بشر به فردا باز می‌گذاریم».

  چند روز بعد از انتشار این مقاله، تئودوراکیس چفیه بر دوش در کنسرت «همبستگی با فلسطین» در یونان حاضر شد و جنجالی‌ترین سخنانش را گفت. او در آن سخنرانی -که به طور زنده پخش می‌شد- آریل شارون ( نخست وزیر وقت اسرائیل) را «هیتلر کوچولو» خطاب کرد و گفت:

«امروز یهودیان از جنایات نازی‌ها تقلید می کنند... قربانیان سابق مسحورِ سرنوشت پیشین خود شده‌اند...»

و گفت:

«ما همه فلسطینی هستیم».

تئودوراکیس حواسش به آهنگ محبوبش و «یهودی»ِ ترانه آندونیس هم بود، به همین خاطر همانجا گفت:

«آهنگ‌هایی که ما درباره یهودیان رنج‌دیده در ماوتهاوزن نوشتیم هیچ ربطی به هیتلریست‌های کنونیِ اسرائیل ندارد».

او همچنین در بخشی از سخنانش با برشمردن برندهای معروف تاکید می‌کند:

«امروز در همین یونان یهودیان کنترل مهم‌ترین شرکت‌ها و سازمان‌های اقتصادی و رسانه‌ای را در دست گرفته است.».

https://bayanbox.ir/view/3588671193444615675/MikisTheodorakis-palestine-greek.jpg
سخنرانی میکیس تئودوراکیس در کنسرت همبستگی با فلسطین در یونان سال ۲۰۰۲
 

مخصوصا از این جهت که چندی پیشتر افشاگری‌هایی درمورد «قاچاق اعضای بدن یونانیان توسط اسرائیل» در رسانه‌ها منتشر شده بود، این سخنرانی احساسات ضداسرائیلی مردم یونان را به شدت برانگیخت. تا جایی که در روزهای بعد نماد هولوکاست در یونان توسط گروهی از مردم تظاهرات‌کننده ساقط شد. موج یهودستیزی و اسرائیل‌ستیزی گسترش پیدا کرد و حتی تعدادی از مسئولان یونان هم حرف‌هایی علیه اسرائیل و لابی‌های یهودی زدند (و در این موارد که اسرائیل برخلاف مورد قبلی زورش می‌رسید از طریق خود دولت یونان هردو مسئول عالیرتبه را از کار برکنار کرد).

همچنین اسرائیل و رسانه‌های آمریکایی انگلیسی جو رسانه‌ای گسترده‌ای را علیه تئودوراکیس راه انداختند که تئودوراکیس یک نژادپرست و ضد قوم یهود است تا این هنرمند یونانی منفعل شود و سکوت کند. تا حدی که دولت یونان بیانیه داد و گفت اظهارات تئودوراکیس را تایید نمی‌کند. یک هفته بعد که فشارهای سیاسی و رسانه‌ای بسیار بالا گرفت هم، تئودوراکیس حاضر نشد حرف خود را پس بگیرد ولی حاضر شد توضیحی بدهد؛ او در بیانیه خودش گفت:

« اظهارات من متوجه دولت اسرائیل است نه مردم یهود. من  همیشه در کنار ضعیفان، از جمله مردم اسرائیل بوده‌ام؛ با اینحال کاملاً با سیاست شارون مخالفم و بارها بر این امر تاکید کرده‌ام، همانطور که بارها نقش سیاستمداران، روشنفکران و نظریه‌پردازان یهودی آمریکایی برجسته در شکل‌گیری سیاست تهاجمی امروز بوش را محکوم کرده‌ام».

باری، این همه ماجرا نیست، این فقط آغاز ماجرا بود، سال بعد باز یک جمله از تئودوراکیس جنجالی شد. ژانویه ۲۰۰۲ بود که جرج بوش عبارت «محور شرارت» (axisofevil) را علیه ایران، عراق و کره شمالی گفته بود و تئودوراکیس در نوامبر ۲۰۰۳ عبارت «ریشه شرارت» (rootofevi) را درباره یهود گفت. این حرف در تقابل با حرف بوش ضریب دوچندان گرفت و چندین برابر حرف سال گذشته فشار رسانه‌ای را روی تئودوراکیس تشدید کرد. منظور او از یهود چیزی شبیه منظور قرآن از این کلمه بود: رهبران خدعه‌گر و سرمایه‌سالار یهودی، نه هر یهودی بیچاره در هر جای عالم. اما خب طبیعتا فرصتی دوباره پیدا شده بود تا به تئودوراکیس اتهام نژادستیزی بزنند.

در میان آنهمه رسانه غربی که به او حمله می‌کردند و در شرایطی که میکیس تئودوراکیس به طور جدی محاصره شده بود، روزنامه اسرائیلی هاآرتص مصاحبه مفصل و هوشمندانه‌ای را با تئودوراکیس تدارک دید که ضمن احترام به او، ضمن یادآوری سوابق دوستی اسرائیل با این هنرمند محبوب جهانی، او را به نوعی منفعل کند و به عذرخواهی یا پس گرفتن عقایدش بکشاند. اما پاسخ‌های هوشمندانه تئودوراکیس به مصاحبه‌گر خود موج دیگری علیه اسرائیل شد. تئودوراکیس در این مصاحبه که قرار بود آشتی او با اسرائیل باشد حرف‌هایی علیه اسرائیل و یهودیان زد که بی‌نظیر بود. مهم‌ترینش بخشی بود که او با نگاهی تاریخی-روانکاوی اصلا وجود یهودستیزی در جهان امروز را منکر شد و با تحلیلی دقیق گفت این یک برساختۀ ذهن مازوخیستی یهودیان است که دوست دارند به دروغ احساس قربانی‌بودن و مظلوم‌بودن بکنند تا با اتکا به این احساس هرگونه جنایتی را برای خود مشروع بدانند. و البته تحلیل‌های روانکاوانۀ دیگر و نیز حرف‌های شجاعانۀ دیگری از جمله اینکه یهودیان بخش اعظم اقتصاد و رسانه‌ها و حتی دولت‌های همه جهان را مدیریت می‌کنند، و حتی:

«از آنجا که صادقانه داریم صحبت می‌کنیم، چیز دیگری را هم به شما خواهم گفت. قوم یهود اکثر ارکستر سمفونیک‌های بزرگ جهان را هم کنترل می‌کنند. هنگامی که سرود ملی فلسطین را نوشتم، سمفونی بوستون در حال برنامه‌ریزی برای تولید آثار من بود؛ سمفونی‌ای که کنترل آن توسط یهودیان قرار داشت. سرانجام آن‌ها اجازه ندادند که کنسرت ادامه یابد. جدا از اینکه از آن پس من اصلا نتوانستم با هیچ ارکستر بزرگ دیگری کار کنم. پس از موسیقی فلسطین آن‌ها همه از من سربازمی‌زنند».

این حرف‌ها را اگر یک آهنگساز درجه سۀ ایرانی بزند همه می‌دانیم مسئله چیز دیگری است؛ اما این حرف‌ها سخنان یکی از بزرگ‌ترین موزیسین‌های دنیاست که معتبرترین جوایز شرق و غرب عالم را در کارنامه خود دارد. او در بخش‌های دیگر صحبتش در کل ماجرای ۱۱سپتامبر تشکیک می‌کند و از تسلط یهودیان بر سیاست آمریکا حرف می‌زند و می‌گوید:

«من معتقدم که جنگ آمریکا در عراق و نگرش تجاوزکارانه به ایران به شدت تحت تأثیر سرویس‌های مخفی اسرائیل است».

شاید روزی این مصاحبه را به طور کامل ترجمه و منتشر کردم.

https://bayanbox.ir/view/5145369982662534903/MikisTheodorakis-palestine2.jpg
همراه یانیس ریتسوس در یک همایش مربوط به فلسطین، سال ۱۹۸۱

این زدوخوردها تا پایان عمر پر تلاطمِ میکیس تئودوراکیس بین او و لابی‌های اسرائیلی ادامه داشت. از یک سو تئودوراکیس طعنه می‌زد و از سویی برای او محدودیتی جدید اتفاق می‌افتاد. از جمله مدتی پس از همین مصاحبه بود که دولت اتریش کنسرت همه ساله او به یاد قربانیان ماوتهاوزن را برای همیشه لغو کرد. تئودوراکیس در واکنش به این اقدام اتریش بیانیه‌ای درمندانه منتشر کرد و در پایان آن گفت:

«من بار دیگر به وضوح می‌گویم: یهودستیز نیستم، اما همانقدر که از یهودستیزی متنفرم از صهیونیزم متنفرم».

در سال‌های بعد وقتی قرار بود همایش بزرگی به نفع صهیونیست‌ها با میزبانی دولت یونان برگزار شود تئودوراکیس با هشداردادن و آگاه‌سازی مردم برنامه اسرائیلی‌ها را به‌هم زد و همایش لغو شد. مدتی بعد نخست وزیر را به خاطر گفتگو با نتانیاهویی که قاتل کودکان فلسطینی‌اش می‌دانست به شدت نکوهش کرد.

سال ۲۰۱۰ انزجار و ناراحتی خود را از جنایت تازه اسرائیل علیه نیروهای حافظ صلح در غزه اعلام کرد و دولت و وزیر دفاع یونان را متهم کرد که «ریاکارانه حمله اسرائیل را محکوم کردند» و افزود:

«دولت ما دوباره در مدت کمی دست در دست اسرائیل روی این اقدام جنایتکارانه هم که باعث شرمساری همه مردم و کشورهای آزاد است سرپوش خواهد گذاشت».

 

سال ۲۰۱۱ در نشست مهمی در شهر سالونیک گفت:

«آمریکا، اسرائیل و عوامل لابی آمریکایی-یهودی مسئول بحران اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جهانی هستند.»

 و باری دیگر در واکنش به تهمت‌های یک نهاد یهودی که او را به یهودستیزی متهم کرده بود ضمن برائت از این عنوان و یادآوری سوابق حمایت‌هایش از یهودیان گفت:

«من هستم! گرچه با تعصب و هرگونه عمل خودسرانه، خشونت و نفرت از هر کجا که می آید مخالفم؛ اما من هستم؛ در کنار تمام مستضعفان و ضعیفان مانند فلسطینی‌ها، زنان و کودکان لبنان و غزهٔ در محاصره، هستم و خواهم بود!».

 

میکیس تئودوراکیس سال ۲۰۱۳ در اوج حملات داعش به سوریه در مصاحبه‌ای خواندنی گفت:

«هدف مجریان سناریوی حمله به سوریه همانند گذشته قتل‌عام ملت سوریه و تامین منافع مالی و نظامی قدرت‌های سلطه‌گر است و جهان نباید در مقابل اینگونه جنایات آشکار علیه بشریت ساکت بنشیند.»

او در همین مصاحبه می‌گوید:

«در جریان یکی از سفرهایم به پاریس برای مداوای فرزندم مشاهده کردم که شماری از نیروهای ایرانی جنگ با صدام در یکی از بیمارستان‌های فرانسه بستری شده‌اند. در این بیمارستان مجهز، ایرانیانی که بر اثر حمله شیمیایی شهید شده بودند، یک طرف و آنانی که بر اثر گازهای شیمیایی دچار سوختگی شده بودند در طرف دیگر در حال مداوا و بررسی‌های دقیق بودند و برخی از سازندگان مواد و سلاح‌های شیمیایی از طریق آزمایشگاه این بیمارستان از نتیجه تولیدات خود مطلع می‌شدند تا در جهت افزایش قدرت کشندگی آن‌ها اقدام کنند!»

 

و و و ...

 

خداوند روح سرکش و آزاده و بی‌قرار او را با آزاده‌ترین بندگان خویش محشور کند که گرچه نام اهل حقیقت را نمی‌دانست ولی عمری با مرامِ اهل حقیقت زیست.

 


نوشتۀ مرتبط:

موسیقی : آندونیس | میکیس تئودوراکیس + ترجمه فارسی

  • حسن صنوبری
۲۲
شهریور

https://bayanbox.ir/view/6036728429027645549/mikis-theodorakis.jpg

 

 

 

۲۱ آوریل ۱۹۶۷ نظامیان وابسته به آمریکا با طراحی سازمان سیا در یونان کودتا کردند. یک ماه قبل از انتخاباتی که پیشبینی می‌شد پیروزش یک چهرۀ ضدآمریکایی است: ذبح دموکراسی در سرزمین دموکراسی. حکومت سرهنگ‌ها قرار بود صرفا یک دورۀ کوتاه باشد، اما با چراغ سبز آمریکا کودتاگران ۷سال هولناک حکومت کردند. ۷سال خفقان وحکومت پلیسی همراه با کشتار و زندان و تبعید و شکنجه. سرآخر هم نه مبارزان چپ پیروزشدند نه کودتاگران راست بی‌خیال؛ جنگ با ترکیه علت فروپاشی سرهنگ‌ها شد.

۴سال پیش از کودتا لمبراکیس سیاستمدار محبوب ضدآمریکایی ترور شد. این ترور بر بسیاری از جوانان مبارز یونانی تاثیری عمیق گذاشت. «میکیس تئودوراکیس» آهنگساز نابغۀ یونانی که در دهه ۴۰ سابقۀ مقاومت در برابر تهاجم و مداخله نیروهای خارجی (ایتالیا و آلمان و انگلیس) را داشت، تحت تاثیر این ترور ، جنبش سیاسی جوانان لامرباکیسیس را راه‌اندازی کرد و در مدت کمی توانست افراد بسیاری را با محوریت سوسیالیسم، استقلال یونان و ضدیت با آمریکا گردآورد. پس از کودتا اوضاع برای تئودوراکیس سخت شد؛ به فعالیت زیرزمینی روی آورد اما به سرعت بازداشت شد و سپس شکنجه و اردوگاه کار اجباری و تبعید و...

هنرمند نابغۀ یونانی دیگر «کاستا گاوراس» بود که در واکنش به هر دو تهاجم آمریکایی‌ها (یعنی ترور و سپس کودتا) شاهکار سینمای سیاسی یعنی فیلم «زد» (۱۹۶۹) را ساخت. آهنگساز فیلم تئودوراکیس شد. زد جهان هنر و سیاست را تکان داد. فیلم و موسیقیش هردو در سراسر جهان درخشیدند و الهام‌بخش دیگر حرکت‌های ضدامپریالیستی شدند. با اینکه در زد صراحتا اسمی از یونان برده نشده، پخش فیلم گاوراس هم مثل شنیدن موسیقی‌های تئودوراکیس در یونان ممنوع شد. تا پایان عمر دولت کودتا. در حالیکه کشورهای دیگر مرزبه‌مرز این فیلم و موسیقی را انعکاس می‌دادند. البته جز کشورهای ذلیل آمریکا. جالب است که فیلم جایزه اسکار را برد اما در همین آمریکای اسکاردهنده هم مثل خود یونان تا پایان عمر دولت کودتا اجازه نمایش پیدا نکرد. در ایران هم تا قبل از سقوط پهلوی خبری نبود و اولین نمایشش مربوط به سال‌های ابتدای انقلاب بود.

https://bayanbox.ir/view/1967423040443941832/5365092.jpg

تم اصلی موسیقی زد، قطعۀ آندونیس همان آهنگ محبوب و حماسی بود که جزو نمادهای اعتراض علیه رژیم دست‌نشاندۀ آمریکا شد و شنیدنش در دوران حکومت نظامی جرمی سنگین بود. با سقوط دولت کودتا در ۱۹۷۴ تئودوراکیس نسخۀ باکلام این آهنگ را با صدای «ماریا فارانتوری» و شعر «ایاکووس کامبانلیس» در حضور جمعیت شگفت هواداران در ورزشگاه کارایسکاکیس یونان اجرا کرد. فیلمی که می‌بینید همین اجراست.

شعر کامبانلیس برآمده از خاطرۀ کمک یک کمونیست یونانی به یک یهودی در اردوگاه کار اجباری آلمان‌هاست. برای زیرنویس از روی متن انگلیسی ترجمه‌اش کردم، بعد دیدم احمد شاملو هم ترجمه کرده، اما وقتی مقایسه کردم دیدم جناب شاملو چندان وفادار به متن نبوده و بیشتر ترجمه آزاد انجام داده. لذا به متن خودم بسنده کردم.

همکاری گاوراس و تئودوراکیس در شاهکار ضدآمریکایی دیگری به نام «حکومت نظامی» (۱۹۷۲) هم تکرار شد. در این فیلم هم موسیقی تئودوراکیس بی‌نظیر بود، مخصوصا قطعۀ مشهور «پائولا . 11099». و این فیلم هم تا پایان دولت کودتا در یونان دیده نشد و البته «حکومت نظامی یونان» تنها یکسال پس از «حکومت نظامی گاوراس» دوام آورد (این فیلم را قبلا برایتان معرفی کرده‌ام).

گاوراس در مدت اندکی فاصله خود را با کمونیست‌ها زیاد کرد، اما تئودوراکیس همچنان عضو حزب کمونیست یونان ماند و حتی در وصیت‌نامه هم اعلام کرد دوست دارد به عنوان یک کمونیست از دنیا برود. و البته او خیلی بیشتر و مستقیم‌تر از گاوراس در فعالیت‌ها و مناصب سیاسی حضور داشت و واقعا یک هنرمند-سیاستمدار بود تا یک هنرمند سیاسی.

و البته نگرش تئودوراکیس و کلا کمونیسم در یونان تفاوت‌های زیادی با نسخه‌های شرقی‌تر داشت؛ چه اینکه یونانی‌ها بیشتر دنبال حفظ منافع و استقلال ملی خودشان بودند و بیرون از مرزها هم به جای دخالت در امور کشورها، از استقلال و آزادی ملت‌ها در برابر آمریکا دفاع می‌کردند، که کنش‌های تئودوراکیس در شیلی و فلسطین گواه همین نکته است.

 

دانلود اجرای تصویری و با کلام آهنگ آندونیس با صدای ماریا فارانتوری (1974) + ترجمه در زیرنویس

دانلود نسخه بی کلام موسیقی فیلم زد (1969)

 

 

  • حسن صنوبری
۰۱
خرداد

https://bayanbox.ir/view/3961626259668564924/%D8%AC%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%A7-%D8%A8%D8%B7%D8%B1%D8%B3-%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%87%D8%A7-%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%A8%D8%A7%D8%B1.jpg

 

یک _ اصل ماجرا:

روز قدس می‌خواستم این آهنگ زیبا را منتشر کنم، که به احترام ماه مبارک و اختلاف فتاوا پشیمان شدم. اما امسال که با این رویدادها روز قدس تا بعد از عید فطر ادامه پیدا کرده دیدم شعرش مدام در خاطرم می‌آید، لذا نشستم تمام این ترانه مفصل را ترجمه کردم و برای اولین‌بار سعی کردم به تکنولوژی زیرنویس مجهز شوم

 

«یا أیها الکبار» از آهنگ‌های بسیار زیبای خانم «جولیا پطرس» چهره بی‌نظیر موسیقی ضد صهیونیستی است، با آهنگسازی «زیاد بطرس» و ترانۀ «هنری زغیب» .

فیلمی که می‌بینید اجرای خانم پطرس از این آهنگ در کنسرت ارنون ( واقع در نبطیه لبنان) در سال ۲۰۰۰ است: ۲۱سال پیش.

این اجرا اندکی با نسخۀ آلبوم فرق دارد، در نسخۀ آلبوم بخش ابتدایی شعر هم که اینجا خوانده نشده توسط یک کودک دکلمه می‌شود. این آهنگ در سال‌های بعد، در ایام جنگ تموز لبنان با اسرائیل هم توسط خواننده اجرا شد و طی سالیانی به عنوان یک آهنگ علیه صهیونیست‌ها چه در ماجراهای لبنان و چه در ماجراهای فلسطین بازنشر و وایرال و تصویر گذاری شده بود. در خیلی موارد دیگر نیز، حتی در ابتدای ماجرای سوریه هم مخالفان بشار اسد بازنشرش می‌کردند، و حتی الآن که دقت کنیم می‌بینیم به آقای روحانی هم می‌خورد! خلاصه استعداد اثر بالاست! اما از شوخی گذشته شعر گویا خطاب به حاکمان ستمگر و نیز حاکمان سازشگری است که در سازمان ملل جمع می‌شدند و تصمیمات ظالمانه‌ای علیه ملت لبنان و فلسطین می‌گرفتند سروده شده. به کسانی که به اسم صلح و قانون و حقوق بشر، با سکوت‌ها یا با تصمیم‌هایشان جنگ و تحقیر را بر ملت‌های مظلوم تحمیل می‌کنند.

 

دو _ دانلود نسخه صوتی و تصویری آهنگ:

 

 

 

سه _ متن عربی و ترجمه فارسی من از ترانه یا ایها الکبار:

یا أیها الکبار

آی ای بزرگان!

أسأل من نصبکن فی موضع القرار

می‌پرسم چه کسی شما را در موضع قانون‌گذاری قرارداده؟

أی قوانین لکی تحسنوا النظام

کدام قوانین شما اوضاع را بهبود می‌بخشد؟

وتحفظوا السلام

و صلح را نگاه می‌دارد؟

وانتم الظلم الذی یکسر النظام

شما خود همان ستمی هستید که اوضاع را به هم می‌ریزد

وینسف الظلام

و تاریکی را می‌پراکند

 

 

أصرخ للکبار ... للکبار

رو به بزرگان فریاد می‌زنم

من یمسکون الیوم بالقرار

به کسانی که امروز تصمیم‌گیرند

لا تسرقوا الألوان من أمالنا

رنگ‌ها را از آرزوهامان ندزدید

لا تخطفوا الأحلام من أطفالنا

رویاها را از کودکانمان نربایید

غدا تدور دولة القرار

فردا دولت تصمیم گیر عوض می‌شود

ومن وراء دولة القرار

و هرکس پشت این دولت است!

 

لن تستطیعوا عندنا ان تحبسو الینبوع

شما نمی‌توانید در حضور ما چشمه را دستگیر کنید

و سوف تطلع المیاه من فم الصخور

و به زودی آب از دهانۀ صخره‌ها بیرون خواهد زد

وتخلع الحریة النیر عن النسور

و به زودی «آزادی» بند از پای عقاب‌ها می‌گشاید

 

رجالنا بطولة الملاحم

مردان ما قهرمانان حماسه‌ها هستند

نسائنا خصوبة المواسم

زنان ما برکت فصل‌ها هستند

أطفالنا مستقبل النسائم

کودکان ما نسیم‌های آینده هستند

حدودنا شعاعة المدى

مرزهای ما دامنه‌های روشنایی هستند

وصوتنا مساحة الصدى

و صدای ما پژواک فضاست

وحلمنا یعانق المدى

و رویای ما زمان را در آغوش می‌گیرد

فلترفعوا عن شعبنا الحصار

پس دیوار حصار را به روی مردم ما بلندتر کنید

یا اولیاء القهر والقرار

ای صاحبان زور و قانون

یا أیها الکبار

ای بزرگان

 

قاوم فیداک الأعصار

مقاومت کن، که طوفان در دستان توست

لا تخضع فالذل دمار

تسلیم مشو، که ذلت ویرانی است

وتمسک بالحق فأن الحق سلاحک مهما جاروا

و به حق تکیه کن، که همانا حق سلاح توست، در برابر هرچه بر تو ستم کنند

قاوم فیداک الأعصار

مقاومت کن، که طوفان در دستان توست

وتقدم فالنصر قرار

و پیش بتاز، که سرانجام پیروزی است

أن حیاتک وقفة عز تتغیر فیها الأقدار

که همانا زندگی تو آن منزل‌گاهِ سربلندی‌ای است که سرنوشت‌ها را دگرگون می‌کند

 

یوم تهب ثورة الغضب فی أمة الغضب

روزی که انقلاب خشم در ملت خشم فرا رسد

فی وقفة العز

در منزل‌گاهِ سربلندی

و فی انتفاضة الکرامة

و در خیزش (انتفاضۀ) بزرگواری

تندحر الظلامة

تاریکی از میان می‌رود

 

و عندها لن تستطیعوا وقف ما فی النهر من هدیر

و آن‌روز دیگر نمی‌توانید جلوی خروش چشمه را بگیرید

سوف یکون السیل

به زودی سیل می‌آید

لن تستطیعوا رد هذا الویل

و هرگز نمی‌توانید این بلا را چاره کنید

سوف یکون السیل

به زودی سیل می‌آید

علیکم سیجرف الحدود من حدودکم

روبه شما می‌آید و مرزهای شما را می‌شوید

ویکسر القرار

و قانون شما را نقض می‌کند

یا اولیاء القهر والقرار

ای صاحبان زور و قانون!

یا أیها الکبار

آی ای بزرگان!

 

 

چهار _ مطالب مرتبط:

  1. مفصل‌ترین و قدیمی‌ترین یادداشتم درباره جولیا پطرس + گزیده‌ای از آهنگ‌هایش : همه چیز درباره ژولیا پطرس
  2. آخرین آهنگ حماسی و ضداسرائیلی جولیا پطرس: الی النصر هیا
  3. جدیدترین آهنگ جولیا پطرس برای غزه 2024 : یما مویل الهوا
  • حسن صنوبری
۱۴
ارديبهشت

https://bayanbox.ir/view/1843265937389621822/Amjad-Baltistani-Jaanam-Fida-E-Haideri.jpg

 

 

این که می‌شنوید صدای یکی از دورترین و غریبانه‌ترین شیعیان امیرالمومنین است. یک صدای قدرتمند و زیبا، در عین‌حال مظلوم، رنج‌کشیده و ناشنیده.

ایالت «گلگت-بلتستان» یک منطقهٔ بسیار مرتفع کوهستانی است که از غرب با استان خیبرپختونخوا پاکستان، در شمال با دالان واخان افغانستان، در شرق و شمال شرق با ناحیه سینکیانگ چین، در جنوب غرب با ناحیه کشمیر آزاد و در جنوب شرق هم با ایالت جامووکشمیر هند هم‌مرز است. جایی که از جمله مناطق جنگ‌خیز و مورد مناقشه کشمیر است...

گلگت-بلتستان و مردم کوه‌نشین و دره‌نشینش را شیعی‌ترین منطقه پاکستان می‌دانند. «بلتستان» از قرن هشت پایگاه ثابت شیعیان بوده (احتمالا با همت حضرت میرسیدعلی همدانی). در «گلگت» در گذشته اکثریت با پیروان مذهب شیعه بوده اما با سیاست مهاجرت‌های جدید، دوره‌ای اهل سنت به آنجا کوچانده شدند و سپس وهابی‌ها. اما بلتستان همچنان خالص مانده. همچنین شیعیان غریب و تحت فشار این سرزمین بسیار علاقه‌مند به ایران و انقلاب اسلامی‌اند و تحت تاثیر ایران حتی نوروز را نیز جشن می‌گیرند.

چندماه پیش یک نوجوان اهل بلتستان به نام «امجد بلتستانی» با خواندن این آهنگ صدای خود و قوم و مذهب خود را از رشته‌کوه‌های بلتستان به سوی دیگر عاشقان حضرت امیر روانه کرد.

آهنگ «جانم فدائی حیدری» نخستین‌بار سه‌سال پیش توسط یک خواننده تقریبا مشهور پاکستانی به نام «صادق حسین» خوانده شده بود. اما آن اجرا آنچنان که باید و شاید نگرفت. چندماه پیش که امجد بلتستانی این اثر را برای امام علی بازخواند با استقبال فراوانی همراه شد، تا حدی که طی این چندماه چندین خواننده دیگر اقدام به خواندن این آهنگ کردند (اول یک آقاپسر نوجوان دیگر، بعد یک خانم جوان، بعد یک حاج‌خانم!) اما سرانجام آهنگ هیچ‌یک به زیبایی و محبوبیت کار امجدخان نشد. مخصوصا از نظر حجم و قدرت صدا، امجد بلتستانی صدایی بسیار وسیع‌تر و قدرتی‌تر از خوانندگان سلف‌وخلف این کار دارد. این است که نتیجه کار اینچنین درخشان و ماندگار شده.

 

***

پ‌ن۱: بعد فیلمی باصفا هم دیدم که روز میلاد امام مجتبی، امجد داشت این آهنگ را بدون ساز در هیئت کوچک محلی‌شان با همخوانی مردم هم‌هیئتی اجرا می‌کرد: اینجا

پ‌ن۲: یا امیرالمومنین
«نام تو به هر زبان که گویند خوش است»
آقاجان قربان شیعه‌هایت، قربان شیعیان غریبت، قربان آن شیعیانت که ندیدیمشان و نشنیدیمشان و نمی‌شناسیمشان و نامشان را هم بلد نیستیم، اما تو را دوست دارند و بار مقدس عشقت را با رنجی بیش از ما به دوش می‌کشند، آقاجان مخصوصاً قربان بچه‌هاشان!

آقاجان قسمتمان کن که دوستشان بداریم، تا بتوانیم به عهدمان با شما وفا کنیم:

مرا عهدی‌ست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

 

https://bayanbox.ir/view/6254917166161143725/AmjadBaltistani-JaanamFidaEHaideri.jpg

لینک‌های دانلود

دانلود نسخه تصویری آهنگ «جانم فدائی حیدری»

دانلود نسخه صوتی آهنگ «جانم فدائی حیدری»

 

پ‌ن: سرکارخانم «رقیه نویصری» زحمت کشیدند و ترجمۀ بخش اردوی این آهنگ را به فارسی انجام دادند و برای بنده فرستادند. فقط بخش اول را ترجمه نکردند که گمان می‌کنم باید به گویش بلتستانی باشد. در اجراهای دیگر پاکستانی هم آن بخش از شعر نبود. این ترجمه را در دو صفحه آماده‌سازی کردم که می‌توانید اینجا ببینید:

ترجمه آهنگ جانم فدائی حیدری - صفحه یک

ترجمه آهنگ جانم فدائی حیدری - صفحه دو

 

  • حسن صنوبری
۱۷
دی

https://bayanbox.ir/view/3440693854042494981/%DA%A9%D8%A7%D9%88%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%AD-%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%81%D8%AE%D8%B1%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87.jpg

روح دماوند
(با یاد شهید محسن فخری‌زاده)

خواننده: ساسان نوذری
شعر: حسن صنوبری
تنظیم‌کننده: امیر جمالفرد
ملودی: ابراهیم ناصری
نوازنده تار: کیان دارات
نوازنده ارکستر زهی: عرفان پاشا
طراح پوستر: سمیه صاحبی
تهیه‌شده‌در باشگاه ترانه‌وموسیقی راه

 

دانلود آهنگ روح دماوند با کیفیت اصلی

متن شعر دماوند

 

پ‌ن: کم‌وزیادهای متن ترانه به نسبت غزل اول:

ترانه سه بیت غزل را ندارد و به جایش برای بخش ترجیع، پیشنهاد دادم مصرع یکی مانده به آخر را به این صورت توسعه بدهم:

من بغض یتیمانم و هم گرز دلیرانم و هم آه غریبانم و هم غیرت ایرانم و هم سیلی دورانم و هم رستم دستانم و‌ هم سام‌ نریمانم و هم تندر و طوفانم و هم ...

 

  • حسن صنوبری
۱۹
آذر

موسیقی می‌تواند صدای فریادهای خاموش یک ملت باشد ...

https://bayanbox.ir/view/4159235610576296513/AhmadAli-Ragheb.jpg

برخلاف اندیشه بسیاری از اهالی اندیشه، دین و سیاست، موسیقی می‌تواند و توانست. «احمد علی راغب» _که اینک راهی آسمان شد_ این را ثابت کرد.

موسیقی می‌تواند به ترور شلیک کند. هنر می‌تواند پرچم خون‌خواهی را بالا ببرد. وقتی رئیس جمهور و نخست وزیر محبوب مردم ایران رجایی و باهنر توسط نوکران آمریکا ترورشدند، وقتی نفس یک ملت در سینه حبس شد و بغض گلو را تا خفگی پیش برد، این موسیقی احمدعلی راغب بود که راه بغض را برای گریستن و زنده‌ماندن و مبارزه باز کرد. نیز آنگاه که بزرگ متفکران انقلاب اسلامی مطهری و مفتح هدف ترور شخصیتی و سپس ترور فیزیکی منافقان کثیف قرار گرفتند موسیقی راغب بود که پیکر خونین شهیدان را روی دست گرفت.

