خطابی با نخبگان هوادار آقای روحانی در انتخابات ۹۶
خطابی با نخبگان هوادار آقای روحانی در انتخابات ۹۶
هنوز اخبار رسمی اعلام نشده است، اما عموما اخبار غیر رسمی در دقیقه نود حکم اخبار رسمی را دارند.
گویا روحانی چهارسال دیگر به سخنان شور انگیزش برای ما ادامه خواهد داد. تبریک به هوادارانش.
شهید یعنی گواه. گاهی خدا شهیدانش را به عنوان و گواه و شاهد به سوی ما میفرستد تا برای آنچه انجام میدهیم نزد او حجتی داشته باشیم.
و این گواهان نیز با پیراهن سرخ خود روزی گواهی خویش را یادآوری میکنند
به نظر من، انتشار فیلم «دوئل حسن روحانی با شهید چمران» در ساعات آخر تصمیمگیری خود یکی از این گواهیهاست. به شرطی که گوشی برای شنیدن، چشمی برای دیدن و انصافی برای فهمیدن باشد در ما. شهیدان هنوز با ما در گفتگو هستند.
این سه یادداشت کوتاه را پشت سر هم پس از مناظره نخست نوشتم:
دیروز وقت ناهار به رفقا هم گفتم:
کاش احمدینژاد میآمد
و همه میرفتند
جز روحانی.
همۀ این آدمهایی که محاسن و تواناییها و امیدواریهای ناتمام و نیمبندی دارند میرفتند
که یک قطره هم عذاب وجدان نداشته باشیم
فقط احمدینژاد و روحانی میماندند
مرد و مردانه
خشن و بیرحمانه
آنگاه دوئل آغاز میشد
با تمام قدرت و بی هیچ ملاحظهای
اما یک دوئل سهنفره
بین احمدینژاد و روحانی و رأی_سفید
و ما همه میشدیم طرفداران سومی
ستاد میزدیم برایش
پویش مردمی درست میکردیم برایش
بیانیههای اول تا بیستم را تنظیم میکردیم برایش
همه جدیجدی پای کار میآمدیم
علی میگفتیم
اصلا خودم هم میشدم رئیس ستاد
کاری میکردیم آرای سفید از آرای این دو سخنران قهّار بیشتر میشد
و انتخابات میرفت به دور دوم
باز رأی سفید اول میشد
میرفت دور سوم
باز رأی سفید
دور چهارم ... الی آخر
تا از رو میرفتند این تندیسهای پولادین اعتماد به نفس
و یک انتخاب بیاشتباه و بیپشیمانی داشتند این مردم
ولی خارج از شوخی بهنظرم با پشتیبانی ما رأی سفید میتوانست این کار را بکند. چنانچه یکبار هم بر کروبی پیروز شده بود.
به جای رأی سفید گزینههای دیگری هم البته هستند. مثل فامیل دور و پسرعمه زا
دیگر تصمیم نهایی با جمنا
بخش نخست
از جدیترین گزینههای باورمندان به اندیشهی سیاسی اسلام و حضور سیاسی اجتماعی اسلام برای انتخابات ، آقای رئیسی است. اما کدامشان، آیتالله رئیسی؟ دکتر رئیسی؟ حجه الاسلام رئیسی؟
یا هو ، یا من لا هو الا هو
سی و سه روز مانده به انتخابات . به روزی که ما با همین دستهای بهظاهر کمرمق و کمتوان ِ خود تاج سنگین دولتمندی را بر سری میگذاریم.
روزی که ظاهرا سرنوشت چهارسال و باطنا سرنوشت سی چهل سال آینده را به دست کسی میسپاریم.
شاعر جماعت، درویش جماعت، اهل فرهنگ و هنر جماعت را چه خوش آید؟ «فراغتی و کتابی و گوشهی چمنی». غزلی سر بیندازیم. بهارنارنجی دم کنیم. نغمهای گوش کنیم. حکایتی بخوانیم. عودی دود کنیم. رمانی باز کنیم. سینمایی برویم. فالی بزنیم. چشمی بدوانیم. نقشی بزنیم. بانگی برآریم. هویی بکشیم...
اما مسلمان محمد (صل الله علیه و آله و سلم) و شیعهی علی (علیه صلوات الله) را -حتی اگر شاعر و درویش و فرهنگی و هنری هم باشد- از سیاست و جماعت گریزی نیست. نه مگر این سیاست، امری از اعلی امور الهی و شأنی از افضل شئون اسلامی است؟ نه مگر این منبر، منبر محمّد مصطفی و این ردا ردای علیّ مرتضی است؟!
دشوار و هولناک و خطیر و شگرف دامگها، که بر عهدهی من و توست که منبرنشین آن منبر و رداپوش آن ردا را بشناسیم و برگزینیم و به دام درنیفتیم. آنهم در مقام اکتشاف و گزینش. نه اختراع و آفرینش.
باری اگر زندیک و زندیق و گبر و دهری و ملحد و کافر هم باشد آن اهل فرهنگ و هنر، چارهای ندارد از سیاست. چرا؟ چون اگر فرهنگ و هنر هم نخواهند کاری با سیاست داشته باشند، سیاست خیلی با ایشان کار دارد. فرهنگ و هنر هیچگاه نمیتوانند در جزیرهای برای خود آزاد و رها باشند، مگر به خیال و توهم؛ چه اینکه سیاست همواره چتر خود را بر سر همه میگستراند.
پس:
بسم الله الرحمن الرحیم
اهالی فرهنگ و هنر و علوم و صنایع و فنون!
کتابخوانها! عینکیها! موپریشانها!
عارفان! عاشقان! زاهدان! درویشان!
همهی آنهایی که سیاست را دوست ندارید و فکر میکنید کارهای مهمتری هم در این عالم هست!
این یک ماه را یاعلی بگویید و سیاسی شوید و سیاسی باشید.
نه با احساس، نه با توهم، نه با کینتوزی یا منفعتطلبی شخصی و گروهی و خانوادگی و قومی و شهری و صنفی.
با عقل و به عدل و داد و تجربه و دانش و آگاهی.
امروز کلید عمارت امارت در دستان ماست. امروز امیریم، فردا باز دوباره مامور. اگر امروز معمار باشیم، فردا معمور هم خواهیم بود؛
هم ما، هم فرزندانمان، هم نسل و دودمانمان.
و در صورت غفلت و سستی، هم ما هم فرزندانمان هم نسل و دودمانمان،
همگی دود میشوند و دود!
یا رحمان و یا ودود!
این مطلب را در ایام حادثه پلاسکو در تهران نوشتم. بیش از دوماه پیش. بعد دیدم، در برابر حادثهای که فعلا رویداده این حرفها ارزش چندانی ندارد. شاید الآن که داریم به تنور سرد و بیبخار انتخابات نزدیک میشویم، زمانش فرارسیده. در چندروز اخیر اخبار زیادی هم درباره آمدن یا نیامدن شهردار تهران به میدان انتخابات منتشر شد. اینک آن یادداشت گردوغبارآلود: