در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

در انتظار فصل‎های آخر رؤیا

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ق.ظ

به بهانۀ سخنان اخیر آیت‎الله حاج‎آقا مرتضی تهرانی دربارۀ رهبری

http://bayanbox.ir/view/5973691975286326327/MortezaTehrani-PasdarIslam.png

آیت‎الله حاج‎آقا مرتضی تهرانی[1] از علما و عرفای عالی‎قدر روزگارمان، مفسر قرآن، مدرس فقه، اصول، اخلاق و عرفان، و یکی از مهمترین و نزدیک‎ترین شاگردان امام خمینی (رضوان‎الله تعالی علیه) از دوران تدریس در نجف، پس از ۳۷سال سکوت سیاسی، امسال حاضر شدند در مصاحبه‎ای* قضاوت خودشان را درمورد آیت‎الله خامنه‎ای و رهبری ایشان بیان کنند. این یادداشت نظر به اهمیت همین مصاحبه نوشته می‎شود.
*لینک متن کامل مصاحبه
 

یک

این مصاحبه -یا به عبارت دقیق‎تر: گفتار- همزمان با بهمن ۱۳۹۴ منتشر شد. ۳۷ سال پیش در همین ماه بهمن، استاد و مربّیِ علمی و معنوی حاج‎آقا مرتضی، یعنی امام خمینی (قدس سره الشریف) به ایران آمد، انقلاب اسلامی پیروز شد و حکومت جمهوری اسلامی برقرار. در این ۳۷ سال حاج‎آقا مرتضی تهرانی این یار رهبر انقلاب و شاگرد خاص او، علیرغم همۀ دعوت‎ها و پیشنهادها حاضر نشد یک‎روز هم منصب و پست و مقام و جاه و جایگاه و مسئولیتی سیاسی را قبول کند. آیت‎الله تهرانی در تمام این سال‎ها از حضور در محافل و اجتماعات حکومتی و سیاسی و به حضور پذیرفتن رسمی ارباب سیاست و رسانه‎ها  هم پرهیز کرد[2] ایشان به جز  تدریس سطوح عالی علوم حوزوی، تنها ترجیح داد در جلسات هفتگی تفسیر قرآن با تمرکز بر مباحث اعتقادی و اخلاقی به تربیت نفوس و انسان‎سازی بپردازد[3]. می‎شد حاج‎آقا مرتضی سیاسی نشود اما از راه‎های دیگری از «دنیا»ی این انقلاب اُخروی و «مادیات» این حکومت معنوی بهره‎مند شود؛ چنانکه خیلی از علما و دانشمندان و فرهیختگان بودند و هستند که شاگرد خاص امام خمینی هم نبودند؛ رفیق صمیمی آقا مصطفای شهید (ره) هم نبودند؛ قبل از انقلاب هم محل رجوع مبارزان و دوست‎داران امام و موجب تشویش ساواک نبودند؛ زمانی که بازار تهران محل تجمّع و تردّد انقلابیون بود، مّربی ایشان و نمایندۀ امام و امام جماعت بازار نبودند؛ الآن هم شاید اعتقاد و علاقۀ خاصی به انقلاب و امام ندارند؛ ولی به بهانۀ کار علمی، مذهبی، فرهنگی، اجتماعی یا هنری؛ ساختمانی، زمینی، خانه‎ای، باغی، بودجه‎ای، تریبونی، حمایتی -بهحق یا نابهحق- برای مدرسه‎ای، حوزه‎ای، موسسه‎ای، پژوهشکده‎ای، هنرکده‎ای، روزنامه‎ای چیزی، از «دنیا» و «مادیات» مربوط به نظام گرفته‎اند. عبارتی داریم به نام «خُرده و بُرده»، در لغتنامۀ دهخدا در تعریفش نوشته‎اند: «کنایه از حقوق است و رشوه...» اصطلاحی هم داریم به نام «خرده برده از کسی نداشتن» که بیشتر مدّنظر ماست و در همان لغت‎نامه درباره‎اش نوشته‎اند: «افعال بد پنهان پیش کسی نداشتن. رازی از فعل بدی نزد کسی نداشتن. رودربایستی از کسی نداشتن. هراس از کسی نداشتن. پیش کسی سرّی که فاش شدن آن موجب خجلت شود نداشتن». با عنایت به این تعاریف می‎توان گفت فرد مورد بحث ما، خرده برده از کسی ندارد، حتی از انقلاب و رهبری. پس، در این مصاحبه برای او نه ترسی است و نه طمعی. پس، سخن چنین آزاده‎مردی دربارۀ آیت‎الله خامنه‎ای با سخن دیگران متفاوت است و این فضل ویژۀ این مصاحبه است.

http://bayanbox.ir/view/7634885288519471047/MortezaTehrani.png

 

دو
سخنان ایشان با این سطر آغاز می‎شود: «با آن که ضربان قلبم چهل تا چهل وپنج در دقیقه است اما صحبت درباره موضوع مورد نظرم را لازم می‌دانم».

