در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اصلاح طلبان» ثبت شده است

۳۰
بهمن

دلمان می‌خواهد ایران قوی باشد. دلمان می‌خواهد پیشرفت کنیم. دلمان می‌خواهد برنده باشیم. دلمان می‌خواهد کشورمان سربلند باشد. دلمان می‌خواهد فرزندانمان به ما افتخار کنند. دلمان می‌خواهد شهیدانمان از ما راضی باشند. دلمان می‌خواهد مدیون همدیگر نباشیم. دلمان می‌خواهد این روند افتضاحات متوقف شود؛ یا لااقل کند شود. دلمان می‌خواهد شعارها کم‌تر شود. دلمان می‌خواهد کارها بیشتر شود. دلمان می‌خواهد نماینده‌مان دزد نباشد. باندباز نباشد. تنبل نباشد. بی‌سواد نباشد. فحاش نباشد. بی‌تخصص نباشد. بی‌تجربه نباشد. بی‌تفاوت نباشد. فامیل‌باز نباشد. خودرأی نباشد. یک‌دنده نباشد. تفرقه‌افکن نباشد. قبیله‌گرا نباشد. سیاست‌زده نباشد. عقده‌ای نباشد. سنگدل نباشد. احمق نباشد. آدم آهنی نباشد. مترسک نباشد. ترسو نباشد. بچه نباشد. پیر نباشد. افراطی نباشد. تفریطی نباشد. خنثی نباشد. بی‌هویت نباشد.

به شخصه خیلی دوست داشتم که یک فهرست متحد و منسجم و مقتدر جلوی رویم باشد. دلم می‌خواست آدم خوب‌ها همه در یک فهرست در کنار هم باشند. منظورم از آدم خوب لزوما هم‌فکر من از نظر سیاسی نیست؛ منظورم این است: اگر سنی ازش گذشته اولا کارنامۀ قابل دفاع داشته باشد و ثانیا خرفت و ازکارافتاده نباشد. اگر جوان است اولا در یک امر (غیر از سیاست و شعار!) متخصص باشد و ثانیا برنامه مشخصی داشته باشد. اگر عدالت‌خواه است فحاش و نفرت‌پراکن نباشد و هویت خود را تنها بر نفی دیگران بنا نکرده باشد. اگر اصولگرای سنتی است شخصیت تزئینی، صلح کل و فاقد کارآمدی نباشد. اگر اصلاح‌طلب است حامی افتضاحات روحانی و منکر اشتباهات عظیم جریانش نباشد. آدم خوب مهم نیست واقعا چه جناح یا رویکرد سیاسی دارد، مهم‌تر از همه این است که آدم باشد. آدم سیاه‌پوست هم باشد آدم است. زن هم باشد آدم است. نابینا هم باشد آدم است. سه متر قدش باشد هم آدم است. پرسپولیسی هم باشد آدم است. استقلالی هم باشد آدم است.

یک عالمه فهرست منتشر شده تا الآن. تعدادی مربوط به اصلاح‌طلبان و کارگزاران است که اتفاقا اختلاف‌هایشان خیلی کم است. اما فکر نمی‌کنم وجدان بیداری بتواند به راحتی به مسببان و حامیان وضع موجود رأی بدهد. مهم‌تر از بُعد سببی‌شان هم واقعا بعد حمایتی‌شان است. بهتر است مدتی استراحت کنند این حامیان آقای روحانی، زیست‌جهانِ برجامی، دلار جهانگیری، اقتصاد نیلی، سیاست آشنا، ادبیات نوبخت و مظلومیت فریدون و نجفی.

چندتا فهرست هم داشتیم از منتقدان وضع موجود که افراد اختلافی‌شان خیلی زیاد بود. واقعا هم به نظرم در همه یا اکثرشان آدم خوب بود. الآن دریغم می‌آید که همۀ آن آدم خوب‌ها در این فهرست وحدت جمع نشدند. مخصوصا دریغم می‌آید که آدم‌هایی مثل وحید یامینپور (با همه انتقاداتی که بهش داشتم) در این فهرست نیستند یا بعضی پیرمردهای تزئینی با کارنامه‌های کمرنگ به جایشان هستند. اما از آن‌طرف هم خوشحالم که این فهرست در مجموع یک فهرست قدرتمند و ارزشمند است. فهرستی که هم میان‌سالانی مثل محمدباقر قالیباف دارد، که باز با همه انتقاداتی که به او و بعضی اطرافیانش داشتیم بی‌شک از موفق‌ترین مدیران جمهوری اسلامی است و هم جوانانی مثل فاطمه قاسم‌پور که سلامت شخصیتی‌داشتنشان به معنای تخصص و سواد بالا نداشتنشان نیست.

به احترام آن‌همه ایثار و ایران‌دوستی و نیت خیری که این مدت با جهالت‌ها و لجاجت‌ها و تفرقه‌افکنی‌ها جنگیدند من هم سعی می‌کنم به همین فهرست سی‌نفره رأی بدهم و با وسوسۀ دست‌بردن در آن مقابله کنم.

 

  • حسن صنوبری
۲۷
آبان

الآن بهترین وقت بود برای ژستِ قهرمان‌گرفتن، برای خودنمایی، برای «دیدید گفتم!»گفتن، حتی برای سکوت، با هدف تنبیه روحانیِ بی‌لیاقت و آن نادان‌هایی که برای سرکار آمدنش در خیابان با تیشرت آی لاو آمریکا و دلار می‌رقصیدند، یعنی دقیقا همانجور که بعضی عدالت‌شعاران و جوجه‌چپ‌های پوچ دوست دارند و توقع از رهبری.

 اما سیدعلی خامنه‌ای میان اینهمه گزینۀ جذاب بار دیگر نجات کشور را انتخاب کرد. این فرق یک آدم مسئولیت‌پذیر با یک آدم جاه‌طلب است.

همه می‌دانیم روحانی گند زده. همه می‌دانیم اگر نه همه مسئولیت‌ها، ولی قطعا بیشتر مسئولیت‌های ویرانی‌ها و گرانی‌های اخیر، مستقیماً متوجه دولت فشل روحانی است. ولی همه باید یادمان بیاید این روحانی با رای اکثریت ملت و با حمایت و پروپاگاندای بخش قابل توجهی از نخبگان در دو دوره رأی آورده و بر سر کار آمده. همچنین است مجلس شورای متبوع و پرستشگرش. در چنین شرایطی کسی که باید دولت را محکوم کند قطعا رهبری نیست. مخصوصا اگر او را پدر جامعه بدانیم نه یک سیاست‌مدار جزء و عقده‌ای که دنبال عقده‌گشایی است. چون رهبری حرف‌هایش را زده. همان سال 91 که می‌گفت رئیس جمهور باید جهادی و جوان باشد حرف امروزش را زده. تمام این سال‌ها (از 92 تاکنون) که می‌گفت اقتصاد کشور را معطل خارجی‌ها نکنید، که همه‌چیز را به برجام گره نزنید، که به آمریکا اعتماد نکنید حرف‌هایش را زده بود. وقتی در خطبه عید فطر 97 قبل از ماجرای ارز و طلا توطئه جدید اقتصادی دشمن را به دولت هشدار داد حرفش را زده بود. امروز اگر بخواهد حرفی علیه روحانی و مدیریت افتضاحش بزند حرف جدیدی نزده، حرف اضافی زده. چون الآن وقت حرف و انتقاد نیست.

