در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

«جنینی» | برای روز تولد دایی حسن

چهارشنبه, ۴ فروردين ق.ظ
ادامۀ شخصی‎نویسی: روزی که گذشت (سوم فروردین) روز تولد دایی حسنم بود. چند روز پس از روز درگذشتش. اولین روزهای بهار تولد و آخرین روزهای زمستان مرگ. درست مثل طبیعت. و درست مثل طبیعت: تولد پس از مرگ. رباعی آقای انسانی هم همین را می‎گفت تا حدودی: «پس مرگ مخوان تولدی دیگر بود».
در خاطرات دوستان و همرزمان و بستگانش تاکید می‎شد که او چندبار کشته شده و دوباره زنده شده، که معروف‎ترینش همان ماجرای اسارت است. اما ماجراهای دیگری هم هست. دیروز به همین ماجرای اسارت و شهید مفقودالاثری‎اش فکر می‎کردم. می‎گویند (و خودم در عکس‎هایش دیدم) آن قامت رشید، وقتی برگشته بسیار نحیف، تکیده و مچاله و جمع‎شده بوده، حدود هشتاد کیلو رفته و با حدود سی کیلو وزن برگشته. می‎گویند هنگام بازگشت بدنش با پشت خم‎شده و پاهای در سینه جمع‎شده خشک‎شده بوده است. وقتی این بخش را می‎گفتند یاد «جنین» افتادم. مطرح کردم، آن‎ها هم تأیید کردند. جنین هم وزن خیلی کمی دارد. جنین هم از یک محیط بسته و تاریک می‎آید. جنین هم از عالم مرگ و نیستی به عالم وجود و هستی می‎آید. و جنین هم در خود مچاله‎شده است. شانۀ خم و پاهای به سینه چسبیده. وقتی هم به دنیا می‎آید بسیار رنج می‎کشد و البته در محاصرۀ اقوام و اطرافیان شاد و خیر مقدم‎گوست. و این نوزاد هم آهسته‎آهسته می‎تواند بایستد و راه بیفتد. همۀ این اتفاقات پس از بازگشت دایی حسن برای او افتاد. و برای من. دایی واقعاً یک‎بار رفت و دوباره از نو متولد شد. از نو رشد و نمو پیدا کرد. همان زمان که من واقعا جنین بودم و در دل مادر زندانی، او هم چون جنینی در خود مچاله‎شده بود و در زندان صدام زندانی. جالب اینجاست که آن‎طور که گفته‎اند او نه خیلی می‎خواست و نه خیلی می‎توانست چیزی جز مایعات بخورد. عین یک جنین. خیلی شباهت‎ها پیدا کردم بین وضیت جسمی آن دوران دایی و جنین و نیز آن دوران جنینی خودم که اسم او را بر من گذاشته بودند. دو موضوع دیگر هم هست درمورد همین شباهت‎های عجیب که فعلا بماند...


این هم هدیۀ ما برای تولد دایی:
وبلاگی به یاد حاج حسن


فاتحه مع الصلوات