اما جدا از وقت اندوه، موسیقی راغب حماسه‌خوان روزهای پرافتخار پیروزی مردم ایران هم بود. آواز کودکان، ترانهٔ روستا و نغمۀ نیکوکاری این مردم نیز بود. پس اگر بگوییم موسیقی راغب صدای غم و شادی مردم مظلوم ایران در این ۴۰سال بود، اگر بگوییم راوی مجاهدت‌‌ها و مبارزه‌های دوران انقلاب بود، اگر بگوییم صدای تمام شهیدان این سرزمین بود دروغ نگفته‌ایم. و با توجه به حجم بسیار آثار درخشان و محبوبش در بین توده مردم، اگر بگوییم راغب «موفق‌ترین آهنگساز عصر انقلاب» بود اغراق نکرده‌ایم. (احترام استادانی چون زنده‌یاد لطفی، علیزاده و شاهنگیان در جای خود محفوظ).

فکر نمی‌کنم هیچ آهنگسازی تا این میزان در میان شهیدان (چه شهیدان عصر انقلاب چه شهیدان دوران دفاع مقدس) محبوب باشد و آهنگ هیچ آهنگسازی تا این اندازه در جبهه‌ها و راهپیمایی‌ها پخش شده باشد. وقتی این را اضافه می‌کنم به صفای شخصیتی، پاکیزگی درونی، تواضع، تدین، دنیاگریزی و شهرت‌گریزی او، مطمئن می‌شوم امشب شهیدانی با لباس‌های خاکی جبهه‌ای، سوار موتورهای هوندای پرنده‌شان به استقبال پیرمرد آمده‌اند.

 

ده اثر از بهترین آثار مرحوم راغب به انتخاب بنده:

۱. بانگ آزادی (این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد)

۲. خجسته باد این پیروزی (از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما)  ---> دانلود

۳. آمریکا آمریکا (آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو)

۴. راه رجا (هر دم از این رهگذار رهگذری می‌رود) ---> دانلود

۵. شهید مطهر (ای مجاهد شهید مطهر)

۶. نادعلی (مظهر مهری و وفایی علی)

۷. امداد (الا که داری ز فیض باری توان و قدرت به جسم و جان) ---> دانلود

۸.سرود بابا خون داد (بابا آب داد دیگه شعار ما نیست، بابا خون داد)

۹.سرود همشاگردی سلام (آغاز سال نو با شادی و سرور)

۱۰.سرود مدرسه‌ها وا شده

 

 

برای مطالعه بیشتر: سال گذشته کتاب «بانگ آزادی» مجموعه خاطرات مرحوم راغب به کوشش محسن صفایی‌‎فرد، مهدی چیت‌ساز و مرتضی قاضی منتشر شد

  • حسن صنوبری
۲۰
مهر

به مناسبت ۲۰مهر روز گرامیداشت مقام حافظ

نمی‌خواهم با قطعیت بگویم بهترین‌ها، ولی سعی کردم از بهترین‌های موسیقی سنتی این چهل‌پنجاه سال انتخاب کنم. با دو معیار: «زیبایی خود موسیقی» و «تناسب موسیقی با شعر و معنا و زیبایی‌شناسی حافظ»

 پنچ تصنیف زیبا، با شعرِ حافظ:

۱. «صورت‌گر چین» | ساختۀ محمدعلی کیانی‌نژاد (بر اساس ملودی ناصر فرهنگ‌فر)
با صدای ملک‌محمد سعودی | آلبوم: پیر مغان

۲. «ساقی‌نامه» | ساختۀ کامبیز روشن‌روان
با صدای شهرام ناظری | آلبوم: سوته‌دلان (ساقی‌نامه ۱)

۳. «کمان‌ابرو» | ساختۀ محمد آذری (و تنظیم مجتبی میرزاده)
با صدای علیرضا افتخاری | آلبوم: راز گل

۴. «حافظ خلوت‌نشین» | ساختۀ رامین کاکاوند
با صدای سید حسام الدین سراج | آلبوم: بوی بهشت

۵. «الا یا ایها الساقی» | ساختۀ پرویز مشکاتیان
با صدای ایرج بسطامی | آلبوم: کنسرت افشاری مرکب


 پنچ آواز زیبا، با شعرِ حافظ:

۱. «ساز و آواز سوم» | با صدای محمدرضا شجریان
| آلبوم: آستان جانان | بیات کرد و شور
(سینۀ مالامال درد است ای دریغا مرهمی...)

۲. «آن کیست...» | با صدای شهرام ناظری
آلبوم: آتش در نیستان | بر اساس موسیقی مازندران
(آن کیست کز روی کرم با من وفاداری کن...)

۳. «امیر کبیر» | با صدای علیرضا افتخاری
آلبوم: قصه شمع | دستگاه ماهور
(دوش در حلقۀ ما قصۀ گیسوی تو بود...)

۴. «ساز و آواز حجاز» | با صدای ایرج بسطامی
آلبوم: فسانه | گوشۀ حجاز از دستگاه ابوعطا
(سینۀ تنگ من و بار غم او هیهات...)

۵. «پایۀ ملودیک و آواز» | با صدای سیدحسام‌الدین سراج
آلبوم: بی‌نشان | دستگاه ماهور
(دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم...)

  • حسن صنوبری
۱۸
مهر

http://bayanbox.ir/view/235745738328134564/mohammadreza-shajarian.jpg

 

۱. با آوازهای هنرمندانه و کم‌نظیرش، قدرت و ظرفیت بالای «شعر ایرانی» و به خصوص «غزل فارسی» را به رخ کشید.

۲. با هر آهنگسازی کار نکرد، سعی کرد با بهترین‌های موسیقی ایران همکاری کند، بیشتر از همه زنده‌یادان پرویز مشکاتیان و محمدرضا لطفی و بعد آهنگسازانی چون فرامرز پایور، حسین علیزاده، داریوش پیر نیاکان و مجید درخشانی.

۳. هر شعری را هم نمی‌خواند، بیشتر از گذشتگان می‌خواند، آن‌هم اکثرا سعدی و حافظ و باباطاهر و‌ از معاصران آن‌مقداری که خواند بیشتر از همه هوشنگ ابتهاج بود، بعد شاعرانی مثل مهدی اخوان ثالث، محمدرضا شفیعی کدکنی، رهی معیری و فریدون مشیری و تک و توکی هم از سیاوش کسرایی، سهراب سپهری و علی معلم دامغانی. برای نوآوری خیلی ریسک نمی‌کرد اما خب نتیجه هم هیچ‌وقت بد نمی‌شد.

۴. در حوزۀ آموزش هم فعال بود و شاگردان بسیاری را تربیت کرد؛ خیلی از خواننده‌های نسل‌های بعد از شاگردان او بودند: علی جهاندار، مظفر شفیعی، سیدحسام الدین سراج، محسن کرامتی، قاسم رفعتی، ایرج بسطامی و....

۵. در دوران قدرت‌گرفتن دوبارۀ موسیقی پاپ، سنگر آبرومندی برای موسیقی سنتی بود.

۶. به‌نظر بنده در آلبوم‌هایی مثل «نوا»، «عشق داند»، «سر عشق»، «دستان»، «سپیده»، «پیام نسیم»، «زمستان است» نمونه‌های قدرتمند و بی‌نظیری از آواز ایرانی را ارائه کرد.

۷. در آلبوم‌هایی مثل «بر آستان جانان»، «یاد ایام»، «دلشدگان»، «شب سکوت کویر»، «قاصدک» و «بی‌تو به سر نمی‌شود» نیز تعدادی از بهترین تصنیف‌های روزگار خود را خواند.

۸. در آلبوم‌های «چاووش» در کنار شهرام ناظری صدای مظلومیت و انقلاب مردم مسلمان ایران شد، چنانچه با ربنا و چند کار دیگر عهد جوانی صدای معنویت این مردم.

 

محمد رضا شجریان چه بخواهیم چه نخواهیم از بزرگان موسیقی ایرانی بوده و هست و خواهد بود و کارنامه‌اش به خاطر سه مولفه «استعداد»، «تلاش» و «هوشمندی و ذکاوت» سرانجام در داوری هنری نمره بسیار بالایی می‌گیرد. او فقط یک خواننده نبود که استعداد و قدرت خداداد آواز داشته باشد، بلکه دانش و هوش موسیقایی گسترده‌ای داشت. ویژگی دیگری هم که او را از هم‌نسلانش متمایز می‌کرد این بود که در کنار هنرمندبودن، یک «مدیر هنری» هم بود.

همۀ آنچه گفتم _با اتکا به آشنایی‌ام از دوران نوجوانی با آثار او_ فقط در محدودۀ «داوری هنری» بود. دو داوری دیگر هم در کار است. یکی «داوری سیاسی و اعتقادی» است که دیگر دوست ندارم بنویسمش. و دیگری «داوری اخلاقی و انسانی» است که آن را هم دوست ندارم بنویسم، ولی حداقل باید اشاره‌ای کنم. چون تاثیر یک هنرمند بر جامعه و جهان فقط در حوزه آثار هنری‌اش نیست بلکه در حوزه رفتار و کردارهای پشت صحنه اجرا هم هست.

شاید بعضی رفتارها تاثیر چندانی ندارند، اما بعضی هم تاثیر فراوانی دارند. شجریان جدا از هنرش با رفتارش تاثیر بسیاری بر هم‌صنف‌های خودش و جامعه موسیقی ایران گذاشت. آنقدر این رفتارها زیادند و متاسفانه تلخ که شگفت‌زده می‌شویم چرا نمی‌شنیدیمشان و نمی‌شنویمشان، مسئله‌ای که بازمی‌گردد به همان توان مدیریتی، ذکاوت و فهم رسانه‌ای بالای شجریان. از اتفاق مالی که برای «علی آبچوری» (قوشمه نواز آلبوم شب سکوت کویر) افتاد، تا موضوع سرقت تصنیف یاد ایامی از «حاج قربان سلیمانی»، تا سرکارگذاشتن و ضبط پنهانی ردیف استادش «عبدالله خان دوامی»، تا بازی‌هایی که سر شاگرد مظلوم و جوانش ایرج بسطامی درآورد، تا سرقت نوار آلبوم بیداد از محمدرضا لطفی، تا اختلافات شدیدی که با پرویز مشکاتیان داشت، تا بلاهایی که سر علیرضا افتخاری آورد و... این‌ها چیزهایی است که در تاریخ هنر و موسیقی کشور باید ثبت شود. نمی‌گویم لزوما ثبت می‌شود و می‌ماند، چون رسانه می‌تواند تاریخ را تحریف کند. اما وقتی می‌خواهیم حیات هنری یک هنرمند را داوری کنیم، مخصوصا کسی که رسانه‌ها با یکدیگر مسابقه تقدس‌سازی از او گذاشته‌اند، باید از منظر انسانی و اخلاقی نیز او را داوری کنیم و بپرسیم چه رفتاری با دیگر انسان‌ها داشته و چه تاثیری بر سرنوشتشان گذاشته است. اکثر افرادی که گفتم و نگفتم و استاد شجریان بیدادگرانه با آنان برخورد کرده نیز درگذشته‌اند و البته برای هیچکدامشان تجمعی مقابل بیمارستان برگزار نشد و تسلیت مرگشان این‌مقدار شأنیت‌آور نبود (حتی برای کسانی که در واقعیت زندگی خود حوصله نداشته‌اند پنج تا آواز کامل هم از شجریان گوش کنند).

البته که ما برای او و برای خودمان که از او هم بی‌هنرتریم هم گناه‌کارتر، طلب آمرزش می‌کنیم از خدای بزرگ و او را همواره به خاطر موسیقی درخشان و خدماتش به فرهنگ ایرانی دوست خواهیم داشت. چه اینکه او رفته است و ما را با آوازهایش و خود را با اعمالش تنها گذاشته است.

حسن صنوبری

 


پ‌ن: نظرات دیگران پای این مطلب در اینستاگرام

پ‌ن2: در تکلمه این یادداشت، یک یادداشت کوتاه و البته طرح یک نظرسنجی را در این صفحه نوشتم.

  • حسن صنوبری
۲۵
شهریور

 نگاهی به حاشیه و متن کنسرت و آلبوم پوئم‌سمفونیک محمدرضا علیقلی برای عاشورا

http://bayanbox.ir/view/4162740344461203624/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%82%D9%84%DB%8C-%D9%BE%D9%88%D8%A6%D9%85-%D8%B3%D9%85%D9%81%D9%88%D9%86%DB%8C%DA%A9-%D8%A2%D8%A8-%D8%AA%D8%B4%D9%86%D9%87.jpg

 

محرم گذشته «کنسرت آب تشنه» توسط ارکستر ملی ایران اجرا و محرم امسال «آلبوم آب تشنه» توسط دفتر موسیقی حوزه هنری منتشر شد. در این مجال، به احترام موسیقی عاشورایی، به حاشیه و متن هردو می‌پردازیم.

 

یک: به بهانه کنسرت آب تشنه

مهرماه 1398 بود که خبر اجرای «پوئم سمفونی آب تشنه» توسط ارکستر ملی ایران در رسانه‌ها منتشر شد. کنسرتی که متاسفانه بارزترین ویژگی‌اش، ضرب‌آهنگِ کندش در امور رسانه‌ای و اطلاع‌رسانی بود.

بسیاری از علاقه‌مندان موسیقی تازه بعد از پایان رویداد از وجود چنان کنسرتی با خبر شدند؛ چه اینکه این رویداد مهم هنری چه پیش از برگزاری و چه پس از آن با کمترین تبلیغات همراه بود. همچنین مدت برگزاری‌اش نیز با کمال تعجب تنها دو شب بود. در حالی که این کنسرت با بررسی کارشناسی قابلیت‌های رسانه‌ای فراوانی داشت: یکم، این پوئم‌سمفونی ساخته یکی از چهره‌های مهم موسیقی امروز ایران یعنی استاد محمدرضا علیقلی است که نه‌تنها در میان فرهیختگان و متخصصان موسیقی که به واسطه کارهای درخشانش در عرصه موسیقی فیلم و موسیقی کودک و نوجوان در میان عموم مردم هم هواداران فراوانی دارد. دوم، برگزارکننده برنامه، مهمترین ارکستر کشور، یعنی ارکستر ملی ایران بوده است. سوم، موضوع هم یک موضوع عمومی و جذاب یعنی رویداد عظیم عاشورا و نوحه‌های دیرین ایرانی بوده است که همه می‌دانیم در این سرزمین چقدر مخاطب دارد و راهپیمایی میلیونی اربعین فقط یکی از نمادهای اخیرش است. چهارم، زمانِ برگزاری هم در ایام سوگواری محرم و صفر بوده است، یعنی زمان مخصوص موضوع و مخاطبش. و پنجم، در ایام محرم و صفر موسیقی _به‌ویژه موسیقیِ ارکسترال_ در بسیاری از مضامینش مجال بروز کمتری دارد و این پوئم‌سمفونی از معدود فرصت‌‎های این موسیقی در این ایام بود.

 فقط همین پنج ویژگی را با هر کارشناس رسانه در میان بگذارید از قابلیت و استعداد بالای رسانه‌ای این رویداد برای شما سخن می‌گوید و نیازی نیست تا دیگر ویژگی‌ها (رهبر سرشناس ارکستر + تهیه کننده + محل برگزاری +...) را برشماریم.

برای مثال اگر پیش‌خبرهای آن برنامه را مرور کنیم به سختی می‌توانیم در تیتر رسانه‌ها اسم سازنده سمفونی (که طبیعتا جذاب‌ترین بخش برای مخاطب است) را ببینیم. یعنی ظاهرا اگر سازنده این قطعات یک جوان گمنام و تازه‌کار هم می‌بود برای تنظیم‌کننده خبر فرقی نداشت!

باری، این ضعف رسانه‌ای هم به مدیریت هنری و رسانه‌ایِ برگزارکننده برمی‌گردد که انگار قدر و اهمیت کار خود را نمی‌داند یا اینکه اصلا توان و حرفه‌اش را ندارد (که این مسئله از خبر تنظیم‌شده، تا پوستر طراحی‌شده تا نوع اطلاع‌رسانی و حتی دکور برنامه مشخص است)، هم به همه رسانه‌هایی که وظیفه دارند از مسائل مهم فرهنگی و هنری کشور سخن بگویند. برای مثال در همان شاهد بودیم در بخش‌های خبری صداوسیما گزارشی علیه کنسرت تجاری یک بازیگر در خارج از کشور کار شد و اتفاقا به فروش بلیط‌های آن کنسرت کمک کرد. حال سوال این است آیا نمی‌شد به جای آن گزارش منفی از آن کنسرت تجاری در خارج، یک گزارش مثبت از یک کنسرت هنری در داخل منتشر می‌شد و به فروش بلیط‌هایش کمک می‌کرد؟ مخصوصا وقتی قرار بود آثار یکی از مهم‌ترین چهره‌های موسیقی امروز درباره یکی از مهم‌ترین موضوعات فرهنگی و آیینی ایرانیان و مسلمانان نواخته شود؟

متاسفانه سال گذشته هرچقدر صدای حنجره و ساز ارکستر ملی ایران در تالار وحدت رسا و تاثیرگذار بود، در کوچه‌های رسانه صدای پایش آهسته و کم‌رمق بود. باری همان ایام آرزو کردم که کاش آن ضعف‌های رسانه‌ای در برگزاری برنامه به همان‌جا ختم شود و شاهد انتشار آلبوم صوتی و تصویری با کیفیت و حرفه‌ای این کنسرت زیبا باشیم. آرزوی من دست‌کم در بعد آلبوم صوتی محقق شد.

 

دو: به بهانه آلبوم آب تشنه

وضعیت موسیقی عاشورایی به‌طور کل وضعیت خاصی است. در میان هنرهای گوناگون، موسیقی در روایت عاشورا هنوز در پس کاروان است.

جدا از ژانر پاپ و همچنین موسیقی مذهبی بومی ایرانیان (نوحه‌خوانی‌ها و...) که طبیعتا به خاطر نسبت مستقیمی که با مردم دارند همواره چراغشان روشن است؛ در شکل‌های مختلف موسیقی‌های هنری‌تر که قرار است کارکردهای ماندگارتری داشته باشند آثار بسیار اندکی تولید شده است. در موسیقی ردیف‌دستگاهی الآن فقط آلبوم «وداع» ساخته سیدمحمد میرزمانی را در خاطر دارم و در موسیقی‌های سمفونیک و ارکسترال آثاری چون «اپرای عاشورا» ساخته بهزاد عبدی، «خسوف» ساخته محمدسعید شریفیان، «سمفونی عاشورا» ساخته لوریس چکناواریان و اگر بشود آن را صراحتا عاشورایی دانست، «نی‌نوا» شاهکار حسین علیزاده. در ژانر اخیر است که موسیقی می‌تواند فراتر از مناسبت‌ها و ایام و اوقات حرف بزند و پیام و سلامی را از نسلی به نسل دیگر، از جغرافیایی به جغرافیای دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر ببرد. مخصوصا وقتی به میراث غنی و دیرین موسیقی بومی مذهبی شیعیان و ایرانیان توجه کنیم، موسیقی سمفونیک می‌تواند نقش پیغام‌بری را به خوبی ایفا کند و این موسیقی‌ها و فرهنگ‌ها را با بازنمایی موثر و درخشان خود به گوشِ مخاطبان دیگر ملل برساند. کاری که قابلیتش در پوئم‌سمفونیِ آب‌تشنه به خوبی مشاهده می‌شود، و علتش جدا از توان بالای هنری آهنگساز در این است که سازنده این اثر یک هنرمند سفارشی‌ساز، باری به هرجهت و تهی از محتوا نیست و نسبتی دیرین با فرهنگ و هنر وآیین این سرزمین دارد. فقط کافی‌ست مروری بر آثار درخشان پیشین علیقلی داشته باشیم تا اقرار کنیم او یکی از شایسته‌ترین و با دلیل‌ترین موسیقیدان‌هایی است که می‌تواند به‌طور جدی سراغ موسیقی عاشورایی برود.

در پوئم‌سمفونی آب تشنه محمدرضا علیقلی با آن جهان موسیقایی خاص و شگرف خود سراغ تعدادی از نوحه‌های دیرین ایرانی می‌رود تا در آن‌ها طرحی نو دراندازد. علیقلی با ترکیب هنرمندانه این نوحه‌ها واقعه کربلا را بازسرایی می‌کند و لحظات نفس‌گیر و البته خاطره‌انگیزی را برای شنونده رقم می‌زند. این سمفونی و بُعد روایی توانمندش، استعداد فراوانی برای به‌تصویر کشیده‌شدن (در شکل‌های گوناگونش) دارد و البته بدون هیچ بازنمایی هم، این نغمات تصویر پررنگ خود را در ذهن مخاطب به نمایش در می‌آورند. از این جهت و از بسیاری جهات دیگر این پوئم‌سمفونی از بیشترینه‌ی آثاری که در این زمینه و این ژانر ساخته شده‌اند سر است، هرچند بهترین اثر استاد علیقلی نباشد. باید اعتراف کنم سال گذشته به شنیدار کنسرت آب تشنه می‌رفتیم هنوز هیچ آلبوم پوئم سمفونیک دیگری از آهنگساز این اثر به دستمان نرسیده بود. اما امسال پیش از انتشار آلبوم آب تشنه آلبوم پوئم سمفونیک قدرت‌مندی به نام «ناصر» منتشر شده است که توقع‌ها را از آقای آهنگساز بسیار بالاتر برده است (آلبومی که در مجالی دیگر مفصلا برایش نوشته‌ام). با این‌‌حال این پوئم سمفونیک نیز بسیار برایم عزیز و ارزشمند است.

آب تشنه پوئم سمفونیکی است با یک اورتور و پنج موومان، که موومان‌ها با اقتباس از آیین سوگواری ایرانیان برای امام حسین (سلام الله علیه) «مجلس» نامیده‌شده‌اند. بعضی لحظات و نغمات این سمفونی در لطافت و زیبایی و بیان عواطف واقعا بی‌نظیرند. از شش قطعۀ آلبوم، برای خود من موومان یک و دو و چهار (مجلس اول و دوم و چهارم) و به‌ویژه موومان دوم و ارکستراسیون و واریاسیون خاصش بسیار تاثربرانگیز و تاثیرگذار بود؛ جدا از ارزشمندی و هنرمندی کلیت موومان دوم، هنوز که هنوز است نغمۀ دقیقۀ هفت تا هفت‌وسی‌ثانیۀ این قطعه در ذهن من جریان دارد. علیقلی در روایت عاشورایی خودش سعی کرده است بیش از تمام مولفه‌های موجود در این رویداد عظیم تاریخی، به عواطف و ابعاد انسانی عاشورا توجه کند. چه آنگاه که در موومان دوم «قصۀ مادری» را روایت می‌کند، چه آنگاه که در موومان سوم «روح برادری» را می‌نوازد و چه آنگاه که در موومان چهارم «عاطفه پدری» را با نت‌هایش به تصویر می‌کشد. از سویی دیگر و در کنار ابعاد انسانی، ابعاد عرفانی این پوئم سمفونی نیز مانند بسیاری از آثار دیگر محمدرضا علیقلی پررنگ است. از یک منظر علیقلی در روایت موسیقایی خویش، عاشورا را یک نماز از سوی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) تصور کرده است. در روایت علیقلی به نحوی می‌توان گفت واقعۀ عاشورا جلوۀ نیایش و عبودیت عاشقانۀ امام حسین (سلام الله علیه) است. چنانچه در اورتور آلبوم نخستین کلام‌های این پوئم سمفونیک «بسم الله الرحمن الرحیم» و «الله اکبر» است و کلام اثر اینگونه آغاز می‌شود؛ تو گویی اووتور، روایت «قامت بستن» و «تکبیره الاحرام نماز»ی عرفانی است. در موومان اول (مجلس اول) نخستین کلامی که اجرا می‌شود: «رب العالمین» است، آن‌هم به نحوی هنرمندانه که انگار پایان یک جمله است، انگار پایان جمله‌ای است که ما فقط بخشیش را می‌شنویم. با این نگاه و با توجه به با کلام بودن و روایت‌مندی چهارموومان اول، اووتور قامت بستن است، چهار موومان ابتدایی چهار رکعت نماز و موومان پایانی سلام نماز ظهر عاشوراست. اما نمازی که در هر رکعتش به جای سجده‌بردن، باید قربانی داد. در یک رکعت جان خویش، در یک رکعت جان فرزند بزرگتر، در یک رجعت جان برادر و در یک رکعت جان فرزند کوچکتر.

در مقایسه با کنسرت، انتشار و پخش و تبلیغات آلبوم پوئم سمفونیک آب تشنه وضع بهتری دارد ولی هنوز با ایدآل فاصله زیادی دارد. طرح جلد آلبوم از طرح جلد کنسرت بهتر است ولی هنوز یک طرح جلد معمولی است. طرح جلد ناصر هم همین وضع را داشت. مثلا مقایسه کنید با طرح جلد آلبوم صوتی «رستخیز عام». لذا هنوز هم که هنوز است این موسیقی به‎‌مانند صاحب اصلی‌اش مظلوم است!

سرانجام به نظر می‌رسد این سمفونی با تمام غربت و مظلومیتش، ادای دین محمدرضا علیقلی به عاشورا و صاحب عاشورا و همچنین به نوحه‌های زیبای عاشورایی است، به بخشوها، حاج‌اکبرناظم‌ها، حسان‌ها و دیگر نوحه‌خوانان و نوحه‌سرایان دیرین این سرزمین دیرسال. من هم در این یادداشت به عنوان یک علاقه‌مند موسیقی ایرانی و فرهنگ عاشورایی، به ایشان، به رهبر توانمند ارکستر جناب سهراب کاشف، به آوازخوانان علی تفرشی، یاسمین حاج‌ناصر، ریحانه انصاری و به تمامی نوازندگان و دست‌اندرکاران آن کنسرت و این آلبوم ادای احترام می‌کنم و آرزو می‌کنم شاهد کنسرتی و باشکوه‌تر از این پوئم سمفونیک زیبا باشیم.

 


* این یادداشت در خبرگزاری مهر هم منتشر شده است

  • حسن صنوبری
۲۰
مرداد

جستاری پیرامون تازه‌ترین اثر موسیقایی استاد محمدرضا علیقلی *

 

 

محمدرضا علیقلی، نابغۀ رنگ‌های گوناگون موسیقی امروز ایران، پس از سال‌ها با آلبوم قدرت‌مند دیگری به سوی مخاطبان موسیقی جدی و هنری آمده است. پوئم سمفونیک «ناصر» اثر تازۀ علیقلی بار دیگر می‌خواهد از جنگ و دفاع هشت‌سالۀ ایرانیان سخن بگوید. اثری که در همین ابتدای انتشار با استقبال خوب مخاطبان موسیقی مواجه شده است و هفتمین آلبوم پرفروش سال جاری است.

پیش از این در یادداشتی نوشته بودم: علیقلی با ساخت بیش از ۲۰۰ موسیقی فیلم (که ۹۰% آن‌ها موسیقی سینمایی بودند) از پرکارترین سازندگان موسیقی فیلم در جهان است. با ۱۶بار نامزدی سیمرغ بلورین موسیقی در جشنواره فیلم فجر و ۵بار برگزیده‌شدن آثارش در این جشنواره، رکورددار هردو بخش و از پرافتخارترین آهنگسازان ایران است. نوشته بودم: امتیاز او نسبت به بسیاری از هنرمندان این است که همه‌فن حریف است، اینکه که محدود به یک فضای ساختاری یا محتوایی نیست. علیقلی همانقدر در موسیقی فیلم کودک و نوجوان درخشان است که در موسیقی فیلم‌های عرفانی. همانقدر در موسیقی فیلم‌های اجتماعی قدرت‌مند است که در موسیقی فیلم‌های ژانر جنگ و دفاع مقدس. از موسیقی «کلاه‌قرمزی»ها یا «مدرسه موش‌ها» که از شاهکارهای موسیقی کودک و نوجوان‌اند تا موسیقی «افق»، «پناهنده»، «روبان قرمز»، «سیمرغ» و «خاک سرخ» که از بهترین‌های موسیقی جنگ هستند تا «اینجا چراغی روشن است»، «زیر نور ماه»، «قدمگاه» و «خیلی دور خیلی نزدیک» که از آثار درخشان موسیقی اجتماعی و عرفانی مدرن امروزند. از «من غریب خلوت تنهایی‌ام» تا «تولد عید شما مبارک». و البته جدا از موسیقی فیلم، در موسیقی‌های مستقل یا نماهنگ‌ها نیز موفق است: چه بسیار نماهنگ‌های آموزشی و نوجوانانه عالی از علیقلی در خاطراتمان داریم، از کاری مثل نسخۀ موزیکال شعر «روباه و کلاغ» کتاب درسی تا آن مجموعه فوق‌العادۀ «روزهای هفته».

وقتی این پیشینه را مرور می‌کنیم می‌بینیم با یک آهنگساز کم‌توان یا جوان و جویای نام طرف نیستیم که حاضر باشد برای شهرت یا ثروت یا حتی تفنن به سفارش این و آن، اثری بسازد. از طرفی حوزۀ جنگ و موسیقی دفاع مقدس برای او عرصۀ تجربه‌نکرده و نویی نیست که علیقلی برای تجربه بخواهد سری هم به این سامان بزند. علیقلی در سیمرغ و خاک سرخ و انبوهی کارهای منتشرشده یا نشدۀ دیگر سازهایش را با نغمۀ جنگ کوک کرده است و مخاطبانش را پیدا کرده است. بیرون از عالم موسیقی فیلم نیز با آلبومی مثل «با نوای کاروان» ادای دین شخصی و قلبی را به جنگ و نغمه‌ها و شهیدانش کرده است. پس در جهان موسیقایی این هنرمند ناصر چیست؟ یا بهتر و دقیق‌تر است بپرسیم: ناصر کیست؟

قبل از پاسخ به این پرسش دشوار ابتدا کمی از ساختار آلبوم سخن بگوییم:

ناصر یک پوئم سمفونیک با هشت موومان است. پوئمیک‌بودن این سمفونی در ظاهر فقط بسته به یک بیت شعر است. این بیت شعری است از کتاب گلستان، سعدی شاعر بزرگ قرن هفتم و تنها کلامی است که در آوازها شنیده می‌شود: «ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز | کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد». اما اگر از ظواهر بگذریم و تعریف عمیق‌تری از یک پوئم سمفونیک داشته باشیم، ما به ملاقات شعرهای دیگری هم در این سمفونی می‌رویم، اما از حنجرۀ سازها. در این سمفونی، نغمه‌های تعدادی از آهنگ‌ها، سرودها و نوحه‌های محبوب دوران جنگ و همچنین نوحه‌های مشهور عاشورایی حضور دارند که بدون ادای کلام نیز، شعر خود را در ذهن مخاطب اثر تصویر می‌کنند. این نغمات و شعرهای غیرآوازی، مثل نغمات حاضر در پوئم سمفونیک «آب تشنه» و آلبوم ارکسترال «با نوای کاروان» حضوری محوری و اصلی ندارند، بلکه این نغمات چون خرده‌روایت‌هایی هستند که در خدمت روایت اصلی سمفونی هستند. این قطعات گرچه در آن آثار پیشین موضوع نمایش بودند، اینجا بازیگران نمایش‌اند. نکتۀ دیگر این است که پوئم سمفونیک ناصر را می‌توان از آثار برجسته موسیقی توصیفی دانست، اما نه با تعاریف معمول این موسیقی. چه اینکه در این سمفونی بدون حضور یک منظومه شعری یا یک متن داستانی اتفاق می‌افتد، داستانی با آغاز و انجام، با شخصیت‌پردازی و فضاسازی، با پیرنگ موسیقایی و داستانی شامل گره‌افکنی، گسترش، تعلیق، نقطه اوج و گره‌گشایی در این موسیقی روایت می‌شود ولی فقط با استفاده از زبان موسیقی.

موومان نخست که نام «مقدمه» را بر خود دارد، با زمان ۹دقیقه و ۲۵ثانیه طولانی‌ترین قطعۀ این آلبوم موسیقایی است و به نوعی می‌توان آن را پیش‌درآمد و اوورتور این پوئم سمفونیک به حساب آورد. اوورتوری که از منجسم‌ترین و زیباترین اوورتورهایی است که در سال‌های اخیر شنیده‌ایم و به نظرم به‌جز طولانی‌بودنش، به‌خاطر آغاز و انجام داشتنش و نیز غنای موسیقایی‌اش، به‌تنهایی هم می‌تواند یک پوئم سمفونیک به حساب بیاید. این اوورتور تا حدودی طرحی کلی از آلبوم و بیشتر قطعاتش به دست مخاطب می‌دهد؛ از جمله رنگ‌بندی‌سازها و تنوع نغمات و تکنیک‌ها. در این قطعه چند نغمۀ مشهور مربوط به دوران جنگ به عنوان بازیگران اصلی نمایش معرفی می‌شوند، اما پایان‌بخش آهنگ، نغمۀ زیبا و دلپذیری است که از ساخته‌های خود استاد علیقلی در موضوع جنگ و شهادت است.

