در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر علوی» ثبت شده است

۰۷
مرداد

شبِ مهتاب، چنین گفت به دریا، ماهی:

زندگی چیست، اگر نیست علی‌آگاهی؟

 

از خودآگاهی خود هیچ‌کسی خیر ندید

تو چه دیدی که چنین خیره‌ای و خودخواهی؟

 

التهابی که سرانجام به عشقی نرسد

مثل آن است که راهی برسد تا راهی

 

موج در موج زدی بر سر و ساحل نشدی

پس چه فرق است که دریا شده‌ای یا چاهی؟

 

 

گفت دریا: مزن آتش به دلِ آب‌شده

ابر داند که چه سوزی است در این جانکاهی

 

قطره‌ای بودم از آن برکهٔ دورافتاده

تا مرا جاذبه‌ای برد ز خود، ناگاهی

 

جذبه‌ای بود و جنونی و بسی جلوه‌گری

جمعیت بود همه، محو جلال و جاهی

 

حلقه بودند همه خلق و نگین همه‌شان:

پادشاهی که قرین بود به شاهنشاهی

 

نه نبودند چو شاهانِ دغل‌باز و تباه

کعبه بودند و زمین بود پرستشگاهی ...

 

قطره‌ای بودم از آن برکهٔ شفاف: غدیر

گرم خود بودم و بیگانهٔ هر آگاهی

 

تا نگاهی به من افکند و خودت می‌دانی

چه کند با دل یک برکه، جمال ماهی

 

آتشی در دلم افتاد و از آن جذبهٔ عشق

زدم از سینهٔ آن برکه برون، چون آهی

 

گم شدم در طلبش هرچه دویدم هرروز

آه ای عمرِ شب وصل! عجب کوتاهی

 

در غمش ابر شدم، روزوشبان زارزدم

تا که دریا شدم از حسرت این گمراهی ...

 

 

هر چه دریاست در این عالم غمگین، موّاج

قطره‌ای بوده از آن سکر ولی‌اللّهی

 

***

شبِ مهتاب چنین گفت به ماهی، دریا،

تو کجایی؟ تو که هستی؟

تو که را می‌خواهی؟!

  • حسن صنوبری
۰۷
اسفند

آمد علی که وضع جهان را عوض کند
اوضاع بی‌حساب زمان را عوض کند

تن را رها کند ز تنش‌های بی‌هدف
جان را عوض کند، هیجان را عوض کند

تا عطر باغ‌های خرد را به رخ کشد
تا راه رودهای روان را عوض کند

آمد علی ز کارگه جبر و اختیار
تا نقشه‌های کاه‌کشان را عوض کند

آمد علی که سلطۀ شر را به‌هم زند
تا اقتدار دور بتان را عوض کند

با ذوالفقار خویش رسیده ز راه تا
ظلم نهان و عدل عیان را عوض کند

این رودخانه جانب مرداب می‌شتافت
آمد علی که این جریان را عوض کند

در کاخ ظالمان و به کوخ ستمکشان
جای بهار و جای خزان را عوض کند

تا در کمان فقر، نباشد فقیر، تیر
آمد علی که تیر و کمان را عوض کند

پس تیر عدل را به کمان خدا گذاشت
تا سوی ظلم خط و نشان را عوض کند

با قلدران به سختی و با کودکان به مهر
آمد علی که طرز بیان را عوض کند

دست عقیل سوخت به آتش که تا مگر
این پنبه‌های گوش گران را عوض کند

تا که یتیم رنج یتیمیش کم شود
آمد علی که رسم زمان را عوض کند

در چارسوق کهنۀ دنیا رسید تا
معنای لفظِ سود و زیان را عوض کند

آنقدر کار کرد در آن آفتاب داغ
تا شأن و قدر کارگران را عوض کند

آنقدر عاشقانه خدا را ستود تا
در ما حضور وهم و گمان را عوض کند

تا خون تازه در رگ انسان بیاورد
این قلب‌های بی‌ضربان را عوض کند

آمد علی که مومن و کافر، که مرد و زن
آمد علی که پیر و جوان را عوض کند

از کعبه آمده است برون تا دومرتبه
فکر تمام طوف‌کنان را عوض کند

 

*

ما حاضریم عالم خود را عوض کنیم؟!