پزشکان می‎گویند حد متوسط ضربان قلب ۷۰ پالس دقیقه است و وضعیت مناسب بین ۶۰ تا ۱۰۰ پالس دقیقه است؛  آیت‎الله حاج‎آقامرتضی تهرانی پیر روشن‎ضمیر و عالم ربانی ۸۰سال سن دارد و از این ۸۰سال نزدیک به ۸۰سالش را سعی کرده از سرزمین رسانه‎ها و از عوالم جلوه‎فروشی دور باشد؛ حال چه شده که این عارفِ خلوت‎نشین در ۸۰سالگی و با ضربان قلب خطرناک ۴۰تا ۴۵ حاضر شده است تن به مصاحبه با یک رسانه -آن‎هم رسانۀ سیاسی- بدهد و خود -این خود ارزشمند- را خرج کند؟ -خرج چه چیز-؟

 

سه
پس از شاخصه‎های معنوی و عرفانی، حاج‎آقا مرتضی را به صراحت لهجه و نقدهای بی رودربایستی‎شان می‎شناسند. نقدهایی که اولاً از آگاهی دقیق نسبت به امور جامعه برمی‎خاستند و نشان می‎دادند خلوت‎گزیدگی و گوشه‎گیری این مرد خدا از جنس بی‎خبری و غفلت از جامعه نیست، ثانیاً از آزادگی و شجاعت ایشان برمیآمدند که کاری به خوشایند و ناخوشایند این و آن نداشتند.

یک شاهدم برای ویژگی اول: بیست سالی می‎گذرد از آن جلسات اخلاقی اعتقادی‎ ایشان - هم‎زمان با دولت سازندگی و آغاز تحولات خاص اقتصادی در کشور- که حاج آقا مرتضی می‎گفت: «ای جماعت! هرگاه دیدید تعداد بانک‎ها و شعب بانک‎ها در شهرتان زیاد شد و سر و شکلشان گران و زیبا و چشم‎گیر، بدانید اوضاع اقتصاد مملکتتان رو به ویرانی است». همین تازگی‎ها در تلویزیون دیدم یکی از متفکران در جمع بانک‎داران به همین موضوع اشاره کرد و این تکثّر شعب بانکی را در مقایسه با کشورهای دیگر نشانۀ اوج‎گیری مشکلات اقتصادی ما عنوان کرد، و همین تازگی‎ها بود که در رسانۀ اینترنتی یکی از اقتصاددانان آمار دیتابیس بانک جهانی منتشر شد مبنی بر اینکه «تعداد شعب بانک‎ها در ایران خیلی بیشتر از حد استاندارد جهانی است». این بینش، در آن زمان، برای این فرد که ظاهراً سیاست‎مرد و اقتصاددان نیست قابل توجه است.

یک شاهدم برای ویژگی دوم: نظر و سخنرانی شش سال پیش حاج آقا مرتضی در مسجد میرزا موسی مبنی بر «مخالفت با شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه» است که از سوی کوتاه‎فکرانِ مخالف یا موافق ولایت فقیه به «مخالفت با خود ولایت فقیه» تعبیر شد و موجب اعتراضات فراوانی به ایشان شد. باری این تعابیر و تفاسیر غلط، چه از سوی آن‎دستۀ اندک از دوست‎داران حاج‎آقامرتضی که ولایت فقیه را قبول نداشتند، چه از سوی ناآشنایان با اندیشه و جایگاه ایشان که به بهانۀ حمایت از ولایت فقیه، آیت‎الله حاج‎آقا مرتضی تهرانیِ شاگردِ خاص امام را مخالف نظریۀ امام و خط امام راحل، معرفی می‎کردند؛ موجب پس گرفتن حرف یا پیشی گرفتن در مفاد آن نظریه نشد؛ حاج آقا مرتضی تا آخر سر حرف خودش ماند، نه به آغوش باز مخالفان ولایت فقیه و نه به هُل‎دادن نادانان هوادار، از جای خود تکان نخورد. در حالیکه بسیار دیده‎ایم بزرگانی را که در چنین شرایطی به هُل‎دادن یک انقلابی تندرو یا به هورای یک ضدانقلاب، ریل عوض کرده‎اند و با سوءتفاهمی که درمورد سخنشان در جامعه مطرح شده به تفاهم رسیده‎اند! هرچند خود را کوه دانش یا سیاست یا تدین می‎پندارند. این کاه است که با هر نسیمی جابه‎جا می‎شود، نه کوه. باری، اراده و مقصود از آن نظریه هم اگر درست و کامل شنیده می‎شد، در جهت حفظ اسلام، وحدت شیعه و ولایت فقیه بود مخصوصا که با استدلال و بحث علمی همراه بود (هرچند نگارنده خود به‎طور کامل موافق آن نظریه نیست).

