در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۵ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۹
دی

 

 

در جنگ روایت‌ها، مجبوریم یا روایت سلیمانی را از خامنه‌ای بپذیریم یا روایت ترامپ را. راه سومی وجود ندارد. سکوت یا وسط را گرفتن، فقط سرابی است که سیاهی‌لشکر روایت دوم را افزون می‌کند.

 

توضیح بیشتر:
هزاران هزار روایت، هزاران هزار حس، هزاران هزار خبر و هزاران هزار جزئیات در ذهن ما جمع می‌شوند تا به نتیجه‌ای کلی برسیم دربارهٔ چیزی.

به قول استاد مرحوم ما «بیش از ۹۹درصد آدمیان برای این نتیجه‌گیری‌ها از احساساتشان استفاده می‌کنند نه عقل‌شان». گرچه هرکسی نتیجه‌گیری خود را درست می‌داند و به عقل ناقص خویش می‌نازد. و همین می‌شود آغاز اختلاف و جنگ و جدال و دعوا.

عظمت و اهمیت مسئله در پسند رنگ و طعم و تیم فوتبال و گونهٔ موسیقی و نوع پوشش و... معلوم نمی‌شود. اما وقتی به حوزهٔ عشق‌های آتشین، نفرت‌های چرکین، اعتقادهای دیرین و اراده‌های راستین می‌رسیم مسئله خطیر و هولناک می‌شود و با ابدیت انسان گره می‌خورد.

آیا خدای عالم، خدای آفرینشگر ما و جهان، انسان‌ها را با احساساتشان در مواجهه با حقیقت تنها گذاشته و از آنان امری خارج از قدرتشان خواسته؟ آیا هدایت الهی و رستگاری تنها خاص آن کم‌تر از یک‌درصدی است که عقل کامل دارند و با خردشان به‌دقت جزئیات را می‌سنجند؟

اگر چنین چیزی باشد در تمام جدال‌ها و اختلاف‌ها با اندکی منظرنگری به نحوی می‌شود به هرکسی حق داد و هیچ جدالی معنایی نخواهد نداشت. و هیچ خیر و هیچ شری. و هیچ بهشت و هیچ جهنمی. در آن عالم، خندهٔ کودک خردسال زیباتر از خنجر خونین مرد کودک‌کش نیست.

 

اما همان خدا که ما را اینقدر احساساتی، دم‌دمی‌مزاج‌، کم‌حافظه و باری‌به‌هرجهت آفرید، گواهانی را پیش پای بندگان خویش گذارده و می‌گذارد که ولو برای لحظاتی بین پذیرش کامل عقل و تأثر تام احساس را جمع و در نتیجه ما را مجبور به انتخاب کنند. گواهان بلندمرتبه‌ای که سخن‌متینشان عقل‌های افراد هوشمند را و زندگی زیبایشان احساسات انسان‌های پاک را مجاب می‌کنند.

گروهی از ایشان بر ما حجتند که همان معصومان‌اند و گروهی دیگر برای ما شاهدند که همین شهیدان‌اند.

زمین هیچ‌گاه از حجت خدا و زمان هیچ‌گاه از شاهدان او خالی نشده و نمی‌شود. اما این ماییم که باید تصمیم بگیریم گواهی آنان را به دریافت‌های جزئی و ناقص خود ترجیح بدهیم یا نه. این ماییم که باید انتخاب کنیم: خون سلیمانی راست می‌گوید یا بلندگوهای ترامپ؟

  • حسن صنوبری
۲۱
دی

بعضی دارند از جنازه‌ها ماهی می‌گیرند و در این کار خبره شده‌اند. ولی ما فعلا فقط حالمان بد است.
نمی‌فهمم وسط این عزای بزرگ اینهمه تحلیل‌های پیچیدۀ آسمان‌ریسمانی را چگونه به‌هم می‌بافند و از این خطا _و اصلا شما بگو خیانت_ به‌هزارویک دعوی خطا و خیانتِ پیشین که گواهی برایش نداشتند می‌رسند. خوش‌به‌حالشان که بالاخره شاهدی برای ادعاهایشان یافتند. خوش‌به‌حالشان که می‌توانند دلیرتر از قبل دشنام بدهند و دیگری را شماتت کنند. الغرض یا این‌ها عزادار نیستند یا ما زیادی عزاداریم! بدا به حال ما که سوگوارانیم.