در موومان دوم با نام «آغاز» ابتدا نغمۀ محوری و تم اصلی سمفونی با شیپور نواخته می‌شود و سپس موسیقی، ضربی حماسی و تمپویی تند به خود می‌گیرد و شروعی نفس‌گیر را رقم می‌زند. این موومان هم چون موومان نخست از قطعات بسیار دلپذیر این سمفونی است. حماسی‌نواخته‌های این موومان روایت و داستان سمفونی را آشکار و آغاز می‌کند و شیپور جنگ را به صدا در می‌آورد. اگر بخواهیم با نگاه‌های چون نشانه‌شناسی، تحلیل محتوا و یا روایت‌شناسی پوئم‌سمفونیک را بررسی کنیم، این سمفونی در بطن خود یک قصه دارد، یعنی با نگاه دقت‌آمیز می‌توان لحن روایت‌گرانه‌ای را هرچند کاملا غیرمستقیم، غیرقطعی و غیرواضح در پس نغماتش تشحیص داد. با چنین فرضی این موومان موومانِ روایت انقلاب مردم مسلمان ایران در سال ۱۳۵۷ است. مهم‌ترین نشانه برای این مدعا نیز حضور نغمه‌ای بازآفرینی‌شده و تاحدی تغییرداده‌شده از آن روزگار در بخشی از موومان است. نغمه‌ای که زمانی احمدعلی راغب آن را با شعر حمید سبزواری و آواز محمد گلزیر ساخته بود: «این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد | فریاد انسان‌هاست کز نای جان خیزد». البته که بدون پیش‌فرض، شنیدن و شناختن این نغمه در دل نغمه‌های لایه‌در‌لایۀ این موومان کار آسانی نیست.

موومان سوم با نام «حیرت» بیشتر از حماسه، ابعاد تلخ، هول‌انگیز و رنج‌آور جنگ را می‌نوازد. این موومان نیز از جمله موومان‌های آلبوم است که قدرت فضاسازی و تصویرگری بسیار بالایی دارد. همچنین می‌توان گره‌افکنی پیرنگ موسیقی را در این موومان مشاهده کرد. وقتی هنگام گوش‌دادن این قطعه چشمانم را بستم، ناخودآگاه صحنۀ ویرانی خانه‌ها، تاریکی آسمان، دودها، شعله‌ها، کشتار شهروندان بی‌گناه و سوختن نخل‌ها پیش چشمم مجسم شد. یکی از نت‌هایی که در این قطعه تکرار می‌شود به معنای واقعی کلمه دلهره‌های زمان موشک‌باران هواپیماهای بعثی را در دل شنونده زنده می‌کند. این نغمه، نغمه‌ای نیست که انسان دوست داشته باشد زیاد بشنود. با همان نگاه روایت‌شناسانه و نشانه‌شناسانه این موومان راوی آغاز حملۀ رژیم بعثی عراق به مرزهای ایران است.

موومان چهارم اما به‌نظرم کار اصلی و شاهکار استاد علیقلی در این آلبوم است. من موومان‌های «مقدمه»، «آغاز» و «پایان» را نیز بسیار دوست می‌دارم و ماندگار می‌دانم، اما این قطعه چیز دیگری است. اینجا بعد از سال‌ها موسیقی ایرانی شنوندۀ یک بافت پلیفونیک و موسیقی چندصدایی باشکوه است. در ارکستراسیون تمام موومان‌های این سمفونی سازهای ایرانی نیز حضور دارند، اما در این قطعه یک ساز حماسی و عرفانی یعنی دف آغازگر و ضرب‌دهندۀ اصلی موومان است و با زیبایی و معناشناسی درخشانی حضور دارد. دف سمفونی را آغاز می‌کند و آنگاه ساختار معنامندِ کنترپوانتیک خودنمایی می‌کند. نقطۀ اوج داستان این سمفونی توصیفی‌روایی و  نهایت هنرمندی و کارگردانی استاد علیقلی در همین قطعه است. کارگردان کنترپوان‌ها و بازیگرانش را فرا می‌خواند. این موومان، این پردۀ نمایش جدا از نغمات اختصاصی‌اش چهار بازیگر میهمان دارد که سه‌تایشان در نیمۀ اول نمایش با هم روی پرده می‌روند و با استفاده از شگردهای کنترپوانی، هارمونیِ یگانه و تکان‌دهنده‌ای را می‌آفرینند. آن سه نغمۀ میهمان، آن سه بازیگر پیرسال و خاطره‌انگیز این‌هایند، نخست: «با نوای کاروان»، دوم: «منتظریم کی شب حمله فرا می‌رسد» و سوم: «ای لشگر صاحب‌الزمان آماده‌باش آماده‌باش». البته که بدون کلام. پیش از این هم در تمام سمفونی‌های مشابه دیگر استادان ایرانی در موضوع جنگ و دفاع مقدس، نوحه‌ها و نغمه‌های قدیمی به‌کارگیری و بازآفرینی شده بودند، اما در هیچکدام شاهد یک پلی‌فونی نبودیم، آن‌هم با چنین هارمونی و هماهنگی باشکوهی. این سه قطعه اولا همه مربوط به روزگار دفاع مقدس هشت‌ساله هستند، ثانیا هر سه را معروف‌ترین و مهم‌ترین نوحه‌خوان و حماسه‌خوان آن روزگار یعنی صادق آهنگران اجرا کرده است، ثالثا هر سه شعری با یک موضوع دارند، یعنی عزم نبرد و اعزام برای رفتن به جبهه و عملیات دفاع از مرزهای ایران، اما با این‌حال سه شعر و سه نغمه و سه فضای مستقل و مجزا دارند. علیقلی با انتخابی هوشمندانه از میان آن‌همه نوحه و سرود و موسیقی دوران جنگ این سه برادر هم‌خون را پیدا می‌کند و کنار هم می‌نشاند. رابعا هر سه بسیار محبوب و مشهور و خاطره‌انگیزاند در حافظۀ شنیداری مردم ایران. تا اینجای کار فقط از هارمونی معنایی و حسی گفتم. پنجمین هارمونی این قطعه، تازه در موسیقی و آهنگسازی علیقلی اتفاق می‌افتد. از اینجا به بعدش دیگر زبان من از بیان ناتوان است. شنونده، شنوندۀ باهوش و گوشِ تربیت‌شده، خود باید با دقت بشنود، خود باید با گوش خود تماشا کند که آهنگساز نابغه چگونه از همراه ساختن این سه ملودی یک موسیقی جدید با یک هارمونی باشکوه و یگانه را نواخته است و چگونه در اوج آن موسیقی فرازمند به تم اصلی سمفونی می‌رسد.

داخل پرانتز بگویم، من یک فانتزی خاص دارم برای خودم. فانتزیِ انتخابِ جایگاه ابدی. گاهی در زمان‌هایی در مکان‌هایی آنقدر تحت تاثیر قرار می‌گیرم که در دل آرزو می‌کنم کاش همانجا بمیرم، چه همان وقت چه وقتی دیگر. مثلا در بین درختان جنگلی رازآمیز و باشکوه، یا بر ماسه‌های ساحلی زیبا، یا در خلوت یک معماری قدیمی، یا حیات یک امام‌زادۀ دنج و باصفا یا در صحن حرمی مطهر ... هنگامِ گوش‌دادن به این سمفونی برای اولین‌بار یک مکان انتزاعی و موسیقایی را نیز برای سفر ابدی پسندیدم. هربار که این آلبوم را گوش می‌دهم می‌بینم یکی از زیباترین و دل‌خواه‌ترین جای‌ها برای آغاز ابدیت، سه دقیقه و سی ثانیۀ نخستِ موومان چهارم سمفونی ناصر است.

در نیمۀ دوم موومان دف از حرکت بازمی‌ایستد و علیقلی با تمپویی سریع‌تر سراغ ملودی شاهکار قدیمی خود یعنی سبک‌بالان می‌رود. نغمه‌ای که آن‌هم از نظر محتوایی وامدار نوحه‌خوانی آهنگران است که نخستین‌بار شعری از قادر طهماسبی را پس از اعلان قطع‌نامه اجرا کرد؛ هرچند نغمه‌پردازی و آهنگسازی آن آهنگ تماما از خود علیقلی بوده است، اما این اشتراک نیز در هارمونی معنایی موومان موثر است. این همان بازیگر میهمان چهارم است که جداگانه روی پرده آمده و همین جدایی نیز بی‌دلیل نیست. سه نغمۀ نخست، نغمۀ روزگار جنگ و دفاع و حماسه است و در فضاسازی همین مفاهیم نواخته شدند و این چهارمی نغمۀ روزگاران پس از جنگ و حسرت جاماندگان از شهادت و رشادت است و به همین خاطر در فضاسازی و رنگبندی موسیقایی دیگری به گوش می‌رسد. با آنچه تا الآن توضیح دادم، عنوان «دفاع» برای این موومان عنوان دقیق و قابل دفاعی است و حتی علیقلی به خاطر همین یک موومان می‌توانست نام این پوئم سمفونیک را سمفونی دفاع یا سمفونی دفاع مقدس بگذارد. چه اینکه در این اثر، دفاع هشت‌سالۀ ایرانیان از مرزهایشان و خاطرات حس‌برانگیز شنیداری‌شان به هنرمندانه‌ترین روش‌ها ثبت موسیقایی شده است. البته که لذت کامل بردن و فهم ظرائف این موومان سمفونی، گوشِ تربیت‌شده می‌خواهد و شاید هر شنونده‌ای در چندبار شنیدن نخست حق شنیدن را ادا نکند و آمیزش و حرکت خطوط موازی ملودی‌ها را از هم تشخیص ندهد. بله این موومان از سنخ رطلی گران است: «تا چه‌ها بر سر و دستار حریفان گذرد | زان می‌تند که در رطل گران‌است امروز».

موومان پنجم نام «آرامش» بر خود دارد. منِ مخاطب عام حس می‌کنم نام «تکاپو» برای این موومان مناسب‌تر بود! یا دست‌کم «در جست‌وجوی آرامش» یا «به خاطر آرامش». چه اینکه آرامشی در این موومان وجود ندارد. چه‌بسا از منظر داستانی این بخش تعلیق به‌حساب آید. چه اینکه در نیمۀ اول هیجان و اضطراب و حماسه را تجربه می‌کنیم، یعنی جنگ را و نیمۀ دوم اندوه و دریغ را. شاید فقط دقیقۀ پایانی این قطعه است که با استخدام و بازی‌گرفتن از ملودی «ممد نبودی ببینی» تا حدی به سمت آرامش حرکت می‌کنیم. فضاسازی نغمه‌پردازی دو موومان ششم (شهادت) و هشتم (پایان) بیشتر به آرامش نزدیک‌اند.

موومان ششم با نام «شهادت» تداعی کنندۀ مفاهیمی چون شهادت، بهشت، آرامش و ابدیت‌اند. به‌خصوص فضاسازی ابتدای این قطعه تا حدی یادآور ارکستراسیون و فضاسازی‌های موسیقی‌های پیشین علیقلی به‌ویژه «سیمرغ» است. پس از فضاسازی اولیه، موسیقی با تم اصلی و اختصاصی آلبوم پیدا می‌کند و سپس سراغ نغمه‌های دیگر می‌رود. در این موومان برخلاف موومان‌های دیگر سمفونی، از نغمه‌ها و ملودی‌های دوران جنگ یا انقلاب استفاده نشده، بلکه دو بازیگر اصلی و دو نغمۀ استخدام شده یکی نغمه‌ای ملی و دیگری نغمه‌ای مذهبی است. روی نغمۀ نخست که تصنیفی قدیمی است بعضی آهنگسازان (مثل محمدرضا لطفی و جلیل عندلیبی) این غزل حافظ را گذاشته‌اند: «ما سر خوشان مست دل از دست داده‌ایم» و بعضی دیگر (فریدون شهبازیان) این غزل «بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید». نام این ملودی و نخستین سازنده‌اش معلوم نیست. استاد شهبازیان در اطلاعات آلبوم «شور عشق» در توضیح قطعۀ «محرم راز» نوشته «بر اساس ملودی نغمه»؟! که من منظورشان را متوجه نمی‌شوم و زنده‌یاد استاد لطفی در اطلاعات آلبوم «چشمۀ نوش» در توضیح قطعۀ «سرخوشان مست» نوشته‌اند «تصنیف قدیمی»؟! و جایی هم در گذشته خوانده  بودم آهنگ قدیمی نیست و از ساخته‌های استاد محمدعلی کیانی‌نژاد است اما اکنون منبعش را پیدا نمی‌کنم. علی‌ای‌حال مهم این است که یک تصنیف ایرانی است و مخصوصا به‌خاطر حضور و تولدش در موسیقی سنتی و ردیف‌دستگاهی ایران، رنگِ ملی‌بودنش پررنگ است. از آفرینشگر نغمۀ دوم نیز که نغمۀ آیینی است خبری در دست نداریم، این نغمه ملودی یک نوحۀ عاشورایی است که بیشتر با این شعر در هیئت‌ها اجرا می‌شود: «سقای دشت کربلا ابالفضل ابالفضل | دستش شده از تن حدا ابالفضل اباالفضل». این موومان با این فضاسازی و بازآفرینی از موومان‌های متفاوت پوئم سمفونیک است، هرچند معناشناسی مرتبطی با کلیت سمفونی دارد. چنانچه به باور ایرانیان مسلمان با شهادت، روح رزمنده از پیکر و از محیط جنگ و جبهه جدا می‌شود و راهی آسمان ارزش‌ها و ابدیت‌ها می‌شود، علیقلی نیز در این موومان از نغمات جنگ فاصله می‌گیرد و سراغ نغماتی می‌رود که نمایندۀ زمینه‌های ذهنی رزمندگان و شهیدان جنگ تحمیلی هستند. بهشت و خانۀ ابدی شهیدانی که برای دفاع از مرزهای ایران و ارزش‌های اسلام جان خویش را نثار کرده‌اند، جایی در حوالی کوچه باغ‌های همین نت‌ها و نغمه‌های ایرانی و اسلامی است.

موومان هفتم، با نام «پیروزی» آغازی مقتدرانه دارد و فضاسازی مارش پیروزی را برای ذهن شنونده تداعی می‌کند. در میانۀ موومان نیز با حضور تار (این ساز ملی ایران معاصر) در ارکستراسیون نشاط و آرامش و ثبات ایران را نمایش می‌دهد. این نشاط در ادامۀ آهنگ بیشتر و بیشتر و می‌شود و به نوعی گره‌گشایی از روایت سمفونی است. همچنین این موومان را به نوعی می‌توان پایان‌بندی اصلی یا اولیه پوئم سمفونیک دانست. چه‌بسا من بودم، نام این موومان را «پایان» می‌گذاشتم.

موومان هشتم با عنوان «پایان» اما از قطعات مهم و قدرت‌مند و به نظر من ماندگارِ پوئم سمفونیک ناصر است. در پاراگراف قبل تلویحا اشاره کردم با موومان هفتم هم می‌شد سمفونی را به پایان برد، اما قطعا سمفونی همچنان چیزی کم داشت. کار تمام می‌شد (به معنای به آخر رسیدن) اما تمام نمی‌شد! (به معنای کمال یافتن). موومان هشتم موومانی کرال است که فضاسازی بسیار متفاوتی با فضاسازی دیگر قطعات آلبوم دارد. موومانی سرشار از نغمه‌هایی دلپذیر، حس‌برانگیز و رویایی که حیف است نام پایان را بر خود داشته باشد. چه‌بسا بهتر بود چنین عنوانی برای این موومان برگزیده می‌شد: «آغاز پس از پایان».

 

حال که هم درباره کلیت پوئم سمفونیک سخن گفتیم هم موومان‌ها را با رویکرد زیبایی‌شناسی یکی‌یکی بررسی کردیم، وقت آن است که به آن سوال دشوار برگردیم: ناصر چیست و چه معنایی در منظومۀ موسیقایی  محمدرضا علیقلی دارد؟

به‌نظرم پاسخ را باید در همان یگانه شعر اداشدۀ سمفونی جستجو کنیم:

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد

«مرغ سحر» را بیشتر لغت‌نامه‌ها «بلبل» معنا کرده‌اند و اندکی نیز «خروس». اما مهم این است که شخصیت این پرنده در بیشتر اشعار شاعران بزرگ فارسی «پرنده‌ای آوازخوان» است. سری به مرغان سحری شعر پارسی بزنیم:

از عطار نیشابوری است:
چون ز مرغ سحر فغان برخاست
ناله از طاق آسمان برخاست

از نظامی:
برآورد مرغ سحرگه غریو
چو سرسامی از نور و صرعی ز دیو

از مولوی:
سحرگه ناله مرغان رسولی از خموشان‌است
جهان خامش نالان نشانش در دهان اینک

از وحشی بافقی:
ای مرغ سحر حسرت بستان که داری؟
این ناله به اندازۀ حرمان که داری؟

مرغ سحر بعضی شعرها فغان و ناله سر می‌دهد، چنانچه در همین ابیات دیدید و در شعر معاصر هم در تصنیف معروف محمدتقی بهار شنیده‌اید: «مرغ سحر! ناله سر کن»؛ در بعضی اشعار هم فریاد می‌زند، اما در بیشتر شعرهای سعدی و هم‌روزگارانش دهان به موسیقی و نغمه و آواز خوش باز می‌کند.

از حافظ است:
چو گل سوار شود بر هوا سلیمان‌وار
سحر که مرغ درآید به نغمۀ داوود
*
برکش ای مرغ سحر نغمۀ داوودی باز
که سلیمان گل از باد هوا بازآمد

 

از خواجوی کرمانی است:
خواجو چگونه جامۀ جان چاک زد چو صبح
گر گوش بر ترنم مرغ سحر نکرد؟
*
نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت
مطرب بگوی نوبت عشاق در نهفت
*
آهنگ شب از دیده من پرس که هر شب
مرغ سحر از ناله‌ام آهنگ بگیرد

 

و از خود سعدی است:
فتنۀ شاهد و سودازدۀ باد بهار
عاشق نغمۀ مرغان سحر باز آمد
*
چو آواز مرغ سحر گوش کرد
پریشانی شب فراموش کرد

 

پس مرغ سحر در هر دو صورت پرندۀ موسیقی‌سراست در شعر سعدی و از این‌رو احتمال ضعیف «خروس» بودنش، ضعیف‌تر هم می‌شود. بنابر این دستکم در شعر سعدی قطعا منظور از مرغ سحر، «بلبل» است. چنانچه در بسیاری از ابیات هم در کنار نظیر همیشگی بلبل یعنی «گل»، شاعران پارسی‌سرا به جای بلبل، مرغ سحر یا مرغ را آورده‌اند. مانند دو بیتی که از حافظ نقل کردیم، یا این بیت‌های حافظ:

قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
*
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

 

یا این بیت‌های خواجوی کرمانی:
صبحدم چون گل بشکر خنده بگشاید دهن
از خروش و نالۀ مرغ سحرخوان چاره نیست
*
در دم صبح به مرغان سحر خوان برسان
نکهت آن گل خودروی که من دانم و تو

 

و یا این بیت از خود سعدی:
بوی گل و بانگ مرغ برخاست
هنگام نشاط و روز صحراست

 

 اما بلبل یا همان عندلیب یا هزاردستان، در اندیشۀ دیرین ایرانیان و در شعر فارسی جز موسیقی‌دانی و آوازخوانی چه شخصیتی دارد؟ این دیگر نیاز به پژوهش و شاهدآوردن ندارد، انگاره‌ای بدیهی و عمومی است که بلبل در بیشتر اشعار، به خصوص در اشعار سبک عراقی نماد عاشق است. پس مرغ سحر تا اینجای کار شد عاشقی اهل موسیقی، یا آوازخوانی عاشق، یا موسیقی‌دانی که دعوی عشق دارد.

اما پروانه کیست؟ «شمع» و «پروانه» نیز مانند «گل» و «بلبل» (یا «گل» و «مرغ سحر») نماد عاشق و معشوق‌اند؛ اما این دو نماد با هم تفاوت‌هایی دارند. اگر بلبل عاشقی است که عشقش به معشوق را با آواز و موسیقی فریاد می‌زند و از دوری‌اش می‌نالد، پروانه عاشقی است که به سوی معشوق خویش می‌شتابد تا جایی که آتش بگیرد و جان خویش را از دست بدهد. سعدی در این بیت زیبای خویش که در دیباچۀ گلستان آورده است این دو نماد و این دو شیوۀ عاشقی را در کنار هم به میدان می‌آورد، با یکدیگر مقایسه می‌کند و برتری یکی را بر دیگری به رخ می‌کشد:

ای مرغ سحر! عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد

 

گمانم حالا دیگر مشخص شد نغمه‌های ناصر از کدام نت‌های ذهنی و روحی استاد محمدرضا علیقلی برخاسته است.

شهید ناصر شراره، دوست دورۀ نوجوانی و جوانی محمدرضا علیقلی، کسی است که پوئم سمفونیک ناصر به نام اوست و به او تقدیم شده. شراره نیز چون علیقلی هنرمند و دوست‌دار موسیقی بوده است، اما در زمان جنگ علی‌رغم اصرار دوستانش، حتی پس از پایان زمان خدمتش، حاضر به ترک جبهه نمی‌شود تا سرانجام در ۲۴سالگی به شهادت می‌رسد. وقتی که علیلی جوان تنها ۲۲سال داشته است. پوئم سمفونیک ناصر سی‌وهشت سال پس از شهادت ناصر شراره و در سالگرد شهادتش منتشر شد؛ وقتی که علیقلی از برترین چهره‌های موسیقی ایران است. بله، «مرغ سحر» خود محمدرضا علیقلی است که عشق خود را با موسیقی آواز و ابراز می‌کند و «پروانه» شهید ناصر شراره است که عشقش را در شراره‌های شمع و با سوختن معنا کرده است و آوازی از او به جای نمانده است. شراره‌ای که نتوانسته تحصیلات خود را در موسیقی و سینما ادامه بدهد، فلوت‌نوازی‌اش را به جایی برساند و اثری مشهور از خود به جای بگذارد؛ بلکه با تصمیمی آگاهانه این فرایند و زندگی را کنار گذاشته تا عشق را با تمام وجود لمس کند. پوئم‌سمفونیک ناصر، روایتی هنرمندانه از گفتگوی درونی استاد محمدرضا علیقلی با خویشتن خویش است در پرسش از شیوۀ عاشقی و معنای مرگ و زندگی.

شنوندۀ این پوئم سمفونیک با علیقلی و شرارۀ جوان _با دو نوازندۀ موسیقی_ سفری را به پنجاه‌سال تاریخ حماسه و مبارزه و رشادت و شهادت در این سرزمین، آغاز می‌کند. از فراز لحظه‌های دشوار و آسان و تلخ و شیرین پرواز می‌کند و با نغمه‌هایی تازه و زیبا به ملاقات نغمه‌هایی دیرین و خاطره‌انگیز می‌رود. این سفر، سفری است که فرودگاهش، قلبی عاشق است که هنوز داغ یاران رفته در آن چون چراغی روشن است.

حسن صنوبری


* این یادداشت در خبرگزاری فارس هم منتشر شده است: اینجا

  • حسن صنوبری
۱۷
تیر

http://bayanbox.ir/view/3928207398284261376/morricone.jpg

«موریکونه» جوان نبود که درگذشتش در این سن‌وسال انسان را اندوهگین کند، کم‌کار نبود که حسرت بخوریم چرا کارهای بیشتری نساخت، گمنام و قدرنادیده نبود که تاسف بخوریم برای مظلوم واقع‌شدنش، یا منتشر نشدن آثارش، یا بهره نبردن مخاطبان از او. هم خوب عمر کرد، هم خوب آهنگ ساخت هم خوب به موفقیت و شهرت و اعتبار رسید. سر جای خودش هم ایستاده بود، نه بیشتر نه کمتر. اما یک نکته در میان هست. یک غصه. موریکونه از آخرین نوابغ اصیل و چهره‌های همه‌چیز تمام موسیقی بود که موسیقی اول از همه برایش پول نبود، تجارت و صنعت نبود، بلکه هنر بود. موریکونه برخلاف بسیاری از هنرمندان اصیل و بزرگ که از خلوت موسیقایی خود بیرون نیامدند با قدرت به سمت صنعت سینما رفت، اما موسیقی‌اش صنعتی نشد. با کارگردانان و کمپانی‌های بزرگ کار کرد اما موسیقی‌اش کمپانی‌زده نشد. موسیقی برای او یک پروژۀ کاری، مهندسی و تجاری برای کسب شهرت و ثروت نبود؛ به همین خاطر برخلاف اکثر آهنگسازان هالیوودی و آمریکایی و هالیوودزده و عشق آمریکا، سعی می‌کرد صفر تا صد کار را خودش انجام بدهد. اینگونه نبود که ایده‌یابی از الف، ملودی ازب،  آهنگسازی از پ، تنظیم از ت، میکس از ث، مستر از د، تناسب‌سازی از ذ، مدیریت هنری از ر، مدیریت پروژه از ز و اعتبار از س باشد. جمعی از مهندسان و تکنیسین‌های موسیقی آهنگ او را نمی‌ساختند. خودش می‌ساخت. به همین خاطر کارهایش، مدرن‌ترین کارهایش، در خشن‌ترین فیلم‌هایش، حس داشتند، حسی عمیق و قدرتمند.

«انیو موریکونه» این پیرمرد نابغۀ ایتالیایی، از جمله آهنگسازانی بود که ثابت می‌کرد: هنرمند دیگر است، مدیر پروژه و دلال هنری دیگر.

 

پ‌ن: دعوت می‌کنم به تماشای چند دقیقه از یکی از کنسرت‌های موریکونه، با اجرای بخشی از موسیقی شاهکارِ فیلمی شاهکار از سرجیو لئونه: روزی روزگاری در غرب

  • حسن صنوبری
۰۱
اسفند

 


«پیاده‌روی با»، «حرف‌زدن از» و «گوش‌کردن به» بهترین آهنگ‌های محمدرضا علیقلی

بعضی هنرمندان بزرگ در زمان حیاتشان حق‌شان ادا می‌شود و بعضی نه. این بستگی به روحیۀ خودشان و همچنین فهم و شعور و درک و دانش منتقدان و رسانه‌های جامعه دارد. هنرمندی که اهل سروصدا و جاروجنجال است چه بزرگ باشد چه کوچک، خود را می‌شناساند، ارزش کار خود را تبیین می‌کند و حقش ادا می‌شود و هنرمندی که اهل حیا و خلوت‌نشینی است اگر آنچنان برجسته نباشد که حتما دیده نمی‌شود و اگر بزرگ و ارزشمند باشد شاید تنها پس از مرگش حقش ادا شود.

استاد «محمدرضا علیقلی» یکی از بزرگ‌ترین موسیقی‌دانان و آهنگسازان ایران امروز است که روحیۀ عجیب خلوت‌گزیدگی و هیاهوگریزی‌اش باعث شده یک‌هزارم شنیده‌شدن نغماتش، دیده نشود. من از نوجوانی همواره تشنۀ این بودم که بتوانم مصاحبه‌ای، گفتگویی چیزی از این مرد بزرگ موسیقی ایران پیدا کنم و دریغا که دریغ! بسیاری از مردم عاشق آهنگ‌های او هستند ولی حتی اسمش را هم نشنیده‌اند. این وضعیت باعث می‌شود در نظر من که حوزه اصلی‌ام شعر است علیقلی با سهراب سپهری قابل مقایسه باشد، البته سهراب سپهری پیش از درگذشت.

محمدرضا علیقلی در موسیقی فیلم به‌نظرم بی‌نظیر است و اگر نظر اهل فن با سلایق متفاوت را بپرسید هم دست‌کم می‌گویند جزو ده چهره درجه یک این حوزه است (در کنار احمد پژمان، فرهاد فخرالدینی، مجید انتظامی، ناصر چشم‌آذر، فریدون شهبازیان، بابک بیات، کامبیز روشن‌روان، حسین علیزاده و...)

جناب علیقلی با ساخت بیش از 200 موسیقی فیلم (که 90% آن‌ها موسیقی سینمایی بودند) از پرکارترین سازندگان موسیقی فیلم در جهان است. او با 16بار نامزدی سیمرغ بلورین موسیقی در جشنواره فیلم فجر و 5بار برگزیده‌شدن آثارش در این جشنواره، رکورددار هردو بخش است. (انتظامی  و علیزاده با چهار سیمرغ مشترکا در رتبۀ دوم قرار دارند).

نکتۀ دیگر این است که استادی مثل علیقلی محدود به یک فضای محتوایی نیست و این امتیاز او نسبت به سپهری شاعر است. علیقلی همانقدر در موسیقی فیلم کودک و نوجوان درخشان است که در موسیقی فیلم‌های عرفانی. همانقدر در موسیقی فیلم‌های اجتماعی قدرت‌مند است که در موسیقی فیلم‌های ژانر جنگ و دفاع مقدس. از موسیقی «کلاه‌قرمزی»ها یا «مدرسه موش‌ها» که شاهکارهای موسیقی کودک و نوجوان‌اند تا موسیقی «افق»، «پناهنده»، «روبان قرمز»، «سیمرغ»، «خاک سرخ» که بهترین‌های موسیقی جنگ هستند تا «اینجا چراغی روشن است»، «زیر نور ماه»، «قدمگاه» و «خیلی دور خیلی نزدیک» که از آثار درخشان موسیقی اجتماعی و عرفانی مدرن امروزند. از «من غریب خلوت تنهایی‌ام» تا «تولد عید شما مبارک». و البته جدا از موسیقی فیلم، در موسیقی‌های مستقل یا نماهنگ‌ها، ما چقدر نماهنگ‌های آموزشی و نوجوانانه عالی از او در خاطراتمان داریم، از کاری مثل نسخۀ موزیکال شعر روباه و کلاغ کتاب درسی تا آن مجموعه فوق‌العادۀ «روزهای هفته».

موسیقی علیقلی جایی ایستاده که به نظرم پیوند تمام شادی‌ها، غربت‌ها، عشق‌ها و زیبایی‌های زمینی و آسمانی و این جهانی و آن جهانی است. موسیقی او هم نغمۀ سکر است و هم نفحۀ صحو. با موسیقی او هم می‌توانی فکر کنی، هم می‌توانی به خلسه خیال بروی، هم می‌توانی عاشق شوی، هم می‌توانی کودک شوی، هم می‌توانی مسافر ابدیت باشی، هم می‌توانی خوب بخندی، هم می‌توانی سیر گریه کنی، هم می‌توانی مستانه برقصی، هم می‌توانی مردانه بجنگی. و شگفت‌انگیز اینکه موسیقی او علی‌رغم سنتی‌نبودن و چندصدایی‌بودن، کاملا، کاملا، کاملا و کاملا ایرانی است. اینجا همان جایی است که زیبایی‌شناسی حافظ، عرفان مولوی، لطافت سعدی، خیال نظامی و حماسه فردوسی در کنار هم تبدیل به نغمه شده‌اند. آن‌هم کاملا امروزی و اینجایی.

