در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نثر عرفانی» ثبت شده است

۰۲
آبان

http://bayanbox.ir/view/3273193696896274430/%D9%81%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%A7-%D9%81%DB%8C%D9%87.jpg

گفت: «آقا شما که کتاب دستت هست، مولوی حرفی دربارۀ برجام هم زده؟». گفتم مسخره می‌کنی؟ گفت «نه جدی». گفتم بله اتفاقا اخیرا مرور کردم هم دربارۀ برجام هم دربارۀ «خیانت امارات» و «خیانت بحرین» و همچنین دیگر مسائل منطقه حرف‌هایی دارد. گفت «ولی من شنیده بودم صوفی‌ها کاری با سیاست ندارند» گفتم درست شنیدی، مولوی هم از عرفای صوفی است، جبرگرا هم هست در بیشتر اوقات، اما تمام شاعران و عارفان و فیلسوفان ایران‌زمین در یک حرف‌هایی هم‌دل و هم‌سخن‌اند؛ اختلاف نظر با هم زیاد دارند و داریم، ولی خط قرمز همه یک چیز است. گفت: «چی؟». گفتم کلمۀ توحید. گفت «کلمه توحید چیست؟» گفتم: لا اله الا الله. این اصل و ریشه است. بقیه مسائل فرعیات است. اما فهم مقام «لا» و مقام «الا» بین همه متون و مشایخ مشترک است. گفت «چه ربطی دارد؟» گفتم نفیِ حاکمیتِ بیگانه، در «مقام لا» اتفاق می‌افتد که در شعر و نثر شعرای ما هم هست. این است که می‌گویند «بنی الاسلام علی کلمتین کلمه التوحید و توحید الکلمه». گفت: «حالا شاهد مثال هم بیاور».

امیر معین الدین پروانه، از سیاست‌مداران و وزرای مهم آن روز جزو مریدان درگاه مولوی بوده و گویا به حاکمان مغول (که دشمن مهاجم مسلمانان در آن روزگار و) دنبال استیلا بر سرزمین‌ها و حکومت‌های اسلامی بودند، کمک می‌کرده. در فصل نخست فیه ما فیه مولوی ضمن تفسیر آیه‌ای از قرآن می‌گوید:

«من این را به امیر پروانه برای آن گفتم که تو اول سَرِ مسلمانی شدی که "خود را فدی کنم و عقل و تدبیر و رأی خود را برای بقای اسلام و کثرت اسلام فدا کنم تا اسلام بماند" و چون اعتماد بر رأی خود کردی و حق را ندیدی و همه را از حق ندانستی پس حق تعالی عین آن سبب را و سعی را سبب نقص اسلام کرد که تو با تاتار یکی شده‌ای و یاری می‌دهی تا شامیان و مصریان را فنا کنی و ولایت اسلام خراب کنی، پس آن سبب را که بقای اسلام بود سبب نقص اسلام کرد پس درین حالت روی بخدای (عزوجل) آور که محل خوفست و صدقه‌ها ده که تا تو را ازین حالت بد که خوف است برهاند».
 

در فصلی دیگر از فیه ما فیه نیز چنین می‌خوانیم:

«نایب گفت که پیش از این کافران بت را می‌پرستیدند و سجود می‌کردند. ما در این زمان، همان می‌کنیم، این چه می‌رویم و مغول را سجود و خدمت می‌کنیم و خود را مسلمان می‌دانیم و چندین بتان دیگر در باطن داریم از حرص و هوا و کین و حسد و ما مطیع این جمله‌ایم. پس ما نیز ظاهراً و باطناً همان کار می‌کنیم و خویشتن را مسلمان می‌دانیم».

 


توضیح:  «فیه ما فیه» عنوان کتابی است به نثر، که تحریر سخنان و بخشی از جلسات جلال الدین محمد است. من نام این کتاب را بسیار دوست می‌داشتم و در سال‌های اخیر به عنوان نشانی صفحاتم انتخابش کردم. جالب اینکه این نام را خود مولوی انتخاب نکرده، در بادی امر استعمال نمی‌شده و سر مبدأش دعواست هنوز. از قضا شرق‌شناس‌ها خیلی از این اسم بدشان می‌آمد چون نمی‌فهمیدند یعنی چی؟ «در آن است آنچه در آن است» این هم شد اسم کتاب؟ چون از ظرائف متون عرفانی سردرنمی‌آوردند و بحمدلله هنوز هم سر در نمی‌آورند  :)

یک توضیح دیگر: اگر قرار باشد به کسی خواندن کتابی از مولوی را پیشنهاد کنم آن کتاب اول از همه دیوان شمس است، دوم هم دیوان شمس، سوم هم دیوان شمس و تازه شاید چهارم مثنوی معنوی. این پست جهت ادای دین و تسویه حساب بود با جنابشان به خاطر اقتباس نشانی، وگرنه کتاب‌هایی مثل فیه ما فیه یا مقالات شمس تبریزی برای اکثریت افراد خالی از فایده‌ای روشن است.