_ آمد علی که عالممان را عوض کند

 

 

شب سیزدهم رجب، 1399

  • حسن صنوبری
۱۱
مرداد

 

ذکر عاشقان: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

هست جاودان: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

با درخت‌ها، با پرند‌ه‌ها، با کویرها، با ستاره‌ها

جمله یک‌زبان: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

با سواره‌ها، با پیاده‌ها، مثل چشمه‌ها، مثل جاده‌ها

جستجوکنان: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

با غریب‌ها، با اسیرها، با یتیم‌ها، با فقیرها

با شکسته‌گان: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

بشنو و ببین: کاروانی از نور می‌رود سمت آسمان

زنگ کاروان: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

وقت آسمان، اهل کاروان را فرشتگان با چه تحفه‌ای

گشته میزبان؟ : یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

جای‌مانده‌ام من ز همرهان، لیک می‌روم باز همچنان

سوی او‌ دوان، یاعلی‌مدد، یاعلی‌مدد، یاعلی‌مدد

 

اوست مبدأم، اوست مقصدم، اوست رهبرم، اوست سرورم

اوست مهربان، یاعلی‌مدد، یاعلی‌مدد، یاعلی‌مدد

 

اوست چون پدر، کودکش منم، عشق خویش را جار می‌زنم

با همه توان: یاعلی‌مدد، یاعلی‌مدد، یاعلی‌مدد

 

آیت خدا، شرح «هل أتی»، حصر «لافتی»، رمز «انما»

راز بی‌کران: یاعلی‌مدد، یاعلی‌مدد، یاعلی‌مدد

 

شام عاشقی جان‌پناه من نام روشنش، هم گواه من_

صبح امتحان: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

گر فسرده‌ای، یا فسرده نه، گر که مرده‌ای! بازکن دهان

زنده‌شو! بخوان: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

زنده شو ولی جاودانه شو، چرخ زن ولی عاشقانه زن

مثل پهلوان: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

ای مسافران! در شب جهان مرگ چیست؟ هان؟ در مصافِ آن_

جانِ جانِ جان؟ یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

درد را شفا، زخم را دوا، فقر را غنا، مرگ را فنا

ترس را امان: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

قلب را جلا، روح را بقا، شوق را وطن، عشق را خدا

ذره را جهان: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

صبح می‌دمد، نور می‌چکد، عطر می‌تپد، عشق می‌وزد

تا شود بیان: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

آی عاشقان! مژده! عید شد، قلب زخمی‌ام پر امید شد

شد ترانه‌خوان: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

در غدیر خم گفت مصطفی: این شما و این نور مرتضی

ماه شد عیان، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

در شب زمین پس برای ما، روی ماه او از خدای ما

هست ارمغان، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

***

روی شانه‌ام، نک دو بال نو؛ بال می‌زنم، رو به شهر تو

_سمتِ کهکشان_: یا علی‌مدد، یا علی‌مدد، یا علی‌مدد

 

حسن صنوبری
غدیر1399

  • حسن صنوبری
۱۹
اسفند


تقدیم به صاحب امروز:



به مریم گفت: بیرون شو که مسجد نیست زایشگاه
ولی به فاطمه بنت اسد فرمود: بسم الله

خدا به فاطمه بنت اسد فرمود وارد شو
نه با منّت، نه با زحمت، که بی‌تشویش و بی‌اکراه

خداوندی که تنها اوست قاهر، در چنین امری
به‌جز حیدر کسی در خانهٔ امنش ندارد راه

مسیحا جسم‌ها را زنده میکرد و علی دل‌ها
از این رو مرتضی آمد برون از بطن بیت‌الله

اگرچه خورد آدم، مرتضی لب دوخت بر گندم
اگر مأیوس شد یوسف، علی مأنوس شد با چاه

اگرچه نوح نفرین کرد، حیدر نان و خرما داد
اگر موسی برادر داشت، حیدر بود بی همراه

گر ابراهیم را دیدن به اطمینان رساند آخر
علی با «لوکشف»گفتن، شد از نادیدنی آگاه

فضیلت داشت حیدر بر تمام انبیا آری
فضیلت داشت حیدر بر تمام خلق اما... آه:

قدم می‌زد شبانه، توشه‌دان عدل بر دوشش
و تنها بود و تنها بود و تنها... زیر نور ماه

شگفتا اینچنین فرمانروایی که به ملک خود
نه گنج خسروانی داشت نه دیهیم شاهنشاه

دمی هم‌بازی طفلی یتیم _این کروفرش بین_
دمی هم‌صحبت پیری فقیر _اینش شکوه و جاه_

 

***

مبارک باد میلادش به هر آیینهٔ بی‌تاب
مبارک باد بر هرجان و در هرجای و در هرگاه

 

 



پ‌ن: می‌دانیم که تنها کسی که در خانه خدا متولد شد امیرالمومنین است. اما در حقانیت این مذهب، و حتی این دین و حتی باور به وجود خدا همین بس که حاکمیت مکه به‌جز چندسال حکومت پیامبر و خود امام، قبل و بعد از اسلام تاکنون همواره در دست دشمنان کینه‌توز و منکران مکار حضرت علی بوده است. با این حال در طی این هزاروچهارصدسال علی‌رغم آنهمه تعمیر و ترمیم و فریب و‌ نیرنگ، این دلیل آشکار حقانیت و فضیلت امیرمومنان، در مهم‌ترین اجتماع مسلمانان جهان، همواره خودنمایی می‌کند

عید بر عاشقان مبارک باد!

 

 

  • حسن صنوبری
۱۸
اسفند

عیدغدیری که گذشت این قصیده هم توفیق داشت در جوار خانه خدا و محل تولد امیرمومنان با تبرک‌جستن به نام مبارک «علی» علیه السلام سروده و پس از آن از مکه عازم شهر قم شود تا در جشن حرم حضرت معصومه سلام‌الله علیها نیز خدمت کند. امید که بی‌ادبی نباشد:



ذکر

چه بود ذکر عارفان؟ علی علی علی علی
چه بود روشنای جان؟ علی علی علی علی

که بود خالق جهان؟ خدا خدا خدا خدا
که داشت از خدا نشان؟ علی علی علی علی

گدای شاه کیست، هان؟ منم منم منم منم
مرا چه کس دهد امان؟ علی علی علی علی

هزار نغمه پیش از این، سروده‌اند در زمین
ولی یکی‌ست جاودان: علی علی علی علی

لوای فتحِ اوست: نور، بیان مدحِ اوست: نور
نگاه کن به کهکشان: علی علی علی علی

اگر خداخداکنی ، تمام شب دعا کنی
رسد ندا از آسمان: علی علی علی علی

از این زمین به آسمان، فقط یکی‌ست نردبان
و پله‌های نردبان: علی علی علی علی

که بوده کعبه مولدش؟ کنار حق تولدش؟
به‌جز امیرمومنان؟ علی علی علی علی

به خوابگاه مصطفی که خفت وقت ابتلا
شب هجوم بی‌امان؟ علی علی علی علی

که روز کارزار خود، به برق ذوالفقار خود
بسوخت جان کافران؟ علی علی علی علی

به بدر و خندق و اُحد به خیبر و حنَین شد
چه کس هماره جانفشان؟ علی علی علی علی

که در رکوع، بی‌ریا، زکات داده بر گدا
چنانکه کرده حق بیان؟ علی علی علی علی

بخوان بخوان غدیر شد، به مومنان امیر شد
دهل‌زنان و کف‌زنان: علی علی علی علی

مهی چنین مبارکت، الا زمین! مبارکت
بچرخ دور او بخوان: علی علی علی علی

خوش‌اند خوش، چو انسیان، به‌زیر خاک جنیان
که شد امام انس‌وجان: علی علی علی علی

برای دین امیر بس، برای خلق: دادرس
برای شیعه، آرمان: علی علی علی علی

یتیم، خنده‌رو شده، فقیر، بذله‌گو شده
به‌این امام مهربان: علی علی علی علی

علی‌ست ذکر اولم، علی‌ست ورد آخرم
و اسم حیّ لامکان: علی علی علی علی

امام اولین و هم امام چار و هشت و ده
بگویمت یکان یکان: علی علی علی علی

 

***

تو را که بی‌نوا شدی، از این و آن جدا شدی
چه کس شود نگاهبان؟ علی علی علی علی

مرا که دل شکسته‌ام، خمیر و خورد و خسته‌ام
که ره دهد به آستان؟ علی علی علی علی

نگاه ما به سوی تو، به جستجوی روی تو
در این جهان و آن جهان: علی! علی! علی! علی!