خیلی از کسانی که دیروز توقع داشتند رهبری علیه دولت حرف بزند و خود به صف معترضان بپیوندد حتی از آمار غیررسمی شهدا و کشته‌ها و خسارات اخیر خبر نداشتند و ندارند. شاید با این فیلترینگ وسیع تاحدودی هم حق داشتند.
اما با توجه به شرایط منطقه و تجربه کنونی همسایه‌مان نه! حق نداشتند. اگر می‌خواهید بدانید نتیجه مخالف‌خوانی رهبری در این شرایط چیست نگاهی به عراق و مخالف‌خوانی آن سیدعلی دیگر بیاندازید. آیت‌الله سیستانی عزیز و باتقوا، آیت‌الله سیستانی‌ای که در برهه‌های گوناگون به داد عراق رسیده بود، این‌بار در برابر مفاسد و ناکارآمدی دولت، صددرصد طرف معترضان را گرفت، به‌جایش چه اتفاقی افتاد؟ آیا نتیجه خوب بود؟

در عراق هم مثل ایران دو انرژی در خیابان بود، یکی انرژی مردم معترض و یکی انرژی اشرار و مزدوران سعودی و اسرائیل و باقی‌مانده‌های صدام و داعش. با حمایت آقای سیستانی انرژی پاسداران امنیت عراق و نیروهای عمیقا مذهبی و متدین هم به این دو انرژی افزوده شد و نتیجه کشتارها و توحش‌های بی‌سابقه شد. بسیاری از اعضا و خانواده‌های حشدالشعبی و خانواده‌های شهدای عراقی هم همراه با دیگر معترضان به خیابان ریختند و از آنجا که رهبری و جهت‌دهی اعتراضات به دست اشرار و رسانه‌های سعودی افتاده بود، دو گروه مردم عادی و این مردم مذهبی و انقلابی، فقط تبدیل شدند به سیاه‌لشکر گروه نخست، امری که منجر به تشدید جنایات و ویرانی‌ها در عراق شد.

حال تفاوتی که عراق با ایران دارد این است که ایران دشمنان به‌مراتب بیشتری نسبت به عراق دارد و وسعت پهناورتر و اقوام و مذاهب رنگ‌آمیزتر. امری که در شرایط بحران تهدیدهای بیشتری را با خود دارد. در چنین سرزمینی و در چنین شرایطی اگر قرار باشد معترضان و ناراضیانی که تاکنون به حکم مصلحت کشور از خانه بیرون نرفتند هم به جان خیابان بیفتند چیزی از ایران باقی نمی‌‌ماند. چه آنان که می‌خواهند مشعل و چماق به دست بگیرند و رأسا ویرانگر باشند، چه آنان که حضورشان ظاهرا مسالمت‌آمیز باشد و باطنا تقویت‌کننده و سیاه‌لشکر اشرار ویرانی‌طلب.

قطعا در این ماجرا اگر رهبری هم به دولت اعتراض می‌کرد، من و دوستانم هم الآن وسط خیابان بودیم، به جای اینکه بنشینیم و کمی فکرکنیم.

رهبری با سخنان دیروز خود خود را سپر بلای دولت ناتوان و مجلس بی‌مایه (اگر نگوییم فاسد و خائن)ی کرد که مردم انتخابشان کردند؛ دقیقا برای حفظ امنیت همین مردم و کشورشان. فهم این نکته به گذشت زمان و فروکش‌کردن هیجانات نیاز دارد.

 

پ ن: در این جمله «من در این امور سررشته‌ای ندارم» هم البته نکات و اشارات و کنایاتی هست که بعدا می‌شود بازشان کرد

پ ن 2: چرا هیچکس نمی‌پرسد در این روزهای دشوار سید محمد خاتمی در کدام پمپ بنزین دارد بنزین می‌زند؟!

 


یادداشت دوم درباره وقایع آبان 1398 :  چرا روحانی مسئول اصلی اتفاقات اخیر است؟

  • حسن صنوبری
۱۰
خرداد

http://bayanbox.ir/view/4925246036263152508/%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%AA-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D9%82%D8%AA%D9%84-%D9%85%DB%8C%D8%AA%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%86%D8%AC%D9%81%DB%8C.jpg

 

 

عدالت‌نویسی

در موضوع پرونده جنایی محمدعلی نجفی دو یادداشت در صفحات اجتماعی نوشتم. اول یادداشت اخیر:

 

 

وجدان‌های بیدار نه! بیمار؛ ذهن‌های منصف نه! منفعل

«اعوذباالله من الشیطان الرجیم. من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناس جمیعا» قرآن کریم . سوره مائده. آیه 32

ما بیمار شدیم. به خاطر خوراک رسانه‌ای فاسدی که خوردیم و تربیت رسانه‌ای هوشمندانۀ دشمنانمان. مخصوصا در این ده سال. این بیماری اگر درمان نشود همه ما و سرزمین و آیینمان را هلاک خواهد کرد.

یک حنجره بود. آن حنجره‌ای که به طرفدار انقلاب می‌گفت و می‌گوید «تساهل پیشه کن»، «قضاوت نکن»، «انصاف داشته باش»، «عصبانی مشو»، «مطالبه مکن»، «سکوت کن»، «مصلحت‌بین باش»، «عارف باش»، «در اعماق آب سیر کن» و در عین حال به مخالف یا منتقد انقلاب می‌گفت: «عصبانی باش»، «بدبین باش»، «کینه‌ات را ذخیره کن»، «کف خیابان باش»، «فحش بده»، «کامنت بگذار»، «خروشان و مواج باش»، «مطالبه کن»، «حرف بزن»، «فریاد بزن»، «فحش بده». یک حنجره بود که به «محمدعلی نجفی» گفت «قاتل باش و سرت را بالا بگیر» و به «محمد خرسند» گفت: «مقتول باش و ساکت باش».

