شعر: «باهنر» در سوگ وزیر خارجه شهید حسین امیر عبداللهیان
خوشا سعادتِ همواره در سفر بودن
به سمت مقصد هستی گشودهپر بودن
پیامِ عشق به سرتاسر جهان بردن
کبوترانه بر این بام نامهبر بودن
لباس عافیت از جان خویش برکندن
همآشیان و همآغوش با خطر بودن
نخفتن از تبِ اندوه کودکانِ حصار
به داغ غربتِ سردار، خونجگر بودن
به پاسداری ایران خوشا صدفمانند
خوشا فدایی این مرز پرگهر بودن
ترازِ راستی و راستقامتی، چون سرو
خوشا که بر سر این خاک سایهور بودن
شگرف و شاد و شکیبا چو فرش ایرانی
چو شعر سعدی شیراز جلوهگر بودن
سخن ز خویش نگفتن، ز خویش بیخبری
از آشیانۀ خورشید با خبر بودن
نظر ز سیم و زر و مال و جاه پوشیدن
از ارتفاع جهان صاحبِ نظر بودن
خوشا به گفتۀ اغیار قدرنادیدن
ولی به دیدۀ جانان عزیزتر بودن
ز طعنههای حسودان خوشا نرنجیدن
به تیرهای عنودان خوشا سپر بودن
خوشا سکوت، خوشا عاشقی، خوشا اندوه
خوشا فراغت از این خاکِ فتنهگر بودن
***
«محال نیست رجایی شدن»، رئیسی گفت
به ما که باز نشد چشممان به تر بودن
تو نیز با هنر خویش یادمان دادی
محال نیست دگرباره: «باهنر بودن«
با یاد شهید مظلوم «حسین امیرعبداللهیان«
سلام جناب صنوبری،
جزاک الله خیراً.
خیلی زیبا و ارزنده بود،
لطفاً اگر ممکنه مصرع اول بیت دهم (قدرنادیدن) را اِعرابگذاری کنید.