مدتی پس از این جنجال (که شاید تنها حاشیۀ سیاسی متن زندگی حاج‎آقا مرتضی پس از انقلاب باشد) در همان سال ۱۳۸۹ فایلی صوتی از سوال و جواب با ایشان در پایان جلسۀ درسشان منتشر شد. در آن فایل، پرسشگر ابتدا از غیبت‎کردن یک نفر درمورد حاج‎آقا می‎پرسد که ایشان جواب جالبی می‎دهد مبنی بر اینکه «اگر تهمت است راضی نیستم، اما اگر غیبت است، تقصیر خودم است، می‎خواستم گناه نکنم که چنین نشود»! بعد پرسشگر تاکید می‎کند بر اینکه فردی اتهام ولایی‎نبودن در امر ولایت فقیه و مخالفت ایشان با آیت‎الله خامنه‎ای را مطرح کرده است. حاج آقا مرتضی که در آن زمان نزد گروهی از افراد عامه واقعا ضد آیت‎الله خامنه‎ای یا دست‎کم بیگانه و بی‎اعتناء به امر ولایت فقیه تلقی می‎شدند[4]، در پاسخ نکاتی را می‎گویند که مشابهش را در مصاحبۀ اخیر خواندیم. ایشان در پاسخ به پرسشگر (نقل به مضمون) می‎گویند:

«اینکه فرض کنیم بنده آنطوری که بعضی از افراد در جامعه نسبت به ایشان تعبّد دارند، من آن تعبّد را ندارم، درست است. ایشان یک مجتهد است من هم یک مجتهدم. در امور اجتماعی مثل انتخابات و روز قدس تا جایی که بتوانم حاضر می‎شوم و حتی برای پای‎صندوق‎رفتن قبل از ساعت هشت صبح به خیابان می‎روم. این‎ها امور سیاسی و مذهبی جامعه است و در این امور نه اینکه بگوییم مثل ایشان را نداریم، بلکه دیگران خیلی کمتر از ایشانند؛ نه اینکه بگویم من می‎توانم کار ایشان را انجام بدهم، اگر خدا و امام زمان (عج) کمکش نبودند نمی‎توانست اینقدر کار کند؛ نه اینکه بگوییم ایشان نمره‎اش بیست است، ما در این کشور نابسامانی‎های بسیار داریم و می‎بینیم ایشان با توجه به همین مشکلات به اندازۀ ده انسان موفق کار می‎کند و خدا دارد به ایشان کمک می‎کند. بعضی توقعات بیجا دارند از ایشان، مثلا چرا آقای احمدی‎نژاد فلانطور گفته، چرا برنج این قیمت شده، اینگونه استدلال کردن‎ها عوامانه است، کسی که از گوشه و کنار دنیا خبر دارد می‎داند ایشان شب و روزش را برای وظیفۀ شرعی‎اش گذاشته. اما ایشان نمی‎تواند به من فتوا بدهد چون من مقلدش نیستم، از خودش هم سوال کنید همین را می‎گوید. البته ایشان نوجوان بودند که با برادرشان به خانۀ ما می‎آمدند و من از همان‎وقت به ایشان علاقه داشتم، به وجودش و به جوهرۀ ذاتی‎اش. کسی که امروز به اندازۀ ده نفر دارد کار می‎کند. من در امور اجتماعی تابع ایشان هستم، اما مثلا در امور خانه دیگر اینطور نیست...»

 

http://bayanbox.ir/view/1203321590148333327/MortezaTehrani-MahdaviKani.png
آیت‎الله مهدوی‎کنی + آیت‎الله حاج آقا مرتضی تهرانی در مراسم ختم حاج آقا مجتبی

چهار
با توجه به آنچه دربارۀ سیاست‎گریزی، رسانه‎گریزی و روحیۀ نقادی و آزادگی و تمرکز ایشان برمسائل اخلاقی و اعتقادی گفته شد، چه شد آیت‎الله حاج‎آقا مرتضی تهرانیِ «خلوت‎گزیده» (که نه به اجبار، بلکه به اختیار خود «خلوت» را «گزیده» است) حاضر به انجام چنان مصاحبه‎ای و بیان چنین سخنان صریحی درمورد آیت‎الله خامنه‎ای شدند؟

بی‎شک این فعل از احساس انجام وظیفه منبعث شده و شاید این احساس هم برگرفته از توجه به غربتِ رهبری انقلاب در میان سیاسیون -حتی سیاسیون همراه انقلاب- است. غربتی که شاید به نحوی در جملۀ اخیر رهبری در قطع امید از سیاست‎مداران و امیدواری به علمای اسلام و روشنفکران راستین ظهور پیدا کرد.[5]

 

