در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۸
آذر

 

صبح بی‌خورشیدی بود این صبح که در استوری‌ها خبر درگذشت استاد سید قاسم موسوی قهار را دیدم.

امروز یکی از مهم‌ترین و ماندگارترین حنجره‌های این هنر آیینی، چونان دعاهای خویش زمین را وداع گفت و راهی آسمان شد.

 چنانچه سزاوار قدرشناسی دیرین ما ایرانیان در پاسداشت گنجینه‌های اصیل‌مان است، او نیز مانند هم‌تایان خویش _و برخلاف سلبیریتی‌هایی که جا بر سروچشم ما یافته‌اند_ در غربت و مظلومیت بار سفر بست؛ همین هفته پیش خبری که خواندیم «هنوز بیمه نبودن موسوی قهار در سن هفتاد و یک سالگی» بود. البته که حتما مسئولان فرهنگی در روزهای آتی ضمن حضور در مراسم خاکسپاری مرحوم موسوی‌قهار، با جدیت مشکلات و موانع مربوط به بیمه‌نشدن این هنرمند بی‌نظیر آیینی را بررسی و رفع می‌کنند!

هنر مناجات خوانی هنر پیشرفته و دیرین و در عین حال غریب و مظلومی است در ایران. هنری که هنر اتصال موسیقایی بین زمین و آسمان است. تبحر و توفیق در این هنر لوازم متعددی دارد. فرق یک مناجات‌خوان معمولی مثلا با یک مداح یا خواننده معمولی این است که اولی اگر در سه موضوع «قدرت نغمه‌پردازی و آهنگسازی»، «دانش متنی مطالعاتی و تبحر در فهم متن» و «بی‌آلایشی و صفای دل» کم داشته باشد، در همان ابتدای کار زمین می‌خورد. در این‌باب قبلا مفصلا نوشته‌ام و دیگر سرتان را درد نمی‌آورم. مهم این است که بدانیم این هنر در ایران و مخصوصا در تهران پیشینه و پسینه فراوان و ارزشمندی دارد که اگر در بلاد فرنگ به عنوان نوعی از موسیقی_بومی حضور داشت قدر و قیمت بیشتری می‌دید.

 اعتراف می‌کنم سحرهای ماه رمضان اگر می‌خواستم به آن دعای سحر معروف (اللهم انی اسئلک من بهائک...) گوش بدهم انتخاب اولم آوای مرحوم حاج عباس صالحی بود و بعد مرحوم موسوی_قهار. اما در همان سحرها یک دعای سحر کوچک دیگر را مرحوم موسوی‌قهار با تبحر و نغمه‌پردازی و سوز دل فراوانی می‌خواند که بدون آن‌ها روزه‌های نوجوانی من شروع نمی‌شد. دعایی که با این عبارات شروع می‌شد: «اللهم طهر قلبی من النفاق و عملی من الریا و لسانی من الکذب...» دعایی که از همان نوجوانی فکرمی‌کردم اگر در جامعه ما شنیده و فهمیده و خوانده شود هیچ سیاهی و پلشتی در این سرزمین باقی نمی‌ماند. و باید توجه کنیم این متن‌های عزیز از امتیازات بی‌نظیر دین اسلام و میراث شیعه است.

 

بشنویم این دو دعای زیبا را از استاد موسوی قهار:

  • دانلود دعای سحر کوتاهی با صدای استاد موسوی قهار : اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی مِنَ النِّفَاقِ وَ عَمَلِی مِنَ الرِّیَاءِ وَ لِسَانِی مِنَ الْکِذْبِ وَ عَیْنِی مِنَ الْخِیَانَةِ فَإِنَّکَ تَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ یَا رَبِّ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ النَّارِ هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَجِیرِ بِکَ مِنَ النَّارِ هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَغِیثِ بِکَ مِنَ النَّارِ هَذَا مَقَامُ الْهَارِبِ إِلَیْکَ مِنَ النَّارِ هَذَا مَقَامُ مَنْ یَبُوءُ لَکَ بِخَطِیئَتِهِ وَ یَعْتَرِفُ بِذَنْبِهِ وَ یَتُوبُ إِلَى رَبِّهِ هَذَا مَقَامُ الْبَائِسِ الْفَقِیرِ هَذَا مَقَامُ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِیرِ هَذَا مَقَامُ الْمَحْزُونِ الْمَکْرُوبِ، هَذَا مَقَامُ الْمَغْمُومِ [الْمَحْزُونِ‏] الْمَهْمُومِ هَذَا مَقَامُ الْغَرِیبِ الْغَرِیقِ هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَوْحِشِ الْفَرِقِ هَذَا مَقَامُ مَنْ لا یَجِدُ لِذَنْبِهِ غَافِرا غَیْرَکَ وَ لا لِضَعْفِهِ مُقَوِّیا إِلا أَنْتَ وَ لا لِهَمِّهِ مُفَرِّجا سِوَاکَ یَا اللَّهُ یَا کَرِیمُ لا تُحْرِقْ وَجْهِی بِالنَّارِ بَعْدَ سُجُودِی لَکَ وَ تَعْفِیرِی بِغَیْرِ مَنٍّ مِنِّی عَلَیْکَ بَلْ لَکَ الْحَمْدُ وَ الْمَنُّ وَ التَّفَضُّلُ عَلَیَّ ارْحَمْ أَیْ رَبِّ أَیْ رَبِّ أَیْ رَبِّ
  • دانلود دعای ماه رجب با صدای استاد موسوی قهار : یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ، وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ، یا مَنْ یُعْطِى الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ، یا مَنْ یُعْطى‏ مَنْ سَئَلَهُ، یا مَنْ یُعْطى‏ مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ‏ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً، اَعْطِنى‏ بِمَسْئَلَتى‏ اِیَّاکَ، جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَ جَمیعَ خَیْرِ  الْأخِرَةِ، وَ اصْرِفْ عَنّى‏ بِمَسْئَلَتى‏ اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَ شَرِّ الْأخِرَةِ، فَاِنَّهُ‏ غَیْرُ مَنْقُوصٍ مااَعْطَیْتَ، وَ زِدْنى‏ مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ * یاذَاالْجَلالِ ‏وَ الْاِکْرامِ، یا ذَاالنَّعْمآءِ وَ الْجُودِ، یا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ، حَرِّمْ شَیْبَتى‏ عَلَى النَّارِ

 

 

  • حسن صنوبری
۰۵
آذر

http://bayanbox.ir/view/1301381725218882199/%D9%86%D9%84%D8%B3%D9%88%D9%86-%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%84%D8%A7-%D9%81%DB%8C%D8%AF%D9%84-%DA%A9%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D9%88-%D9%85%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%A7-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%AF%DB%8C%D9%85.jpg

 

امروز سالروز درگذشت یکی از بزرگ‌ترین رهبران و مبارزان جهان معاصر در نبرد با نابرابری و زورگویی یعنی «فیدل کاسترو» است. تا پیش از این ۲۵ نوامبر ۲۰۱۶ که خاکستر داغش در کنار «خوزه مارتی» آرام بگیرد، هنوز تعداد مردان جهان دو بود. سه‌سال پیش برایش یادداشت کوتاهی در وبلاگم نوشتم با عنوان «به یاد جنگجوی همیشه پیروز: فیدل کاسترو».

اما کتابی که می‌خواهم به مناسبت امروز به شما هدیه کنم یک کتاب کوتاه‌، خواندنی و مشترک به قلم فیدل کاسترو، و دیگر قهرمان مبارزه با نژادپرستی زنده‌یاد «نلسون ماندلا» است. این کتاب دوبار در ایران ترجمه شده، یک‌بار با عنوان «ما بردگان تا به کجا آمدیم» (توسط مسعود صابری) و یک‌بار با عنوان «ما بردگان چه راه طولانی را پیموده‌ایم» (توسط محمدرضا گیلانی و علی مزرعتی).