نخستین مواجهه انسان با هر امری واکنشی، احساساتی و ناخودآگاه است. همان‌چیزی که در روانشناسی از آن با عنوان سازوکارهای دفاعی یاد می‌شود. تازه در مواجهۀ دوم است که برای انسان، آنهم انسان خردمند، کنشمندیِ آگاهانه و عاقلانه اتفاق می‌افتد. مثال: دوستتان با شیطنت، لیوانی را با سرعت بالای سر شما می‌برد؛ ممکن است جیغ بزنید، ممکن است خودتان را کنار بکشید، ممکن است شما هم به دوستتان ضربه‌ای بزنید، ممکن است خواهش کنید خیستان نکند... بعد می‌فهمید لیوان خالی بوده، از شوک درمیایید و به شوخی دوستتان می‌خندید. مطالعه نوع واکنش ناخودآگاه نخست، شاید برای روانشناس مسجل کند شما بیماری روانی دارید یا نه و اگر دارد کدامش: ترس، تهور، انفعال، بیش‌فعالی و...
استوری‌ها، پست‌ها، کامنت‌ها و مجموعه مطالبی که شب گذشته در صفحات اجتماعی با موضوع جنایت جناب نجفی و قتل «میترا استاد» از سوی جماعت حزب‌اللهی منتشر شد از نوع وانکش ناخودآگاه اول بود و نشان‌دهنده بیماری انفعال شدید فکری. اکثریت قاطع این مطالب چنین مضامینی داشتند «قضاوت نکنیم»، «برای هرکسی ممکن است اتفاق بیفتد»، «تسویه حساب نکنیم»، «شاید حق داشته»، «تندرو نباشیم»، «از مفتضح‌شدن دیگران خوشحال نشویم»، «حالا کاری است که شده»، «افراطی نباشیم»، «چیزی نگوییم»، «سراغ خاستگاه سیاسی و فکری‌اش نرویم» و... حرف‌هایی بعضا شاید درست بودند ولی نه در این جایگاه. دوستان ما بی که خودشان بفهمند عظمت جنایت و گناه را کمرنگ کردند و در حق مظلوم و تاریخ مظلومان ستم. بی‌که بفهمند قبحِ قتل نفس را شکستند. انگار طرف پایش لیز خورده و در جمع زمین افتاده، هی آمدند گفتند مسخره نکنید، محکوم نکنید شاید برای شما هم اتفاق بیفتد!

برعکس، بعضی از مطالبی که امروز منتشر شدند تاحدی عاقلانه و کنشمندانه بودند. چون دیگر ناخودآگاه نبودند و نتیجۀ دومین مواجهه افراد با موضوع. اما قطعی است که ناخودآگاه جمعی گفتمان حزب‌اللهی در اثر تبلیغات قوی دشمن بیمار شده. این مسئله در چند رویداد دیگر مثل ماجرای عید فطر و بعضی از انتخابات‌ها قابل مشاده بود: منفعل و منجمد شدن در مواجهه با رویدادهای بزرگ و مهم.

 

به دوستانی که هنوز در همان واکنش اولیه مانده‌اند عرض می‌کنم: بروید یک‌بار دیگر خطبۀ 27 نهج‌البلاغه را بخوانید. کجا بود که حضرت امیر (ع) فرمود: «فلو أن امرأ مسلما مات من بعد هذا أسفا ما کان به ملوما»؟ وقتی سربازان معاویه جواهرات یک زن یهودی و یک زن مسلمان را دزدیدند و کسی با آن‌ها برخوردی نکرد؛ حضرت فرمود اگر مرد مسلمان از این غم بمیرد بر او حرجی نیست. حالا یک زن بدبخت را طرف با پنج گلوله، بدون دفاع، بدون هیچ آمادگی _حتی لباس_ در حمام خانه‌اش گلوله‌باران کرده، به بیمارستان نرسانده، فرار کرده تا پسربچه سیزده‌ساله زن بیاید مادر غرق به خونش را در حمام پیدا کند، و طرف برعکس مقتول آنقدر ذی‌نفوذ و قلدر به حساب می‌آید در کشور ما که بعد با احترامات فائقه رفته خدمت نیروی انتظامی کم‌خردِ ما، نیروی انتظامی جلویش خم شده، دست داده، با قاتل خوش و بش کرده، چای برایش آورده. بعد هم صداوسیمای احمق ما برای اینکه از قافله انصاف و اخلاق مصنوعی عقب نماند، و شاید هم از ترس مسئولان دولتی، برای اولین بار پیش از دادگاه با یک مجرم، یک قاتل جانی مصاحبه کرده و گذاشته مجرم بدون شطرنجی‌شدن، بدون دستبند، بدون لباس راه‌راه در افکار عمومی خودش را تطهیر کند، ماده خام حمایتی بفرستد برای رسانه‌های طرفدارش و اتهام بزند به جنازه‌ای که حتی نمی‌تواند بیاید و از خودش دفاع کند. این درحالی است که او یک چهره فرعی و جزئی نبود در دستگاه اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرایان . نجفی یک مهره کلیدی و سابقه‌دار و مهم اصلاحات بود. در هر سه دورۀ هاشمی خاتمی و روحانی مسئولیت کلیدی داشت و در سال‌های اخیر رویای خام اصلاح‌طلبان برای رئیس‌جمهوری بود و حتی نسبت به روحانی امثالهم کاملا برایشان ترجیح داشت، چه اینکه یک اصلاح طلب اصیل و خالص محسوب می‌شد.

 حالا اینجا اخلاق و عقل و عدالت می‌گوید چه کار کنیم؟ ماستی باشیم که بر دیوارِ خونین جنایت مالیده شویم یا پتکی باشیم بر بازوی جنایت و تزویر ؟!

 


پ ن: من قاضی نیستم. ولی اگر تفنگ بی‌اختیارم به همسرم شلیک شود، اولا می‌رسانمش بیمارستان. ثانیا اگر همسرم درگذرد، اینقدر با خوش و بش و آرامش جلوی دوربین موضوع را توضیح نمی‌دهم. حداقل گریه می‌کنم، توی سرم می‌زنم. ولو با طلاق و دعوا جدا شده باشیم از هم. بالاخره یک‌مدت که در آغوش هم بودیم . ما در رانندگی گربه را هم اشتباهی زیر بگیریم کنار می‌زنیم و تا یک‌هفته حالمان بد است. طرف کمتر از حیوان که نبوده، آدم بوده. یک آدم کشته شده!

 

 

و اینک آن یادداشت نخست روز نخست حادثه:

 

آرایش غلیظ

 هیچکس از هیچ گناهی مبرا نیست و هیچکس نمی‌تواند خودش را برای همیشه از هیچ خطایی مصون بداند. باید به خدا پناه برد.
اما ببینید چه شخصیتی را می‌خواستند بر سرنوشت ما حاکم کنند. چه کسی را سال‌ها بر فرزندان ما، بر آموزش و اقتصاد و فرهنگ ما گماشته بودند و رویای ریاست‌جمهوری‌اش را در سرمی‌پروراندند. ببینید چه کسی را به‌زور امیر پایتخت کرده بودند و آن‌هنگام که با افتضاحات پی‌در‌پی از تخت به زیر آمد، چه سوگواری‌ها و گرامی‌داشت‌ها و قهرمان‌سازی‌هایی برایش در عالم رسانه به‌راه انداختند.

در تاریخ سرزمین ما همواره به عنوان بزرگ‌ترین متخصصان آرایش غلیظ رسانه‌ای و تبلیغاتی از اصلاح طلبان یاد خواهد شد.
مثل دیگر موارد، باشد ذخیرۀ قبر و قیامت‌شان.
و خدا به ما مردم ایران و اینهمه ظاهربینی و ظاهرفریبی‌مان رحم کند.