 

به‌عنوان یک فعال حوزۀ رسانه و آشنای فرهنگ و هنر به نظرم مهم‌ترین نقطه ضعف استاد علیقلی همین عدم اعتنا به رسانه، نداشتن حتی یک سایت درست‌درمان و نیز عدم اهتمام به انتشار آثار است (از نظر رسانه‌ای فقط اخیرا یک صفحه اینستاگرام توسط دوست‌داران ایشان راه‌اندازی شده در اینجا). اینکه طی اینهمه سال کار و از آن‌همه آثار فقط چهار پنج آلبوم منتشر شده، یعنی هیچی منتشر نشده!  سال‌های سال کارم شده بود گوش دادن به «آوای زمین»، «ماه کولی»، «سیمرغ»، «خیلی دور خیلی نزدیک» و «خاک سرخ» و انتظارکشیدن برای آلبومی جدید. دردا که دو آلبوم «پرنده خیال» (موسیقی کودک و نوجوان) و «با نوای کاروان» (موسیقی دفاع مقدس) هم آنقدر بی‌سروصدا منتشر شدند که مخاطبانی مثل من هم از آن‌ها بی‌خبر بودند. و البته اندوه اصلی انبوه آلبوم‌های منتشرنشده است. جدا از سمفونی‌ها و تک‌آهنگ‌های فراوانی که فقط خبرشان را شنیده‌ایم، موسیقی فیلم‌های بسیار خاطره‌انگیز و حتی بیشتر موسیقی فیلم‌های سیمرغ گرفته (مثل نرگس، قدمگاه، دختر و امکان مینا) هم تا جایی که می‌دانم منتشر نشده‌اند. عجیب که این وضعیت مظلومیت جدا از کارهای جناب علیقلی شامل حال آثار برادر مرحومشان هم هست. زنده‌یاد محمود (سیامک) علیقلی از متمایزترین و قدرت‌مندترین صداهای این چهل‌سال ایران بود که دریغا پس از درگذشت هم آلبومی اختصاصی از آوازهایش منتشر نشد. آوازهای مرحوم محمود علیقلی را در بسیاری از سمفونی‌ها و موسیقی فیلم‌ها شنیده‌ایم و دوست‌داشته‌ایم که شاید معروف‌ترینشان «آب زنید راه را» است. و البته همکاری‌های معدود دو برادر لطفی دیگر دارند.

دوستانی که یادداشت‌های اینچنینی‌ام را خوانده‌اند می‌دانند در هر یادداشت یک آرزو می‌کارم. آرزویم برای این یادداشت هم انتشار آبرومندانه، به‌هنگام و پرسروصدای گنجینۀ موسیقایی برادران علیقلی است.

 

آلبوم‌شناسی محمدرضا علیقلی

آثاری که به طور رسمی منتشر شدند: 1. آلبوم «سیمرغ»: موسیقی سریال سیمرغ. ناشر: سروش + 2. آلبوم «آوای زمین». ناشر: هرمس. 3. آلبوم «ماه کولی»: ناشر: هرمس: این آلبوم هم ظاهرا مثل آوای زمین آلبومی مستقل است اما چندقطعه‌اش را در فیلم روبان قرمز شنیده‌ایم. 4.آلبوم «خاک سرخ»: موسیقی سریال خاک سرخ. ناشر: سروش 5. آلبوم «خیلی دور خیلی نزدیک» (موسیقی فیلم‌های خیلی دور خیلی نزدیک، زیر نور ماه و اینجا چراغی روشن است) ناشر: هرمس. 6.«پرنده خیال»: ترانه‌های کودکانه. ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. این آلبوم با دکلمه خانم فاطمه معتمدآریا همراه است 7.آلبوم «نوای کاروان»: موسیقی دفاع مقدس. ناشر:  بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس. 8. آهنگ «زار» در آلبوم گروهی «جزیره قشم» منتشرشده توسط نشر هرمس. این آلبوم هشت قطعه از هشت آهنگساز است. یکی از خیلی خوب‌هایش آهنگ خورشید علی بوستان است اما بهترینش همین آهنگ زار استاد علیقلی است.

 

از بهترین‌های محمدرضا علیقلی

و اما گزیده‌ای با 20آهنگ از بهترین آهنگ‍‌های منتشرشده محمدرضا علیقلی به انتخاب بنده. اول از اینترنت‌یافته‌ها و منتشرنشده‌ها می‌گذارم بعد از آلبوم‌های رسمی

 

 پناهنده

فیلم پناهنده از ساخته‌های زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور است. دو قطعۀ بسیار زیبا دارد به آهنگ‌سازی محمدرضا علیقلی و با آواز محمود علیقلی. دومی که با شعر مولوی است معروف‌تر است اما به نظرم اولی که با شعر حافظ است شاهکارتر است، از آن‌هاست که باید با صدای بلند و در تنهایی گوش کرد.

1. پناهنده / با آواز محمود علیقلی / شعر حافظ (فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم)

2. پناهنده / با آواز محمود علیقلی / شعر مولوی (عشق است به آسمان پریدن)

 

کلاه‌قرمزی‌ها

آهنگسازی تمام کلاه‌قرمزی‌ها (با کارگردانی جناب ایرج طهماسب) با استاد علیقلی بود. کلاه قرمزی و پسرخاله، کلاه قرمزی و سروناز، کلاه قرمزی و بچه ننه و کلاه قرمزی نوروز. ترانه‌های خوب در این مجموعه‌ها کم نیستند و امیدوارم به زودی آلبوم همه‌شان منتشر شوند. این دوتا به‌نظرم از ماندگارترین‌هایشان هستند:

3. آقای راننده _ با آواز حمید جبلی (از کلاه قرمزی و پسرخاله)

4. تولد عید شما مبارک با آواز ایرج طهماسب، حمید جبلی و...  (تیتراژ کلاه قرمزی نوروز)

 

مدرسه موش‌ها

آهنگسازی سریال مدرسه موش‌ها و سینمایی شهر موش‌های اولی و مشهور (با کارگردانی خانم مرضیه برومند) با جناب علیقلی است و شهر موش‌های دو که در سال‌های اخیر ساخته شده با بهرام دهقان‌یار. 

5. ک مثل کپل (تیتراژ مدرسه موش‌ها)

 

گل پامچال

سال‌ها پیش از ساخت موسیقی سریال‌هایی مثل «شوق پرواز» و «گذر از رنج‌ها» علیقلی با آهنگ‌سازی سریال گل پامچال (ساختۀ محمدعلی طالبی) در ذهن دوست‌داران موسیقی خاطره‌انگیز شده بود

6. موسیقی تیتراژ سریال گل پامچال

 

افق

افق شاید مهمترین فیلم زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور و از بهترین‌های سینمای جنگ است. در میانۀ فیلم نماهنگی با موضوع شهادت وجود دارد که جزو زیباترین سماع‌های سینمای ایران است. علیقلی برای این آهنگ از شعر مولوی و آواز مسعود کرامتی استفاده کرده است. قبلا فیلمش را اینجا منتشر کرده‌ام. 

7. بمیرید بمیرید / آواز مسعود کرامتی / شعر مولوی (موسیقی متن فیلم افق)

 

روزهای هفته

گمانم در اوائل دهه هشتاد بود که هفت نماهنگ با موسیقی علیقلی، کارگردانی سیدرضا میرکریمی و شعر شکوه قاسم‌نیا در صداوسیما پخش می‌شد. وقتی به یک آهنگساز بگویی برای چنین پروژه‌ای موسیقی می‌خواهیم واقعا چه تصوری در ذهنش می‌آید؟ در ذهن خود شما چه تصوری می‌آید؟ یک موسیقی معمولی که بشود طی یک ماه نهایتا جمع شود و هنگام پخش نماهنگ، مخل تصاویر نباشد. همین. اما علیقلی آهنگ عظیمی برای این پروژۀ ساده ساخت که احدی از موزیسین‌های ایرانی توانش را ندارند بسازند. شاید بگویید مقایسۀ عجیبی است، ولی من با موسیقی هفت روز علیقلی، فقط یاد چهار فصل «ویوالدی» افتادم. انتخاب از بینشان واقعا دشوار است:

8. آهنگ روز یکشنبه (یک‌شنبه مثل ماهیه... )

9. آهنگ روز دوشنبه (دوشنبه داد بیداد... )

 

9 قطعه‌ای که تا الآن گوش کردیم در هیچ آلبومی منتشر نشده‌اند اما در اینترنت هستند. به همین خاطر عموما کیفیت بالایی ندارند. آرزومندم روزی انتشار درست و به قاعده این قطعات و قطعات همراهشان را ببینم. اما در ادامه از آلبوم‌های منتشرشده قطعاتی برگزیدم که امیدوارم باعث شوند شما دوست‌داشته‌هایتان را بخرید و باقی آلبوم را هم گوش کنید. (فقط از آلبوم جزیره قشم چیزی نگذاشتم، چون فقط یک قطعه است!)

 

 سیمرغ

سریال سیمرغ (ساختۀ حسین قاسمی جامی) از محبوب‌ترین سریال‌های جنگی دهه هفتاد بود که به زندگی دو خلبان قهرمان ایرانی، یعنی شهیدان احمد کشوری و علی‌اکبر شیرودی می‌پرداخت. موسیقی این سریال از برترین اتفاقات موسیقی جنگی و شاهکاری است که همواره برای این سرزمین ماندگار خواهد بود. گاهی که به این آلبوم گوش می‌دادم دلم می‌خواست علیقلی با «النی کارایندرو» مقایسه کنم؛ ولی بعد دیدم باز هم ظلم است به علیقلی، چه اینکه کارایندرو هرگز این‌مقدار تنوع محتوایی را در موسیقی فیلم‌هایش ندارد.
انتخاب از این آلبوم بسیار دشوار بود برایم. به قول صائب: «هلاک حسن خداداد او شوم که سراپا / چو شعر حافظ شیراز انتخاب ندارد». اما طبیعتا آن قطعۀ اول معروف را انتخاب نکردم

10. قطعۀ سیزدهم موسیقی سریال سیمرغ

11. قطعۀ چهاردهم موسیقی سریال سیمرغ

 

 

ماه کولی

این قطعه شاید زیباترین و مشهورترین قطعۀ آلبوم ماه کولی باشد. قطعه‌ای که زخمیِ پخش‌های مکرر تلویزیونی و استفاده‌های بیش از حد در مستندها و تیزرهاست. شاهکاربودنش را وقتی متوجه می‌شویم که بتوانیم بی این حجاب‌ها گوش را به تماشایش ببریم

12. دانلود قطعه دوم از آلبوم ماه کولی

 

آوای زمین

این دو قطعه را باید با هم گوش داد. چه اینکه قطعه یازدهم مقدمه قطعه دوازدهم است. در حقیقت این آلبوم یک کل به هم‌پیوسته است و شخصیت و انسجام بسیاری دارد. و البته که قطعۀ دوازدهم یک شاهکار است. در بخشی از توضیح این آلبوم نوشته شده: «آوای زمین داستان سفر پرنده‌ای نمادین بر فراز کشور ایران است. او با فرود در هر منطقه، برداشت‌هایی از موسیقی آیینی و بومی آنجا به شنونده می‌دهد و سپس به نقطه‌ای دیگر پر می‌کشد.»

13. قطعۀ یازدهم آوای زمین

14. قطعۀ دوازدهم آوای زمین (با آوای استاد رحیم موذن‌زادۀ اردبیلی)

 

خیلی دور خیلی نزدیک

این آلبوم هم از آثار درخشان علیقلی و نشان دهندۀ دست برتر او در فضاسازی موسیقی فیلم است. به سختی از موسیقی «اینجا چراغی روشن است» می‌گذرم و فقط از دو فیلم دیگر آهنگ برمی‌گزینم. به‌ویژه قطعۀ زیر نور ماه هم به نظرم از آثار برتر موسیقی فیلم ایران است

15. قطعۀ آغاز سفر از موسیقی فیلم خیلی دور خیلی نزدیک

16. موسیقی فیلم زیر نور ماه

 

 

خاک سرخ

خاک سرخ سریال خاص ابراهیم حاتمی‌کیاست که حتی اگر تصاویرش از ذهن بینندگانش برود، موسیقی خاصش از گوش شنوندگانش نخواهد رفت

17. دانلود قطعه دوازدهم موسیقی سریال خاک سرخ

 

پرنده خیال

جدا از خانم معتمدآریا که گفتیم هنرمند دوم این آلبوم است و دکلمه‌اش با بسیاری از آهنگ‌ها همراه است، جمعی از خوانندگان مثل مرحوم محمود علیقلی، نسرین اخوان، سودابه شمس، مهدی نیکنام و امید عسگرنیا هم در آن همکاری داشته‌اند. چگونگی انتشار این آلبوم حکایت غم‌انگیزی دارد که از نوشتنش درمی‌گذرم.

18. دانلود آهنگ تنگ بلور آسمان 

19. دانلود آهنگ سفر (با دکلمه فاطمه معتمد آریا)

 

با نوای کاروان

ابراهیم حاتمی‌کیا در پشت کاور این آلبوم نوشته است: «آقای علیقلی آشناترین و محرم‌ترین موزیسین فیلم‌های جنگی این کشور است». یک قطعۀ آلبوم ممد نبودی با صدای مسعود کرامتی است با موسیقی و تنظیم استاد علیقلی. چند قطعه بازسازی و توسعه نغمات نوحه‌های قدیمی دفاع مقدس است و یک قطعه هم «سبک‌بالان» با تنظیمی تازه و گسترده‌تر با صدای «علی تفرشی» است. این سبک‌بالان کار عجیبی است. نسخۀ قدیمی و قبلی‌اش یکی از مهم‌ترین گمشده‌های من در موسیقی بود. آن نسخه با صدای «بیژن کامکار» و با تنظیمی جمع‌وجورتر و به‌نظرم قدرتمندتر را سال‌ها پیش وقتی نوجوان بودم در تیتراژ نمی‌دانم کدام سریال تلویزیونی گوش کرده بودم و دیوانه‌اش شده بودم. سریال برایم ارزش خاصی نداشت، آخرهایش که می‌شد می‌دویدم پای تلویزیون تا به موسیقی پایانی گوش بدهم. قسمت‌های آخر سریال که پخش می‌شد ناگهان متوجه شدم نمی‌توانم بدون این آهنگ زندگی کنم. چند قسمت آخر را هربار ضبط صوت سونیِ بزرگ پدرم را با یک کاست خالی می‌آوردم که تا سریال تمام شد بچسبانمش به تلویزیون و بتوانم آهنگ را ضبط کنم؛ هربار هم مشکلی پیش می‌آمد. مثلا اولش به موقع دکمه رکورد را نمی‌زدم. یا اینکه مثلا هنوز تیتراژ تمام نشده صداوسیما برنامه بعدی را شروع می‌کرد. بالاخره هنگام پخش آخرین قسمت موفق شدم. یادم هست در آن قسمت علی دهکردی هنگام رانندگی در یک شورلت، از رادیو خبر اعلام قطعنامه جنگ را شنید و آنقدر ناراحت شد که زد کنار، یا شاید هم تصادف کرد. شاید هم خبر درگذشت امام خمینی. از قضا در تیتراژ آن قسمت نمی‌دانم چرا صوت وصیت‌نامه‌خوانی آیت‌الله خامنه‌ای برای امام خمینی هم قرارداده شد. لذا کاست من این موسیقی را همراه آن صوت داشت. آن نوار را تا مدت‌ها داشتم و به عنوان کاست محبوبم همه‌جا همراهم بود و گوشش می‌کردم تا گمش کردم یا یک‌جا جا گذاشتم. دیگر گم شد. بزرگتر که شدم هرچه از دیگران سراغ چنین آهنگی را گرفتم یادشان نیامد. بعضی فکرمی‌کردند منظورم همان شعرخوانی آهنگران است. در اینترنت هم نیافتمش. گاهی در تشییع شهدا زمزمه‌اش میکردم ... حالا باقی این قصه بماند برای بعد.

یکی از قطعات بی‌کلام و بازآفرینی این آلبوم:

20. قطعۀ ای لشگر حسینی آلبوم با نوای کاروان

 

  • حسن صنوبری
۱۱
آبان

 

 

یک

درباب جنایاتی که اخیرا بر کردهای سوریه رفت (کاری به گروه‌های تروریستی کرد ندارم چه اینکه هر قومیتی یک ژانر تروریستی هم دارد، سازمان مجاهدین خلقِ فارس و برآمده از تهران فعلا از بسیاری از تروریست‌ها و جنایتکارها سر است مهم این است که دولت ترکیه در رفتاری جاهلانه و داعشانه به نیروهای مستقیم و غیرمستقیمش اجازه داد تا غیرنظامیان و زنان و کودکان کرد را قربانی کنند) خیلی حرف‌های ناتمام در گلو بود و رسوب شد و زمانش گذشت. اما یکی از حرف‌ها هنوز تازه است، آن‌هم حرف محبت است. محبت پدرومادر با فرزندش. محبت برادر به برادش. کردها از دیرینه‌ترین و اصیل‌ترین اقوام ایرانی‌اند. چه دوست داشته باشند در این مرز زندگی کنند و تعریف شوند و چه نه. کردها شریف بوده‌اند و غیور و جنگجو. به قول بزرگ‌شاعر روزگارمان علی معلم دامغانی: «اور و اربیل مپندار که بی‌آیین است / کُرد سالار امین است، صلاح‌الدین است». به‌خاطر همین روحیۀ سلحشورانه این قوم، بیگانگان همواره دوست داشتند آنان جدا از ایران و کلا بی‌وطن باشند تا مدافع هیچ مرز و اصالت و شرافتی نباشند، بلکه چون انبوه گروه‌های تروریستی کور و بی‌منطق مزدورانی در دست استعمار و امپریالیسم باشند. هرگاه به این تن بدهند تمام بیگانگان با آنان دوستند و هرگاه نه، دوستان بیگانه رهایشان می‌کنند و به تروریست‌های اقوام دیگر می‌سپارندشان.

 در ایران ولی کرد و ترک و لر و فارس و عرب برادرند و فراتر از نژادهای زمینی، نگاهی انسانی، آسمانی و عاشقانه به هم دارند. البته شاید گاهی این محبت‌ها در دل مانده و به زبان درنیامده و حسودان و دشمنان هم از همین سواستفاده کردند. شاید از یک‌سو بعضی مسئولان ما صلاحیت و فهم لازم را نداشته‌اند؛ قبلا هم بودند شبیه این جناب که اخیرا گفت اگر دولت نبود تبریز نبود! این از این طرف ماجرا _که تازه به قول معروف: ظلم علی السویه عدل است!_، از آن طرف هم کسانی که با کردها رفت‌وآمد کرده باشند می‌دانند خیلی‌هایشان (مخصوصا ساکنان بعضی شهرها) اصلا طبیعتشان بر اظهار و نمایش نیست. یعنی در دوستی‌های عمیق و عشق‌های آشتین هم گاهی چیزی به زبان درنمی‌آید. یا حتی در انتقادات جدی و دشمنی‌های کینه‌ای. خیلی اوقات فقط سعی می‌کنند با رفتارشان به طرف مقابل مطلب را بفهمانند. و اما چه رفتاری، چه دوست‌داشتنی زیباتر و با شکوه‌تر از حماسه‌آفرینی کردها در روزهای سخت جنگ هشت‌ساله در برابر دشمن بعثی و دفاع مقدسشان از ایران، یعنی از آب و خاک خودشان. با آن‌همه شهید، به ویژه در استان‌هایی چون کرمانشاه مظلوم و سرافراز. از این‌طرف در کنار بعضی مسئولان بی‌صلاحیت مسئولان زیادی هم بودند که اهتمام بسیاری به آبادانی آن دیار و احترام به این قومیت داشته‌اند که آن‌ها را باید برشمرد. یکی از آخرین اتفاقات خوب در این زمینه پخش سریالی بود با موضوع مردم کُرد در شبکه ملی یعنی شبکه یک سیما و در پربازدیدترین زمان که ایام نوروز است و در یک ژانر دوست‌داشتنی و عامه‌پسند.

 

دو

چندوقت پیش یکی از دوستانم ازم خواست تا کارهای کردیِ خوبِ شهرام ناظری را برایش بفرستم. من خواسته دوستم را تبدیل کردم به این یادداشت تا محبتم به دوستم ادامه پیدا کند و تبدیل شود به یک محبت بزرگ‌تر

 

سه

موسیقی کردی یکی از اصیل‌ترین و باستانی‌ترین گونه‌های موسیقی ایرانی از گذشته تاکنون است و موسیقی‌دانان کردنژاد از مهم‌ترین بازیگران صحنه امروز موسیقی ایران‌اند. هوشنگ کامکار، بیژن کامکار و کلا خانوادۀ کامکارها، سیدخلیل عالی‌نژاد، سیدجلال محمدیان، کیهان کلهر، کیخسرو پورناظری، شهرام ناظری و کلا خانواده‌های پورناظری‌‌ها و ناظری‌ها، صدیق تعریف، علی‌اکبر مرادی و... از جمله اسامی سرشناس موسیقی اصیل و هنری ایران امروزند که همگی کردنژاد هستند؛ اما طبیعتا در این میان شهرام ناظری مشهورترین و محبوب‌ترین چهره است و بیشترین تاثیرگذاری را در موسیقی ایرانی چه فارسی‌زبانش و چه کردزبانش دارد.

 

موفقیت و محبوبیت ناظری دلائل گوناگی دارد. اولین نکته همراهی و همکاری با چهره‌های مهم و متنوع آهنگ‌ساز و گروه‌های حرفه‌ای موسیقی است مثل استاد محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، سیدجلال ذوالفنون، پرویز مشکاتیان، کامبیز روشن‌روان، فریدون شهبازیان، هوشنگ کامکار، کیخسرو ناظری، فرامرز پایور، جلیل عندلیبی و... . دلیل دوم اهتمام به نوع خاص و متمایزی از آوازخوانی و تسلیم‌نشدن به جو عمومی و تقلیدی آواز دیگر هم‌عصران است که برای او نوعی امضای هنری را به ارمغان آورده است. سومین نکته هم تلاش برای رسیدن به تمایز موسیقایی و معنایی است که با انتخاب بعضی گونه‌های خاص موسیقایی (مثلا موسیقی مبتنی بر موسیقی مقامی تنبور)، فضاهای خاص محتوایی (مثلا فضای عرفانی و حماسی) و اشعار خاص (مثلا تاکید بر شعر مولوی)  است.

 

چهار

به بحث اصلی برگردیم. ما نمی‌خواهیم همه کارنامه ناظری را بررسی کنیم، بلکه فقط می‌خواهیم به بهترین آثار کردی او بپردازیم: در میان آثار کردی ناظری دو شاخه اصلی را می‌بینیم. یک شاخه بازخوانی‌های او از ترانه‌ها و آهنگ‌های قدیمی و بومی کردی است که عموما فضاهای شادی هم دارند و شاید کارهای محبوب‌تر او در میان عموم مخاطبان کردزبانش باشند. از این شاخه من دو اثر «لرزان لرزان» و «حریره‌حریره» از آلبوم نوروز و سه آهنگ «شیرین شیرین»، «واران واران» و «هی داد هی بیداد» از آلبوم کنسرت 77 او را برمی‌گزینم و بحث را همینجا جمع می‌کنم!:

 

اما شاخه دوم که برای خود من همواره جذاب‌تر بوده است و البته که تمایز اصلی او با دیگر خوانندگان کردزبان است و ارزش هنری بسیار بالاتری دارد، کارهایی هستند که مبتنی بر موسیقی مقامی تنبور کردها (کرمانشاه و کردستان) است. اشعار، محتوا و فضای کلی این آثار عرفانی هستند و بسیاری‌شان مناجاتی و توحیدی‌اند.

 

 

صدای سخن عشق

از نخستین‌باری که شهرام ناظری به‌طور رسمی سراغ خواندن اینگونه موسیقایی رفت حدود چهل‌سال می‌گذرد. آلبوم «صدای سخن عشق» سال ۱۳۵۸ به همت «گروه تنبور شمس» با سرپرستی «کیخسرو پورناظری» (همان علی ناظری) و با نوازندگی و همراهی چهره‌های مهم تنبورنوازی کرد یعنی علی‌اکبر مرادی و سیدخلیل عالی‌نژاد راهی بازار موسیقی شد. می‌شود گفت مهم‌ترین و موثرترین فرد در شکل‌گیری این آلبوم و مخصوصا همین بخش عرفانی کردی‌اش مرحوم عالی‌نژاد و روایت و تک‌نوازی تنبورش بود. در این آلبوم آوازها و تصنیف‌های فارسی معروفی وجود دارد که معروف‌ترین‌شان «مردان خدا»ست (که البته نسخه خوانده‌شده توسط سیدجلال محمدیانش محبوب‌تر و فراگیرتر است) و دو تصنیف کردی‌اش یکی «تجلی طور» (معروف به «همسران») است با تنظیم سیدخلیل عالی‌نژاد و دیگری «یارب شو زنده‌داران» با تنظیم «سیاوش نورپور». هردو تصنیف عرفانی، مناجاتی و به تعبیر بنده از گروه «یارب‌خوانی»ها هستند و شاعر هردو «سید صالح ماهیدشتی» (معروف به «حیران‌علی‌شاه») است و گمانم نیاز به تاکید نباشد تجلی طور بسیار زیبا و زیباتر است. (بنابراین اول یا رب شو زنده‌داران را گوش کنید!)

  • «تجلی طور»
    هه‌مسه‌ران شووره‌ن هه‌مسه‌ران شووره‌ن / که‌له‌م هات و‌ه / جووش هه‌م یه چ شوور‌ه‌ن / له سینای سینه‌م ته‌جه‌لی طووره‌ن / باب قه‌لب مه‌فتووح پر له سروور‌ه‌ن / یاره‌ب وه رندان کوی خه‌راباتت / وه و ذات بی عه‌یب پر له صفاتت ...
     
  • «یارب شو زنده‌داران»
    یارب وَ رندان مست مِیخانت / وَ حق‌پرستان دِیْری دیوانت / وَ یارب یارب شُو زنده‌داران /کزه ی سُز دل دوعای بیماران/ وَ آو دیده ی دل سُختََگانت / عشاق صادق دایم گریانت ...

 

 

 

 

مهتاب‌رو

دومین آلبوم مهم ناظری که در آن تصنیف کردی زیبایی از همین جنس عرفانی و یارب‌خوانی وجود دارد نیز توسط همین گروه تنبور شمس (البته با تغییراتی: مثلا عالی‌نژاد دیگر نیست و چهره‌های جوانتری مثل افشین رامین و بیژن کامکار با گروه همراهند) رقم خورد. آلبوم «مهتابرو» سال ۱۳۷۱ راهی بازار شد و مطلع درخشانی برای کارهای درخشان عرفانی و مبتنی بر تنبور شهرام ناظری و کیخسرو پورناظری شد. دو تصنیف فارسی مهم «مطرب مهابرو» و «گندم» دو اثر جذاب و نفس‌گیر این آلبوم بودند هردو با شعر مولوی. اما تصنیف کردی عرفانی آلبوم نیز «گل و خار» نام دارد و شاعرش احتمال دارد «درویش ذوالفقار» باشد. (در اطلاعات داخل جلد آلبوم برای این آهنگ فقط نوشته شده «آهنگ قدیمی»)

 

  • «گل و خار»
    یارب گریانم دیدم وینه ی اور / دیدم وینه ی اور، آزیز، وهار گریانه / جرگم کواوه و دیدم، سُختو بریانه / له سر تا و پا سیا برگمه / بی دوس قرچه قرچ، آزیز، ریشه ی جرگمه...

 

 

 

حیرانی

«حیرانی» محصول سال ۱۳۷۵ نام سومین آلبومی است که در آن شهرام ناظری سراغ موسیقی عرفانی کردی می‌رود و با این آلبوم سه‌گانه‌ی تنبوری عرفانی کیخسرو پورناظری و گروه شمس (باز با تغییراتی) هم کامل می‌شود هم به کمال می‌رسد. با اینگونه آثار است که کیخسرو پورناظری برای خودش کسی است در عالم موسیقی، انکارناشدنی و ماندنی. در این آلبوم هم تصنیف‌های عرفانی فارسی زیبایی حضور دارد اما برخلاف آلبوم قبلی وزنه تصنیف‌های عرفانی کردی‌اش به فارسی‌اش می‌چربد. در این آلبوم دو تصنیف قدرت‌مند کردی وجود دارد هردو با شعر سید صالح ماهیدشتی (حیران‌علی‌شاه) و چه‌بسا یکی از دلایل انتخاب نام حیرانی برای این آلبوم همین حضور پررنگ حیران‌علی‌شاه در متن آن است! این دو تصنیف یکی «یاوران مه‌سم» است و دیگری «سر مگو» است که این دومی از جنس همان یارب‌خوانی‌هاست و با این‌حساب می‌شود چهارمین یارب‌خوانی شهرام ناظری و شاید لطیف‌ترین و زیباترینشان. این آخرین همکاری ناظری با پسرعموی خود کیخسرو پورناظری است و شاید بهترینش. قطعا تاریخ موسیقی ایرانی و عرفانی قدر این همکاری خانوادگی موفق را خواهد دانست. اگر شهرام ناظری صدای رسایی شد برای نمایش ذهنیت هنری و قدرت اهنگ‌سازی کیخسرو پورناظری، پورناظری هم یکی از اصلی‌ترین سازندگان شخصیت و چهره ناظری به عنوان یک بند و امضای موسیقی عرفانی است، در کنار آهنگساز زبردست دیگری چون سیدجلال ذوالفنون.

 

  • «یاوران مه‌سم»
    یاوه‌ران مه‌سم / من مه‌س مه‌خموور باده‌ێ ئه‌له‌سم / لوتف دووس ئاما مۆحکه‌م گرت ده‌سم / فه‌رما وه ساقی باوه‌ر مینای مهٔ / سه‌رشار که‌ر ساغه‌ر بده‌ر په‌یاپهٔ ...
     
  • «سر مگو»
    یا رب و حرمت ذات بی عیبت / و سر مگو کارخانه ی غیبت /  قلبی عطا که له هجران خوت / سوزیا و برشیا کوت و کوت و لت لت / قلبی عطا که رو و ایمه بو / له سودای عشق قیمه قیمه بو...
     

 

 

آواز اساطیر

آلبوم «آواز اساطیر» ساخته «علی‌رضا فیض بشی‌پور» محصول سال ۱۳۷۹ چهارمین آلبوم موفق ناظری با محتوای اشعار کردی است و البته متفاوت‌ترین. از چند جهت. یکم: این آلبوم دیگر مثل سه آلبوم پورناظری عرفانی نیست، حماسی است (هرچند حال‌وهوا و گرایش عرفانی در بعضی قطعاتش حضور دارد). دوم: تمام قطعات به زبان کردی هستند. سوم: موسیقی هم کاملا بر مبنای موسیقی مقامی تنبور و بسیار دور از موسیقی ردیف‌دستگاهی است (چه اینکه می‌دانیم کیخسرو پورناظری علی‌رغم کردبودن و تنبورنوازبودن، ابتدا تارنواز بوده و ذهنیت اولیه‌اش موسیقی ردیف‌دستگاهی است). چهارم: این آلبوم بیش از دیگر آثار ناظری در آن‌ها به فضای فکری دراویش کرد و یارستان نزدیک است، چه اینکه آهنگسازش نیز اگر نه جزئی از آنان به تحقیق شاگرد بزرگان موسیقی این گروه بوده است. پنجم: اشعار بیشتر قطعات آواز اساطیر از شاهنامه کردی انتخاب شده‌اند. کتابی که نوعی بازسرایی شاهنامه فردوسی تقریبا با همان قهرمان‌ها و قصه‌ها به زبان کردی است. به استثنای قطعه نخست که شعری است از «درویش ذوالفقار» و آن‌هم بیگانه با سنت و اساطیر و عرفان ایرانی نیست. در حقیقت این آلبوم سیری روایی است در اساطیر، فرهنگ و عواطف دیرین ایرانی و کردی. از مجموع این عوامل «آواز اساطیر» را می‌توان یکی از مهم‌ترین و اصیل‌ترین آلبوم‌های موسیقی ایرانی دانست، همچنین مهم‌ترین و بهترین آلبوم برای معرفی موسیقی مقامی تنبور و موسیقی بومی کردستان و کرمانشاهان. تقریبا جایگاهی که می‌شود برای آلبوم «خون‌پاش و نغمه‌ریز» در تراز موسیقی مقامی دوتار جنوب خراسان و تربت‌جام قائل بود (با این تفاوت که خواننده و نوازنده آن اثر یعنی غلام‌حسین سمندری و ابراهیم شریف‌زاده خود از نسل اساطیر بودند! و البته که تکنیک نوازندگی سمندری در میان تمام نوازندگان مقامی و غیرمقامی ایران و جهان نظیر ندارد) و یا آلبوم موسیقی شمال خراسانِ «حاج قربان سلیمانی» در معرفی موسیقی مقامی دوتار قوچان و شمال خراسان. علی‌ای‌حال قطعا اگر کسی دنبال تنبور و موسیقی مقامی‌اش و موسیقی باستانی کردها باشد از این آلبوم جامع‌تر و حرفه‌ای‌تر پیدا نمی‌کند.