How Far We Slaves Have Come

چرا خواندن این کتاب امروز برای ما مهم است؟

حتما چیزهایی درباره کوبا و انقلاب کوبا و انترناسیونالیسم شنیدید. مردم کوبا انقلاب دشواری داشتند، برای رسیدن به استقلال و بیرون کردن آمریکا. فقط توجه کنید که ما این‌طرف دنیاییم و با آنهمه تمدن و تاریخ یک انقلاب ضدآمریکایی داشتیم، چهل‌سال است دارند زنده‌زنده پوستمان را می‌کنند؛ حالا تصور کنید در حیاط خلوت آمریکا یک کشور کوچک بخواهد خودش باشد و چکمۀ آمریکایی‌ها را از روی صورتش بردارد، چه مصائبی باید بکشد. اما کوبایی‌ها به استقلال و آزادی کشور خودشان بسنده نکردند و تصمیم گرفتند به کمک دیگر کشورهای قاره‌شان و حوزۀ «آمریکای لاتین» (بولیوی، اروگوئه و...) بروند. مثلا می‌دانید آمریکایی‌ها «چگوارا» را مثل «شهید متوسلیان» خودمان در یک عملیات فرامرزی به‌دام انداختند. اما کوبایی‌ها به همین هم بسنده نکردند و تصمیم گرفتند به آزادی مردم دیگر قاره‌ها هم کمک کنند. مهم‌ترین این کمک‌ها کمک به نهضت سیاهان در  آفریقا (به‌ویژه آفریقای جنوبی و سپس آنگولا و نامیبیا) است. وقتی ماندلا در زندان بود پس از سال‌ها مبارزه علیه «آپارتاید» داشت به پیروزی نزدیک می‌شد، آمریکا با تجهیز و حمایت گروه‌های نظامی خشن و ظاهرا بومی مثل ارتش «یونیتا» (که دقیقا شبیه داعش و طالبان و القاعده در منطقه خودمان است) استقلال‌طلبان آفریقا را به گوشۀ رینگ برد. در آن اوضاع کاسترو که حکومتی شکننده همراه با انواع تحریم‌ها و توطئه‌ها از سوی آمریکا را تازه بنیان کرده بود یک تصمیم انقلابی، فراملی و حتی فراحزبی گرفت. ارتشی از چریک‌های کوبایی راهی آفریقا شدند تا سال‌های سال کنار آفریقایی‌ها برای استقلال و آزادی و برابری نژادی بجنگند. این درحالیست که ماندلا مارکسیست و کمونیست نبود و «کنگره ملی آفریقا» هم یک نهاد فراایدئولوژیک و شامل افرادی با اعتقادات مختلف و اهداف یکسان بود. با حمایت کوبا از سیاهان آفریقا آنان پیروز شدند، ماندلا پس از 27سال از زندان آزاد شد و یکی از بزرگ‌ترین نهضت‌های ضدنژادپرستی جهان مدرن به ثمر رسید.

یک‌سال بعد، در 26 ژوئیه 1991 ماندلا در جشن سالگرد پیروزی انقلاب کوبا به ماتانزاس آمد. آن‌سال، جشن انقلاب کوبا دو سخنران اصلی داشت: کاسترو و ماندلا. این کتاب متن سخنرانی این دو قهرمان ضدآمریکایی جهان در آن روز تاریخی است، همراه با حواشی و مقدمات و موخراتی.

برای ایرانیانی که این سال‌ها در اوج گرفتاری‌های اقتصادی خودشان و زیرآوار تحریم‌های آمریکایی و فراتر از انگیزه‌های ملی و مذهبی به سوریه و عراق رفتند تا از ریخته شدن غیرایرانیان و غیرشیعه‌های عرب و کرد و ایزدی و سنی ومسیحی در برابر نیروهای خشن متکی به آمریکا دفاع کنند، این کتاب یک آینه است. در آینه انسان خود پیرامونش را خیلی بهتر می‌تواند ببیند.