پنج
برای آنانکه حاج‎آقا مرتضی را بشناسند، یک سطر تأیید ایشان نسبت به رهبری، در تأثیرگذاری بر صدجلسه کرسیِ تبیین نظریۀ ولایت فقیه برتری دارد. چه اینکه کمال انسان دسترسی به علم نیست، اصالت با عمل است. عمل هم با علم ایجاد نمی‎شود، ایمان می‎خواهد. آن پیامبر گرامی -نقل به مضمون- گفت: می‎دانم، اما می‎خواهم دلم مطمئن شود[6]. این کلام پیامبر بزرگوارمان حضرت ابراهیم (علیه السلام) حرکت از علم به آخرین مرحلۀ ایمان است. ما هم می‎خواهیم دلمان مطمئن شود، برای این اطمینان و ایمان، دانش دانشمند کافی نیست. بلکه کلام و علم عالمی نافذ و نافع است که خود عامل باشد و دل خودش مطمئن باشد. کسی که دستش بلرزد و پایش بلغزد، مشعل‎دار و کاروان‎سالار خوبی نیست. امید هدایت ما با عالمی است که اهل ایمان و اطمینان باشد. که سخنش نه بر ظواهر امر، بلکه بر امور اصلی و باطنی دلالت داشته باشد. این دلیل مهم دیگری است که سخن حاج‎آقا مرتضی اهمیت و فضیلت دارد بر سخن معمول دیگران. و نیز سخن دیگر بزرگان از عرفای وارسته و مشایخ شیعه نیز همینگونه است، از جمله سخنان مرحوم آیت‎الله بهاءالدینی دربارۀ آیت‎الله خامنه‎ای. یا سخنان خود امام (ره)، یا سخنان مرحوم آیت‎الله انصاری شیرازی، یا سخنان آیت‎الله حسن‎زاده‎آملی یا آیت‎الله جوادی‎آملی (حفظهما الله). با این تفاوت که حاج‎آقا مرتضی به اندازۀ این حضرات شناخته‎شده نیست و خلوت‎نشینی ایشان و پرهیزش از عالم رسانه و اجتماعات به گم‎نامی ایشان کمک بسیاری کرده.[7]

در مباحثی مثل نظریۀ ولایت فقیه می‎توان مدت‎ها بحث کرد. بی‎شک در این زمینه مباحث و مطالب علمی و استدلالی فراوانی در قالب مقاله و کتاب و سخنرانی وجود دارد. هرچند این موضوع هم مثل همۀ موضوعاتی که مرتبط با سیاست است جدلی‎الطرفین است، اما نمی‎توان گفت دو طرف در این زمینه به تکافو ادله رسیده‎اند، چه اینکه در عالم اسلامی غلبه با موافقان ولایت فقیه است. اما آیا در میدان عمل و انجام وظیفه، این علم‎ها و بحث‎ها کفایت می‎کنند؟ آیا عموم کسانی که در حادثات اجتماعی به مخالفت با ولی فقیه  و تضعیف جایگاهش همت می‎گمارند به خاطر بی‎اطلاعی از مباحث نظری چنین می‎کنند؟ مگر در سال ۱۳۸۸ خیلی از کسانی که از طرح‎ریزان فتنه بودند و بر آتشش می‎دمیدند یا به نحوی نسبت به سخن ولی فقیه طغیان‎گر یا بی‎اعتناء بودند از کسانی نبودند که دروس ولایت فقیه را به خوبی مطالعه کرده و حتی خودشان در زمان مسئولیت و امارت آن را تدریس یا تبیین می‎کردند؟

(البته که منظور از فهم ولایت فقیه این نیست که وقتی جامعه دچار فتنه شد، ما علیه ولی فقیه نجنگیم! مقصود این است که حتی در شرایط عادی وظائف اجتماعی و دینی خود را در قبال او انجام دهیم. خیلی‎ها هستند که نه تنها با ولی فقیه دشمنی ندارند، خیلی هم دوستش دارند. لکن کاری هم با سخن و فرمایش او ندارند! و خیال می‎کنند اسلام در امر اجتماع انسان‎ها را به خود و به وجدان فردی خود رها کرده! اینجاست که می‎گوییم فهم ولایت فقیه و ولی فقیه با همه ضرورت دینی و اخلاقی‎اش، آسان نیست.)

نظریۀ ولایت فقیه را رها کنیم و به قرآن -کتاب هدایت بشر و نص کلام خداوند- بنگریم. آیا دانستنِ قرآن عزیز و خواندنش لزوماً منتج به عمل به قرآن می‎شود؟ پس چرا نبی ختمی مرتبت (ص) می‎فرمایند: «ربّ تال القرآن و القرآن یلعنه» (چه‎بسیار خوانندۀ قرآنی که قرآن او را نفرین و طرد می‎کند) ؟

بحثی در فضیلت عمل بر علم
علم و نظر ناظر به عالم ظاهر و شهادت است و مختصات عالم باطن و غیب مخصوصِ عمل است. برای رستگاری و انجام وظیفه نزد حضرت حق، رسیدن به نظرِ درست، یا ایراد و اظهار نظرات خوب، کافی نیست، بلکه این علم اگر لاینفع نباشد و آن نظر اگر صائب باشد باید به عمل درست منتهی شود. برای تحقّق ایمان به خدا علم صحیح شرط لازم است و عمل صالح شرط کافی.
گر همه علمِ عالمت باشد
بی‌عمل، مدّعی و کذّابی (سعدی)