آنچه گفته‌شد بخشی از اهمیت این آلبوم رازآمیز و باشکوه است، اما دقیقا به همین دلایل که شاید این فنی‌ترین آلبوم موسیقایی شهرام ناظری است، از آن‌طرف هم نتوانسته و نتواند در میان مخاطبان عمومی (مخصوصا غیرکردزبان) چون آلبوم‌های قبلی تنبورمحور اقبال فراوانی کسب کند.

طبیعتا اگر بخواهم از میان قطعات این آلبوم انتخاب کنم باید همه‌شان را برگزینم! اما به‌خاطر حمایت از اثر، فقط دو اثر زیبای «خورآوا» و «روسم» را بر می‌گزینم. اولی با شعری از درویش ذوالفقار و دومی از شاهنامه کردی. خورآوا که برای خود به‌تنهایی یک آلبوم کامل است و روسم به‌تنهایی روایتی از قهرمانی‌ها و عواطف رستم، پهلوان ایران‌زمین.

  • «خورآوا»
    کاووسکی بی / ریژانه کرم / بخشانه هی بی / دنگ داوای دا / حاتم تی بی / دنگ داوای دا / باش بگلران / روسم زال بی / یار بی یار بی یار....
     
  • «روسم»
    وَ یاد ا و روﮊَه تا ج وَ زال سَنیْ / گِلیمْ پوشْ کِردی، پوسِ بورْ کَنی / فِدایْ نامِتْ بامْ صاحِبْ زورُ و رَخْشْ /  بورِ بیَنْدیش شیرِ دِلْ نَلَخْشْ / روسم! ...

 


 

پ ن یک: قبلا  یادداشتی کوتاه درباب یکی از آلبوم‌های فارسی آقای ناظری اینجا نوشته بودم: «یادگار دوست»

پ ن دو: قطعا می‌دانیم در موسیقی سنتی فاخر، شنیدن هر قطعه در آلبوم و در ادامه قطعات پیشین خود لذت حقیقی شنیدای و معنای اصلی خود را دارد

پ ن سه: شاید نیاز به یادآوری نباشد یا باشد که ما وقتی داریم از موسیقی عرفانی سخن می‌گوییم داریم از «هست‌ها» سخن می‌گوییم نه «بایدها». یعنی نه آنچه حقیقتا موسیقی عرفانی است و ارتباطی کامل با عرفان و معنویت و الوهیت دارد، بلکه سخن از بهترین آثاری است که هم‌اکنون در بازار موسیقی با این نام و حال و هوا موجود است. یک مثال بارزش هم توجه به اسامی و ولایت حضرت رسول‌الله و حضرت امیرالمومنین است که در میان تمام فرق عرفانی این دیار در هر مذهب و مکتبی از دیرباز جزو بدیهیات و واضحات است اما در بخش عمده‌ای از موسیقی عرفانی شهری‌شده‌ی ما غایب است. حال‌آنکه همین موزیسین‌ها که نام بردیم پدرانشان اکثرا از ارادتمندان ویژه امیرالمومنین بودند و هرگاه ساز دست می‌گرفتند نام ایشان را می‌بردند، اما فرزندان به‌خاطر زیست در فضای روشنفکری الفت‌های دیرین را از دست داده‌اند و یا شاید ترس از اکابر این فضا جرات ابراز این اسامی مقدس را ندارند. قبلا در بخشی از یادداشتم برای نصرت فاتح علی خان نوشته بودم: 

«خیلی‌های دیگر هم می‌خواستند با نصرت همکاری داشته باشند اما نتوانستند. از بزرگانی چون «لوچیانو پاواروتی» معروف ایتالیایی گرفته است تا همین آقای «شهرام ناظری» خودمان ( که در قیاس با دیگر نمونه های خوانندگان وطنی واقعا کم نظیرند). و البته از این بابت خیلی ناراحت نیستم. [چه اینکه همراه شدن با کسی که شجاعانه نام امام علی بن ابی طالب را بر زبان می آورد کار هرکسی نیست. یا اینکه تو باید هیچ این نام را نشنیده باشی و در هنر آنقدر اوج گرفته باشی که به جانمایه اش نزدیک شده باشی. یا اینکه اگر در سرزمین شیعه آن هم در شهر صوفیان متولد شده ای و اطرافت پر از نام و یاد علی بوده و حتی به صورت خانوادگی نشانه ای از نشانه های بخشی از دوستداران علی را در چهره به ارث برده ای، باید دیگر حتما تو هم شرف و شجاعت بیان نام علی و عشق ورزیدن به او را داشته باشی. اگر نه، همان بهتر که با هم قد خودت بازی کنی و نخواهی با باز و شاهین  هم آواز و هم بال شوی.] بگذریم.»

 

  • حسن صنوبری
۰۱
آذر

 

امروز زادروز یکی از نادیده‌گرفته‌شده‌ترین استعدادهای موسیقی حرفه‌ای ایرانی یعنی زنده‌یاد ایرج بسطامی است. مردی که تا زنده بود در فقر و گمنامی زندگی می‌کرد. از سوی رسانه‌ها و روشنفکرها نادیده گرفته می‌شد؛ آلبوم‌هایش منتشر نمی‌شد، حق‌الزحمه‌ اجراهای زنده‌اش را آهنگسازها و اجراهای استدیویی‌اش را استدیوداران نمی‌دادند؛ و از سوی «استاد»ش به گوشه‌گیری و پرهیز از حضور موسیقایی دعوت می‌شد. او هیچگاه نتوانست ازدواج کند، مسئولیت خانواده برادرش را بر عهده داشت، در خانه خشتی پدری زندگی می‌کرد و سرانجام با زلزله بم به عمر هنری خود پایان داد.

موضوع اما با درگذشت ایرج بسطامی کاملا برعکس شد. دل همه مردم برای خواننده غمگین و خوش‌صدایی که در زلزله خاک شده بود سوخت. استدیوها و آهنگسازها تندتند پشت سر هم آلبوم‌های حبس‌شده را آزاد و منتشر کردند. اختلافات مالی پایان گرفت. همه خواننده‌ها به یادش خواندند. استادش به میدان آمد و گفت دریغ که او جزو آینده‌های جدی موسیقی بود و به یادش در بم کنسرت اجرا کرد و ... خلاصه در مدت اندکی بسطامی و گل‌پونه‌هایش شدند یکی از مشهورترین خواننده‌ها و آهنگ‌ها. شاید به همین خاطر است که من از آهنگ گل‌پونه‌ها خیلی حس خوبی نمی‌گیرم ولی بنا به اهمیتش در این گزیده می‌گذارمش

بگذریم. دوباره می‌رسیم به همان چهارسطر شعر عامیانه و معروفی که اولین‌بار بر دیوار بقالی محله‌مان آقاحمید و آقا مجید خواندم:

 

در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه ی زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش به جفا
تا رفت به عزت ببرندش سر دست
 
انشاالله امیدوارم خیلی از هنرمندان دیگر هم سر فرصت بمیرند تا تازه کارهایشان دیده و شنیده شود!
 
 

ده آهنگ برگزیده مرحوم ایرج بسطامی

 

 

 

 

 
(دومین مطلبی است که برای گرامی‌داشت یک عزیز در گذشته در اوج بیماری می‌نویسم. حتما فاتحه‌ای بخوانید برایش)
  • حسن صنوبری
۱۹
آبان


یونان باشکوه‌ترین تمدن غربی است و این شکوه را مدیون فلسفه و فرهنگی است که از دوران باستان خویش به ارث برده. در کنار تفکر، هنر هم در یونان باستان جایگاه والایی داشته است و بسیاری از دیگر سرزمین‌ها، اقوام و تمدن‌های غربی فلسفه هنر و علم و دانش‌های مربوط به هنر را از یونان دارند. از جمله علم موسیقی.

امروز نمی‌دانم در یونان هنوز خبری از فلسفه هست یا نه، ولی موسیقی یونان امروز هم شکوهمند و ارزشمند است. بسیاری از چهره‌های برجستۀ موسیقی امروز غرب، به ویژه در عالم «موسیقی فیلم»، یونانی یا یونانی‌تبارند. مردانی چون «اوانگلوس اودیسئاس پاپاتاناسی» (معروف به «ونجلیس»)، «میکیس تئودوراکیس»، «مانوس هاجیداکیس»، «یانیس مارکوپولوس» و همچنین یگانه زنی چون «النی کاریندرو» از این جمله‌اند (البته اگر نخواهیم از چهره‌های سطحی‌تری چون «یانی» نام ببریم).

در این میان از همه شگفت‌انگیزتر برای من النی کاریندرو (Elenhs Karaindrou) هست. موسیقی فیلم‌های او از جمله موسیقی فیلم‌هایی هستند که نه‌تنها در عین اینکه حق فیلم را ادا می‌کنند، ارزش مستقلی از فیلم خود دارند، بلکه به سختی باورپذیر است که اصلا موسیقی فیلم باشند. خیلی موسیقی‌فیلم‌ها هستند که هنرمندی والایشان باعث می‌شود مستقل از فیلمشان ارزشمند باشند، اما عموما باورپذیرند که یک موسیقی فیلم هستند. حتی اگر زیباتر از خود فیلم باشند. یک مثال بزنم: یکی از قطعات خانم کاریندرو را برای یکی از دوستانم که با موسیقی کلاسیک غرب مانوس است پخش کردم و از او خواستم حدس بزند از آن چه کسی است. دوست من یک‌لحظه هم شک نکرد این موسیقی نکند یک موسیقی امروزی و مربوط به یک موسیقی فیلم باشد، بلکه حافظۀ موسیقایی خود را مدام در جستجوی نام‌های بزرگ‌مردان موسیقی کلاسیک و رومانتیک غرب جستجو می‌کرد: باخ، ویوالدی، بتهوون، موتزارت، هایدن، شوپن، واگنر، مندلسون و... نه دوست عزیز! این آهنگ را یک خانم، آن‌هم یک خانمی که هنوز در قید حیات است ساخته است، تازه فقط برای یک فیلم!

بی‌تعارف، خوب یا بد، حقیقت این است که خانم‌های زیادی را می‌شناسیم که پیانو، سه‌تار، گیتار یا دف را به زیبایی بنوازند، ولی کمتر خانمی را می‌شناسیم که یک آهنگساز بزرگ و جدی و موفق باشد. در عرصه‌های دیگر هم همینطور است:چقدر خانم منشی صحنه می‌شناسیم و چندتا خانم کارگردان موفق؟ . در کشور خودمان، چند خانم آهنگساز موفق مثل «ملیحه سعیدی» داریم؟ (که امیدوارم بعدا درباره‌اش بنویسم). به همین خاطر بسیاری از خانم‌هایی که در هنر یا عرصه‌ای به شهرت رسیده‌اند نه به خاطر هنرمندی خودشان، بلکه بیشتر به خاطر حواشی به شهرت رسیده‌اند. بهترین حالتش خانم‌های خواننده‌ای هستند که شانس آورده‌اند که مورد توجه یک سرمایه‌گذار قرارگرفته‌اند تا صدایشان با آهنگی (که هرکس اولین بار آن را بخواند مشهور و محبوب می‌شود) همراه شود که همۀ مردم فکرکنند این اوست که مبدأ و آفرینندۀ این زیبایی‌ست.

باری، النی کاریندرو، بانوی هنرمند یونانی جزو معدود کسانی است که با هنر شگفتش این روایتِ کلیشه‌ای را باطل کرد. هرچند جامعه، همین جامعۀ غربی مثلا متمدن و جلوتر از ما، قدر او را ندانست. یک آهنگساز فیلم متوسط آمریکایی پروژه‌های هالیوودی بعد از فقط یکی دو دهه فعالیت اگر اسکار موسیقی فیلم را نگیرد لااقل نامزد اسکار می‌شود. در حالیکه هیچ‌کدام از شاهکارهای کاریندرو حتی نامزد این جایزه و خیلی از جایزه‌های مهم غربی نشده‌اند. صفحۀ افتخارات النی کاریندرو در سایت آی.ام.دی.بی صفحۀ بسیار خلوتی است. فقط سه جایزه، که همه مربوط به یونان هستند و سه نامزدی، که یکی اروپایی است و دوتای دیگر آسیایی! که آنهم مربوط به فیلم تازه‌ای است که این بانوی بزرگ افتخار همکاری با یک کارگردان جوان ایرانی داده است!

وقتی مصاحبه‌های کاریندرو را می‌خوانیم می‌بینیم در سرنوشت او معجزه‌ای برای رسیدن به این جایگاه وجود نداشته، به جز معجزه تلاش! او هم قرار بوده فقط یک نوازنده پیانوی خوب باشد. ولی تشویق دوستانش، علاقه‌اش به تجربه موسیقی فیلم و پژوهش و دقتش در موسیقی بومی یونان کم‌کم مسیر زندگی او را به اینجایی که اکنون قرار دارد تغییر می‌دهد.

اگر خدا یک هدیه آسمانی به تئو آنجلوپولوس  داده باشد، آن هدیه چیزی نیست جز اینکه او توانسته بود رئیس هیئت داورانی باشد که یکی از آن جایزه‌های یونانی را به النی کاریندروی جوان می‌دهند تا از آنجا به بعد کاریندرو بشود آهنگساز ثابت فیلم‌های آنجلوپولوس.

 

و اما ده آهنگ از بهترین آهنگ‌های النی کاریندرو به انتخاب من:

  1.  آلبوم «مرثیه ویرانی» (Elegy of the Uprooting)
     
  2.  آلبوم موسیقی فیلم «چمن‌زار گریان» (The Weeping Meadow)
     
  3.  آلبوم موسیقی فیلم «ابدیت و یک روز» (Eternity And A Day)
     
  4.  آلبوم موسیقی فیلم «نگاه خیره اولیس» (Ulysses' Gaze)
     
  5.  آلبوم موسیقی فیلم «گام معلق لک لک» (The Suspended Step of the Stork)
     
  6.  آلبوم موسیقی فیلم «غبار زمان» (Dust of Time)
     
  7.  آلبوم موسیقی فیلم «چشم اندازی در مه» (Landscape in the Mist)
     
  8. آلبوم موسیقی فیلم رفیق به خونه خوش اومدی (Happy Homecoming, Comrade)
     
  9. آلبوم موسیقی تئاتر «زنان تروا» (Trojan Women)
     
  10. آلبوم موسیقی تئاتر «مده‌آ» (Medea)
 

و چند اجرای تصویری به ضمیمه:

  1. اجرای آهنگ در کنار دریا با پیانو توسط النی کاریندرو
  2. اجرای آهنگ «عزم» النی کاریندرو در کنسرت آتن
  3. اجرای بخشی از موسیقی چمنزار گریان النی کاریندرو در کنسرت آتن
  4. نمایی موسیقایی و دیدنی از فیلم چمنزار گریان آنجلوپولوس با موسیقی النی کاریندرو

 
  • حسن صنوبری
۱۴
مهر

بعضی از کارگردان‌ها خاص‌پسند می‌سازند و بعضی عامه‌پسند. مثلا کیارستمی و دهنمکی خودمان. بعضی خاص می‌سازند و ادای عام را درمیاورند، مثل میرباقری خودمان. بعضی عام می‌سازند و ادای خاص را درمیاورند، مثل فرهادی خودمان. مثل نولان خودشان. یا خواهران واچوفسکی (که قبلا برادران واچوفسکی بودند). قطعا ارزشمندترین این گروه‌ها آنان‌اند که به قول مولوی:

وگر از عام بترسی که سخن فاش کنی / سخن خاص نهان در سخن عام بگو

این میان اندکی هستند که واقعا سعی می‌کنند بین این دو را جمع کنند و گروه پنجمی باشند. نه خاص، نه عام، نه خاصِ عام‌شعار و نه عام خاص‌اطوار، بلکه ایستاده بین مرز خاصه‌پسندی و عامه‌پسندی. به نظرم مایکل مان یکی از این افراد است. قبلا درباره یکی از فیلم‌هایش نوشته بودم: «علی»

فیلم آمریکایی «آخرین موهیکان» (1992) از جمله آثار محبوب مایکل‌مان است که دقیقا منطبق بر همین تعریف است. این فیلم به دوگانگی‌های بسیاری دچار است. هم احساس می‌کند باید به مخاطب خاص پاسخ‌گو باشد هم به مخاطب عام؛ هم باید در برابر نخبگان سیاسی جهان حرفی برای گفتن داشته باشد هم باید احترام آمریکا را نگه‌دارد. به همین خاطر فیلم حالت دوگانه‌ای دارد و گویا نیمه‌ی اول فیلم بیشتر با توجه به مخاطب خاص و نخبه ساخته شده و نیمه دوم با توجه به مخاطب عام و حکومت آمریکا. از یک طرف این فیلم یک فیلم حماسی علیه استعمار و متجاوزان غربی است و از یک طرف مجبور می‌شود چندجا طرف همین استعمارگرها را بگیرد. از یک طرف یک فیلم هنری پرمشقت تاریخی است و از یک طرف در چندجا به نحوی کلیشه‌ای رمانتیک می‌شود.

فیلم در سرزمین آمریکا اتفاق می‌افتد ولی پیش از تاسیس رسمی آمریکا. زمانی که انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها برای تصاحب آمریکا با هم سر جنگ داشتند و بخش عمده‌ای از بومیان را یا از بین برده بودند یا به هم‌پیمانی و بردگی خود درآورده بودند و یا به جان هم انداخته بودند...

وقتی از وضعیت و هزینه‌ی بالای پروژه‌های بزرگ سینمایی و همچنین استیلای کامل نهادهای امنیتی آمریکا بر فرهنگ و هنر این کشور خبر داشته باشیم شاید به خاطر بعضی سکانس‌ها به کارگردان حق بدهیم. ولی فارغ از آن چند سکانس و افت فیلمنامه در بخشی از فیلم؛ آخرین موهیکان فیلم درخشان و ارزشمندی است و منبع الهام آثار بسیاری پس از خود شده است. کارگردانی، تصویربرداری، موسیقی، فضاسازی . بازیگری نقش نخست در درجه بالایی از خلاقیت و توان‌مندی قرار دارند

 

 

درباره موسیقی آخرین موهیکان

 

🎶 اولین‌باری که این موسیقی را شنیدم نام آهنگسازش را نمی‌دانستم. تا مدت‌ها گمش کردم.

روزگاری گذشت تا اولین‌باری که فایلش به دستم رسید و فکر می‌کردم آهنگسازش #ونجلیز است؛ چون روی فایل نام ونجلیز نوشته شده بود (احتمال دارد مربوط به وقتی باشد که آرشیو ونجلیز جناب مجید اسطیری را تصاحب کردم.) به نظرم ونجلیز تا حد زیادی شایستگی‌اش را داشت. تا اینکه فیلم درخشانِ آخرین موهیکان را دیدم (به‌زودی درباره‌اش می‌نویسم) و این آهنگ را آنجا شنیدم. وقتی سراغ اطلاعات فیلم رفتم دیدم درباره آهنگساز اشتباه می‌کردم. ونجلیزی در کار نبود. آهنگسازی این فیلم بر عهدۀ دو آهنگساز به نام ترور جونز و رندی ادلمن بود. دیگر مطمئن شده بودم و خوشحال که نام آهنگسازان اصلی را پیدا کرده‌ام؛ و البته اندکی ناراحت که چرا یک اثر به این زیبایی یک سازنده ندارد که بتوانم همۀ احترام قلبی‌ام را یک‌جا نثار همان «یک»نفر کنم (امان از جهانِ موحدانه!). اما باز هم اشتباه می‌کردم. دو آهنگساز یادشده مسئول کلی موسیقی این فیلم و آهنگساز تمامی قطعاتش بودند؛ به جز این قطعۀ شگفت. آهنگساز این یک قطعه که نامش در هیچ‌کدام از منابع فارسی موسیقی فیلم آخرین موهیکان نبود، پیرمردی اسکاتلندی و با چهره‌ای شبیه به سرخ‌پوست‌ها بود به نام «داگی مکلین»

«داگی مکلین» مهم‌ترین چهرۀ هنری و موسیقایی اسکاتلند است و این قطعه‌اش را موسیقی ملی غیررسمی اسکاتلند می‌دانند. او جزو منتقدین جدیِ دولت کشور خود است و جالب است بدانید از جدی‌ترین شخصیت‌های ضدانگلیسی اسکاتلند و طرفدار جان‌برکفِ استقلال این سرزمین از بریتانیاست. این موضوع وقتی برایتان جالب‌تر می‌شود که فیلم آخرین موهیکان را دیده باشید و یا دست‌کم یادداشت پست بعدی من که به این فیلم اختصاص دارد را بخوانید

اما درباب خود اثر و زیبایی و حماسۀ درخشانش فقط یک جمله می‌توانم بگویم: از جمله آهنگ‌هایی است که برای حضرت عباس و امام حسین (علیهم السلام) نساختیم!

قصد دارم یک لیست از موسیقی فیلم های درخشانی که از فیلمشان برترند را تدوین و منتشر کنم و گریۀ حاضران را برای مظلومیتِ موسیقی و ستمگری سینما دربیاورم. ولی عجالتا برای موسیقی‌ها و فیلم‌هایی که هردو خوب هستند و تا حد زیادی ازدواج موفقی دارند اینجا دو مطلب در کنار هم می‌نویسم.

 

دانلود موسیقی فیلم آخرین موهیکان ساخته داگی مکلین

 

 
  • حسن صنوبری
۱۴
تیر

 


 

در سال‌های گذشته یادداشت مفصلی درباره «جولیا بطرس» بانوی موسیقی لبنان نوشته‌ام

«الی النصر هیّا» تازه‌ترین آهنگ حماسی و سیاسی پطرس است که مانند آهنگ «الحق سلاحی» چندروز پیش ابتدا در «المیادین» منتشر شد، شاعر و آهنگساز هم مانند کار قبلی«نبیل ابوعبدو» و «زیاد بطرس» هستند

 


دانلود نسخه صوتی الی النصر هیا
 

دانلود نسخه تصویری الی النصر هیا

 

إلى النصرِ هَیّا آنَ الأوان
یَکفی خُضوعاً و یَکفی هَوان
إلى الحَربِ سِرنا ، الشهادة اختَبَرنا
عَلیکَ انتَصَرنا فی کلِ مکان

سَنَهزِمُ عَدوَّنا و نُخضِعُ الریاح
و نَستَعیدُ دَورَنا بِقوةِ السلاح
سَنَستَرِدُّ أرضَنا و هذا حقُنا
و نَستَمِدُّ عَزمَنا مِن عُمق الجِراح

نحنُ للقَضیّةِ کُلُنا وَلاء
بِالذِّل و المَهانةِ سَنَطرُدُ الأعداء
النِضالُ نَهجُنا، إنتَفِض یا شعبَنا
فَلتُبارِک دَربَنا ألأرضُ و السماء

 

 

  • حسن صنوبری
۱۶
خرداد

عذرخواهی به تاریخ خرداد 1398: امشب (شب روز قدس) متوجه شدم نسخۀ تصویری‌ای که بارگزاری کرده بودم به خاطر نرم افزار تدوین بد، ناقص بوده و اصلا بخش قدس (القدس ضاع بجبننا وسط النهار) را نداشته. فیلم را با نرم افزار دیگری کم حجم کردم واکنون نسخۀ کامل در مطلب جایگزین شده. 

 

 

 

 

«هذا علی امت فی واحد
رجل بالف حضاره و تمدد ...»

 

«فوزی الدرازی» از موسیقی‌دانان و مداحان توانمند بحرینی است که هنوز در بین ایرانی‌ها شناخته نشده است. من از طریق «حسین الاکرف» هنرمند مذهبی سرشناس‌تر بحرینی با او آشنا شدم. حیف است که کمتر توانستیم با هنرمندان و شخصیت‌های بحرینی که رنگ و جنس هنری متمایزی نسبت به دیگر کشورهای عربی دارند آشنا شویم.

فوزی الدرازی به تازگی اثری را با موضوع امام علی (علیه السلام) منتشر کرده است که مخصوصا از نظر محتوا و شعر در میان آثار مشابهش کم‌نظیر است. این قطعه هم که «من علی؟» (علی کیست؟) نام دارد در صفحات ایرانی منتشر نشده است و به همین خاطر در روز شهادت امام علی برای نخستین‌بار در «در آن نیامده ایام» منتشرش می‌کنم. خوانندگی و آهنگسازی قطعه را خود فوزی الدرازی بر عهده داشته و سرایندۀ شعر فاخرش «عبدالجلیل الدرازی» است.

متن شعر برخلاف خیلی از شعرهای آیینی عربی و فارسی خلاف شأن امیرمومنان نیست و سعی شده تا عظمت و علو حضرت در آن رعایت شود. همچنین از نکات جالب این اثر سطر زیبایی است که متناسب با شرایط روز در این شعر به موضوع «قدس» اختصاص پیدا کرده است.

نسخۀ با کیفیت‌تر (65مگابایتی) را در بله و ایتا گذاشتم. اینجا بیش از 30مگابایت اجازۀ آپلود نداریم

 
 
  • حسن صنوبری
۱۵
فروردين


در روزهای نوروز «محمد معتمدی» از خوانندگانِ استثنائا فرهیختۀ عالم موسیقی مهمان برنامه «دورهمی» بود. چه‌اینکه به نسبت آهنگسازانِ فرهیخته کم‌تر پیش می‌آید خواننده‌ها هم اهل فرهنگ و تعمق باشند -چنانکه در سینما هم به نسبت کارگردانان فرهیخته کمتر پیش می‌آید بازیگرها هم چنین باشند-.


علامت این فرهیخته‌بودن نوعِ کتی که او شب پیشین پوشیده بود، یا نوع نشستنش روی صندلی، یا مدل مویش، یا حتی جنس موسیقی و هنری که در آن تبحر دارد نبود؛ چه بسیار کسان که اهل نوازش و خوانش فاخرترین و فرهنگی‌ترین موسیقی هستند و با حقیقت فرهنگ بیگانه‌اند. چه بسیار حنجرۀ گرم که الفاظ حافظ از بر می‌خواند و از طراوت معانی و طرفه حِکم آن طرفی نمی‌بندد. 


نوع حضور دیشب محمد معتمدی در برنامه «دورهمی» و پیش از این در برنامه #خندوانه نشان داد او در نوع خودش و در حد خودش اهل فکر، فرهنگ، شعور و توجه است و هنر برای او فراتر از دکانِ ثروت و شهرت است.


می‌دانیم که مخصوصا از اواخر دهه هفتاد با فراگیرشدن موسیقی پاپ، نه‌تنها موسیقی پاپ ارزشمند و هنری، بلکه انواع و اقسام موسیقی‌های سطحی و سخیف و مصرفی فراگیر شدند و در مقابل، موسیقی اصیل ایرانی هرروز منزوی و منزوی‌تر شد. حال‌آنکه مخصوصا در دهه شصت و هفتاد، موسیقی ایرانی سر سفره شنیداری مردم و مورد استقبال و پسند ایشان بود. حتی وقتی موسیقی پاپ قدرت‌مندترین حضور خود را در دهه هفتاد تجریه می‌کرد، پرفروش‌ترین و محبوب‌ترین آلبوم موسیقی آن دهه یک آلبوم موسیقی سنتی به نام «نیلوفرانه» (با صدای «علیرضا افتخاری»، موسیقی «عباس خوشدل» و ترانه مرحوم «قیصر امین‌پور) بود.


با چنین تغییری، بسیاری از اهالی موسیقی سنتی و بومی ترجیح دادند غرور خود را جریحه‌دار نکنند و به مخاطب خاص اکتفاء کنند که نتیجه چیزی جز منزوی‌تر‌شدن موسیقی ایرانی، محفلی‌شدن، اشرافی‌شدن، تزئینی‌شدن و گسست بیشتر مخاطبانی‌اش نبود. هنرمندان موسیقی سنتی هرروز به مردم بی‌اعتمادتر و بدگمان‌تر شدند و بخشی از مردم نیز به‌طور جدی از این موسیقی روی‌گردان. 


در چنین شرایطی، خوانندۀ جوان و درخشانی مثل معتمدی که می‌تواند سر خود را با تشویق و تایید اساتید برتر موسیقی ایرانی و مخاطب خاص و فرهیخته‌اش گرم کند، در این دو برنامه سعی کرد تا گفتگویی جدید با مخاطبان عمومی داشته باشد و با ترفندی هوشمندانه، صمیمانه و آشتی‌جویانه، پنجره‌ای تازه روی این دیوار بگشاید. معتمدی می‌توانست در این دو برنامه صرفا به بیان احوالات شخصی و موفقیت‌های فردی‌اش بپردازد، اما با اهتمام به آموزش نکاتی چند از موسیقی سنتی با زبانی همه‌فهم و ساده، کاری شجاعانه و سنت‌شکنانه کرد تا شاید قدری از فاصلۀ ایرانیان با موسیقی ایرانیان بکاهد



  • حسن صنوبری
۰۱
اسفند


آلبوم موسیقی «معراج» آخرین آلبومی بود که از  زنده یاد «عبدالله سروراحمدی» منتشر شد. این آلبوم اختصاص به پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) داشت و سروراحمدی، نابغه موسیقی مقامی تربت جامی اندکی پس از انتشار این آلبوم در سن 63سالگی و همزمان با مبعث نبی مکرم اسلام از دنیا رفت. خوانندگان این آلبوم «حبیب‌الله طالب احمدی» «غلام رسول فرهادی نیا» بودند که مثل خود سروراحمدی نشانی از پیامبر در نام خود داشتند (حبیب الله و احمد و رسول)

 در استادی و نوآوری و خلاقیت کمتر کسی در حیطه موسیقی مقامی حوزه تربت جام خراسان (دوتار) با او قابل مقایسه بود. شاید برایتان جالب باشد که  این هنرمند اهل تسنن ایرانی، قطعه و مقامی نیز با عنوان «شاها سلام علیک» هم ساخته است که اختصاص به دوازده امام معصوم (علیهم السلام) دارد. حیفا و حسرتا که چنین گنجینه‌هایی در غربت و بی‌توجهی رسانه‌ها و مسئولان مدفون شدند.


از این آلبوم معراج دو قطعه را بسیار دوست‌میدارم و زمانی هرروز گوش می‌دادم. یکی «شاه زمان» و دیگری «چهار بیتی حسین آبادی». از دومی که خواب عجیبی هم دیده بودم. علی ای حال به مناسبت میلاد حضرت ختمی مرتبت قطعه «شاه زمان» را تقدیم میکنم.

  • حسن صنوبری
۳۰
مهر

«دولتمند خلف» (یا خال اف) از نوابغ موسیقی فارسی‌زبان، مهم‌ترین چهرۀ موسیقی تاجیکستان و برترین هنرمند حوزه موسیقی «فلک‎خوانی» است. از سال‌ها پیش اهالی موسیقی در ایران و دیگر کشورهای این منطقه او را با صدای استثنایی و آثار فاخر و هنرمندانه‌اش می‌شناسند. آلبومی که نزدیک به دو دهه است از او در بازار ایران به فروش می‌رسد گزیده‌ای از آثار اوست که با عنوان «موسیقی تاجیکستان» توسط نشر ماهور منتشر شده بود. آن آلبوم با آهنگی بر روی شعر معروف مولوی «حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو» آغاز می‌شد، آهنگی که بعدها توسط کامبیز روشن‌روان و صدای محمد اصفهانی هم در آلبوم «هفت سین» (آهنگ «افسانه») و در ساختار پاپ کلاسیک اجرا شد. از دیگر قطعات آن آلبوم خاطره‌انگیز قطعۀ «دور مشو» است که به نظرم بهترین آهنگ آن آلبوم بود.

 

▪️در سال‌های اخیر -با پیگیری‌های علیرضا قزوه _که مدتی وابسته فرهنگی ایران در تاجیکستان بود_ پای استاد خلف بیشتر به ایران باز شد و پس از گذشت سال‌ها از آن آلبوم قدیمی، چند آلبوم دیگر از ایشان در ایران منتشر شد: «خندۀ آسمان نگر» و «بهار آمد» (هر دو منتشر شده توسط انجمن موسیقی) و سپس «پیوند»؛ که البته هیچ‌کدام به قدرت آن آلبوم قدیمی نبودند؛ اما چند اثر دینی جدا از این سه آلبوم منتشر شدند که همه فوق‌العاده بودند. یکی تک‌آهنگی امام رضایی با نام «شاه پناهم بده» (با شعر محمود حبیبی کسبی) بود که استثنائا فلک‌خوانی نبود و پاپ بود و با مقبولیت و شهرت گسترده‌ای در ایران همراه شد. دیگری آلبومی تمام عاشورایی و در قالب موسیقی سنتی و مقامی تاجیکستان بود به نام «دوشنبه کربلا» (منتشر شده توسط سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران) که متاسفانه با پخش و تبلیغات زیادی همراه نبود و انگار بایکوت شد و شما به جز خبر رونمایی نمی‌توانید چیز بیشتری درباره‌اش پیدا کنید، در حالیکه این آلبوم هم واقعا آلبوم ارزشمند و زیبا و ماندگاری است.