خوشحالم که پیش از آنکه پرده‌ها و نقاب‌ها فروافتند و کنار بروند، سنگی بر بساط تزویرشان انداخته بودم و در شأن محمدعلی نجفی نوشته بودم:

«زن در منظر انسانی که اندیشه‌ی توحیدی و الهی نداشته باشد البته چیزی جز ابزار لهو و لعب و مجلس‌گردانِ عیش و نوش نیست. زن در منظر مرد بی‌مقدار البته که بی‌مقدار است ... زن در منظر فرد محروم از تربیت معنوی و کرامت اخلاقی، انسان نیست و کمال انسانی ندارد، نهایتا ابژه و موضوع سرگرمی و لذت است و جز این حظی از وجود آگاهانه‌ی انسانی ندارد.»

در همان مطلب پیش‌بینی کرده بودم: «به نجفی کاری نداشته باشید. بگذارید او خودش خودش را ویران کند.»

و تاکید کرده بودم: «چقدر یک جناح سیاسی می‌تواند از عرق ملی و شرافت وطنی تهی باشد که منافع مردم و سرزمینش را پای انتخاب‌های سیاسی قربانی کند.»

متن کامل آن مطلب قدیمی

خدا در این شب قدر و قسمت و قیامت، از گناهان همه‌مان درگذرد.

 

 

  • حسن صنوبری
۲۱
فروردين



قسمت اول: نوشته شده در 17اسفند 1396

چه‌کسی فکرش را می‌کرد که هر‌روز فعالیتِ آقای «محمدعلی نجفی» در شهرداری تهران، خود نکوداشت و تبلیغی عملی شود برای دوران شهرداری دکتر «محمدباقر قالیباف» .

قالیباف اگر بخواهد باز هم نامزد ریاست‌جمهوری شود، با این افتضاحات دولت و شهرداری دیگر نیازی به تبلیغات ندارد.

 

دوران کوتاه مدیریت نجفی بر شهر تهران یکی از مفتضح‌ترین و مضحک‌ترین مدیریت‌ها در تاریخ شهرداری تهران است در همه شئون، (چه آنانکه به چشم آمدند و مورد اعتراض مردم واقع شدند، چه آنانکه نهان مانده‌اند هنوز). دوران شهرداری نجفی یعنی دوران بروز و ظهور کامل و خالص مدیریت کشور به روش اصلاح‌طلبان: کار نکن، متهم کن.

 

 مدتی بود که سیاسی نمی‌نوشتم و نمی‌خواستم هم بنویسم. اما در روزهای اخیر که بحث «رقص دخترهای نوجوان» در محضر و دربار جناب نجفی مطرح شده، نگران شدم که به این موضوع زیاد پرداخته شود. نجفی نباید به خاطر مجلس رقص محکوم شود. نباید به خاطر مجلس رقص برکنار شود. مدیر نالایق، ناتوان و ناکارآمد باید به خاطر بی‌لیاقتی و ناتوانی و ناکارآمدی‌اش عزل و محکوم شود و سیلی بخورد. بزرگ‌شدنِ اتهام نجفی به شرکت و تایید مجلس رقص، خود پوشش و حجابی است برای پنهان‌شدن اتهامات فراوان او در ناکارآمدی و بی‌لیاقتی مدیریتی.

 

من از اینکه چنین برنامه‌ای در مجلس جناب نجفی و تحت اشراف ایشان برگزار شد و ایشان هم هیچ به روی مبارک نیاوردند تعجب نکردم. زن در منظر انسانی که اندیشه‌ی توحیدی و الهی نداشته باشد البته چیزی جز ابزار لهو و لعب و مجلس‌گردانِ عیش و نوش نیست. زن در منظر مرد بی‌مقدار البته که بی‌مقدار است و از کودکی باید به خاطر قر و اطوار آمدن تشویق شود و روی سن برود. زن در منظر فرد محروم از تربیت معنوی و کرامت اخلاقی، انسان نیست و کمال انسانی ندارد، نهایتا ابژه و موضوع سرگرمی و لذت است و جز این حظی از وجود آگاهانه‌ی انسانی ندارد. البته که این‌ها در این برنامه، تعریفِ زن را به پیش از 57 و حتی پیش از اسلام بازگرداندند. بحث مخالفت با موسیقی و هنر و شادی نیست (حتی خود رقص هم جای بحث دارد و قابل تشکیک و ترتب است، که البته نوع رقصی که در ابتدای فیلم منتشرشده بود نازل‌ترین ومبتذل‌ترینش بود) بحث نوع نگاه به مسائل و عقب‌گرد فرهنگی است از آن اندیشه گرامی و فرمایش والای «امام خمینی» : «این مقام زن نیست؛ این عروسک‌بازی است نه زن. زن باید شجاع باشد؛ زن باید در مقدرات اساسی مملکت دخالت بکند، زن آدم‌ساز است، زن مربی انسان است.». وگرنه اسلام نه مخالف حضور اجتماعی زن است نه مخالف هنر و هنرمندی و پیشرفت و موفقیت او. زنی که امثال ایشان تربیت می‌کنند زنی است که دیروز اعراب جاهلی و پهلوی و امروز حکام فاسد خلیج و ترامپ مد نظر دارند: ملعبه.

 

اما از این برادرتان بپذیرید و گناه این خیانت بزرگ فرهنگی را بگذارید گردن راهبرد فرهنگی کلی مسئولانِ خودباخته و بی‌شخصیتِ فعلی. به نجفی کاری نداشته باشید. بگذارید او خودش خودش را ویران کند. چنانچه در مسئولیت قبلی‌اش با «شیردال تقلبی» چنین کرد.

 

تنها چیزی که همه دوست‌داران ایران با هر سلیقه سیاسی را در همان ابتدا متحیر کرد این بود که چرا اصلاح‌طلب‌ها به جای «محسن هاشمی» که دست‌کم تجربه مدیریتی قابل‌ قبول‌تر و آشنایی بیشتری با موضوع مدیریت شهری داشت، مدیریت تهران را به نجفی دادند. چقدر یک جناح سیاسی می‌تواند از عرق ملی و شرافت وطنی تهی باشد که منافع مردم و سرزمینش را پای انتخاب‌های سیاسی قربانی کند. انتخاب هاشمی هم انتخابی بیگانه با سیاست و اندیشه‌ی حزبی اصلاح‌طلب‌ها نبود، اما رجحان نجفی بر هاشمی -علی‌رغم افتضاحات مدیریتی و کاری پیش از اینش- فقط به این دلیل است که او در منظر این جماعت سرپرده‌تر، خودی‌تر و سیاست‌بازتر است.

 

حداقل بعد از مدیریت قالیباف این را می‌فهمیم که مدیریت یک کلان‌شهر، یک کلان‌مرد و کلان‌مدیر می‌خواهد، نه خرده‌مدیر و چهره‌ی تزئینی.


 

.قسمت دوم: نوشته شده در 25اسفند 1396

ظاهرا هفته گذشته من در اتفاقی عاشقانه و خارق‌العاده داشتم به همان چیزی فکر می‌کردم که محمدعلی نجفی فکر می‌کرد.