به همین خاطر در فقه شیعه، فقیه جامع‎الشرایط برای تقلید تنها نباید «اَعلم» باشد، باید «اعلم» و «اَتقی» باشد. اعلم ناظر به علم است و اتقی ناظر به عمل. چرا؟ فرض کنید کسی تمام کتاب‎های فقه و اصول و حدیث و رجال را نه یک‎بار که صدبار خوانده باشد، از بر باشد. فرض کنید بهترین تقریرها و حاشیه‎ها را بر این کتاب‎ها نوشته باشد. فرض کنید سالیانی بیش از همه از بیشترین اساتید فاضل، این کتاب‎ها را درس گرفته باشد و برای بیشترین شاگردان فاضل، آن‎ها را درس داده باشد. اما همین فرد عالم و دانشمند، کافر باشد. یا نه، مسلمان باشد، ولی اسیر هواهای نفسانی و ذلیل جاه و تکبّر و خودنمایی؛ آیا چنین فردی را با اینهمه مراتب علمی به عنوان مرجع تقلید برمی‎گزینیم؟ مسلم است که چنین اجازه‎ای از ناحیۀ شرع به ما داده نشده است؛ چه اینکه علم آن فرد با همۀ فراوانی‎اش علم نافع نبوده و بر عمل او مؤثر نبوده است. از طرفی در هنگام افتاء و اظهار نظر، ممکن است عمل او بر علمش تأثیر بگذارد؛ یعنی تمایلات نفسانی او حجاب علمش شود، حق را -دانسته- کتمان کند و باطل را -شناخته- تأیید کند.

چنانچه بلعم باعوراء عالم بود به مقام موسی (علیه السلام) و بعضی از علمای یهود هم عالم بودند به مقام عیسی (علیه السلام) اما ایشان به این مقام عامل نبودند و هوای نفسشان علمشان را از مردم پنهان می‎کرد. فلذا در امر ایمان اگر تقدّم با علم است، فضیلت با عمل است.

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است (حافظ)

خاطره یک: نقل است که عارف بزرگ عصر ما، مرحوم شیخ رجبعلی خیاط در پاسخ به این پرسش که چرا آیت‎الله سید محمد حجت کوه‎کمره‎ای را به عنوان مرجع تقلید انتخاب کرده، گفته است: «به قم رفتم، مراجع تقلید را دیدم، از همه بی‎هواتر آقای حجت بود»

خاطره دو: از مرحوم آقای اشراقی داماد امام خمینی، نقل است که روزی امام از ایشان می‎پرسد: «اگر یک دعای مستجاب برای خودت پیش خدا داشته باشی از خدا چه می‎خواهی؟» مرحوم اشراقی فکر می‎کند و می‎گوید: «از خدا می‎خواهم که علم اولین و آخرین را به من بدهد» امام در واکنش به این دعا، با کم‎ارزش دانستنش می‎فرمایند: «علم اولین و آخرین خواستن به چه درد انسان می‎خورد؟ پس از خدا و معصومان، شیطان کسی است که بیش از همه به داشتن علم اولین و آخرین نزدیک است، اما این علم برای او فایده‎ای ندارد» بعد آقای اشراقی سوال امام را از خود امام می‎پرسند و ایشان پاسخ می‎دهند: «من اگر یک دعای مستجاب داشته باشم، عاقبت به خیری را از خدا می‎خواهم».

عدم توجه به این نکات درباب نسبت علم و عمل باعث می‎شود علم -حتی نورانی‎ترین علم- حجاب عمل شود.

امام خمینی در چند اثر خود به این مسائل علم و نافع بودن یا حجاب بودنش می‎پردازند، که یکی از آن‎ها کتاب «چهل حدیث»، ذیل حدیث بیست و سوم (اصناف جویندگان علم) است. در فصل نخست شرح حدیث بیست و سوم، ایشان بحث نسبت علم و تقوا را مطرح می‎کنند و به حدیث دیگری هم ارجاع می‎دهند: «لیس العلم بکثرة التعلّم بل هو نور یقذفه {الله} فی قلب من یشاء». همچنین مثال امام خمینی در تفاوت علم و ایمان، در ترسیدن و نترسیدن از یک جسم بی‎روح هم بسیار معروف است.[8]

 

http://bayanbox.ir/view/6461915047313970905/MortezaTehrani2.png

 

شش
در حادثات دهر و در فتن روزگار، مشکل از جایی آغاز می‎شود که علم‎ها جریان دارند، ولی بی‎عمل. علمها حاضرند و ایمان‎ها غائب‎اند. کتاب و مقاله در باب ولایت و خواننده و شنونده‎اش در صحنه حاضر است ولی باورکنندهاش نیست. ما دچار فتنه و سردرگمی می‎شویم، چون نه به عمل خودمان اعتماد داریم نه به عمل آنانکه ظاهرا عالمانند و قرار است دست ما را هم بگیرند. سخنرانی که سخنش ناظر به رسانه‎هاست؛ عالمی که علمش مأخوذ از رسانه‎هاست؛ معمّمی که هنگام بستن دستار، به جلوه‎اش در قاب دوربین رسانه‎ها می‎اندیشد؛ آیتاللّهی که اضطرابِ رسیدن یا نرسیدن به کرسی ریاست و صدارت و وکالت را دارد کجا آیتِ الله است؟! این سوار خودش پیاده است، خودش زمین‎گیر و افتاده است، کجا می‎تواند دست دیگری - یعنی دست من و شما- را بگیرد؟!