 

▪️یک نکته مهم این است که جدا از شیعیان، اکثریت مردم اهل تسنن تاجیکستان هم از دیرباز جزو علاقه‌مندان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) بودند، اما در سال‌های اخیر، با افزایش نفوذ امنیتی عربستان سعودی و دیگر حامیان و پرورش‌دهندگان اندیشۀ تکفیری؛ مردم بسیاری از کشورهای مسلمان، از جمله تاجیکستان، در ابراز و اظهار علاقۀ خود به اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) و همچنین هرچیزی که با ایران ارتباطی دارد، با ممنوعیت‌ها و سخت‌گیری‌های فراوانی مواجهند. این بحث باید در جای دیگر پی گرفته شود، قصدم از این اشارت، اهمیت انتشار چنان آلبومی و لزوم مغتنم دانستنش توسط ماست. مخصوصا با توجه به اینکه دولتمند خلف اعتبار بالایی در موسیقی بین‌الملل و نزد اهالی هنر و موسیقی با هرنوع سلیقه‌ای دارد

 

▪️در اینجا فقط یکی از آهنگ‌های عاشورایی بسیار زیبای خلف را به نقل از همان آلبوم دوشنبه کربلا می‌گذارم، باقی آهنگ‌ها و مطالب بماند برای مطلب مفصل‌تر وبلاگ و پس از عاشورا.

  • حسن صنوبری
۲۴
مرداد

 

 

اگر قرار باشد در ده سال اخیر، دست کم از آغاز دهه نود تاکنون، یک آلبوم موسیقی را به عنوان بهترین آلبوم این سال‎ها برگزینم آن اثر، آلبوم موسیقی «یادباد» ساختۀ جناب «سیامک آقایی» از نوابغ موسیقی امروز است که همراه با آواز «سالار عقیلی» و تمبک «پدرام خاورزمینی» است. شاید بیشترین آلبوم موسیقی که در این ده سال به آن‎ها که خیلی خاطرشان برایم عزیز بوده، هدیه داده‎ام همین آلبوم یاد باد بوده است و شاید برای هیچ آلبومی به اندازۀ این آلبوم عذاب وجدان ننوشتن و معرفی کردن را طی سالیان متمادی نداشتم.

 سیامک آقایی، شیوۀ سنتورنوازی و آهنگسازی‎اش به نظرم یک اتفاق عجیب و غریب در فضای راکد، مقلد، بی‌خلاقیت و بیمار موسیقی سنتی و ردیف دستگاهی این سال‎ها، به ویژه بعد از دهه هشتاد است. من سیامک آقایی را با کنسرت و آلبوم قدیمی‎اش «ز بعد ما» شناختم که مربوط به نیمه دهه هشتاد بود. نخستین‎بار که فیلم کنسرت ز بعد ما را تماشا کردم و قطعاتش را گوش، انگار سطل آب یخی رویم ریختند. واقعا نفسم بند آمده بود و در پوست نمی‌گنجیدم. شگفتی این موضوع از این جهت بود که من پیش از این آلبوم با آثار اکثر هنرمندان برتر موسیقی سنتی آشنا بودم ولی نه نامی از این فرد شنیده بودم نه چنین جنس آهنگسازی و موسیقی در حوزه موسیقی سنتی را می‌توانستم تصور کنم. علت این‎هم که آن آلبوم را در بدو انتشارش خریدم توصیۀ این آدم و آن رسانه نبود، بلکه صرفا نام آلبوم و برگرفته بودنش از غزلی از «بیدل دهلوی» برایم جلب توجه کرده بود:

ز بعد ما نه غزل نی قصیده می‎ماند

ز خامه‎ها دو سه اشک چکیده می‎ماند

چه اینکه بیدل شاعر پاپ و عامه‎پسندی نیست که هرکسی، آن‎هم از عوالم غیرادبی مشتاقش باشد و در موسیقی ایران همواره حضوری کمرنگ و اندک داشته است. (انشاالله در یادداشتی جداگانه همۀ بیدل‎خوانده‎های موسیقی ایران را جمع و تقدیم می‎کنم)

البته که آلبوم ز بعد ما نسبت به آلبوم یادباد فضای خلاقانه‎تر، هنری‎تر و عجیب‎تری دارد؛ اما دو نکته هست، یکی اینکه قطعات آن آلبوم همه ساختۀ آقای آقایی نیست، آن کار یک کار گروهی است و در ساخت قطعاتش سنتورنوازان دیگری چون «علی بهرامی» هم نقش جدی داشته‎اند؛ نکتۀ بعدی اینکه آن کار بالاخره بیشتر جنبۀ نخبگانی دارد و واقعا نمی‎شود به همه هدیه داد و انتظار داشت همه هم گوش کنند (ولو حیف است گوش ندادنش)؛ اما یادباد آلبومی است کاملا کلام‌محور، آن‎هم با خوانندگی پاپ‌ترین خوانندۀ موسیقی سنتی آقای سلار عقیلی. ایشان _علی‌رغم توانایی بالایشان در تصنیف‌خوانی_ هیچگاه خواننده محبوب من نبودند و به ویژه وقتی به جای تصنیف مجبور شوم به آوازهایشان هم گوش کنم واقعا لذت نمی‎برم، اما در این آلبوم حتی آوازهای سالار عقیلی هم به نظرم بسیار زیبا هستند و این تجربه از سنخ تجربۀ بازی خوب گرفتن از بازیگران (ولو بازیگران ضعیف) توسط کارگردانان قوی (امثال جناب حمید نعمت‌الله) است. آهنگساز خوب خواننده را بالا می‌کشد و آهنگساز بد همان کاری با یک خوانندۀ خوب می‎کند که کارگردان بد با بازیگر خوب. در این آلبوم واقعا هنر آهنگسازی چشم‌گیر است. به جز سنتور آهنگساز و تمبک نوازندۀ همراه، پای هیچ ساز و نوازندۀ دیگری در میان نیست؛ اما شما از حجم موسیقی و رنگ‎آمیزی‎اش در این آلبوم واقعا لذت می‎برید. از طرفی این آلبوم واقعا یک آلبوم است، یک ساختار کلی است نه مجموعه‌ای از قطعات پراکنده. خیلی کم‌اند و کم‌شده‌اند موزیسین‎هایی که ذهن‎های ساختارمند و قدرت‎مند برای خلق آثار اینچنینی داشته باشند. من فقط با امثال سیامک آقایی است که می‎توانم به بازتولید و نامیرایی هنرمندان بزرگی چون زنده‎یادان «محمدرضا لطفی»، «پرویز مشکاتیان»، «سید جلال ذوالفنون» و استادانی چون «حسین علیزاده»، «محمدعلی کیانی‌نژاد» باور داشته باشم.


نکات پایانی:


 * اگر خیلی اهل موسیقی و به ویژه سنتورنوازی هستید که آلبوم «ز بعد ما» را از دست ندهید، اما اگر می‎خواهید یک هدیه خوب با یک مناسبت مهم به یک دوست خیلی مهم بدهید حتما «یاد باد» را یادتان باشد. از آنجایی که این هردو آلبوم با نسخۀ تصویری کنسرت همراه هستند (در حقیقت نسخۀ صوتی هم استدیویی نیست و نسخۀ صوتی یک کنسرت است)، می‌توانید خیلی بیشتر در حال و هوای موسیقی قرار بگیرید و لذت ببرید.


 * هر دو آلبوم با مضمون سوگ و حسرت و فراق همراه‌اند، در آلبوم ز بعد ما سوگ برای «زلزله زرند» وجود دارد و در آلبوم یادباد سوگ درگذشت «پرویز مشکاتیان» ، با اینحال در هردو آلبوم لحظات شاد و شورانگیز زیبا و فراوانی وجود دارد.


 * در آلبوم یادباد چهار غزل از حافظ و دو غزل از مولوی اجرا شده‎اند و تصنیف‌ها همه مربوط به حافظ‎اند. از این نظر آلبوم خود اهمیت به‌سزایی دارد.


 * بعضی از قطعات ساختۀ سیامک آقایی در این آلبوم پیش از این در کنسرت گرامی‌داشت زنده‌یاد مشکاتیان با آواز «همایون شجریان» هم اجرا شده‎اند.


 * از میان همۀ قطعات زیبا، خود آهنگ «یادباد» را هم با اجرای سالار عقیلی (نسخه آلبوم یادباد) و هم با اجرای همایون شجریان  (نسخۀ کنسرت نخست یادوارۀ پرویز مشکاتیان) برای گوش دادن شما در اینجا قرار می‌دهم؛ اگر پسندیدید آلبوم را تهیه کنید.


یاد باد : سالار عقیلی و سیامک آقایی

یاد باد : همایون شجریان و سیامک آقایی


  • حسن صنوبری
۱۶
مهر

... استاد نصرت فاتح علی خان مخصوصا در ایران و مخصوصا در فضای اینترنت بیشتر با آهنگهایشان برای حضرت علی (علیه السلام) شناخته شده‎اند. من خودم تا مدت‎ها نمی‎دانستم ایشان برای امام حسین هم آهنگ‎ها و اجراهایی زیبا داشته‎اند. و وقتی دانستم خیلی خوشحال شدم. چه اینکه اعتقاد به حضرت سیدالشهدا (سلام‎الله علیه) یکی از پیچ‎ها و گردنه‎های مهم عرفان است که خیلی از عرفا و دوستداران حضرت علی نتوانسته‎اند از آن به سلامت بگذرند. زیباترین این آهنگ‎ها آهنگ «یاحسین یا حسین» است، و مخصوصا که یک رباعی فارسی هم در ابتدای قطعه در آن از جناب «معین الدین چشتی» با زیبایی شگفتی خوانده می شود:

 

شاه است حسین، پادشاه است حسین
دین است حسین دین پناه است حسین
سر داد و نداد دست در دست یزید
حقا که بنای لا اله است حسین

 

مصرع دوم اینگونه هم نقل شده: «سر داد و نداد دست بیعت به یزید».

 

دانلود آهنگ «یاحسین یاحسین» نصرت فاتح علی خان

دانلود آهنگ «از غم شبیر» نصرت فاتح علی خان

دانلود آهنگ «ابن حیدر» نصرت فاتح علی خان

دانلود آهنگ «کربلا» نصرت فاتح علی خان

 
 
 

بخشی از یادداشت قدیمی «فدای نام علی»
  • حسن صنوبری
۰۲
ارديبهشت
 

1. ده آهنگ زیبای ایرانی برای امام علی

2. آهنگ‎های نصرت فاتح‎علی‎خان برای امام علی

 
  • حسن صنوبری
۰۹
اسفند


http://bayanbox.ir/view/1122631895334826806/Men-of-Anjolos.png
نمایی از فیلم مردان آنجلس ساختۀ فرج‎الله سلحشور

خدا رحمت کند فرج‎الله سلحشور را. در حدیث از حضرت ختمی مرتبت آمده: «اذکروا موتاکم بالخیر». اما اول یک نقد کوچک می‎کنم و بعد ذکر خیر. و آن اینکه کاش جناب سلحشور، در کنار مواضع انتقاداتی، -به همان اندازه- مواضع حمایتی هم نسبت به هم‎صنف‎های خود داشت. البته تا حدی چنین بود، سلحشور از مختارنامۀ میرباقری دفاع کرد اما به سریال امام علی (ع) او انتقاد کرد. همچنین انتقادات جنجالی او دربارۀ وضعیت سینمای ایران تماماً بیگانه با واقعیت نبود. واقعاً چنین نیست که سینمای ایران محل آمد و شد پیغمبران و ملائکه باشد، سینما مشکلات اخلاقی زیادی دارد. اما در انتخاب لحن و نیز مدیریت رسانه‎ای یک انتقاد درست هم باید درست و اخلاقی عمل کرد. بگذریم... آقا فرج‎الله که زحماتش را برای هنر و اسلام کشیده و امروز دستش از دنیا کوتاه است. این نقد را گفتم برای آنانکه دستشان از دنیا کوتاه نشده، آن‎ها که مثل سلحشور انتقاداتشان به هم‎صنف‎هایشان زیاد است اما مثل سلحشور خود پروندۀ درخشانی در زمینۀ تولید اثر هنری ندارند. باز هم بگذریم.

امروز در جهان اسلام سلحشور را با «حضرت یوسف»ش می‎شناسند. من «مردان آنجلس» و «حضرت ایوب»ش را بیشتر دوست می‎دارم و حضرت یوسف را نه خیلی دیدم نه خیلی پسندیدم. مهم این است که او در کنار انتقاداتش، واقعاً کار هم می‎کرد، آن‎هم کارهای اثرگذار. تلاش او بر تولید آثار و اندیشۀ سینمای قرآنی خاص خود، واقعا در جامعۀ اسلامی، عموم مردم ایران و سینمای ایران مؤثر و مقبول افتاد. هم مردم ایران با روایت او پای قصه‎های قرآنی نشستند و هم بیرون از مرزها چشم ملل مسلمان به سینمای اسلامی ایران، و قرائت ایرانی از اسلام، روشن و امیدوار شد. و البته در کنار کارگردانی، بازیگری او هم -چه بازی حماسی‎اش در «پرواز در شب» ملاقلی‎پور، چه بازی طنزآمیزش در «دنیای وارونه» بحرانی- قابل توجه بود.

جدا از کارگردانی و بازیگری، هنر دیگر او که باعث می‎شود هرگز فراموشش نکنم، حضور کوتاه او در هنر موسیقی و خدمتش به هنر شعر است. سیدحسام الدین سراج، خواننده و آهنگساز در ابتدای انقلاب با خوانندگی و آهنگسازی دو آلبومِ نینوای 1 و نینوای 2 (پیش از نینوای استاد حسین علیزاده) چراغ موسیقی مسلمانان انقلابی را روشن کرد. قبلاً در سطری از یادداشت «تصنیف‌های خاطره‌انگیز سراج» به این نکته اشاره کرده‎ام. یکی از نقاط قوت آن دو آلبوم، حضور صدای گرم و دکلمۀ هنرمندانۀ فرج‎الله سلحشور در آن‎ها بود که در کنار تصنیف‎های سراج، آوازهای اندک او را جبران می‎کرد. آن دکلمه‎ها -چه وقتی محزون بودند چه وقتی حماسی- واقعا زیبا و به‎هنجار بودند. اولاً صدای سلحشور زیبا و طبیعی بود. امروز ذائقه‎ها صدای زیبا برای دکلمه و اجرا را بیشتر صداهای دودآلود، گرفته، خشن، و گاه مقلد و مصنوعی می‎دانند. ولی بعضی صداها از جمله صدای سلحشور چنین نبودند و نیستند. از طرفی لحن هم لحن دراماتیک و هنرمندانه بود و با عاطفۀ متن و موسیقی خود را هماهنگ می‎کرد. از طرفی شعرها هم درست خوانده می‎شدند هم درست ادا می‎شدند. چه شعر آسان سپیده کاشانی، چه شعر متوسط حمید سبزواری و چه شعر دشوار علی معلم دامغانی. امروز بسیاری از اهالی خوانندگی و دکلمه، شعرهای بسیار آسان را هم غلط می‎خوانند، چه رسد به اینکه واقعا معنایش را درست القا کنند. اما سلحشور حق آن شعرها را و حتی شعرهای دشوار علی معلم را تا حد زیادی درست ادا کرد. او شعر اندوه و مرثیه را واقعا غمگین و اندوهگین می‎خواند و شعر حماسی را حقیقتاً پرشور و سلحشور.

آلبوم‎های نینوای سراج دیگر منتشر نمی‎شوند. من شعرهایی را که سلحشور دکلمه کرده جدا کردم و برای این مطلب کنار گذاشتم. از این میان، دکلمه و آهنگِ سه شعر «هم‎پای جلودار» (از حمید سبزواری)، «گل‎های سنگر» و «نصر من الله» (هردو از سپیده کاشانی) و نیز دکلمۀ شعر «جام شفق» (از علی معلم دامغانی) همه مربوط به آلبوم نینوای یک هستند. آهنگ «جام شفق» (با عنوان «ترانۀ فیلم دو چشم بی‎سو» ساختۀ مخملباف) و دکلمه و آهنگِ «فتح‎نامه» (از علی معلم دامغانی) مربوط به آلبوم نینوای 2 سراج. از این میان به نظرم بهترین دکلمه‎های سلحشور، «هم‎پای جلودار»، «گل‎های سنگر» و «فتح‎نامه»اند و بهترین تصنیف سراج در این بین هم‎پای جلودار (هرچند فتح‎نامه هم خیلی خوب است).

دانلود دکلمه‎های ماندگار فرج‎الله سلحشور در آلبوم نینوا

  1. دکلمۀ گل‎های سنگر با صدای فرج‎الله سلحشور
  2. دکلمۀ جام شفق با صدای فرج‎الله سلحشور
  3. دکلمۀ هم‎پای جلودار (سلحشور) + آهنگ هم‎پای جلودار (سراج)
  4. دکلمۀ نصر من الله (سلحشور) + آهنگ نصر من الله (سراج)
  5. دکلمۀ فتح‎نامه (سلحشور) + آهنگ فتح‎نامه (سراج)
  6. آهنگ جام شفق (دو چشم بی‎سو) با صدای سراج
  • حسن صنوبری
۲۲
بهمن

آهنگساز و تنظیم‎کنندۀ اثر: فریدون خشنود | خواننده: رضا رویگری | شاعر: حسین سرافراز | دانلود با کیفیت اصلی

عجب زندگی کردیم با این آهنگ و حتی اذان پایانیش. یازده سال پیش یک گفتگوی جالب با رویگری دربارۀ این آهنگ انجام دادند: «به دنبال جادوی یک سرود»

*حس ویژه مالکیت یا چنین چیزی؟ = مال من نیست.
*حس اینکه اثری خلق کردید؟ = به هر حال وقتی آدم چیزی را خلق می‌کند، لذت می‎برد که ماندگار شده و باقی مانده است. 25 سال است که درباره آن با من مصاحبه می‎شود. آهنگ‎ساز، تهیه‎کننده، تمام زحمت‎های‎ مونتاژ، پخش، پیدا کردن شاعر و ... با آقای خشنود بوده است. باید با ایشان صحبت کرد.
*شاعرش چه کسی بوده است؟ = آقای حسین سرفراز. من فقط آهنگ را خواندم و برگشتم خانه، کار اصلی را آقای خشنود انجام داده.

به این می‎گویند خوانندۀ باشعور. هم صدای گرم، هم مردمی‎بودن، هم ناتمامیت‎خواهی در کسب افتخارات.

 

یک مصاحبۀ دیگر هم پیدا کردم، مربوط به نه سال پیش با آهنگساز اثر «خود مردم این سرود را ساختند». آنجا آهنگساز نکتۀ جالبی را درمورد خواننده میگوید:

 برای این کار نیاز به صدایی ناآشنا و غیرحرفه‌ای داشتیم که تا حالا شنیده نشده باشد، به همین خاطر سراغ رضا رویگری رفتیم که هم صدای خوبی داشت و هم این که یک جوان مبارز انقلابی بود که بعضی وقت‌ها تفنگ به دوش حرکت می‌کرد، ایشان را دعوت کردیم و کار را شروع کردیم.

 

پ ن: عکس‎های 22بهمنی که سال‎های قبل گرفتم. بعضی‎هاش خوب شده بودند.

  • حسن صنوبری
۰۷
دی
  • حسن صنوبری
۲۶
تیر

Hor Kewser _ گروه سرود کوثر بوسنی

این مطلب یک عیدی فرهنگی هنری برای عید است. البته یک پیشگفتار هم دارد.

قبل از پیشگفتار، رادیو را با آهنگ امام علی باز کنیم:

 

 

پیشگفتار

به قول یک بنده‎خدایی در بوسنی هرزگوین همه مسلمان‎اند، نه شیعه و سنی. شیعه نیستند و سنی هم نیستند خیلی، مسلمانند. مسلمانند و دوستدار اهل بیت (ع)، ولو حنفی نماز بخوانند. شبیه همین عقیده را قبلاً از خانم لارن بوث هم درمورد خودش نقل کرده بودم «همه‎چیز درباره لارن بوث» . البته این برای قدیم و اصل ماجراست، پس از جنگ و با کمرنگ شدن حضور ما و پررنگ شدن حضور فرهنگی اقتصادی کشورهایی چون عربستان سعودی و ترکیه و هجومِ وهابی‎ها و سلفی‎ها به آن دیار برای تبلیغ، کم‎کم داستان دارد عوض می‎شود. تا جایی که دیدیم رئیس العلمای جدید بوسنی که خودش قبلاً رابطۀ خوبی با ایران و شیعیان داشت اخیراً از چیزی به عنوان «خطر گسترش تشیّع در بوسنی» سخن گفت یا اینکه علمای آن دیار در امور دیگری مثل سوریه هم با عربستان و ترکیه همراه شدند.

یک نمونه از این کمرنگ‎شدن حضورر ایران را در کامنت‎های پست قبل با دوستان بحث کردیم. سالروز قتل عالم سربرنیتسا یک روز مهم برای همۀ دنیا و به خصوص جهان اسلام است. به خصوص برای ما ایرانی‎ها که تنها کشوری بودیم که در دوران جنگ بوسنی همراهشان بودیم. حال در چنین روزی دیدیم آقای بیل کلینتون به نمایندگی از آمریکا به این مراسم آمد. کسی که در دوران جنگ ناظر قتل عام بود و سرانجام هم باعث صلح تحمیلی به مسلمان بوسنی شد. اما با اعتماد به نفس تمام و تبلیغات فوق العادۀ قبل و بعد مراسم در این سالگرد شرکت کرد و حتی مردم مسلمان بوسنی را نصیحت کرد که صرب‎ها را ببخشند (بی که مجازاتی شده باشند) و حتی نخست وزیر صربستان را در آغوش بگیرند و ... خب از ایران چه کسی رفت؟

اول بگوییم از طرفِ دولت جمهوری اسلامی ایران و به نمایندگی از انقلاب اسلامی چه کسانی می‎توانستند بروند؟

1. شخصیت‎های سیاسی مشهور: اگر احمدی‎نژاد را به خاطر تفاوت نگاه سیاسی‎اش فاکتور بگیریم، دولت می‎توانست آقایان خاتمی (که قبلاً هم به بوسنی رفته) یا هاشمی رفسجانی را بفرستد. (قبل از دولت آقای روحانی هی می‎گفتند چرا احمدی‎نژاد از ظرفیت جهانی رئیس جمهورهای سابق استفاده نمی‎کند، حالا هم همان روال است، انگار حضرات واقعاً ظرفیتی ندارند!). 2. شخصیت‎های هنری: مثلاً مجید مجیدی که هم یک چهرۀ اسلامی و هم یک چهرۀ هنری بین‎المللی ماست و اخبار فیلم اخیرش هم در جهان اسلام پیچیده. یا ابراهیم حاتمی‎کیا که اولین فیلم سینمایی راجع به جنگ بوسنی را در همان زمان ساخته است. یا دست کم رضا برجی که اخیراً مستندی با همین موضوع ساخته. 3. شخصیت‎های علمی، مذهبی و فرهنگی: اگر آیت‎الله مصباح (که قبلاً هم به بوسنی رفته) را با به همان دلیل قبلی فاکتور بگیریم،  افراد دیگری هم هستند، مثل آیت‎الله جنتی که بین مسلمانان بوسنی چهرۀ محبوبی است. ایشان قبلاً هم به عنوان نمایندۀ ویژۀ رهبری به بوسنی رفته. یا آیت‎الله تسخیری، که چهرۀ تقریبی ایران است و بین فرهیخته‎های مسلمان محبوب است، همانطور که دیدیم حضور اخیر ایشان در کویت هم حضوری مؤثر بود. یا حتی آیت‎الله جوادی‎آملی که از چهره‎های برجستۀ علمی و معنوی جهانی ماست. یا دست کم دکتر داوری اردکانی یا حسن رحیم‎پور ازغدی که حرفی برای گفتن دارند. خب حالا ببینیم دولت آقای روحانی برای چنین رویداد مهمی کدام چهرۀ برجستۀ سیاسی یا هنری یا فرهنگی را فرستاده است که دست کم هم قد کلینتون باشد؟! ---> آقای ترکان . دقت بفرمایید من هیچ انتقادی به آقای ترکان ندارم، ایشان زحمت کشید و خدا هم خیرش بدهد که رفت. سخن من انتقادی است به گزینش دولت و نگاه فرهنگی و دیپلماسی عمومی‎اش. و نه فقط دولت، که انتقادی است به همۀ حکومت که می‎توانست خیلی بهتر در زمینۀ بوسنی وارد شود.

 

Hor Kewser _ گروه سرود کوثر بوسنی

 

گروه سرود کوثر (Hor Kewser)

با وجود جوّ سنگینی که پس از جنگ، غربی‎ها و سلفی‎ها ضد ایران و ضد شیعه در بوسنی ایجاد کردند، هنوز تا حدی اقدامات مؤثر فرهنگی مردمِ بوسنی که نشانگر علاقۀ ایشان به اهل بیت (علیهم السلام) است را می‎توانیم ببینیم. گروه سرود کوثر (Hor Kewser) یکی از بهترین این اقدامات است. ما کلاً موسیقیِ بوسنی هرزگوین را بیشتر با گروه‎های سرودِ مسلمانشان می‎شناسیم. مثل همان گروه سرودی که نادر طالب‎زاده در تیتراژ پایانی خنجر و شقایق ازشان استفاده کرد.

تا آنجایی که بنده تحقیق کردم موسسه‎ای در بوسنی و در شهر ساریوو فعال است به همین نام کوثر (Kewser) که تمرکز و تخصصش زنان، کودکان و خانواده با محوریت فرهنگ اسلامی است و با تأسی و الگوگیری از شخصیت بانوی مکرّم اسلام حضرت فاطمه (سلام الله علیها). از این موسسات در ایران هم زیاد داریم، مثلاً قسمتِ «درباره ما»ی سایت مهرخانه را اگر ببینید، خیلی شبیه دربارۀ مای این موسسه است. ولی خب فرق زیاد است. این موسسۀ کوثر یک مجله، یک شبکۀ تلویزیونی و یک شبکۀ رادیویی دارد همه به نام زهرا (Zehra) و نیز یک گروه سرود و موسیقی خانم‎ها به نام کوثر (Hor Kewser). همچنین سالانه در روز میلاد حضرت زهرا یک جشنواره (فستیوال) فرهنگی و هنری دارد به نام «عطر پیامبر» یا «مشک پیامبر» (Mošus Pejgamberov) که باز اشاره به حضرت زهراست (طبق حدیثی که من جایی ندیدم). در این فستیوال اتفاقات زیادی می‎افتد، مثل نمایش مدهای پوشش و حجاب اسلامی یا کنسرت‎های موسیقی اسلامی. در این کنسرت‎ها موزیسین‎ها و خواننده‎های بین‎المللی و معروف مسلمان مثل مسعود کرتیس یا ماهر زین هم شرکت کرده‎اند، افرادی که عموماً نزدیک به ترکیه هستند و مقابل با جریان مقاومت اسلامی و جریانات شیعی. داشتم فکر می‎کردم در میان این خوانندگان مسلمان بین‎المللی از همه بهترشان انصافاً همین سامی یوسف است. از طرفی ما یک نماینده هم در این جمع نداریم. یعنی یک ایرانی شیعه که بیاید عربی یا انگلیسی بخواند و برای جهان اسلام. حال آنکه ظرفیتش را داریم. موسیقی و حنجرۀ محمد اصفهانی ما از جناب سامی یوسف هم صد پله بالاتر است، چه رسد به کج و کوله‎هایی مثل ماهر زین. نمی‎دانم چرا مثلاً محمد اصفهانی و آریا عظیمی‎نژاد نمی‎آیند یک آلبوم عربی (یا عربی‎فارسی یا چند زبانه) با محوریت جهان اسلام کار کنند. هیچ کاری برایشان ندارد و به سرعت هم و با قدرت هم جهانی می‎شوند. چون واقعاً هنرش را دارند، هرچند فعلاً جهت‎گیریش را ندارند. مخصوصاً که اصفهانی در موسیقی عربی هم بسیار تواناست. بگذریم.

 دختران مسلمان بوسنی _ گروه کوثر Hor Kewser

داشتم می‎گفتم: تأسیس گروه سرود کوثر برای سال 2004 است اما گمانم نخستین‎بار در این جشنوارۀ فرهنگیِ عطر پیامبر در سال 2005 گروه سرود «کوثر» با تعدادی از دختران بوسنیایی مسلمان اولین کنسرتشان را می‎دهند و آهنگی برای حضرت زهرا (س) اجرا می‎کنند. این آهنگ و این اجرا و این نوع حضور (دختران مسلمان محجبه) با استقبال فوق العاده‎ای مواجه می‎شود و باعث می‎شود ایشان هرسال بیایند و چندبار همین آهنگ را بخوانند. به نظر من آن آهنگ اتفاقا آهنگ قشنگی هم نبود، بلکه خلأ حضور چنین رویکردهایی (مخصوصاً با گرایش به محبت اهل بیت) چنان واکنش‎هایی را در پی داشت. علی‎ای‎حال این گروه کارش را با قدرت ادامه داد و با همکاری آهنگسازهای مطرح بوسنیایی (مثل خانم lejla jusic و آقای Ibrahim Alibegović و ... ) سرودها و آهنگ‎های زیبای زیادی را با موضوعات اسلامی تولید کرد. از میان شخصیت‎های اسلامی، این گروه برای پیامبر اسلام، حضرت زهرا، امام علی و حضرت خدیجه (علیهم السلام) سرود اجرا کرده است. دیگر سرودها هم عموماً موضوعاتی اخلاقی و مذهبی دارند یا درمورد پیامبران دیگرند.

آخرین اجرای گروه کوثر در جشنوارۀ عطر پیامبر، مربوط به سال 2012 است. از آن به بعد فکر می‎کنم اصلاً این فستیوال برگزار نشد و من هیچ اثر دیگری از این گروه نیافتم. احتمالش کم نیست که با قدرت‎گیری گروه‎های وهابی و سلفی فعایت‎هایشان محدود شده باشد. در همین راستا نظر شما را به کامنتِ خبیثانۀ یک وهابی و پاسخ صریح یک بوسنیایی باصفا ذیل یکی از ویدئوهای این گروه جلب می‎کنم (پیشاپیش از ادبیات نامحترمانه‎ای که خواهید دید عذر می‎خواهم ) ---> «اینجا» 

ببینید چه مردم خوب و باصفایی دارند. پس از آنهمه کشتار و جنایتی که در حقشان شد و اینهمه هجمۀ فرهنگی امروز، باز هم آدم مانده‎اند و بی‎وفا نشده‎اند.

بگذریم. برگردیم به موسیقی:

 

آهنگی برای حضرت زهرا

و اما این کنسرت آخر یک فرق اساسی با دیگر کنسرت‎های گروه کوثر داشت _همین فرق عیدی ویژۀ من به شماست_ و آن اینکه یکی از سرودهای اصلی کنسرت را نه دختران جوان، که گروهی از دختران کودک و نوجوان برای حضرت زهرا اجرا می‎کنند. این موسیقی و این فیلم واقعاً زیبا و تأثیرگذار است. جدا از اینکه موسیقی‎اش از آهنگ قدیمی‎شان برای حضرت زهرا خیلی زیباتر است (و حتی از آهنگ تازه‎ترشان)، اجرای اثر توسط این دختربچه‎ها کار را شگفت‎انگیز کرده است.  ما زبان بوسنیایی را بلد نیستیم، اما در این آهنگ‎ها بعضی از اسامی و اصطلاحات اسلامی را می‎شنویم و آشنا می‎یابیم. مثلاً در این آهنگ با لهجۀ بوسنیایی نام‎های «فاطمه»، «زهرا» و «طاهره» (اسامی حضرت صدیقه) را می‎شنویم.