چو دود، خاستم ز جا، که سوختی دل مرا
به کوره‌های امتحان، علی! علی! علی! علی!

ز هجر باغ روی تو، بسوخت دل به‌بوی تو
قسیم دوزخ و جنان: علی! علی! علی! علی!

در آن زمان که هیچکس، نیایدش به لب نفس
بگیر دست ناتوان، علی! علی! علی! علی!

 

***

هرآن زمان که این زبان، هنوز هست در دهان
به ذکر توست همچنان: علی! علی! علی! علی!

 

 


 

+ خوانش این شعر توسط دکتر میثم مطیعی در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها به مناسبت عید غدیر (مرداد1398)

 

  • حسن صنوبری
۰۵
خرداد

اگر بری به خم زلف تاب‌دار انگشت

ز تاب زلف برآری به زینهار انگشت

 

مگر شمارۀ زلف تو می‌کند شانه

که کرده در خم زلف تو بی‌شمار انگشت

 

گره‌گره شده رگ‌های جان خسته‌دلان

چو کرده زلف سیاه تو تارتار انگشت

 

به حرف قتل من انگشت کش نهادی دوش

سرم فدای تو زین حرف بر مدار انگشت

 

سزای شهد شهادت، شهید عشق بُوَد

چو یار تیغ برآرد دلا برآر انگشت

 

پی نظاره مشکین هلال او هر ماه

کشد مه نو از این نیل‌گون حصار انگشت

 

به مستی آرزوی پای‌بوس او کردم

نهاد بر لب چون نوش خود نگار انگشت

 

دلا چو پیر شدی بگذر از هوا و هوس

ز بهر آرزوی نفس خود برآر انگشت

 

علی عالی اعلا که هست همّت او

هزار پی زده بر چشم ذوالخمار انگشت

 

ز دست تیغ تو جان برد و از جهان ایمان

هر آن که کرد به دین تو استوار انگشت

 

کسی که حبِّ تواش نیست تا به روز شمار

به هرزه‌گویی تسبیح می‌شمار انگشت

 

کسی که دست به دامان حیدر و آلش

نزد، بسا که به دندان کند فکار انگشت

 

شها تو راست مسلّم کرم، که گاه رکوع

کند برای تو انگشتری نثار انگشت

 

شهی که تا به دو انگشت در ز خیبر کند

بر آمد از پی اسلام، صد هزار انگشت

 

شهی که کرد به انگشت مرّه را به دو نیم

برای قتل عدو ساخت ذوالفقار انگشت

 

شهی که دل‌دل او را گهِ خرامیدن

به خاره در شدیش دست و پا چهار انگشت

 

ز دست تیغ تو جان بردی ار برآوردی

نهاده از مژه بر چشم اشکبار انگشت

 

بزرگوار خدایا! به حقّ حیدر و آل

در آن نفس که رود خلق را ز کار انگشت،

 

موالیان علی را ز روی لطف و کرم

ز هول روز جزا برقرار دار انگشت

 

شها! غلام غلام تواَم مرا مگذار

برای فاقه برآرم به زینهار انگشت

 

منبع:

28 . کشفی ترمذی، مناقب مرتضوی / 33، 333، 395، 426؛ نور اللّه شوشتری؛ مجالس المؤمنین 2 / 608؛ رضا قلی خان هدایت، مجمع الفصاء / 950؛ شرح احوال و اشعار شاعرانِ بی دیوان / 400.

 


پ‌ن: برای توضیحات بیشتر بخش پایانی این مقاله را ببینید:  فردوسی، شاهنامه، هجونامه و شیعیان

  • حسن صنوبری