 به همین خاطر عرض کردم شنیدن یک سخن از عالمی که خود عامل باشد و بیش از ظاهر به باطن نظر داشته باشد، از حضور در صد جلسۀ تبیین نظری و علمی نظریۀ ولایت فقیه در حوزه و دانشگاه، اهمیت و تأثیر و حتی حجّیّت شرعی و ایمانی بیشتری دارد. آن‎هم وقتی این سخنان از هر شایبه‎ای خالی و از هر شکّی خالص باشند. سخن یک مأمور در ستایش امیر، یا سخن یک نامزد مجلس شورا یا مجلس خبرگان در آستانۀ بررسی صلاحیت‎ها دربارۀ رهبری و امام و انقلاب، شاید صادقانه باشد اما بر دل نمی‎نشیند. اما وقتی هم انسان آزاد و هم سخن خالص شد، آن‎هم برای خدا،  این فرد حرفش حق است و شنیدن دارد و بر دل می‎نشیند.

 

هفت
آیت‎الله حاج‎آقا مرتضی تهرانی عارف روشن‎ضمیر و شاگرد قدیمی امام خمینی، به تازگی در گفتگو با مجلّۀ «پاسدار اسلام»[9] و به درخواست یکی دیگر از شاگردان مبرّز و مبارز امام (ره) یعنی حجه‎السلام محمدحسن رحیمیان[10] به بیان قضاوت و نظرات خود دربارۀ منزلت معنوی و  علمی آیت‎الله سیدعلی خامنه‎ای پرداخته است؛ گفتگویی که دارای نگاهی تازه و حاوی نکاتی متفاوت با دیگر سخنان و روایت‎ها درمورد آیت‎الله خامنه‎ای است. مشروح این گفتگو را در آن مجله بخوانید. اینک چند فراز از آن سخنان:
 
 
  •        تصورم بر این است که ایشان اگر از این صحبت مطلع شوند یکی دو نکته را تعجب خواهند کرد که بر حسب ظاهر جز خودشان اطلاع نداشته‌اند و این در حافظه و اطلاعات‌ من هست
     
  •        آن مقداری که شریعت، برای تبعیت از شخص شرط دانسته است، خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کرده است. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد. آگاهی‌های جنبی‌ای که خدای متعال به ایشان داده است، بنده گمان ندارم که تا کنون کسی این مقدار آگاهی‌های ریز داشته باشد، به‌خصوص در دشمن‌شناسی
     
  •        عرایض من به بحث سوم منتهی می‌شود که باید برای مردم حل شود. مردمی که دین و شعور و ایمان دارند و تاریخ می‌دانند. در زمان ایشان وقتی کمبودهایی را احساس می‌کنیم، باید بفهمیم آنها را به چه کسانی باید نسبت بدهیم. عین این کمبودها در زمان امیرالمؤمنین (صلوات‌الله علیه) هم بود. آیا می‌توانیم نتیجه بگیریم که حضرت -نعوذ بالله- تقصیر کرده است؟ نمی‌توانیم. حضرت در فاعلیّت، عصمت، علم و قدرت خودش بی‌نظیر بوده و انسان عادی نبوده است، پس چرا تا وقتی که ایشان زنده بود شریح را نتوانست از کوفه بیرون کند؟ این شریح بود که در قضیه کربلا فتوا داد. نبود؟
     
  •        در این جامعیّتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ در بین علمای شیعه واسلام نداریم.
    کسانی که به نظر بنده خیلی جالب و استثنایی می‌آمدند، مرحوم آقا موسی[صدر] بود، مرحوم آقای بهشتی بود و مرحوم آسید محمدباقر صدر بود. این
    ها را از نزدیک دیده بودم. مرحوم آقای بهشتی با من مأنوس بود، ولی هیچ‌کدام در ذاتیات به این بزرگوار نمی‌رسند و نرسیدند

     
  •        این بزرگوار هم خدای متعال اراده فرموده است که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند که عطا کرده است. با ظرفیتِ فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است. و ایشان کار کرد و من اطلاع داشتم که در فقه و اصول و رجال و لغت و... کار می‌کرد. و در کنار همه اینها کار روحی می‌کرد. حتماً الان هم دارد. من حتی چند شب پیش آثار حرکت در تهذیب نفس و تشدید اخلاص را وقتی ایشان داشت نماز می‌خواند در ایشان دیدم. میپرسید : چگونه دیدی؟ با همین چشم؟ می‌گویم خیر، با آن چشم دیگری که خدا به من عطا کرده است و یقین دارم. لا اله الا الله...
     