به قول شاعر: «نام تو به هر زبان که گویند، خوش است»!

نظر من این است که این یک آهنگ را حتماً با نسخۀ تصویری ببینید. تازه یک‎بار هم نه.

 

 

می‎توانم بگویم اکثریت کارهای قابل دسترس این گروه را گوش کردم و به نظرم به جز سرود فاطمه الزهرای سال 2012،  بهترین سرودها و آهنگ‎های گروه کوثر همین‎ها هستند که برای دانلود گذاشته‎ام:

  1. دانلود آهنگ Imam ALi (امام علی)
  2. دانلود آهنگ Čežnja (اشتیاق)
  3. دانلود آهنگ Ti me rani (تو به من صدمه زدی)
  4. دانلود آهنگ Ceznja (شکر؟)
  5. دانلود آهنگ Fatima voda čista (چشمۀ زلال فاطمه؟)

 یاعلی‌مدد

حسن صنوبری

  • حسن صنوبری
۲۳
تیر

تیتر دو: بوسنی را فراموش مکن

و روسیه را، و آمریکا را

 

سربرینتسا

 

چندروز پیش در اخبار خواندم روسیه قطعنامۀ «به رسمیت شناختن نسل‎کشیِ سربرنیتسا» را وتو کرد. خبری که در ایران خیلی واکنشی را در پی نداشت. این وتو دو سه روز قبل از سالگرد این نسل‎کشی بزرگ روزگار انجام شد. داستان داستان غم‎انگیز و وحشتناکی است. تازه بعد از بیست سال سازمان ملل تصمیم گرفت جنایت بزرگی را که خودش هم در آن آشکارا مقصر بود را فقط به رسمیت بشناسد. همین. اما حتی همین ...

 

ابعاد فاجعۀ جنگ بوسنی و قتل عام سربرنیتسا

محض یادآوری چند سطر از ابعاد جنایت بوسنی به ویژه موضوع نسل‎کشی سربرنیتسا را می‎نویسم (به نقل از رسانه‎ها و اخبار رسمی)

 

در این جنگ برای اولین بار تجاوز به زنان و حتی دختران خردسال و کشتار کودکان، به عنوان یک تاکتیک نظامی برای پیروزی قلمداد شد.

بنا بر گزارشات مستند در سازمان ملل: در جنگ صرب ها علیه بوسنی، بیش از ۳۰۰ هزار غیرنظامی کشته و هزاران زن مورد تجاوز قرار گرفتند .

بنا بر همین مستندات، در کشتار جولای ۱۹۹۵، بیش از ۸۰۰۰ غیر نظامی بوسنیایی (مسلمان) که اغلب آنان را پیرمردان و جوانان تشکیل می دادند، در داخل و اطراف شهر سربرنیتسا توسط یگان نظامی «Srpska (VRS) » به فرماندهی ژنرال راتکو ملادیچ (Ratko Mladić ) قتل عام شدند. و دبیر کل سازمان آن را بدترین و وحشتناک ترین قتل عام در دنیا، پس از جنگ جهانی دوم خواند.
...

به گزارش انجمن حمایت از زنان صدمه دیده در جنگ بوسنی، تا کنون پرونده ۲۵۰۰۰ زن آسیب دیده به سازمان ملل ارائه شده است.
...

در سال ۲۰۰۴ و در طی برگزاری دادگاه جنایات جنگی، قاضی (Prosecutor v. Krstić ) تصریح کرد: ۲۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ زن و کودک بوسنایی (مسلمان) را به انتقال اجباری واداشته اند و تعداد کثیری از آنان در طی انتقال مورد تجاوز و قتل عام قرار داده اند و شواهد دال بر کشتار هدفمند و سازماندهی شده است

 

جنگ بوسنی

 

در پی اعلام استقلال بوسنی و هرزگوین صرب‌ها هزاران نیروی نظامی را روانه سارایوو کردند و این شهر را به محاصره درآوردند. محاصره‌ای که بیش از ۱۱۵۴۱ هزار نفر کشته به جا گذاشت. محاصره سارایوو که حدود چهار سال طول کشید، طولانی‌ترین محاصره یک پایتخت در تاریخ مدرن به شمار می‌رود

 

طبق آمار رسمی تعداد کشته های نظامی و غیرنظامی در این جنگ از ۱۵۰ هزار تا ۲۶۰ هزار نفر تخمین زده می شود. شمار مفقودان نیز ۱۷ هزار و ۶۸۹ نفر اعلام شده است. شمار کودکان به قتل رسیده اعم از صرب، مسلمان و کروات ۱۷ هزار نفر ذکر می شود

 

با حمله صرب ها به روستاهای بوسنی که با ویرانی و قتل و تجاوز همراه بود تا فوریه 1994 حداقل دویست هزار بوسنیایی قتل عام شدند که هشتاد و پنج درصد آن ها افراد غیرنظامی بودند. به جای ماندن چهار میلیون آواره , ابعاد گسترده این جنگ را نشان می داد.

 

جنگ بوسنی

 

- در سربنیتسا، در ژوئیه 1995 ، 8372 مرد مسلمان غیرنظامی به طرز فجیعی به قتل رسیده اند.

- کشته شدگان جنگ بوسنی به طور کل 66 درصد مسلمان، 25 درصد صرب، و 8 درصد کروات بوده اند.

- کشته شدگان غیر نظامی 83 درصد مسلمان (30 درصد این رقم زن و کودک بوده اند.)، 10 درصد صرب، و 5 درصد کروات بوده اند.

 

جنگ بوسنی

 

 


 

چند نکته

یک: اعداد وقتی از صد بیشتر می‎شوند مخصوصاً درمورد کشته‎ها، برای ما خیلی واضح نیستند. چون کم پیش می‎آید کسی شاهد مرگ صد نفر باشد. یعنی ما تصوری از عظمت و حقیقتِ صد نفر کشته هم نداریم. مخصوصاً وقتی در زمانه‎ای زندگی می‎کنیم که روزی نیست که خبر قتل و کشتار مسلمانان را نشنویم. زین‎رو وقتی می‎خواهیم به این اعداد نگاه کنیم و بفهمیمشان باید اول اعداد کمتر را مورد توجه قرار دهیم. کمترین عددی که اینجا می‎بینیم «۸۰۰۰»نفر است که موضوع یادداشت ما هم هست. اما ما از ۸۰۰۰ نفر کشته هم تصوری نداریم، بگذارید با یک عدد دیگر مقایسه‎اش کنیم: اسرائیل در جنگ آخرش که خودش را کشت تا تمام مردم غزه را بکشد و تمام کند و با حمایت غرب هرروز بمباران هوایی داشت می‎دانید چند نفر را کشت؟ دوهزار نفر. این تعدادِ شهدای غزه در جنگ ۲۰۱۴ بود که فلسطین و امت اسلامی را سوگوار و تمام جهان را بهت‎زده کرد. حالا ۸۰۰۰ را مدنظر بگیرید و حالا به این فکر کنید که این هشت هزار فقط در یک روز کشته شدند. و کاری نداریم که بیش از هشت هزار نفر بوده‎اند.

دو: هر بار که سیلی چیزی در بوسنی هرزگوین راه می‎افتد، باز یک گور دسته جمعی دیگر کشف می‎شود. «و اخرجت الارض اثقالها».

در همین سالگرد اخیر هم حدود صد و سی جنازۀ تازه‎یافته تشییع و دفن شد.

 

سربرینتسا

 

سه: آقای یوسف اسلام (کت استیونس سابق) هم هم‎زمان با این سالگرد اخیر، یک قطعۀ موسیقیِ بی‎کلام و کوتاه را به یاد سربرنیتسا منتشر کرده است، که می‎توانید از اینجا گوش کنید و دانلود:

 


دانلود آهنگ یوسف اسلام برای سربرنیتسا

 

چهار: چرا غرب در سربرنیتسا هم مقصر است؟

غرب (یعنی قدرت‎های اروپایی + آمریکا + سازمان ملل متحد) به بهانۀ صلح و مذاکره با صرب‎ها، مسلمانانِ سربرنیتسا را خلع سلاح کردند. از طرفی غربی‎ها از قصد صرب‎ها برای حمله به سربرنیتسا خبر داشتند. از طرفی موقع وقوع جنایت در محل حاضر بودند. می‎گویند سربازان هلندیِ سازمان ملل در پنج متری صرب‎هایی که در حال قتل عام بودند ایستاده بودند اما مداخله نمی‎کردند. در حالیکه اصلاً ناتو و آمریکا برای مقابله با نسل‎کشی و مبارزه با صرب‎ها رفته بودند آنجا. اما خب همه می‎دانیم جان مسلمان خیلی ارزشی ندارد، مخصوصاً مسلمانانی که در قلب اروپا با تکیه به رفراندوم و اکثریتِ جمعیتی‎شان می‎خواستند کشور خودشان را داشته باشند. یک کشور اسلامی در قلب اروپا که قطعاً چیز خوشایندی نیست.

 

 

سربرینتسا

 

 

پنج: با این وجود، مخالفت غربی‎ها با صرب‎ها سر چی بود؟ الآن چرا استثنائا این یک جنایت را آمریکا و اروپا در رسانه‎هایشان پوشش می‎دهند؟

اولاً حجم جنایت‎ها خیلی بیشتر از آنی بود که بتوانند بوی مردار و رنگ خون را از دیوارهای اروپا جمع کنند. به گفتۀ خودشان بزرگترین جنایت پس از جنگ جهانی. ثانیاً یوگسلاوی (و پس از فروپاشی‎اش، صربستان) از همپیمانان شوروی و روسیه بود (و هست). به همین خاطر الآن هم که بعد از بیست سال که فقط می‎خواهند نسل‎کشی را به رسمیت بشناسند، روسیه _این آمریکای جوان_ قطعنامه را وتو می‎کند. غربی‎ها به خاطر خدا یا انسانیت نمی‎خواستند این جنایت را به رسمیت بشناسند، چون اگر چنین بود به وقتش جلویش را می‎گرفتند و مشابهش را در جاهای دیگر انجام نمی‎دانند، بلکه آن‎ها برای گرفتن حال روسیه و تقابل با روس‎ها این قطعنامه را نوشتند و روسیه هم از آنجایی که مثل آن‎ها بیگانه با اخلاق و اسلام است وتویش کرد.

شش: ایران چه موضعی داشت؟

ایران مخصوصاً در دورۀ پایانیِ جنگ بوسنی وارد حمایت جدی از مسلمانان شد. به همین خاطر نیمۀ دوم جنگ وضعیت عوض شد و مسلمان‎ها کم کم قدرت گرفتند. و البته که غرب همانطور که خوش نداشت صرب‎ها پیروز باشند، خوش نداشت پیروزی‎های مسلمان‎ها آن‎هم با حمایت ایران را ببیند. به همین خاطر یکهو یادشان افتاد موضوع صلح را جدی بگیرند. لذا صلح با وسط بازی کردن آمریکا انجام شد و به شرط اخراج همۀ نیروهای ایرانی از بوسنی.

البته به جز سلاح و دارو و پول و آموزش، ایران آن زمان اقدامات فرهنگی‎هنری هم انجام داد که شاخص‎ترین‎هایش «خنجر و شقایق» نادر طالب‎زاده و شهید آوینی و همچنین «خاکستر سبز» حاتمی‎کیا بود. مهم این است که ما اولین بودیم و همان موقع که بوسنی به کمک احتیاج داشت به کمکش رفتیم و اولین آثار هنری و تبلیغات فرهنگی را برایش ساختیم. آنهم بی هیچ چشم‌داشت. و اِلّا الآن بعد بیست سال، دایناسورهای عالم هم برای بوسنیایی‎ها اشک تمساح (اشک دایناسور) می‎ریزند تا لج طرف مقابل را درآورند. گفتنی‎ست ما همان موقع هم مجبور بودیم یک اتحادکی با روسیه داشته باشیم، اما آن اتحاد استراتژیک ما را برای دفاع سیاسی و حتی نظامی از بوسنی در رودروایسی نینداخت. یعنی آن زمان ما هم یکجورهایی با روسیه دوست بودیم هم یکجورهایی داشتیم با روسیه می‎جنگیدیم. برخلاف غرب که در ظاهر دشمن بود اما در عمل نمی‎خواست رودرروی روسیه قرار بگیرد.

 

دیدار آیت الله خامنه‎ای با علی عزت بگویچ

 

علی‌عزت بگویچ‌: جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری است که در جنگ به صورت واقعی مردم مسلمان بوسنی را مورد حمایت قرار داد و در امور داخلی ما نیز به هیچ وجه دخالت نکرد و این حقیقت روشن به عنوان یک صفحه درخشان در تاریخ ثبت خواهد شد.

 

 

هفت: در مراسم بیستمین سالگرد سربرنیتسا که پریروز با تشییع جنازه‎های تازه‎یافتۀ شهدا برگزار شد، حاج آقای کلینتون به عنوان نماد صلح و از طرف کشور صلح‎افکنشان شرکت جستند و سخنرانی هم کردند. گویا ایشان از نخست وزیر صربستان هم دعوت می‎کنند و از مردم مسلمان هم می‎خواهند از او به گرمی استقبال کنند و خلاصه همه با هم دست بدهند و آشتی کنند. یک دهن کجی هم به روسیه. اما شکر خدا مردم داغدار این مورد آخری را برنتافتند و با سنگ و کلوخ نخست وزیر صربستان _که حاضر نشده هنوز نسل‎کشی را هم بپذیرد و یک کلمه عذرخواهی کند_ را از مراسم بیرون انداختند.

 

هشت: «یک داغ دل بس است برای قبیله‎ای»

اگر اخبار کشتار مسلمانان در فراوانی و استمرار، تنه به اخبار گزارش‎های آب و هوا نمی‎زد؛ سزاوار بود هرروز سوگوار مسلمانان شهید و  مظلومِ بوسنی و هرزگوین باشیم. اما دشمنان ما دوست ندارند ما بر یک داغ سوگوار باشیم. و البته کلاً دوست ندارند متوجه باشیم چه بلایی دارند سرمان می‎آورند.

 

تشییع شهدای قتل عام سربرنیتسا

 

نه: این خیلی وحشتناک است که روسیه هم یک آمریکای بالقوه است. یک آمریکا که همۀ آمریکا بودن‎هایش را به فعلیت نرسانده. چه نتوانسته چه نخواسته. اما آمریکا بودن بهتر از بندۀ آمریکا بودن است. وقتی همه نوکر خان‎اند، به سرعت دخل آدم آزاده را می‎آورند. ولی وقتی یک نفر دیگر هم ادعای خانی کند، برای مردم آزاده وسط دعوای این‎ها یک راه نفسی باز می‎شود. این تفاوت شاهان نخستین قاجار با شاهان فرجامین قاجار و پهلوی‎هاست. نادرشاه و آقامحمدخان، خون‎ریز و مستبد بودند اما برای شاه بودن خودشان و آمریکای درونشان هم احترامی قائل بودند. لذا دست کم در دوران آن‎ها یکپارچگی و تمامیت ارضی حفظ می‎شد و چیزی برای آیندگان باقی می‎ماند. اماپس از آن‎ها با شاهانی مواجه شدیم که خون‎ریز و مستبد بودند اما حقیر هم بودند. اقتدار خودشان را خیلی باور نداشتند و بیش از اینکه به فتح و شکست دشمن علاقه داشته باشند علاقه‎مند سفرهای خارجی برای «مداوا» و دیدار از نزدیک با پدیدۀ خارق‎العادۀ «خانم‎های موطلایی» بودند. این فرق پوتین با حکام فاسد عرب است.

و البته خدا همه‎شان را لعنت کند.

و از خدا می‎‏خواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبۀ مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ امریکا و شوروی را به صدا درآوریم

...

اگر در روز قدس همه بیرون بیایند از خانه، فریاد کنند مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل و مرگ بر شوروی، همین قول مرگ بر شوروی برای آنها مرگ می آورد.

(امام خمینی)

  • حسن صنوبری
۰۸
تیر

با مروری بر آثار این چهرۀ جهانی هنر فرانسه

یک

یان تیرسن Yann Tiersen

چند روزی بود که خیلی به یاد آقای یان تیرسن بودم . عموماً پاییز یاد کارهای ایشان می‎افتم. البته خیلی‎ها با تابستان و شادمانی‎هایش هم یاد ایشان می‎افتند. خلاصه تصمیم گرفتم این یادداشت را بنویسم و حالا که فیش‎هایم را برداشته‎ام و فایل‎های پیوست را هم تقریبا انتخاب کرده‎ام، گفتم بگذار نگاهی به طالع و تولدش هم بیندازم که دیدم بله! همین چندروز پیش تولد او بوده. آری، دوم تیرماه، روزی بود که این نابغۀ موسیقی فرانسوی وارد ۴۵سالگی شد و چهره‎اش نسبت به تصور جوانی که همه از او دارند، کمی پیرتر و آرام‎تر.

 

قبل از اینکه ادامۀ بحث را بخوانید، بگذارید پیچ رادیو را بپیچانیم و برویم روی موج استاد تیرسن، که مراسم خیلی هم خالی برگزار نشود. به قول شاعر:

فصلِ تحصیلیِ ما بی می و موسیقی نیست
مشربی خوشتر از این مشربِ تلفیقی نیست ... (اخلاقی، زکریا)

 

 

 

 

 

دو

امروز ما خیلی موسیقی گوش می‎دهیم. خیلی بیشتر از یک تجربۀ هنری. امروز خیلی موسیقی مصرف می‎کنیم. درست مثل دستمال کاغذی. «مصرف کردن»؛ نه «مواجه شدن». «مصرف کردن و تمام کردن»؛ نه «مواجه شدن و لذت بردن». به خاطر همین، آهنگِ تازه بازارآمده را در یک محدودۀ زمانی خیلی گوش می‌کنیم ولی بعد تاریخش منقضی می‌شود و دیگر همان را گوش نمی‌کنیم. تا نو است خوب است و بعد کهنه و غیرقابل استفاده می‌شود. درست مثل دستمال. درست مثل بنزین مصرفش می‎کنیم. وقتی می‎خواهیم از اینجا تا آنجا مسیری را طی کنیم. «_آیا می‎شود در یک مسیر پیاده‎روی یا سواری موسیقی گوش کرد و این گوش کردن از جنس تجربۀ هنری باشد؟» آری. می‎شود با موسیقی «همراه شد». اما ما عموماً در این مسیرها موسیقی را می‎خواهیم برای «مصرف کردن» نه «همراه شدن». چون دوست داریم راه خودمان را برویم. هنر حقیقی و نگاه زیبایی‎شناسی، سرانجام آدمی را به وادی حیرت، درک، تأمّل و تفکّر می‎کشاند. در این وادی، موسیقی یعنی فکر. اما در وادی عمومی ما، که موسیقی موسیقیِ مصرفی است و مواجهه هم مواجهۀ مصرفی، اتفاقاً موسیقی گوش می‎کنیم که فکر نکنیم. پس عده‎ای با موسیقی فکر می‎کنند و عده‎ای موسیقی گوش می‎کنند که فکر نکنند. پس یک موسیقی ما را می‎برد «به حقیقت» و یک موسیقی ما را دور می‎کند «از حقیقت». فلذا من به مرجع تقلید حق می‎دهم که بگوید بعضی موسیقی‎ها موسیقیِ غفلت‎اند و نباید بهشان گوش کرد. (البته به شرطی که مرجع تقلید به چنین تمایز و ظرافتی آگاه باشد و ملاک حرمت یا حلیت موسیقی را مثلا در عناصری مثل ساز نبیند).

 

سه

«شما چه آهنگی گوش می‎دهید؟»

این پرسش را می‎توان از خیلی‎ها پرسید و پاسخ‎های خیلی متفاوتی گرفت. من هم زیاد پرسیدمش. هم از خودم هم از دیگران. عذر می‎خواهم که اینجا کمی صریح حرف می‎زنم؛ به نظرم احمقانه‎ترین پاسخی که برای این سؤال شنیده‎ام این است: «من موسیقی خارجی گوش می‎کنم» یا «من آهنگ خارجی دوست دارم».

یعنی چی؟! مگه میشه؟! مگه داریم؟! تو می‎توانی برای تعیین محدودۀ علاقه‎ات نام موزیسین را یا گروه موسیقی را ببری «من افتخاری گوش می‎دهم»، «من پینک فلوید گوش می‎کنم». تو می‎توانی از تقسیم‎بندی‎های ساختاری بهره ببری «من پاپ گوش می‎کنم»، «من سنتی گوش می‎دهم». یا می‎توانی از تقسیم‎بندی‎های محتوایی و معنایی استفاده کنی «من مذهبی گوش می‎دهم»، «من آرام‎بخش...»، «من شاد...». یا حتی می‎توانی از  توصیفات مبهم و کلّی _ولی بامعنا_ استفاده کنی «من فاخر گوش می‎کنم»، «من مدرن...». اما نمی‎توانی چیزی را بگویی که هیچ‎معنایی ندارد: «من موسیقی خارجی گوش می‎کنم». یعنی چی؟! خارج کجاست؟ خارجی چیست؟ چه اشتراک زیبایی‎شناسانه‎ای را می‎توان بین همۀ موسیقی‎های خارجی یافت که در موسیقی‎های داخلی نیست؟ مگر میشود؟ مگر داریم؟ تو می‎توانی بگویی «من موسیقی لهستان را پیگیری می‎کنم» ایرادی هم ندارد، اما «موسیقی خارجی» اصلا یک محدودۀ سلیقه نیست.

و امروز این پاسخ _با همه حماقت و طنز ناخواسته‎اش_ پاسخ خیلی‎هاست. چه به من، چه به خودشان. چه فقط در مقام اظهار، چه در عمل.  دلائل هم متفاوت‎اند. گاهی فقط بحث پز و پرستیژ است _که کاش همیشه این باشد_. گاهی هم به خاطر احساس انزجار از سفرۀ پدر و مادر و فرهنگ وطنی است. که هر دو دلیل غیر هنری و غیرزیبایی‎شناسانه و جاهلانه‎اند. ولی اولی یک جهالت و سادگی صرف است و با آگاهی و فرهیختگی حل می‎شود. اما دومی با نفرت همراه است که هیچ درمانی ندارد.

 

 

چهار

یان تیرسن Yann Tiersen

و نزد آنانکه مرغ همسایه غازپندار و حقارتِ درونی‎دار نیستند، نزد آنانکه ارزشی ذاتی برای موسیقی خارجی و غربی و اروپایی قائل نیستند و سعی می‎کنند هر آهنگی را فارغ از برچسب و عنوانش با هوش و گوش بررسی کنند،  «یان پیر تیرسن» (Yann Pierre Tiersen) در سراسر جهان نامی آشناست. آهنگسازی که فاخر بودن کارهایش به معنای ملال‎انگیز بودنشان نیست.

نوشته‎اند او با موسیقیِ خوبش برای فیلم «امیلی» (سرنوشت شگفت‎آور آمیلی پولن) به شهرت جهانی رسیده است.  موسیقی‎ای که بیشتر قطعاتش قبلا در آلبوم‎هایی چون «والس غول‎ها» و «خیابان آبشار» منتشر شده بودند و وقتی به گوش آقای کارگردان می‎رسند به فیلم امیلی راه پیدا می‎کنند. «امیلی» محصول 2001 فرانسه، معروف‎ترین فیلم کارگردان شهیر اروپا آقای «ژان پیر ژونه» (Jean-Pierre Jeunet)، بی‎شک از بهترین ساخته‎های سینمایی جهان در دهه‎های اخیر است. در همۀ نظرسنجی‎ها و همۀ اقشار و همۀ سرزمین‏‎ها این فیلم رتبۀ خوبی را کسب کرده است. اما من می‎خواهم اینجا بگویم این موسیقی از فیلمش جلو زده است. به چه صورت؟ به این صورت که خیلی‎ها در جهان هستند که این فیلم را _با همۀ شهرت و زیبایی‎اش_ هنوز ندیده‎اند (یا حتی دیده‎اند اما نپسندیده‎اند) اما این موسیقی را شنیده‎اند (و حتی پسندیده‎اند). این است که شاهکار «یان پیر»  به نظر من از شاهکار «ژان پیر» جلو زده است و این پیشی گرفتن شگفتی‎آفرین است؛ چه اینکه بیشتر وقت‎ها که موسیقی متن از فیلم پیشی می‎گیرد، موسیقی شاهکار است و فیلم متوسط یا ضعیف. مثل بسیاری از کارهای برادر «زبیگنف پرایزنر» (Zbigniew Preisner) یا جناب «ونجلیس» (Vangelis) یا سرکار علیه «النی کاریندرو» (Eleni Karaindrou)، که مردم حتی اسم فیلم‎ها را نشنیده‎اند و حتی باور نمی‎کنند این‎ها موسیقی فیلم باشند اما باهاشان زندگی کرده‎اند. بیشتر وقت‎ها که هم فیلم شاهکار است هم موسیقی، شهرت و اعتبارشان برابر است. مثل «محمد رسول الله» «مصطفی عقاد» و موسیقی «موریس ژار» (Maurice Jarre) که تقریباً  درشهرت و مخاطب هم‎پوشانی دارند. اما موسیقیِ خوبی که بتواند از فیلمی شاهکار جلو بزند، یعنی دیگه خیلی موسیقیِ خوبی است. مثل کاری که آقای «کلینت منسل» (Clint Mansell) برای فیلم شاهکار «مرثیه‎ای برای یک رؤیا»ی آقای «دارن آرنوفسکی» (Darren Aronofsky) نوشته، و البته که بیش‎تر و زیباتر موسیقی امیلیِ آقای یان تیرسن است.

بعضی از قطعات زیبای این آلبوم را آنقدر شنیده‎ایم و آنقدر تکرار کرده‎ایم و آنقدر بد ازشان استفاده کرده‎ایم که شاید حالا که تازه می‎خواهیم با شناسنامه بهشان گوش کنیم کمی مکرر و کلیشه به نظرمان بیاید. استفادۀ بد یعنی چی؟ یعنی اولاً استفادۀ زیاد، ثانیاً استفادۀ نامناسب. یعنی چی؟ یعنی نه‎تنها بازاستفادۀ مکررش در تیتراژ برنامه‎های تلویزیون و موسیقی متن مستندهای داخلی و خارجی ... که حتی در تبلیغاتِ سخیف و سطحی تجاری و ... . بگذریم.

باری، شگفت‎انگیزی جناب یان تیرسن با موسیقی فیلم امیلی به پایان نمی‎رسد و در خیلی از کارهای دیگر ادامه پیدا می‎کند. از جمله مهم‎ترین و شاخص‎ترین آثار ایشان که نسبت به دیگر آثارشان هم بیشترین تمایز را دارد و باز به نظر من از بهترین موسیقی‎های این روزگار است، قطعاتی است که دوسال پس از امیلی برای موسیقی فیلم «خداحافظ لنین» (2003) ساخته‎اند. این فیلم هم فیلم زیبایی‎ست اما موسیقی‎اش چند سر و گردن بالاتر است. من هروقت می‎خواهم ثابت کنم با ذات پیانو مشکلی ندارم و با پیانو در موسیقی ایرانی مشکل دارم، قطعات پیانوی زیبای این فیلم را مثال می‎زنم. (البته درمورد ویالون و سازهای مشابهش هم کارهای تیرسن مثال خوبی برای ابراز چرایی حس منفی من نسبت به استفاده از بعضی سازهای غربی در آوازها و دستگاه‎های ایرانی‎ست. آدم پیش خودش می‎گوید اگر پیانو و ویالون این‎اند چه خوب‎اند، اما اگر آن است که به زورافتاده زیر آواز استاد فلانی ما، چه ملال‎آور).
 

http://bayanbox.ir/view/6054988943056990699/Yann-Tiersen.jpg

 

پنج

توجه شما را به این نکته جلب می‎کنم که جناب یان تیرسن یک موسیقی‌فیلم‎ساز نیست، با اینکه او را در زمرۀ بهترین موسیقی‎فیلم‎سازان می‎شناسیم. او یک آهنگساز است که موسیقی فیلم هم می‎سازد. حتی ناراحت می‎شود اگر غیر از این درباره‎اش بیاندیشیم. و حتی بارها فروتنانه یا شاید رندانه گفته «من اصلاٌ تخصص و پیشینۀ نظری لازم برای موسیقی‎فیلم‎ساز بودن را ندارم!». و اتفاقاً نقطۀ قوت و علت موفقیت کار او هم همین است.

اینجا همان داستان شاعر و ترانه‎سرا تکرار می‎شود. آنجا هم می‎بینیم کسانی که می‎گویند کار اصلی ما ترانه‎سرایی‎است، کسانی که در مقام شاعری استخوان خورد نکرده‎اند و فقط ترانه‎سرا هستند، عموماً ترانه‎هایشان هم ضعیف است. اما وقتی شاعری در کنار جهان شاعری خودش ترانه هم می‎سراید، آن ترانه‎ها ماندگار می‎شوند. اگر این حرفم را ادعای بزرگی محسوب می‎کنید، دیگر کمترین چیزی که می‎توان گفت این است که خیلی اتفاق افتاده که یک شاعر به جز گفتن شعر خوب ترانۀ خوبی بگوید ولی خیلی کم اتفاق افتاده یک ترانه‎سرا فراتر از ترانه‎سرایی بتواند شعر خوب هم بگوید. همین نسبت درمورد یک آهنگساز و یک سازندۀ موسیقی فیلم هم وجود دارد.

 

یان تیرسن آهنگساز

 

شش

کلیدواژه‎های تصورات معنایی محتواییِ آهنگ‎های یان تیرسن، البته کاملاً بنا بر سلیقه و ذوق و حس شخصیِ من (و شاید بعضی از دوستانم) :

«دو چرخه» + «پاییز» + «مسیر مدرسه» + «عشق» + «دویدن» + «از مدرسه تا خانه دویدن!» {اشاره به یکی از شعرهای خود استاد صنوبری!} + «خیابان» + «تابستان» + «شادی» + «تعطیلات» + «خانه‎تکانی» + «نوجوانی» + «زندگی» + «سرپایینی» + «سربالایی» + «یک دشت سرسبز وسیع» + «کوچۀ پوشیده از برگ‎های پاییزی» + «شکست عشقی» + «پیروزی عشقی» + «انتظار» + «بی‎قراری» + «امید» + «شادی متین» + «گریۀ خویشتندارانه» + «گریۀ شاد» +  «ارادۀ معطوف به قدرت» + «ارادۀ معطوف به آزادی» ...

بس است دیگر! دارم حس منفی سانتال  به خودم پیدا می‎کنم! موسیقی احساس است. اگر به زبان آورده شود لوس می‎شود. موسیقی را باید شنید. احساس را باید احساس کرد، نباید بیان کرد. برویم اپیزود بعد--->

 

هفت


یان تیرسن

 

«_یان تیرسن؟ فلسطین؟ غزه؟ مگه داریم؟

آن هم قبل از جنگ اخیر (که حقانیت فلسطین و بطلان اسرائیل بسیار آشکارتر از همیشه بود) ؟»

بله.

همانطور که خودتان می‎دانید در اروپا همه مثل ما فکر نمی‎کنند! مخصوصا در چنین اموری. مخصوصاً با نفوذِ بالای رسانه‎های صهیونیستی در آن بلاد و رواج فساد و فحشاء بین هنرمندان آن دیار. باری، گویا در سال 2009 و از پی سفری به غزه، این موزیسین جهانی جناب یان تیرسن، نامه‎ای کوتاه در فیسبوکش منتشر می‎کند:

Children of Gaza, there is no days without remembering the smiles and the warmth you gave me when i played in Gaza city two years ago, Palestinian citizens there is no days without praying the end of the nightmare you leave in for 60 years now.

But to every nightmare there's an awakening, and i'm sure i will land in your country one day and will see on the airport's wall those big letters "WELCOME TO PALESTINE"

Yann Tiersen

Sunday, 11 January 2009

بدین مضمون:

بچه‎های غزه! اینجا روزی نیست بدون یادآوری لبخندهای شما و گرمایی که وقتی دو سال پیش در غزه می‎نواختم بهم دادید. شهروندان فلسطینی! اینجا هیچ روزی وجود ندارد بدون دعا برای پایان کابوسی که شصت سال است برای شما باقی مانده.

اما از پس هر کابوسی یک بیداری است؛ و من مطمئنم یک روز به کشور شما می‎آیم و  بر دیوار فرودگاه با عباراتی درشت می‎بینم «به فلسطین خوش آمدید!»