ایرانیان از دیرباز در بهت عزاهای بزرگ نمی‌توانستند تحلیل‌های فلسفی و جامعه‌شناختی و ... ارائه بدهند. زبانِ سوگ، یا گریه است یا شعر:


کوه بودیم، آبشار شدیم
برکه بودیم، شوره‌زار شدیم

سوگ پیشین نرفته بود از یاد
که چنین باز سوگوار شدیم

داغ رستم نبود کم، کامروز
نعش سهراب را مزار شدیم

کاش این روز را نمی‌دیدیم
کز کف خویش سنگسار شدیم

که چنین تلخ، سوگواران آه...
که چنین سخت تارومار شدیم

زیر تابوت این هواپیما
خاک‌پیما شدیم، خوار شدیم

***

ما برای نجات ایران بود
که مهیای کارزار شدیم

تیغ خود را اگر برآوردیم
رخش خود را اگر سوار شدیم

تیر انداختیم و آه دریغ...
خودمان عاقبت شکار شدیم

***

 

این دو هفته هزارسال گذشت
وه! ببین پیر روزگار شدیم

باز باید کنار هم باشیم
ما که دور از هزار یار شدیم

گرچه برحال خویش می‌گرییم
گرچه از خویش شرمسار شدیم

کین ز افراسیاب بستانیم
تو مپندار برکنار شدیم

باز باید دوباره کوه شویم
گرچه امروز آبشار شدیم

  • حسن صنوبری
۱۹
دی

این شعر را روز هفدهم دی نوشتم. وقتی احساس خفگی زیادی می‌کردم و الحمدلله که فردایش تاحدی مستجاب شد

 

 آی مردان خدا! یا لثارات الحسین
عاشقان کربلا! یا لثارات الحسین

آی سیلی‌خوردگان! زندگان و مردگان!
وقت طوفان شد، هلا! یا لثارات الحسین

بغض‌های ناتمام! تشنگان انتقام!
گریه‌های بی‌صدا! یا لثارات الحسین

مردو زن! خرد و کلان! زمرۀ پیر و جوان!
اهل شهر و روستا! یا لثارات الحسین

ما غریبانیم، آه! ما یتیمانیم، آه!
در هجوم ابتلا، یا لثارات الحسین

در نبرد خیر و شر، کشته شد بار دگر
نور چشم مصطفی، یا لثارات الحسین

باز عباس علی، آن علمدار ولی
دست‌هایش شد جدا، یا لثارات الحسین

باز هم پورحسن، قاسمِ گل‌پیرهن
اربا اربا شد فدا، یا لثارات الحسین

رستمِ جنگ‌آورم، باز سوی کشورم
آمده خونین‌ردا، یا لثارات الحسین

میرِ هنگ و ارتشم، پهلوانم، آرشم
تیر و جان کرده رها، یا لثارات الحسین

باز آمد شرزه‌شیر، آن سیاووش دلیر
از میان شعله‌ها، یا لثارات الحسین

چند دم از غم زنم؟ چند غمگین دم زنم؟
اینچنین در انزوا، یا لثارات الحسین

وقت پیکار است، هان! داغ سردار است هان!
ای دلیران! الصلا! یا لثارات الحسین!

موسمِ خون‌خواهی است، هر که با ما راهی است
یاعلی مرتضی! یا لثارات الحسین!

 


شعر اولم در رثا و انتقام از سردار: امروز روز انتقام است

 

  • حسن صنوبری
۱۷
دی

 

۵۶ کشته، داغ دوباره‌ای است برای ما و برای ایران

اما خوب است توجه کنیم:
کمترین برآوردی که می‌توان درباره تشییع پیکر حاج‌قاسم داد این است: «رتبه دوم بزرگ‌ترین تشییع جنازه‌جهان، پس از تشییع پیکر ده‌میلیونی امام خمینی». که این رتبه هم قابل تشکیک است. وقتی بخواهیم تشییع هفت‌میلیونی تهران را به تشییع عظیم کرمان و دیگر شهرها بیافزاییم باز حاج قاسم رتبه نخست را خواهد داشت. مگر اینکه بخواهیم درصد بگیریم و جمعیت‌ تشییع‌کننده را در مقایسه با جمعیت کشور بسنجیم، در آن صورت و با توجه به جمعیت سی سال پیش تشییع امام رتبه نخست را خواهد داشت.

در هردو صورت آیین تشییع پیکر سردار سلیمانی یا بی‌سابقه‌ترین یا از بی‌سابقه‌ترین تشییع‌پیکرهای تاریخ جهان معاصر است.