  •         من آن وقتی که کسی در این مسیر نمی‌آمد کار خودم را کردم و خودم را به خطر انداختم. حالا که الحمدلله نظام روی روال خودش هست و خدا دارد این نظام را پیش می‌برد. این پیشرفت‌ها الهی هستند و عادی نیستند. آنچه این ملت را پیش برده اعتقاد و ایمانش بوده است به اضافه رهبر شایسته الهی. بدون رهبر نمی‌شود. امکان ندارد. یک کشور ۱۰۰ سال هم دائماً کشته بدهد، بی‌رهبر موفق نمی‌شود. در تاریخ دیده‌ایم. الجزایر ۲۵ سال کشته داد. رئیس‌جمهور روی کار آمد، حداکثر چهار سال توانست رئیس‌جمهور مستقل داشته باشد. بعد از آن تمام شد. چرا؟ چون رهبر نداشت. این باور قطعی‌ من است. و همواره در انتظار قسمت‌های آخر رؤیا هستم که فعلیت یابد.

 

http://bayanbox.ir/view/6028570012487557284/Morteza-MojtabaTehrani-Mostafa-Khomeini.png
حاج آقا مجتبی + آقامصطفی خمینی + حاج آقا مرتضی + ناشناس

 

 
[1]  دلیل اینکه در این یادداشت مدام  پیشوند «حاج‎آقا» برای ایشان به کار می‎رود، عرض احترام نگارنده نیست. این پیشوند برای ایشان و برادر کوچک‎ترشان (مرحوم آیت‎الله حاج‎آقا مجتبی تهرانی) از دیرباز به کار می‎رفته و این دو استاد اخلاق با عنوان «حاج‎آقا مرتضی» و «حاج‎آقا مجتبی» شناخته می‎شدند. برای مثال به نامۀ امام خمینی به حاج‎احمدآقا در سال ۱۳۵۳ برای معرفی نمایندگانشان -که در اسناد ساواک است- توجه کنید: « اگر چه تازه کاغذ نوشته‌‏ام لکن چون از شماها و دیگران اخیراً مکتوبی نمی‌رسد و شایع است که مکاتیب ممنوع است؛ لهذا از طریق دیگر نوشتم شاید برسد. شما اگر می‏خواهید کاغذ به آدرس‏های زیر بنویسید و نیز به وسیله آقای قرهی یا شخص دیگر به اشخاصی که در تهران هستند و می‏خواهند وجه برسانند بگویید که مکتوب از طریق سابق نمی‏رسد به این آدرسها بنویسند: 1ـ آقای غروی 2ـ آقای حق‏شناس 3ـ حاج سید محمد حسین لنگرودی 4 ـ حاج آقا مرتضی تهرانی 5 ـ حاج آقا مجتبی تهرانی 6 ـ آقای روحانی پسر مرحوم حاج سید احمد قمی اخوی مرحوم حاج میرزا محمود ظاهراً مسجدش در خیابان گرگان است. 7 ـ حاج سید محمد علی لواسانی 8 ـ حاج شیخ احمد مجتهدی... »
 
[2]  به جز مسجد و مدرسه و خانه، از معدود جاهایی که پس از این‎همه سال حاج آقامرتضی حضور پیدا کرد و مرتبط با حکومت بود، مراسم ختمی بود که در حسینیۀ امام خمینی توسط رهبری برای برادر مرحومشان حاج‎آقا مجتبی برگزار شد.
 

[3]  پیش از این در یادداشتی دربارۀ برادر ایشان یعنی حاج‎آقا مجتبی نوشته‎ام: «مرحوم آیتالله مجتبی تهرانی از آخرین چهرههای مکتب قدیمی اخلاقی تهران بود. مکتبی که شروعش با چهرههایی چون آیتالله شاهآبادی و سپس آیتالله آقا شیخ مرتضی زاهد، آقا شیخ محمدحسین زاهد، حاج مقدس (آقا شیخ هادی تهرانی)، آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی (پدر حاجآقا مجتبی) و حتی آقا شیخ رجبعلی خیاط بود. و ثمرات آن آغاز درخشان، در عصر ما کسانی بودند و هستند مثل مرحوم آیتالله حقشناس، حاجآقا مرتضی تهرانی (برادر بزرگتر حاجآقا مجتبی) ، مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی و خود حاجآقا مجتبی.