اینکه واقعا چه دورۀ مفتضحی شده این دورۀ شهرداری؛ اینکه ادارۀ شهر بزرگی مثل تهران کار امثال من و نجفی نیست. نشان به این نشان که پس از اینکه من متنم را منتشر کردم نجفی هم در حرکتی عاقلانه استعفا داد.

 

البته تبلیغات‌چی‌های اصلاح‌طلب طبیعتا کاری به بود و واقعیت ماجرا و فکر دوتاییِ من و نجفی نداشتند. آن‌ها برای این تربیت شده‌اند که چگونه هر اتفاقی در هرکجای جهان بیفتد را طوری بازنمایی کنند که انگار موفقیتی دیگر یا مظلومیتی دیگر برای هم‌حزبی‌هایشان بوده است. به همین‌ خاطر تیترها و عکس‌هایی را برای استعفای مفتضحانه نجفی برگزیده‌اند که اگر کسی با فضای سیاسی ایران آشنا نباشد -چنانچه عرض شد- فکر می‌کند صاحب عکس هنگام جان‌فشانی در حومه ادلب یا لاذقیه به شهادت رسیده است، یا وقتی شهروندان تهران زیر بوران برف یا انبوه آلودگی یا استرس زلزله گرفتار بودند، جناب شهردار خود را به وسط میدان رسانده و حتی پیرمرد باغبانی را که زیر گاری گرفتار شده بوده با نیروی شگفت و روحیۀ جهادی خود نجات داده! (یک روزدر مادلن! یک روز در تهران!)


 

با این‌حال من و نجفی که خودمان می‌دانیم اوضاع از چه قرار است. می‌دانیم ماهی مرده را هر وقت از آب بگیریم خدمتی کرده‌ایم به سلامت آب. می‌دانیم که در این مدت هواداران آتشین اصلاح‌طلبان هم چقدر از اوضاع شهر خشمگین بودند. می‌دانیم تیتر «تنهاترین شهردار» روزنامه آفتاب یزد چقدر شوخی است برای شهرداری که دولت و مجلس و شورای شهر و رسانه‌‌های اجاره‌ی و زنجیره‌ای پشتش هستند. می‌دانیم این قالیباف بود که در زمان شهرداری‌اش دوتا رئیس جمهور علیهش بودند و از سر رقابت با قلدری بودجه‌اش را قطع کرده بودند، نه نجفی. من و نجفی خودمان می‌دانیم تا همینجایش چقدر ختم به خیر شده.  حالا اگر روزنامه آرمان جازدن نجفی را با تیتر «نجفی جا نزد» اعلام کرده و روزنامه اعتماد با تعبیرِ «رانده از بهشت»، کنار‌ه‌گیری مفتضحانه را به کنارگذاشته‌شدنِ مظلومانه تحریف کرده به بلاهت خودشان و هوادارانشان خندیده‌اند.

 

آقای نجفی و حامیانش علت استعفا را «بیماری» عنوان کرده‌اند. وقتی این خبر را شنیدیم یاد دیگر استعفاهای نجفی افتادیم که دلیل آن‌ها هم بیماری عنوان شده بود. از جمله استعفا از سازمان میراث فرهنگی پس از افتضاحاتی چون شیردال تقلبی .  اگر این سخن راست باشد -که از منظری هم هست-  سوال این است که چرا اصلاح‌طلبان برای مسئولیت‌‌های خطیر که هر لحظه‌اش هزینه‌ای ملی دارد، اصرار بر استخدام افراد بیمار دارند؟ یعنی این جماعت دربرابر منافع سیاسی و حزبی درصدی هم برای منافع ملی ارزش قائل نیستند؟!

 

قسمت سوم: 19فروردین

نجفی در توضیح علت استعفایش گفت: حفظ مسئولیت با این بیماری خیانت در امانت است و اگر با این وضعیت عهده دار مسئولیت شهر باشم، به شهر لطمه می‌خورد. از دوستانم در شورا تقاضا دارم این موضوع را به مسائل سیاسی ارتباط ندهند؛ اصلی‌ترین علت تقاضای بنده بیماری است.

 

قسمت چهارم: 19فروردین

در پنجاه و دومین جلسه شورای شهر تهران ، نمایندگان مردم به استعفای نجفی رای منفی دادند تا نجفی همچنان سکان شهرداری تهران را به دست داشته باشد. در اولین جلسه رسمی امروز شورا اعضا با 16 رای مخالف و 4 رای موافق استعفای نجفی را نپذیرفتند.

 

قسمت پنجم: 20فروردین

شهردار تهران به توصیه پزشک معالج خود مجددا استعفا داد!


قسمت آخر: 21فروردین

پنجاه و سومین جلسه شورای شهر تهران با موضوع بررسی مجدد استعفای محمد علی نجفی شهردار تهران در غیاب شهردار برگزار شد.جلسه علنی، استعفای نجفی درنهایت با 15 رای موافق، 5 رای مخالف و یک رای سفید پذیرفت و سمیع الله حسینی مکارم سرپرست شهرداری تهران شد.


  • حسن صنوبری
۳۰
ارديبهشت

خطابی با نخبگان هوادار آقای روحانی در انتخابات ۹۶

  • حسن صنوبری
۱۳
اسفند

اگر فرصت مطالعه ندارید، بیان اجمالی و خلاصۀ این نامه همین یک سطر است:
دعوت به تأمّل در معنای دقیق واژه‎هایی چون «نماینده» و «پروانه».

***

و اما بیان تفصیلی نامه:

خانم پروانه سلحشوری
نماینده منتخب دهمین مجلس شورای اسلامی

سلام بر شما

من به شما رأی ندادم. اصلاً شما را نمیشناختم. اما پیروزیتان را تبریک میگویم و شما را نمایندۀ خود میدانم، چون ایرانی و -بهویژه- جزو شهروندان تهران هستم. پیش از نگارش نامه خواستم جستجویی اینترنتی را برای آشنایی بیشتر با شما آغاز کنم، اما در همان ابتدای کار پشیمان شدم و ادامه ندادم. گفتم بگذار این نامه را بی پیشداوریهای سیاسی و با بیشترین حسن ظن ممکن بنویسم.