تازه این فقط از جهت فزونی جمعیت است. نه از جهت شدت خشم و اندوه و بهت و پریشانی شرکت‌کنندگان. حال این جمعیت حال خوبی نبود. هنوز هم حال مردم ایران خوب نیست. این نوع حضور با حضور در ۲۲بهمن و ۹دی و حتی با اربعین فرق می‌کند. در اربعین هم اکثر مردم می‌روند که عزاداری کنند (به‌جز خواص و اندکی از اهل معنا) اما در این تشییع شدت عزا مردم را به خیابان پرت کرده بود. من  که نه اهل معنا هستم، نه هم‌رزم حاج قاسمم، نه هم‌شهریش، روز تشییعش در تهران واقعا دلم می‌خواست بمیرم. چه‌بسا اگر همسرم همراهم نبود و مسئولیتش بر گردنم، به آرزویم می‌رسیدم. نه حاج‌قاسم که پناه و امید قلب چند ملت بود، روز تشییع دایی شهیدم هم همین حس تنگی قفسه‌سینه و تمنای مرگ را داشتم. این از به‌دردنخوری مثل من، چه رسد به احساساتی‌ترها و عاشق‌ها.

در همان تشییع تهران چندجا مسیر پیش روی ما به‌طور هولناکی قفل‌شده بود، چندنفر از حال رفتند. من مسیر یک‌کوچه را مدام از مردم عقب‌تر خواهش کردم به خاطر خطر مرگ خودشان به آن سمت نروند. حداقل به پنجاه‌نفر گفتم، اما شاید فقط پنج نفر به حرفم اعتنا کردند. کسی که داغ‌دار چنین داغ عظیمی است چنین وضعی را دارد.

حال تهران که شهر بلاها و ابتلاها بوده و بزرگ‌ترین تشییع‌ها را پشت سر گذاشته، از تشییع پیکر شهید رجایی تا شهید بهشتی و هفتاد و دو تن تا تشییع امام تا تشییع شهید حججی. اما کرمان عزیز و مظلوم چنین داغی را تاب نداشت...

الغرض مدیریت چنین جمعیتی که کما و کیفا در جهان بی‌نظیر بوده است آسان نیست. این سخن هم به معنای چشم‌پوشیدن از خطاها و یا حتی بی‌دقتی‌های احتمالی نیست. حتما انتظار داریم کمیته‌ای تشکیل شود و موضوع را بررسی کند. اگر مرگ این عزیزان حاصل بی‌دقتی و اهمال مسئولان باشد، همه ما مجازاتی سخت را برایشان می‌خواهیم. 

و البته که می‌دانیم خون این پنجاه‌وشش‌تن را نیز بیش و پیش از دیگران باید از خون‌ریز پنج‌تن اول خواست.
و انشاالله می‌خواهیم.

  • حسن صنوبری
۱۴
دی

https://bayanbox.ir/view/6989443048521093901/GhasemSoleimani.jpg

امروز روز مرحمت نیست امروز روز انتقام است
خشمی که پنهان بود، امروز، شمشیر بیرون از نیام است

تا چند ساعت وقت دارید، در سوگ این دریا بگریید
تا چند ساعت بعد دیگر هم خنده هم گریه حرام است

تا چند دور و دیر باشیم؟ وقت است تا شمشیر باشیم
ماندن برای زخم سم است، گریه برای مرد دام است

ایرانیا! از خواب برخیز، با خویش _با این خواب_ بستیز
 خاک عزا را بر سرت ریز، در کوچه بنگر ازدحام است

خوش بود خوابت با ظریفان، اینت بهای خواب، بنگر:
خورشید را کشتند، آری، باری دگر آغاز شام است

تنهاست ایران، آه از ایران، تنهاست انسان، آه از انسان
وقتی که رنجش جاودانی‌ست، وقتی نشاطش بی‌دوام است

ایران من! این رستم توست، در خون‌تپیده، رنج‌دیده
این کشتهٔ دور از وطن، آه، فرزند پاک زال و سام است

این یوسف زیبای من بود، که گرگ‌ها او را دریدند
هنگامهٔ خشم است ای دل! فرصت برای غم تمام است

نه وقت اشک و سوگواری‌ست، نه وقت صلح و سازگاری
خون، خون، فقط خون شاید این‌بار، بر داغ این خون التیام است

ما نه سیاه و نه سپیدیم، آغشته با خون شهیدیم
ما پرچم سرخیم یاران! امروز روز انتقام است


13 دی 1398

 

پ‌ن: نه می‌تونستم بگمش نه می‌تونستم نگمش نه میشد تمومش کنم نه میشد تمومش نکنم. کاش میمردمو این روزو نمیدیدم.
پ ن۲: سطر نخست اشاره به فرمایش پیامبر رحمت (ص) است پس از فتح مکه: «الیوم یوم المرحمه»

پ ن3: مطلب مرتبط: و شهیدان دوباره برگشتند

  • حسن صنوبری