 


پیوست: یک فیلم بامزه از یکی از دیدارهای نلسون ماندلا با فیدل کاسترو

  • حسن صنوبری
۰۲
آذر

دو اشاره پیروی یادداشت قبلی درباب «مسئولیت»

 

یکم: چرا و چگونه روحانی مسئول اصلی اتفاقات اخیر است؟

شاید یک‌چیزهایی را باید مرور کنیم تا از گیجی دربیاییم. ماجرای اخیر چند نکته و مرحله داشت که همه تمرکزها فقط روی یکی از آن‌ها بود. یعنی مرحله «تصمیم به حذف یارانه بنزین» و بازگشت دوباره به «سهمیه‌بندی بنزین». امری که اتفاقا عقلایی‌ترین و منطقی‌ترین بخش این ماجرا بود و اصلا چیز عجیبی نبود. چون قبلا هم انجام شده بود و هیچ اعتراضی هم در پی نداشت. ضروری هم بود و حتی ضروری‌تر از قبل. چون با بی‌ارزش‌شدن پول ملی در یکی دوسال اخیر،حجم گسترده‌ای از بنزین کشورمان به بیرون قاچاق می‌شد و یعنی سرمایه‌های کشورمان مفت‌مفت به تاراج بیگانگان و کشورهای همسایه‌می‌رفت.

اما پس از این نکته اولی، چند نکته دیگر که سزاوار است بیشتر رویشان تمرکز کنیم، به ترتیب قابل دفاع‌بودن به شرح زیر است:

نکته دوم: خود قیمت‌گذاری جدید که می‌تواند قابل بحث باشد و در میان کارشناسان اقتصادی هم مدافعان و مخالفان زیادی دارد.

نکته سوم: چگونگی انجام کار، که با توجه به پیشینه آن و وجود تجربه قبلی هیچ دفاعی نمی‌توان از آن داشت. طبیعتا وقتی تجربه کاری در کشور وجود دارد مسئول جدید نمی‌تواند بگوید نمی‌توانستم چیزی را پیش‌بینی کنم. این مسئله هم تدبیرها و تمهیدات فراوانی در حوزه‌های گوناگون می‌طلبیده که هیچ‌کدام رعایت نشده، از احترام قائل شدن برای شعور مردم و آگاه‌سازی پیشینی در رسانه‌ها تا تمهیدات امنیتی و دفاعی درمورد پمپ‌بنزین‌ها تا انتخاب شب عید برای گرانی!

نکته چهارم: نفس اینکه چرا باید این سهمیه‌بندی دوباره انجام شود؟ آن‌‌هم وقتی این کار با همه دشواری‌هایش قبلا در زمان آقای احمدی‌نژاد انجام شده بود و برخلاف این‌بار تمهیدات و تدبیرها هم رعایت شده بود. چرا روحانی یک‌تجربه هشت‌ساله موفق (از 1386 تا 1394) را به‌خاطر لج و لج‌بازی (اگر نگوییم خیانت به کشور و سرمایه‌هایش) لغو کرد که حالا در شرایط بحرانی و بعد از خالی‌کردن خزانه کشور مجبور شود برود سراغش؟

نکته پنجم: نفس اینکه چرا باید وضعیت اقتصاد کشور به چنین شرایطی که در اوج دوران بحران اقتصادی و در شدیدترین وضع گرانی و ناتوانی اقتصادی خانوارهای ایرانی دوباره بنزین گران شود؟

 

این «تصمیم سران قوا» که مدام می‌گویند و همچنین حمایت رهبری و همچنین حمایت بسیاری از کارشناسان اقتصادی فقط مربوط به بخش اول است که در این چهار بخش اخیر نیست. نهایتا بتوانیم نظر دو قوه دیگر را به جز نکته اول در نکته دوم هم بدانیم. اما در سه نکته بعدی که اتفاقا هیچکدامشان اصلا و ابدا قابل دفاع نیستند و مسبب اصلی فاجعه اخیر هستند، تمام مسئولیت، تاکید می‌کنم تمام مسئولیت متوجه شخص آقای روحانی و دولت متبوع ایشان است. مجلس هم البته تا آنجا که با حمایت‌ها یا تغافل‌هایش به نکته چهارم و پنجم کمک کرده مسئول و مقصر است.