بعضیها شاید فکر کنند «نماینده» یعنی وکیل و وصی. اما نماینده در زبان فارسی یعنی نمایانکننده، نمایشدهنده، آشکارکننده و نشاندهنده.[1] بنابر این کسی نمایندۀ مردم ایران است که با رفتار و گفتار خود، نشاندهندۀ فکر، فرهنگ، آیین، اندیشه و شخصیت مردم ایران باشد؛ هرچند در جایگاه نمایندگی نباشد. بیشک نمود بارز این فکر و فرهنگ و آیین و اندیشۀ مردم ایران در عقیدۀ استوار این مردم به «اسلام» است. شما هم به عنوان نمایندۀ مردم ایران و مجلس شورای اسلامی نخست باید «نشاندهندۀ» انسان ایرانی و فرهنگ اسلامی باشید و سپس وکیل و کارگزار ایشان در امور مجلس. دیدهایم بسیار کسان را که به خاطر حسن ظن و اعتماد مردم خوشقلب بر کرسیهای مجلس نمایندگی تکیه زدهاند اما نمایندۀ مردم ایران نبودند، بلکه نمایندۀ خود و به دنبال خودنمایی بودند. به جای منافع ملی و مذهبی، به منافع فردی، خانوادگی، حزبی یا جناحی خود اندیشیدهاند؛ اینان هرگز نمایندگی را درس نگرفتهاند و هیچگاه در این مدرسه «مدرّس» نمیشوند. مدرّسی که یادش جاودان و عزیز در قلب من، شما و مردم بوده و خواهد بود (شاید شما هم مثل من -مخصوصاً اکنون که در کسوت نمایندگی هستید- چندوقت یکبار سراغ از کتاب «گنجینۀ خواف» او و شرح رنجهایش بگیرید...) باری، خودنما، نمایندۀ مردم ایران نیست، هرچند رأی لازم را به دست آورده باشد، او خودنماینده است؛ و ای خوشا آنکه مردم ایران اسلامی را در حرف و عمل نماینده است.

و اما بعد، برویم سراغ حرف و دعوی اصلی که دعوا هم نیست، درد دل است.

به تازگی فیلم کوتاهی از مصاحبۀ شما با یک رسانۀ ایتالیایی[2] (طبق روایت رسانه‎های داخلی) منتشر شد که شادیآور نبود. اما من در آن فیلم یک نکتۀ مثبت در شما دیدم به نامِ صداقت. «النجاه فی الصدق» .صداقت بسیار زیباست و در آن فیلم در چهرۀ شما چراغ روشن کرده بود. پس از انتشار فیلم و واکنشهایی که در پی داشت، شما در گفتگویی با یک خبرگزاری[3] نسبت به آن فیلم توضیحاتی را گفتید و نسبت به واکنشها واکنشی دادید که صداقت زیادی نداشت، اما یک نکتۀ مثبت دیگر داشت به نام ادب. ادب خیلی مهم است، شما در مقابل جرحیهدار شدن احساسات دینی مردم، مسئولانه برخورد کردید، هم اینکه سریع توضیح دادید، هم عذرخواهی کردید و هم نظر صریح خودتان را درمورد یکی از موارد مطروحه در آن فیلم، یعنی قانون و شریعت حجاب اسلامی بیان کردید و حتی بر کاملتر بودن حجاب «چادر» تأکید کردید. مخصوصاً در این روزها که روزهای سوگواری مسلمانان بر بانوی بانوان جهان، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است این اقدام اصلاحگرانه و اصلاحطلبانۀ شما بانوی مسلمان بسیار بهجا و درست بود، از منظر اخلاقی و معنوی. از نظر دنیایی و سیاسی هم  تاحد زیادی توانست ابتکار عمل را از منتقدان سیاسی فیلم شما بگیرد.

باری، از فضیلت ادب به فضیلت صداقت بازگردیم. با همه قدردانی و تشکری که در دل و بر زبان نسبت به ادب شما و آن توضیح خوب دارم، به خاطر تناقضهایی که بین آن فیلم و آن متن وجود دارد، موضوع صداقت برایم خدشهدار شده، مخصوصاً درمورد متن توضیحی. لذا هم به شکنندگی صداقت در متن توضیحی میپردازم هم به اشکالات اعتقادی و حیثیتی مندرج در فیلم. گفتنی‎ست سخنان من اولاً وظیفۀ خیرخواهیام نسبت به خواهر مسلمانم و سپس درد دلم با نمایندهام در مجلس است و در یک وبلاگ شخصی منتشر میشود.


 نخست

در آن خبر  از شیوۀ نادرست تدوین و منقطعشدن فیلم و همچنین انتشار ناقصش توسط رسانۀ خارجی گفتید:
« ...ضمن ابراز ناخرسندی شدید از شیوه تدوین مصاحبه و منقطع کردن سخنانش توسط رسانه مذکور ...»
«...شیوه تدوین مصاحبه بنده توسط آن رسانه خارجی، امری مذموم و غیراخلاقی است»

  • اولاً فیلم تدوین و منقطع نشده است و به اصطلاح اهالی دوربین، یک «کات» هم نخورده است. نبودن کات و برش ثابت میکند سخن شما پیش و پس نشده یا چیزی از میانهاش کم یا به میانهاش افزوده نشده است. (اما تا اینجای کار احتمال ناقص بودن فیلم و حذف ابتدا یا انتهایش وجود دارد)
  • ثانیاً حتی به نظر نمیرسد این فیلم فیلم ناقصی باشد و مثلاً در نسخۀ اصلی و سانسور نشده، شاهد سخنان انقلابی و اسلامی پررنگ و شجاعانۀ شما هم باشیم. چرا؟ به دو دلیل،
    • یکم: سیر روایی مصاحبه بیکم و کاست است. به خاطر کاتنخوردن -که در سطر قبلی گفتیم- مطمئن میشویم چیزی از میانۀ سخنان شما حذف نشده است، همچنین نکتۀ دیگر پیوستگی بحثهاست. از طرفی این فیلم با نمایی که شما خود را معرفی میکنید آغاز میشود و با تشکر پرسشگر از انجام مصاحبه توسط شما پایان مییابد. بنا بر عرف معمول ساختار یک مصاحبۀ سرپایی، خیلی بعید به نظر میرسد پیش از سلام و پس از خداحافظی هم صحبتی بوده باشد.
    • دوم: به احتمال زیاد اگر شما سخنان حذفشدۀ مهمی داشتید، به جای ارائۀ این توضیحات، به آنها اشاره میکردید و میگفتید چنین و چنان هم گفتهام و منتظرم کاملش منتشر شود. اما فکر میکنم تصدیق میفرمایید که حرف خاص دیگری اصلا گفتهنشده تا به آنها اشاره شود.

درد دل من این است: کاش به عذرخواهی بسنده میکردید و بحث تدوین و... را مطرح نمیکردید.


دوم

در فیلم هیجان زیادی را در چهرۀ شما میبینیم، نمیخواهم بگویم شما در مصاحبه با آن رسانه ذوقزدهاید و متانت را کامل کنار گذاشتهاید، اما بهنظر میرسد نشاط شما و تمایلتان به ایجاد صمیمیت با پرسشگر باعثشده در سخنانتان «آنچه غربیها بیشتر میپسندند» را بر «آنچه غربیها بیشتر باید بدانند» ترجیح دادهاید. نمیدانم این از شدت صداقت شما (و نمایندۀ اعتقادات غلط شما) است یا از سر مصلحتسنجی شما (با نتیجۀ عدول از ارزشهای انسانی و اسلامی). اما هرچه بوده با کرامت یک ایرانی مسلمان که برای هویت خویش ارزش قائل است و معنای ایران و اسلام را میداند سازگار نیست. کسی که چنین باشد، از هویت خویش در مقابل دیگران نهتنها خجالت نمیکشد که دفاع هم میکند. مگر اینکه اعتقادی به این هویت نداشته باشد و استدلالی دربارهاش.

