در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

https://bayanbox.ir/view/1326859636024484355/MohammadJavad-Mohabbat.jpg

 

مثل گلی مثل پونه‌های بهاری

مثل دلی تاب انتظار نداری

 

مثل صدای ستاره، مثل نسیمی

مثل عبور خیال، خاطره‌واری

 

مثل هوا لازمی برای تنفس

مثل سکوت اختیاربخشِ قراری

 

مثل گیاه جوان، طراوت محضی

مثل نگاه دو دوست، عاطفه‌باری

 

جلوهٔ برقی: که در ظلام بتابی

مژدهٔ ابری: که بر کویر بباری

 

غنچه دهان واکند به آیهٔ آمین

دست دعایی اگر ز سینه برآری

 

سایهٔ تشویش کم شود ز حضورت

گر تو به امواج نور دل بسپاری

 

گوهر راز تو بود و درج محبت

از چه امانت به دوست وانگذاری؟

 

امروز سرزمین ایران و ادبیات ایران و ذهن ایرانی شاعری را از دست داد و امانتی را به دوست سپرد که تجسم لطافت و صمیمیت و مهر و محبت بود. مثل محمدجواد محبت کم داشتیم و داریم. جمع خلاقیت ادبی و نبوغ شعری بود، با سلامت شخصیتی و سادگی زیستی. اهل دنیا نبود، اهل زد و بند نبود، اهل جاه طلبی نبود، اهل تکبر نبود، جلوه‌گر و بازیگر و وطن‌فروش و دین‌فروش نبود، دنبال شهرت و قدرت نمی‌دوید، خودنمایی هرگز نداشت و به جایش بسیار خودشناسی داشت. اگر در روزگار ما شاعرانی شایستهٔ عنوان عرفانی «بابا» بودند -آنگونه که باباطاهر بود- امثال محبت و استاد شهریار بودند که اهل معنویت و لطافت و صداقت و عرفان و دنیاگریزی و گوشه‌گیری بودند؛ نه فلان مدیر-شاعرِ شیاد که ساده‌دلان را نردبان  جاه‌طلبی‌های ناتمام و حقیرانه‌اش می‌کند.

 

 استاد محمدجواد محبت پیش از انقلاب با دریافت جایزۀ فروغ فرخزاد در شعر نو قدرت ادبی‌اش را ثابت کرده بود و با سوزاندن آن جایزه در خلوت، قدرت روحی‌اش را.

 

او اهل گریه بود، و اهل سجاده و نماز، و اهل گل و گیاه، و اهل فروتنی و تواضع، و اهل توحید و مناجات و اهل انتظار و عشق به امام آخرالزمان

به جز شعرهای اخلاقی و انسانی، شعرهای اهل بیت زیبا هم زیاد داشت، برای همۀ معصومان

 

کسی که جان عزیزش، عزیز،‌ پیشِ خداست

به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست

 

اما شاید شعرهایی که برای خدا و شعرهایی که برای امام عصر سروده لطیف‌تر باشند و دریغ که چنین منتظرانی را هم به لب آمد نفس و شه خوبان از راه نرسید

 

زمانی آرزو کرده بود:

تنگ شد عرصه بر جهان، ای کاش

منتقم، کار را شروع کند

 

و گفته بود:

قسم نمی‌خورم امّا به جان منتظران

چراغ روشن آن انتظار در راه است

 

و گفته بود:

که آن سلالۀ خوبان معدَلَت‌گستر

رسد به داد دل مردم عدالت‌خواه

 

و غمگنانه گفته بود:

برای آمدنت، گریه، ردّ پا بگذاشت

چه طاقتی است مگر در دل شکیبایت؟

 

و سرانجام دل‌شکسته سرود بود:

ای راحت دل‌های پریشان، نرسیدی

ای فصل بهارانۀ ایمان نرسیدی

خواندند تو را گریه‌کنان، مردم گریان

گفتند که بشتاب و شتابان نرسیدی

هر جمعه دعا از لب مشتاق شنیدی

محروم تو ماندند و به ایشان نرسیدی

روز آمد و شب رفت و زمین گشت و زمان گشت

آمین دعا بودی و یک آن نرسیدی

تا عمر ثمر آرد و تا بخت گشایش

ای روشنی چشم، به یاران نرسیدی

با یاد تو آغاز شد این گریۀ مکتوب

ای حسرت دیدار به پایان نرسیدی

 

امید که اکنون مشمول توجه ویژهٔ امام عصر سلام الله علیه باشد و صبح ظهور از جادۀ روشن رجعت برگردد.

 

 

نظرات  (۱)

  • فاطمه قلی‌پور
  • رحم الله...

     

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">