  • حسن صنوبری
۰۴
دی

فصل ممیّز و ویژگی ممتاز امام خمینی این بود که اهل خلوت بود. بیش از همه هم‎روزگارانش. گوشش به آوایی دیگر بود و چشمش در تماشایی دیگر. این است که گاهی حس می‎کنیم خطاب و سخنش هم مخاطبانِ عادی و طبق معمول ندارد. این ثمرۀ خلوتی است که آدم را به اصل می‎رساند. چونان خلوتِ پیامبران که می‎دانیم بسیاری اوقات در کوه‎ها بود. «در آن خلوت که دل دریاست آنجا | همه سرچشمه‌ها آنجاست آنجا» (نظامی)

و البته خلوتی، که جهانِ جلوه و جمعیت از آن بهره‎مند می‎شوند. خلوتی که چراغ راه جمعیت‎ها و ملت‎ها را فراهم می‎کند در دوران تاریکی محض. آنسان که از پس دعای حافظ: «درون‌ها تیره شد، باشد که از غیب | چراغی برکند خلوت‎نشینی».

و آیا جز پیامبران و معصومان هم کسی را یارا و زهره است تا به آن خلوتِ خالص برسند؟ حافظ که می‎گوید باید پا پیش گذاشت: «کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز | تا به خلوت‎گه خورشید رسی چرخ‎زنان»

 

دقیق‎ترین درک‎ها از شخصیت آیت‎الله خمینی را کسانی داشتند و دارند که با منظره‎ها و مزّه‎های عرفانی آشنا هستند. چنانچه جاهل‎ترین‎ها به خمینی آنانند که بخواهند او را در قیل و قال‎های نظری یا القاب و عناوین سیاسی بشناسند. چه له چه علیه. منظورم هم از عرفان، اینجا ابن عربی و عرفان نظری نبود. منظورم اشاره به جهان معنوی و خود خود عرفان عملی بود. امام خلوت داشت و در آن خلوت، در گفتگوی خدا بود و در جستجوی حقیقت محمدی. تحلیل و تحقیق این پیرمرد پارسا درمورد پیشوایانش صرفاً علمی و برای تحصیل مفاد احکام شریعت نبود، این یک پروژۀ علمی نبود برایش، یک سیر درونی بود. او نمی‎خواست از عالم ناپدیدار فقط خبر آورد، او می‎خواست خود نیز به آن عالم سفر کند.

 

« سرحلقه اهل معرفت و خلاصه اصحاب محبّت و حقیقت "ابیتُ عِنْدَ رَبّى یُطْعِمُنى وَ یَسْقینى" فرماید. خدایا، این چه بیتوته است که در دار الخلوتِ انسْ، محمّد (ص) را با تو بوده؟ و این چه طعام و شراب است که با دست خود این موجود شریف را چشاندى و از همه عوالم وارهاندى؟ آن سرور را رسد که فرماید: "لى مَعَ اللَّه وَقْتٌ لا یَسَعُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبىٌّ مُرْسَل"؟ آیا این وقت از اوقات عالم دنیا و آخرت است؟ یا وقت خلوتگاه «قاب قوسین» و طرح الکونین است؟ چهل روز موسى کلیم، صوم موسوى گرفت و به میقات حق نایل شد و خدا فرمود:" تَمَّ میقاتُ رَبِّهِ اربَعینَ لَیْلَةً". با این وصف به میقات محمّدى نرسد و با وقت احمدى تناسب پیدا نکند. به موسى علیه السلام در میعادگاه "فَاخْلَعْ نَعْلَیْک" خطاب رسید، و آن را به «محبت اهل» تفسیر کردند، و به رسول ختمى امر به «حبّ على» شد. در قلب از این سرّ جذوه ‏اى است که دم از او نزنم؛ تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل»

        کتاب «آداب الصلوه» نوشتۀ امام خمینی - صفحۀ: ۱۱۰ 

 

یامحمّد و یاعلی ، یاعلی و یا محمّد.

 

  • حسن صنوبری