بیشتر واکنشهای رسانههای منتقد شما به سخنان شما دربارۀ حجاب بوده است. من -بنابر آنچه در پاراگراف قبل گفته شد- موضوع را مبناییتر میدانم و ابتدا به بخشهای دیگر میپردازم. در بخشی از مصاحبه پرسشگر میپرسد:

«میگویند هنوز سهمالارث و دیۀ زن با مرد برابر نیست»

شما میفرمایید «بعضی از حقوق اسلامی هستند که باید دربارهاش صحبت بشود و ما باید درموردشان مذاکره کنیم»

من معنای این پاسخ شما را خوب نمیفهمم. شاید میخواستید پرسشگر هم نفهمد. منظور از «مذاکره» مذاکره با چه کسانی است؟ با غربیها؟ با آمریکا مذاکره کنیم که -مثلا در ازای رفع تحریم بیشتر- کدام احکام دینیمان را داشته باشیم و کدام را نه؟ یا شاید مذاکره با قرآن؟ که کدام آیات شما خوب است و کدام بد؟ اگر اینها باشد که اوضاع خیلی طنزآمیز میشود. اما اگر اینها نباشد -که بعید هم میدانم باشد- و فقط با یک پاسخ سرسری و برای سر کار گذاشتن پرسشگر غربی بیچاره مواجه باشیم هم وضع خیلی خوب نیست.

درد دل من در این بخش این است: کاش خیال پرسشگر بیچاره را راحت میکردید: بله سهم الارث و دیه بین زن و مرد برابر نیست، چون این حکم اسلام است، چون  ما مسلمانیم و حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام... . باری، این سه توضیح را هم میافزودید:

 

  • اولاً عدم تساوی عمومیت ندارد و در بعضی شرایط تساوی است.
  • ثانیاً عدم تساوی در بحث دیه و حق الارث، به معنای عدم تساوی در کرامت انسانی نیست، چه اینکه حق تعالی فرمود: «انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی»[4] و فرمود: «انّا خلقناکم من ذکر و انثی ... ان اکرمکم عندالله اتقاکم»[5]
  • ثالثاً سهم الارث و دیۀ زن و مرد مساوی نیست، ولی عادلانه و به حق است. یعنی در این بخش به فلسفۀ احکام میپرداختید: در اسلام اگر آندو امر بین زن و مرد مساوی نیست، وظیفۀ اقتصادی این دو هم باهم مساوی نیست. زن وظیفهای ندارد و تمام وظائف با مرد است. از مرد دیه کمتر گرفته میشود و به مرد ارث بیشر میرسد چون به جز زندگی خودش باید زندگی زن و فرزندان را هم بچرخاند. زن وظیفۀ خرجی درآوردن خرجی، نفقه دادن، خمس دادن، زکات دادن (و حتی وظائف ظاهرا غیراقتصادی دیگر از جمله: جهاد) را ندارد.

میشد به عنوان یک مسلمان اینها را بگویید. نه اینکه آن پاسخ عجیب را بدهید، بعد بگویید «ما برای مبارزه اینجاییم»، «مشکل اصلی زنان قوانین است» و -در مقابل بیگانگان بگویید- «زنهای اصولگرا حامی مردان هستند و اصلا زن نیستند». که انگار داستان داستان تقابل اسلامگرایی و اسلامزدایی است.


سوم

در بخشی دیگر یکی از مهمترین مشکلات امروز زنان ایرانی را خشونت علیه ایشان عنوان کردید. قطعا خشونت علیه زنان وجود دارد و قطعا شما به عنوان نمایندۀ مجلس باید در مبارزه با این موضوع فعال باشید. اما عنوان اینکه خشونت علیه زنان از اصلیترین مشکلات امروزی است آنهم در مصاحبه بایک رسانۀ غربی -که دوست دارد چنین چیزی را بشنود و تبلیغ کند- کار پسندیدهای نیست. چرا؟ به سه دلیل:

  • یک: واقعا بعید است در جامعۀ ایرانی با آنهمه میراث فرهنگی و تمدنی، خشونت علیه زنان مشکل اصلی باشد. مشکل هست، غیرقابل قبول هم هست، ولی مشکلات دیگری بر این مشکل اولویت و ارجحیت دارند -و بعضی بسترساز آن هستند-. مثل فقر و مشکلات اقتصادی؛ موانع مربوط به ازدواج؛ طلاق و مسائل پیرامونیاش؛ حمایتنشدن زنان سرپرست خانوار؛ حمایتنشدن زنان در قالب یک زن خانهدار و یک مادر؛ مشکلات زنان شاغل و موضوع تعدد نقش؛ نبود برنامهریزی لازم برای آیندۀ اقتصادی، فرهنگی و خانوادگی زنان محصل؛ مشکلات اجتماعی و فرهنگی زنان در نفس مسئلۀ ادامۀ تحصیل بیهدفگذاری صحیح و آیندۀ روشن و ...
  • دو: رسانههای غربی و دشمنان مردم ایران هر روز از خشونت علیه زنان و موارد اینچنینی سخن میگویند. هم حقایق را میگویند، هم چندین برابر دروغها را. پس سخن شما سخن تازه و نشنیدهای برای ایشان و آورندۀ آگاهی نبود و شاید فقط صحه گذاشت بر تمام اخبار قبلی (اعم از راست و دروغ). کاش چیزی را میگفتید که نمیدانستند و خوب بود میدانستند. برای حیثیت جامعۀ ایرانی.
  • سه: بیاندیشیم در کجای جهان مشکل خشونت علیه زنان وجود ندارد؟ فکر میکنید همانطور که رسانههای سیاسی و فیلمهای تجاری غربی میگویند خشونت علیه زنان مختص مسلمانان و شرقیهاست؟ آیا در آمریکا و اروپا وجود ندارد؟ آیا در ایتالیا -کشور مصاحبهکننده با شما- وجود ندارد؟ میدانستید قتل زنان و خشونت علیه زنان  در ایتالیا بیداد میکند؟[6] میدانستید طبق آمارهای خودشان میزان خشونت علیه زنان در ایتالیا با میزان خشونت علیه زنان در کل اروپا برابری میکند؟[7]

درد دل: من اگر جای شما بودم میگفتم بله در ایران هم مثل خیلی از کشورهای دیگر متاسفانه خشونت علیه زنان وجود دارد و من برنامهای عملی برای مبارزه با آن دارم، اما شاید مشکلات اصلی و دامنهدار زنان در امور دیگر مثل فرهنگ، اقتصاد و برنامهریزی باشد. همچنین این خشونت در مقایسه با کشورهای منطقه (مثل کشورهای عربی) و همپیمان شما و شاید حتی کشور خود شما بسیار کمتر است.