یان تیرسن

یکشنبه، ۲۲ دی ۱۳۸۷

 

«دی ۸۷» یعنی حدوداً پایان حملۀ قبلی اسرائیل به غزه. جنگ اخیر سال 2014 بود و جنگ قبلی در حدود 2008 و 2009. حملۀ قبلی همان جنگی است که اگر یادتان باشد خیلی سنت‎شکنی بود، که واکنش‎ها در ایران هم خیلی پررنگ بود و آقای خامنه‎ای حکم جهاد دادند و گفتند: کسانی که در راه کمک به مردم غزه شهید شوند حکم شهدای بدر و اُحد درمحضر رسول‎الله را دارند. همان جنگی که تلاش‎های رسانه‎ای و  فرهنگی ایران بیش از هر زمان دیگر توانست اجماع جهانی علیه اسرائیل پدید بیاورد. مخصوصاً در میان دولت‎ها (اجماع بین ملت‎ها و هنرمندها در جنگ اخیر بیشتر بود)... . به عبارت دیگر، «دی ۸۷» یعنی تقریباٌ یک سال قبل از اینکه در تهران شعار «نه غزه نه لبنان» سرداده شود.

بازگشت به یان تیرسن: و البته دست‎ها و رسانه‎های صهیونیستی تلاش وافری کردند که این نامه را از روی زمین محو کنند و قطعاً خیلی بهش القا کرده‎اند که تو دیگر یک هنرمند بی‎طرف نیستی. چون بالاخره بیانیۀ هنرمندی در این سطح که آدمی سیاسی هم نیست و اروپایی هم هست چیز خوشایند و معمولی نبود. اما نکتۀ اصلی ماجرا این است که یک‎سال بعد که آلبوم تازۀ استاد یان تیرسن یعنی «جادۀ غبارآلود» (Dust Lane)  با سروصدای زیادی در سطح جهان منتشر شد، ایشان در مصاحبه‎ای نام آلبوم را برگرفته از حس و حالی که نسبت به جادۀ خاکی‌ای که منتهی به شهر «غزه» می‌شده، داشته‎اند عنوان کردند. اما مهمتر این است که به جز آهنگی که نام آلبوم برگرفته از آن بود، این آلبوم آهنگ عجیبی داشت که اسمش «ف ل س ط ی ن» بود و یان تیرسن در آن نام فلسطین را با صدای خودش هجی کرده بود. و در این، پیامی بود که ما را بسیار به یاد آن نامه می‎انداخت.

به قسمتی از حرف‎های او در یک مصاحبه گوش کنید:

On the former, he simply spells out theword P-A-L-E-S-T-I-N-E. The track was prompted by a trip to Gaza, “somewhere I had wanted to go for a long time. It was the first time I was in front of the reality, and I could feel the gap between the news and what was really happening. Not that the news lies, but even if you shoot an image, there is a distance there. The name Dust Lane partly came from the image of the dirt road going into Gaza. I wanted to deal with it in the most neutral way, just by naming it: Palestine...

 

به این مضمون:

درگذشته او به سادگی کلمۀ «ف ل س ط ی ن» را هجی می‎کرد. آهنگی که در پی سفری به «غزه» برانگیخته شده است: «جایی که من برای مدت زمانی طولانی می‎خواستم به آنجا بروم. این نخستین‎باری بود که من با واقعیت مواجه می‎شدم و شکافی که بین حقیقت و اخبار (رسانه‎ها) بود را حس می‎کردم. نه اینکه اخبار دروغ باشند، اما حتی اگر شما از چیزی عکس بگیرید هم باز اینجا (بین آن چیز و حقیقت) فاصله‎ای وجود دارد. نامِ «جادۀ غبارآلود» تقریبا از تصویر جادۀ خاکی ای که به غزه می‎رود برگرفته شده. من می‎خواستم با اتخاذ بی‎طرفانه‎ترین راه به آن واکنش نشان بدهم، یعنی فقط با نام بردن از آن: فلسطین...»

 

اینم از پیشواز روز قدس!

 

هشت

من از همینجا دو شاخه گل برای آقای یان تیرسن می‎فرستم. یک شاخه گل سفید برای هنرمندیش و یک شاخه گل سرخ برای شرافتش.

باشد که روزی این گل‎ها به دستش برسند.

 

نه

شما فکر می‎کنید کسی در ایران این داستان «آهنگِ یان تیرسن برای فلسطین» را می‎داند؟! نمی‎دانم والله. شاید هم بعضی می‎دانستند. ولی من نشنیده بودم و نخوانده بودم. با اینکه از قدیم پیگیر ایشان بودم. چی شد فهمیدم؟ همان موقع که این آلبوم «جادۀ غبارآلود» به دستم رسید، بی هیچ تحقیقی درموردش و حتی بی‎خواندن نام قطعه‎ها و حتی بی‏‎دانستنِ معنای آلبوم ریختم در گوشیم تا بهش گوش بدهم (یعنی ما تا این حد می‎خواهیم مواجهۀ بی پیش‎فرض با اثر هنری داشته باشیم! :). خلاصه در مسیرها گوش می‎کردم. اولین آهنگی را که خیلی پسندیدم خیلی هم دلم می‎خواست معنایش را بدانم و نمی‎دانستم خود آهنگ  Dust Lane(همنام با اسم آلبوم) بود. دقیقاً یادم است که داشتم با حال خوبی به دیدن دوست خوبی می‎رفتم و این آهنگ را بسیار مناسب حال یافته بودم. معنای Lane را بلد بودم ولی معنای Dust را نه. خیلی فکر کردم. آخر گفتم «داست» که فی نفسه معنی ندارد، لکن «شبیه «دوست» است! بنابراین اسم آهنگ را برای خودم گذاشتم «مسیر دوست»! و خیلی هم باورش کردم.

اما آهنگ فلسطین را تا مدت‎ها نمی‎فهمیدم. چون یکبار هم کلمه را کامل نمی‎گوید. خیلی طول کشید و خیلی گوش دادم که فهمیدم منظورش هجی‎کردن حروف است. وقتی هم برای اولین‎بار هجیش کردم باورم نمی‎شد منظورش همین فلسطین خودمان باشد. فکر می‎کردم حتماً یک واژۀ مشابه است. چون مگه می‎شود آدم به این معروفی و مهمی یک آهنگ برای فلسطین بخواند؟ و تازه اگه بخواند،مگه می‎شود ما در ایران باخبر نشویم؟!

 

{ روضه: غرض یادآوری یک ضعف وحشتناک فرهنگی ماست که قبلاً در مسائل مختلف بهش پرداخته‎ام. اینکه اینجا سرزمین اسلام است، سرزمین مقاومت است، سرزمین شیعه است اما انگار نیست. ما اینجا اول همه باید آدم‎های خوب جهان را شناسایی کنیم، فقط شناسایی؟ خیر! باید باهاشان رفیق شویم و حامیشان باشیم. که بدانند تنها نیستند. منظورم به افراد نیست، منظورم دولت‎ها و نهادهاست (هرچند که هنرمندانمان، مخصوصاً چهره‎های شناخته‎شده هم چنین وظیفه‎ای دارند). ما رفقای خودمان را ول کرده‎ایم در غربت به امان خدا، تا وقتی منفعل شوند یا یکی‎یکی از بین بروند. داستان، داستانِ شنزبه نندبه است  (خدا بابای نصرالله منشی را بیامرزد هنوز که هنوز است قصه‎هاش خواندنی و عبرت گرفتنی‎ست). حالا این گسسته بودن و بسته بودن حلقه‎های فرهنگی و عدم گفتگوی بین‎المللی در عرصۀ فرهنگ و هنر به جای خود، صدور انقلاب به کشورها جای خود؛ ما داریم خودمان را هم از فرهنگ خودمان محروم می‎کنیم. مثالش همان داستان نیمه‎کاره قطع‎شدنِ پخش زندۀ سید حسن نصرالله است. دفعۀ قبلی زدم از الکوثر ادامه‎اش را دیدم. ایندفعه که قطع شد، زدم الکوثر دیدم یکی از سریال‎های ایرانی خودمان را دارد با دوبلۀ عربی پخش می‎کند! زدم افق، دیدم از این برنامه‎های بچه‎مثبتی گذاشته که دیدنش صرفاً برای تقویتِ حس بچه‎مثبت بودن به کار می‎آید. آخه بی‎انصاف‌ها! اینهمه شبکه درست کردید با اونهمه ادا و ادّعا، بعد یک شبکه هم نباید سید حسن نصرالله را کامل پخش کند؟ یعنی واقعاً خیالات خودتان را از حرف‎های نصرالله مهم‎تر می‎دانید؟!

امام خمینی‎جان قربان روح بزرگ و فکر سترگت، که وقتی آمدی نه‎تنها مسلمان‏‎ها را با هم متحد کردی، بلکه آدم خوب‎ها را هم. با یک تقسیم‎بندی جدید همۀ تقسیم‎بندی‎های جهان را بهم زدی. تقسیماتِ قومی، ملی، مذهبی، طبقاتی، دنیایی، قشری، نسلی ... در چشم ما رنگ باخت. تو یادمان دادی که در قرآن این تقسیم‎بندی «مستکبر» و مستضعف» را بخوانیم و باور کنیم. چه حسی داشتیم آن موقع، می‎خواستیم شال و کلا کنیم با همۀ آدم خوب‎های جهان متحد شویم، با همۀ آدم بدهای جهان بجنگیم. می‎خواستیم پاشیم برویم فلسطین و لبنان را آزاد کنیم. با اسرائیل بجنگیم، اسیرهای سالخورده‎اش را آزاد کنیم. بریم آفریقا با بوکوحرام بجنگیم دخترمدرسه‎ای‌ها را آزاد کنیم. بریم با آمریکا بجنگیم، پول فقیرها و یتیم‎های جهان را پس بگیریم، بریم مردانه کلک داعش و القاعده و طالبان و سعودی را بکنیم، بریم ... . ولی حیف. الآن با پیژامه نشستیم پای مخدّرات و مخدّرات تلویزیونی
و فقط سعی می‎کنیم از جُک‎ها و تکنولوژی‎های روز عقب نیفتیم. آقای خمینی! ما بی تو، تو همین اول کار خودمان هم مانده‎ایم.

 

ای سحر! شادی شب، روز وداع است امروز

بی‌تو بازار جهان هیچ‎متاع است امروز
 

بار می‌بندی و داغ از سفر اینک ماییم

بی‌تو از بار فرو بسته‌تر اینک ماییم

*

ای کبودِ شبِ وادی یله در خون بی‌تو

خفته در آغل گرگان، گله در خون بی‌تو
 

ای دلت جوشن ایمان یلان در ناورد

وی دعایت سپر زنده‌دلان در ناورد
 

بی‌تو صعب است که سیمرغ بپرّد تا قاف

بی‌تو صعب است که هموار شود استضعاف
 

بی‌تو صعب است که سودای نخستین گیرند

پی آزادی لبنان و فلسطین گیرند ... (معلم دامغانی، علی)

 

پایان روضه}

 

ده

یان تیرسن Yann Tiersen

 

«آلبوم‎شناسی یان تیرسن»

  1. La Valse Des Monstres  1995 | والسِ غول‎ها
  2. Rue Des Cascades 1996 | خیابان آبشار
  3. Le Phare 1997 | فانوس دریایی
  4. Black Session 1999 | فصل سیاه
  5. Tout Est Calme 1999 | همه‎چیز آرام است
  6. L'Absente 2000 | غائب
  7. Amelie 2001 | موسیقی فیلم امیلی             
  8. C'était Ici 2002 | اینجا بود 
  9. Good Bye Lenin! 2003 | موسیقی فیلم خداحافظ لنین!
  10. Yann Tiersen & Shannon Wright 2004
  11. Les Retrouvailles 2005 | بازگشت به خانه
  12. On Tour 2006
  13. Tabarly 2008 | موسیقی مستند تابارلی
  14. Dust Lane 2010 | جادۀ غبارآلود
  15. Skyline 2011 | افق
  16. 2014 ∞ | بی‎نهایت
  17. Live In London 2014

پ ن: این همۀ کارهای یان تیرسن نیست. فقط آلبوم‌هایی است که به طور مجزا منتشر شده‌اند. چه اینکه یان تیرسن برای فیلم‌های زیادی موسیقی ساخته است و در فیلم‌های زیادی از موسیقی‌های او استفاده شده. لیست آن فیلم‌ها در صفحۀ imdb او هست: «اینجا».

 

 

یازده

یان تیرسن Yann Tiersen

 

«دانلود و گزینش آهنگ‎های یان تیرسن»

پ ن1: و البته قول می‎دهیم اگر روزی رفتیم خارج (هر سرزمینی که قانون کپی رایت جهانی را داشت) حداقل آلبوم افراد اینچنینی را بخریم.

پ ن2: طبعاً بعضی از این قطعات بی کلام‎اند و بعضاً با کلام. بعضی با صدای خود آهنگساز و بعضی با صدای یک خوانندۀ حرفه‎ای. همچنین، یکی از آهنگ‎ها با دو تنظیم از دو آلبوم انتخاب شده‎اند چون هر دو زیبا بودند. همچنین بعضی از آهنگ‎ها با دو نسخۀ با کلام و بی‎کلام حضور دارند.

پ ن3: به نظر خودم گزیدۀ خوبی شده و بعید است جای دیگری گیرتان بیاید!

 

 

  • از آلبوم والس غول‎ها
    1995
    1. Frida
       
    2. Comptine D'été n°17
       
    3. Hanako

 

  • از آلبوم خیابان آبشار
    1996
    1. Déjà Loin

 

  • از آلبوم فانوس دریایی
    1997
    1. Le Quartier

 

  • از موسیقی فیلم امیلی (و تا قبل از امیلی)
    2001 و قبلش
    1. J'Y Suis Jamais Allé
       
    2. Les Jours Tristes _ Instrumental
       
    3. La Valse D'Amélie
       
    4. Le Moulin
       
    5. La Valse D'Amélie _ Orchestra Version
       
    6. Le Banquet

 

 

  • از آلبوم او اینجا بود
    2002
    1. Déjà Loin
       
    2. Le Fromveur
       
    3. L'homme aux Bras Ballants

 

  • از موسیقی فیلم خداحافظ لنین
    2003
    1. Summer 78
                                                                                                                                                
    2. First Rendez-Vous
       
    3. Lara's Castle
       
    4. I Saw Daddy Today
                                                                                                                                                
    5. Birthday Preparations
                                                                                                    
    6. Good Bye Lenin
                                                                                                               
    7. Childhood 2
       
    8. Mother's Journey
                                                                                                            
    9. Summer 78 _ mit Claire Pichet

 

  • از موسیقی متن مستند تابارلی
    2008
    1. Tabarly
       
    2. Ii
       
    3. Au Dessous Du Volcan

 

  • از آلبوم جادۀ غبارآلود
    2010
    1. Amy
       
    2. Dust Lane
       
    3. Palestine

       

 

  • حسن صنوبری
۱۲
ارديبهشت

به لطف فرمایش یکی از بزرگ‎واران، گشتی زدم و این آهنگ‎ها را از آرشیوم پیدا کردم.

دوسال پیش در یادداشتی قوّالی‎های نصرت فاتح‎علی‎خان برای حضرت علی (و...) را آورده بودم. اما این‎ها فقط از میان آهنگ‎های ایرانی هستند. ان‎شاالله که گوش بدهید و صفا کنید. و ان‎شاالله این اتفاق‎های خوب  و نادر، در موسیقی ایران (یعنی سرزمین عاشقانِ امیرِ مؤمنان) تکرار شوند و بسیار شوند.

البته آهنگ‎های دیگری را هم پیدا کردم، ولی سعی کردم گزیده‎شان را برای شما بگذارم.

____________________________
از درویشِ شهید، سیدخلیلِ عالی‎نژاد

در پیوندِ «موسیقی» و «مولا علی (ع)» هیچ اسمی مشهورتر و موثرتر از زنده‎یاد «سیدخلیل عالی‎نژاد» نیست. فردی که از مشاهیر موسیقی مقامی تنبور و پیوندهای درخشان بین موسیقی و عرفانِ اهل حق بود. از آلبوم‎های با کلام او می‎توان به دو اثر موفق «ثنای علی» و «آیین مستان» اشاره کرد. آلبوم بی‎کلام «شکرانه» نیز از کارهای مورد توجه اوست.

1. دانلود «ثنای علی» سیدخلیل

گونۀ موسیقی: موسیقیِ خراباتی و قلندری، ملهم از موسیقی مقامی اهل حق در غرب کشور |  آلبوم: «ثنای علی» | ساز: تنبور و دف | آهنگساز و خواننده: سیدخلیل عالی‎نژاد | شاعر: مولوی

تا صورت و پیوندِ جهان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود...

2. دانلودِ «مولاجانم» سیدخلیل

مو آن رندم که پا از سر ندونم
سروپایی به‎جز دلبر ندونم
دل‎آرامی کز او دل گیرد آرام
به‎غیر از ساقی کوثر ندونم

گونۀ موسیقی: همان | آلبوم: همان، این قطعه در آلبوم «آیین مستان» نیز وجود دارد | ساز: همان | آهنگساز و خواننده: همان | شاعر: باباطاهر و عراقی

 

____________________________
از همایون کاظمی

همایون کاظمی است و همین قطعه. آخرین آلبومی که با صدای او گوش دادم «حلاج‎وشان» بود که الحق اثر مزخرف و شوخی‏‎مسلکی بود، هرچند همین آهنگساز هم آن را کار کرده. آلبوم معروفش «به یاد آن گذشته» است که خیلی بد نیست ولی چیز خاصی هم نیست. من فقط یک قطعه‎اش را پسندیدم. شاید همکاریش با «مامک خادم» در آلبوم «واقعه» (واقعۀ اولی فقط) آلبوم شاخص او باشد. اما این قطعه از بهترین قطعات با موضوع مولا علی است و قطعاً کاظمی و مرآتی را جاودان کرده. گفتنی‎ست این قطعه به هیئت‎ها هم راه پیدا کرده و بعضی مداحان (مثل حسن خلج) آن را در حد تیزر ثابت هیئت می‎خوانند.

3. دانلود «یا علی» همایون کاظمی

گونۀ موسیقی: تصنیف، ردیف‎دستگاهی | آهنگساز: _احتمالاً_ محمدعلی مرآتی | خواننده: همایون کاظمی | شاعر: علی معلم دامغانی

یاعلی، یاعلی
لا فتی الاّ علی
سیّد و مولا علی

سِرّ اکبر علی، ساقی کوثر علی
ای به سر افسر علی، صاحب و سرور علی

جان علی، سَر علی
جان پیغمبر علی، فاتح خیبر علی
صاحب و سرور علی

شهریارم مولا، غم‎گسارم مولا
بی‎قرارم مولا، دل‎فگارم مولا
جز تو ای شیر خدا، کس ندارم مولا

ای قیامت از قامتت رازی
ای سرافراز از تو سرافرازی
چون تو دریایی، غرق امّیدم
رشک خورشیدم، گر تو بنوازی

ای فخر عالم
دل را تو مرهم
ما بیدلانیم
ای نوح غرقاب
ما را تو دریاب

 

____________________________
از علی‎رضا افتخاری

اینجا یک آواز داریم و یک تصنیف. هر دو هم بسیار زیبا. آواز که خیلی خاص است، اما اصل کاری دومی (تصنیف) است و ظاهراً آواز ارتباطی با مولاعلی (ع) ندارد. اما از آنجا که آواز مقدمۀ آن تصنیف است هر دو را آوردم. این دو قطعه، دو قطعۀ پایانیِ آلبوم نسیما هستند. قطعات قبلی را دوست ندارم. پاپ سنتی‎اند و زیبا نیستند. اصلاً این آلبوم در زمان خودش به خاطر قطعات نخستینش وفعالیت‎های پاپِ افتخاری ساخته شده بودند. اما حضور این دو قطعه با ساختار و محتوای متفاوت باعث تعجب مخاطبان عمومی افتخاری و التذاذِ مخاطبانِ مشتیِ افتخاری در ابتدای دهه هشتاد شده بود. به‎جز شباهت ساختاری، نکتۀ دیگری هم که در آواز وجود داشت و باعث شد آن را نقل کنم «یاعلی» گفتنِ افتخاری در پایانِ آواز است. یاعلی‎اش هم حالتِ یکجور امضای صوتی پیدا کرده! ... من مدت‎ها از این امضا حیران بودم تا یک‎روز خوانندۀ اثر را دیدم و او نیز اتفاقاً این خاطره بامزه را تعریف کرد: "یک‎روز در خانه را زدند، خانمم گفت ببین کیه، رفتم دیدم یک درویشِ آشفتۀ عجیب و غریب است. گفتم: سلام، بفرمایید؟ . با لحن خاصی گفت: «یاعلی». بی که من دعوتش کنم آمد داخل یک گوشۀ ساختمان دراز کشید. هیچی دیگه، الکی الکی یک‎هفته‎ای پیشِ ما بود. هیچی هم نمی‎گفت. هر کاری داشت فقط یک‎بار با همان لحن می‎گفت: «یاعلی» و من می‎فهمیدم که مثلاً این‎بار منظورش ناهار است. بعد از یک هفته، پا شد یک «یاعلی» دیگر گفت و رفت. همان ایام من آن آواز را ضبط کردم و پایانش با لحن همان درویش گفتم «یاعلی»" یادم هست که این خاطره را جناب افتخاری همراه با کلّی شوخی و خنده و حیرت و فانتزی تعریف کرد. خدا خیرش دهاد. ولی چقدر این آلبوم آخرش (پادشاه فصل‎ها) مزخرف بود.

4. دانلود آواز آلبوم نسیما

گونۀ موسیقی: آواز، ردیف‎دستگاهی |  آلبوم: «نسیما» | ساز: سه‎تار | خواننده: علیرضا افتخاری | نوازندۀ همراه: تهمورس پورناظری | شاعر: سعدی

هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم...

5. دانلود آهنگ «مولا» افتخاری

گونۀ موسیقی: تصنیف، ردیف‎دستگاهی |  همان | خواننده: همان | آهنگساز: فضل‎الله توکل | تنظیم: تهمورس پورناظری | شاعر: حسین منزوی

علی مولا، علی یار و علی یاور
علی والا، علی سرّ و علی سرور
در خیبر ز تو چون کنده شد مولا
ز تو لات و هبل افکنده شد مولا
زهر سویی صدای یا علی آمد
ندای لا فتی الّا علی آمد

که هستی تو؟ همان جان‎آگهِ لشگر-شکاری تو
که هستی تو؟ همان شاهنشه طوفان‎سواری تو
که هستی تو؟ همان سردار روز خندق و خیبر
که هستی تو؟ همان سالار تیغ ذوالفقاری تو

شب است و خفته‎ای با جان خود در جای پیغمبر
شب است  و گفته‎ای با چاه خود راز غمی دیگر
تو که هم دشمن بت‎هایی و هم دشمن بت‎گر
تو که هم جام دریاهایی و هم ساقی کوثر

 

____________________________
از درویش امیر حیاتی

درویش امیر حیاتی، از پیرمردهای موسیقی مقامی و تنبور کرمانشاه و از اساتید سید خلیل بود. همان پیرمردی که در تشییع جنازۀ سیدخلیل سخنرانی می‎کند، هر دو هم در همایش «موسیقی حماسی ایران» حوزه هنری در ابتدای انقلاب اجرا دارند (وقتی هم که درویش حیاتی روی سن می‎آید، سید خلیل سازش را برایش می‎آورد و دستش را گرفته). می‎گویند درویش حیاتی اولین کسی است که در قطعه‎ای با زبان فارسی موسیقی عرفانی (و همراه با ستایش حضرت علیِ) فرهنگ خود را از طریق رادیو به گوش مردم سراسر ایران می‎رساند و آن قطعه، همین قطعۀ معروف است. از این قطعه دو اجرا با فاصلۀ چهل سال وجود دارد. من همان اجرای قدیمیش را می‎گذارم. دیگری را خواستید از بیپ تونز بخرید. یکی از مقام‎های نواخته شده در آلبوم را هم اینجا نقل می‎کنم، چون درویش حیاتی در ابتدایش با خواندن بیت‎واره‎ای، فلسفۀ این مقام موسیقایِ تنبور را با حضرت علی (ع) مرتبط نشان می‎دهد.

6. دانلودِ علی گویم علی جویم (1339)

گونۀ موسیقی: موسیقیِ خراباتی و قلندری، ملهم از موسیقی مقامی اهل حق در غرب کشور |  آلبوم: «علی گویم علی جویم» | ساز: تنبور | آهنگساز: _احتمالاً_ امیر حیاتی | خواننده: امیر حیاتی

علی جان است و جانانم، علی درد است و درمانم
علی دین است و ایمانم، علی اوراد قرآنم...

7. دانلود مقام جلوشاهی، به روایتِ درویش امیر حیاتی

گونۀ موسیقی: موسیقیِ مقامی تنبور |  آلبوم: «علی گویم علی جویم» | ساز: تنبور | نوازنده و راوی: امیر حیاتی

این هم از رسمِ رهنوردان است
ذکر استقبالِ شاهِ مردان است

____________________________
از هژیر مهرافروز

من به‎طور اتفاقی آهنگی از هژیر مهرافروز گوش کرده بودم و پسندیده بودم. اما بقیه کارهایش را نمی‎شناختم. یک‎بار در مجلس ذکری نزد شاعر و عرفان‎شناس و غزل‎سرای عرفانی معاصر دکتر قربان ولیئی بودیم، ایشان فرمودند: «حسن جان تا حالا از هژیر مهرافروز چیزی شنیدی؟» عرض کردم: «بله قربان. یک قطعۀ قشنگ با شعر "آمده‎ام که سر نهم" مولوی. لکن شما را چه به موسیقی پاپ حضرت استاد؟ شما که باید فقط موسیقی اصیل عرفانی و تنبور را گوش بدهید». حضرت ولیئی فرمودند: «بقیه کارهایش را نشنیدی؟» عرض کردم «خیر قربان». فرمودند: «پس برو گوش کن، ایشان خواهرزادۀ سید خلیل است». گفتم عجب! و رفتم آلبوم "دل قلندر"ش را گوش کردم. دیدم طبق قاعدۀ «هو الاول و الآخر» قطعۀ اول و آخرِ آلبوم در حال و هوای مولا علی (ع) است. بهترین قطعه‎اش همان «آمده‎ام» بود که خودم گوش داده بودم. اما چند قطعۀ قشنگ دیگر هم داشت. این آلبوم اولش بود که به یاد دایی‎اش هم بود. واقعاً آلبوم خوبی بود. حتی انتخاب شعرها هم عالی بود. حداقل چهار قطعۀ آلبوم عالی‎ست. بعد رفتم آلبوم‎های بعدیش را هم گوش کردم که دیدم عجیب سانتال و ضعیف شده. از شهرت به بعدش، نه تنها در آثار و ساختار و محتوایشان، حتی دیدم در پوشش هم سانتال شده است و به درد نمی‎خورد. اما دل قلندر هنوز خوب است. (البته در همین قطعۀ زیبای دل قلندر، دوبیتیِ شاهکارِ باباطاهر را در یکی از سطرها با اشتباه وزنی می‎خواند: "اگر دوران به نا اهلان بماند")

8. دانلود آهنگ «دل قلندر» مهرافروز

گونۀ موسیقی: پاپ | آهنگساز و خواننده: هژیر مهرافروز | آلبوم: «دل قلندر» | شاعر: باباطاهر و عراقی

دل قلندر است مولا جان
مستِ حیدر است مولا جان

9. دانلود آهنگ «یا من هو»

گونۀ موسیقی: پاپ، مبتنی بر موسیقی خراباتی و قلندری | آهنگساز و خواننده: همان | آلبوم: همان | شاعر: ابوسعید ابوالخیر، میرزا حبیب خراسانی

ما کشتۀ عشقیم و جهان مسلخ ماست
ما بی‎خور و خوابیم و جهان مطبخ ماست
ما را نبود هوای فردوس از آنک
صدمرتبه بالاتر از آن دوزخ ماست

 

____________________________
از فرمان فتحعلیان

اگر بحث از موسیقی پاپ و حضرت علی (ع) شود و اسمی از فرمان فتحعلیان نیاید شاید کار درستی نباشد. ایشان کارهای متعددی برای مولا علی (ع) خوانده‎اند. اما من بیشترشان را نمی‎پسندم. مگر همان معروف‎ترین و قدیمی‎ترینش که به‎نظرم زیباست.

10. دانلود «بابا حیدر مدد» فتحعلیان

گونۀ موسیقی: پاپ | آهنگساز و خواننده: فرمان فتحعلیان | آلبوم: «راه عشق» | شاعر: _احتمالاً_ سیدعلی عمرانی

من مست مستم بابا حیدر مدد
من حق پرستم بابا حیدر مدد

مطربا چنگ بزن و دف بزن و تار بزن
بر جهان تار از آن یار وفادار بزن
دمی از مدح علی حیدر کرار بزن

یعنی آن روز که حق بود و دگر هیچ نبود
در پس پرده ی معبود علی بود به سجود

مطربا چنگ و می و ضربت و نی ساز کنید
دمی از مدح علی را همه آغاز کنید
مدح شه را به لب لعل گوهر باز کنید

 

 

____________________________
از سیدعلیرضا عصّار

این بخش مکمل است. چون هیچ‎کدام از دو آهنگ آقا سیدعلیرضا عصّار برای حضرت علی (ع) نیستند. ولی حال و هوای قلندری و عرفانِ علوی دارند. اولی بین همۀ مردم معروف است که برای حضرت علی است، شعرش هم معروف است که برای مولوی است، اما هیچکدام نیست. شعر برای جناب سید شاه فضل‌الله حروفی نعیمی استرآبادی است و در آهنگ هم هیچ تصریحی نسبت به مولاعلی (ع) وجود ندارد. اما لحن حماسی و قلندری، آن دف‎های همراه با عصار، آن گیس و ریش و سبیل و چشم و ابروی ایرانی و قلندری و آن سیادت و آن چندسال پیاپی در شب عید غدیر میهمان تلویزیون بودن و دیگر زمینه‎ها باعث شده این آهنگ غیرمستقیم انحصاری مولا باشد. ارتباط آهنگ دوم با مولاعلی (ع) از این هم بعیدتر است. چه‎بسا به آقا صاحب‎العصر بیشتر بیاید! و بیشتر از همه به‎نظر می‎آید مخاطب «انسان» باشد. حالا چه انسان کامل، چه انسان سالک... البته وقتی برداریم سه تا غزل مولوی را با هم قاطی کنیم همین ابهامات پیش می‎آید! ...  اما خب بالاخره کار فضای قلندری دارد و یکجا هم تصریح به نام مولا. هرچه هست اینقدر هست که این‎ها موسیقیِ قلندریِ امروزِ شیعه است.

11. دانلود «ای کاروان» عصار واصفهانی

گونۀ موسیقی: پاپ | تنظیم: فؤاد حجازی | خواننده: سیدعلیرضا عصار و محمد اصفهانی | آلبوم: «کوچ عاشقانه» | شاعر: نعیمی استرآبادی

بر قدسیان آسمان ، من هر شبی «یاهو» زنم
گر صوفی از «لا» دم  زند، من دم ز «الّا هو» زنم...

12. دانلود «هله عاشقان» عصار

گونۀ موسیقی: پاپ | آهنگساز و خواننده: سیدعلیرضا عصار | تنظیم: فؤاد حجازی | آلبوم: «حال من بی تو» | شاعر: مولوی

به صف اندرآی تنها که سفندیار وقتی
در خیبر است برکن که علی مرتضایی...

 

 

____________________________
از خشایار اعتمادی

13. دانلود «خاک آستان علی» اعتمادی و اصفهانی

گونۀ موسیقی: پاپ | آهنگساز: فؤاد حجازی | خوانندگان: خشایار اعتمادی و محمد اصفهانی  | آلبوم: «فصل آشنایی» | شاعر: مظاهر مصفا

 

من آمده‌ام به کوی علی، که سر فکنم به پای علی
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی...

 

____________________________
از شهید ناصر عبداللهی

14. دانلود «احمد ثانی» عبدالهی

گونۀ موسیقی: پاپ | آهنگساز، خواننده و شاعر: ناصر عبداللهی

 

علی ای احمد ثانی به رجعت بالها وا کن
علی ای مرد دین باز آی و فتح کل دنیا کن ...

 

  حسن صنوبری

  • حسن صنوبری