 

اینجا اگر یک کشور انقلابی واقعی بود، به خاطر این همه فاجعه که رخ داد، به خاطر اینهمه خون که از طرفین درگیری و طرف‌های بیرون از درگیری ریخته شده، خیلی‌ها باید اعدام می‌شدند. منظورم به آن جمع مزدور عربستان و سلطنت‌طلب‌ها و... یا افراد زندانی‌شده نیست. منظورم آن «اشرار»ی هستند که هرروز با انبوهی محافظ و بادیگارد از سر میز صبحانه در خانه به سر میز ناهار در محل کار می‌روند!

 

دوم: جز مسئولان فاسد و جز اشرار و بیگانگان چه کسانی مسئول اتفاقات اخیرند؟

می‌دانم سوال دشواری پرسیدم. اگر منصف باشیم یک‌جورهایی همه‌مان در همه مشکلات تقصیرات و مسئولیاتی داریم. ولی خب کم و زیاد دارد. اما طی بحث‌های فراوانی که با افراد مختلف و نگاه‌های متفاوت داشتم بحثم با دو نفر باعث شد بیشتر به این پرسش فکرکنم. این دو نفر خیلی شبیه به هم فکرمی‌کردند و زندگی می‌کنند. هردو از اقشار کم درآمد جامعه هستند (یعنی در شرایط اخیر به‌شدت آسیب دیدند). هیچکدامشان تاکنون با سلبریتی‌های حامی آقای روحانی سلفی یادگاری نگرفتند.  هیچکدامشان سهام بالایی در شرکت‌های خصولتی وابسته به وزرای دولت نداشتند. هیچ‌کدامشان در مهمانی‌های باشکوه مرحوم هاشمی رفسنجانی جزو مدعوین نبودند. هردو هرروز برنامه‌های سیاسی ماهواره را دنبال می‌کنند و هردو به من تذکر دادند اگر می‌خواهم بفهمم در پشت پرده چه خبر است باید برنامه‌های ماهواره را ببینیم. هردو کلیت نظام را مقصر وضع موجود می‌دانستند و هردو میگفتند تنها راه حل مشکل نابودی رژیم جمهوری اسلامی است. این‌ها هیچ‌کدامشان نفوذی سعودی و مجاهدین خلق و سلطنت‌طلب‌ها نبودند (حداقل درمورد یکیشان مطمئنم!). هیچ‌کدامشان هم دروغگو نبودند. کلا آدم‌های بدی هم نبودند به نظر من. در انتهای بحث با هرکدامشان، ازشان پرسیدم به چه کسی رای دادی؟ اصلا رای دادی؟ فکرمی‌کنید پاسخ چه بود؟ «بله رای دادم. به روحانی رای دادم». حتما می‌توانید ادامه بحثمان را حدس بزنید. بحثی که فقط یک نتیجه داشت : «من هیچ مسئولیت و تقصیری ندارم. اشتباه من هم تقصیر خودشونه!».

مسئولین که همه مسئولند به نحوی، اما حقیقتش را بخواهید بعد از دولت و مجلس، مهم‌ترین مسئولان وضع اخیر، کسانی هستند که به این دولت و مجلس رای دادند. من نمی‌گویم حق نداشتند رای بدهند یا الآن حق ندارند اعتراض کنند. اما در شرایط کنونی اول از همه باید مسئولیت خودشان را در بلایایی که بر سر کشورمان آمده بپذیرند بعد اگر وقتی ماند و رویشان شد حرف جدیدی بزنند. چون حقوق در برابر وظایف است و نمی‌شود تو از حقوقی بهره‌مند باشی و وظایفش را به دیگری محول کنی!

انسانی که دچار بیماری جبراندیشی‌است، در همه مصائب خودش را مبرا می‌داند و نمی‌خواهد مسئولیت هیچ‌کدام از افتضاحات خودش را بپذیرد. همیشه یک دیگری باید باشد که این مسئولیت‌ها بیفتد گردن او. یک‌روز این دیگری می‌شود: خدا، تقدیر، تاریخ، روزگار، شانس، بخت، اوضاع ستارگان و... یک‌روز هم برای ایشان می‌شود: جمهوری اسلامی!

در این‌باب همه را به مطالعه رمان «بی‌کتابی»عزیز فرامی‌خوانم!

 

 

  • حسن صنوبری