 

چهارم

مسئلۀ آخر مسئلۀ حجاب است. فحوای کلیای که از سخنان شما در فیلم مصاحبه برداشت میشود با آنچه در توضیح گفتید مطابقت نمیکند. در توضیح فرمودید: « آنچه که منتشر شده تنها بخشی اندک از گفتگوی بنده با خبرنگار مذکور بود. متاسفانه این رسانه نتوانسته یا نخواسته که دیدگاه کامل بنده درباره موضوع حجاب را پوشش دهد» طبق آنچه در بخش نخست برایتان نوشتم اینکه گفتگو طولانیتر باشد به سختی قابل تصور است و در نتیجه به نظر نمیرسد رسانۀ مذکور نتوانسته باشد و نخواسته باشد دیدگاه کامل شما را در این زمینه بیان کند. شما خودتان در این دو گفتار، دو ادبیات متفاوت را برگزیدهاید و مشکل من اینجاست که که این دو ادبیات متناسب با مخاطب و رسانه متفاوت شده است. در گفتگو با رسانۀ خارجی راحت گفتهاید طبیعت پیشرفت و توسعه به حذف قوانین مربوط به حجاب اسلامی میانجامد و در گفتگو با خبرگزاری داخلی و پس از انتقاداتی که به شما مطرح شده، از اهمیت حجاب در اسلام و ضرورت رعایت آن طبق قانون سخن گفتهاید. من ترجیح میدادم شما به حکم صداقت، به جای متهمکردن رسانۀ خارجی بیچاره، سخن خود را منکر نمیشدید. این طریقت صداقت است و البته که دشوار است.

در این زمینه دو درددل دارم:

  • درددل اول این است که کاش
    • اولاً میگفتید حجاب یک اصل اسلامی است و ما مسلمانان موظف به آن هستیم نه مختار. «که زن باید کاملاً درک کند که حجاب او تنها ‏مربوط به خود او یا مرد سرپرست او و یا حتی خانواده وی نیست تا بگوید من از حق خودم صرف‏نظر کردم، مرد بگوید ‏من راضیم و یا اعضاى خانواده رضایت دهند، بلکه حجاب زن، حقى الهى است».[8]
    • ثانیا به عنوان یک مسلمان از اسلام دفاع میکردید. مثل موضوع دیه و حق الارث، کاش فلسفۀ اسلام درمورد حجاب را میگفتید. میگفتید اسلام برای حفظ آرامش و امنیت روانی و جانی زن و مرد حکم به حجاب کرده است. کاش سخنان امام خمینی را دربارۀ این موضوع برایشان میگفتید: «زن هرگز با مرد فرقى ندارد. آرى در اسلام زن باید حجاب داشته باشد، ولى لازم نیست که چادر باشد. بلکه زن مى ‏تواند هر لباسى را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند. ما نمى ‏توانیم و اسلام نمى ‏خواهد که زن به عنوان یک شىء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام مى‏ خواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانى جدى و کارآمد بسازد.»[9] حالا که بحث حفظ زنان شد و در بخش قبلی موضوع خشونت علیه زنان هم مطرح بود و پرسشگر شما هم ایتالیایی، خانم سلحشوری! میدانستید همین دو سه سال پیش کشیش مشهوری در ایتالیا (دون پیرو کورسی) عامل اصلی خشونت علیه زنان در ایتالیا را  لباسهای نامناسب زنان عنوان کرد؟[10]
  • انتقاد دوم و اصلیام این است که من مشکلی ندارم شما درمورد حجاب متفاوت فکر کنید، مشکل اصلی این است که حس میکنم شما اینگونه طرح کردن موضوع حجاب را بیشتر برای مراعات حال غربیها و جلب رضایت و پسندشان فرمودید، همینطور دیگر مسائل را، حالآنکه خدا سزاوارتر است که از سوی ما مراعات شود. اگر انگیزه عشق و محبت و تعبد است، خدا پروردگار و مالک و روزیدهنده و عزتدهندۀ ماست. غرب به ما نه روزی میدهد نه عزت. اگر انگیزه ترس باشد، خدایی که بازگشت ما به اوست سزاوارتر است به ترسیدن «الله احق ان تخشاه»[11]

آن زمان البته شما نمایندۀ مردم نبودید، نامزد بودید. از این به بعد بسیار مهمتر است. من یکی که دوست میدارم نمایندگانم واقعا نمایندگان ایران اسلامی باشند و خیلی شاد میشدم اگر خانم پروانه سلحشوری -فارغ از نمایندگی- حق اسمش را دستکم ادا میکرد و ادا کند. پروانه و سلحشور هردو در زبان فارسی معنایی زیبا و شبیه بههم دارند، پروانه یعنی «پروا+نه» و سلحشور یعنی «دلآور و جنگاور». خدا کند پروانه سلحشوری در کسوت نمایندگی به حکم پروانگی پروای غیر خدا نداشته باشد و به حکم سلحشوری غیورانه و شجاعانه با رسانۀ بیگانه سخن بگوید «ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی»[12] سخن این نیست که مذاکره و گفتگو از میان برداشته شود یا با زبان تهدید و تکبر و دشمنی با دیگران سخن بگوییم، بحث این است که برای جلب رضایت دیگری خود را نفی نکنیم. هم منطقی سخن بگوییم هم مسلمانانه و شرافتمندانه. به همین خاطر نگفتم به جای کوتاهآمدن از هویت فرهنگی خود، عصبانی شوید و شعار بدهید، عرض کردم کاش دلایل منطقی و فلسفههای احکام را بیان میکردید.



نامه را با دو آیه از قرآن کریم به پایان می
برم:

«من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا»[13]

«فلا تخشوا الناس و اخشون ولا تشتروا بآیاتی ثمنا قلیلا و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الکافرون»[14]


 پ ن: در عرصۀ سیاست اسم‎های شناخته‎شده و سابقه‎دار نام خود را با فعالیت‎هایشان تثبیت کرده‎اند و خیلی نمی‎توانند در این امر تغییری به وجود آورند، اما هر اسم جدید، امید و نوید یک اتفاق جدید است و صاحبش می‎تواند فراتر از لیست و جناح، نمایندۀ همۀ ملت ایران باشد.
انشاالله که مجلس دهم این امیدها را ناامید نکند.



[2] در سایت‎های مختلفی از جمله «آپارات»

[4]  قرآن کریم، سورۀ آل عمران

[5]  قرآن کریم، سورۀ حجرات

[7] مقالۀ «غرب و خشونت علیه زنان» نوشتۀ نوید رسولی. نویسنده در این مقاله با استناد به آمار رسمی به موضوع خشونت علیه زنان در غرب بویژه در ایتالیا پرداخته است.

[8]  کتاب «زن در آیینه جمال و جلال» نوشتۀ آیت‎الله جوادی آملی

[9]  جلد پنجم «صحیفۀ نور» بیانات امام خمینی

[11]  قرآن کریم، سورۀ احزاب

[12]  دیوان حافظ

[13]  قرآن کریم، سورۀ فاطر

[14]  قرآن کریم، سورۀ مائده


  • حسن صنوبری