پدر بزرگ حاج آقا مجتبی، آیتالله شهید میرزا غلامحسین کلهری یکی از هشت عالمی بود که زمان مشروطه در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در بست نشینی اعتراضیشان به شهادت رسیدند و همانجا دفن شدند. یکی از ویژگیهای این دو برادر (حاجآقا مرتضی و حاجآقا مجتبی) این بود که تقاطع دو مکتب مختلف بودند. اول در مکتب تهران شاگرد کسانی چون آقا شیخ مرتضی زاهد و پدر خود بودند، و سرانجام به توصیه پدر، شاگرد امام خمینی (ره) شدند. البته خود امام خمینی هم، همینگونه بود ( هم شاگرد آیت الله شاهآبادی سرسلسلۀ مکتب اخلاقی تهران بود، و هم شاگرد مکتب نجف). شاگردانِ شخصیتهایی چون امام خمینی و علامه طباطبایی که صاحب وجوه و اضلاع شخصیتی گوناگونی هستند، هرکدام بنا بر طبع خویش بر یکی از این وجوه متمرکز میشوند.  یکی می رود سراغ تفسیر، یکی فلسفه، یکی عرفان، یکی سیاست، یکی فقه، اما این دو برادر بر مکتب اخلاقی و معرفتی امام متمرکز شدند. با اینکه از نزدیکترینها به امام بودند پس از انقلاب هیچکدام مسئولیتی را در نظام قبول نکردند. اما مهمترین بار را بر دوش کشیدند. بار معلمی و اخلاق: وظیفۀ مهم انسانسازی. و از وقتی که پیش از انقلاب از امام در نجف جدا شدند و به تهران آمدند و جلسۀ تفسیر قرآن با محوریت اخلاق و اعتقادات برگزار کردند، تا همین حالا، آموختهها و مکتب خاص و مهم اخلاقی امام خمینی را ترویج و تدریس میکردند و میکنند».
 

[4]  هنوز نوشته‎های کسانی که با استناد به ظواهر ایشان را ضد انقلاب معرفی می‎کنند در اینترنت هست. و این به جز اقوال و زمزمه‎هاست. مثلا: چرا عکس رهبری بالای سر ایشان نیست؟ چرا ایشان به تلویزیون نمی‎آید؟ و از همه مشهورتر: چرا در دعای پایانیشان که با دعای مرحوم برادرشان مشترک است مثل حاج‎آقا مجتبی این دو فراز را اضافه نکرده‎اند «اللّهم ارحم زعیم المسلمین، اللّهم ایّد قائد المسلمین»؟

[5]  «بنده دیگر چندان امیدی به سیاست‎مدارها ندارم. قبل‎ها تصوّر می‎شد که سیاست‎مداران دنیای اسلام در این راه بتوانند کمک کنند، [امّا] متأسّفانه این امید ضعیف شده است. امروز امید ما به علمای دین در سراسر دنیای اسلام و به روشنفکران راستین [است‌] که غرب را قبلۀ خودشان ندانند؛ امید به آن‎ها است» (بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۸)
 
[6]  اشاره به آیۀ ۲۶۰ سورۀ بقره
 
[7]  تا جاییکه امروز خیلی از جوان‎ترها ایشان را با شخصیتی سیاسی که با ایشان تشابه اسمی دارند (حجه‎الاسلام مرتضی آقا تهرانی، نمایندۀ مجلس) اشتباه می‎گیرند. 
 
[8]  همه می‎دانند از مرده خطری بر نمی‎آید، اما تنها مرده‎شوی است که از رفتن به میان مردگان نمی‎هراسد. اولی فقط علم دارد و دومی ایمان.
 
[9]  شمارۀ ۴۰۷ و ۴۰۸ (دی و بهمن ۹۴) - این مصاحبه در خبرگزاری‎های بسیاری بازنشر شده است.
 

[10]  برای ما که از دوست‎داران عالم هنریم، جناب رحیمیان منزلتی دیگر هم به خاطر هنرمند بودنشان دارند. به جز آن کارت تبریک‎های انقلابی عید قبل از انقلاب، کسانی که به کربلا مشرف شده‎اند احتمالا در ایوان حرم امام حسین (علیه السلام) و صحن حرم حضرت عباس (ع) خط ثلث زیبای آقای رحیمیان را روی کاشی‎ها تماشا کرده‎اند.

 

نظرات  (۲۶)

بسیار ممنون بابت این مطلب  و تیتر حال خوب کن.واقعا لذت بردیم .
 
پاسخ:

خیلی ممنون که خواندیم

حال خوب کنی مطلب، به خاطر نفس این پیرمرد است. من خودم هروقت پای صحبت چنین پیرمردهایی می‎نشینم حالم خوب می‎شود.

تشکر بابت معرفی... واقعا نمی شناختم (متاسفم واسه خودم)
اسم شون را که دیدم یاد آقای مرتضی تهرانیِ نماینده مجلس افتادم اوشون! شناس ترن!

پاسخ:

تشکر بابت مطالعه

بله، خب ظبیعی‎ست که آقای آقاتهرانی به خاطر مناصب و فعالیت‎های سیاسی بسیار خود امروز و نزد ما جوان‎ترها معروف‎تر از حاج‎آقامرتضی باشد

  • آبجی خانوم
  • خیلی متشکر
    مطلب بسیار خوبی بود
    متاسفانه شناختی از ایشون نداشتم و هر چند که برادرشون هم از لا به لای صوت کلاس های استاد مطیعی شناختم
    نمیدونم چرا این قدر از علمای اخلاق دور موندیم
    پاسخ:

    ممنون که خواندید

    ما اسیر رسانه‎ایم. جزئی‎ترین آمار سخیف‎ترین بازیگران سینما و بازیکنان فوتبال را نخواهیم هم می‎دانیم.

    اما مردان خدا را عموماً بعد مرگشان می‎شناسیم.

    حاج‎آقا مجتبی و آیت‎الله حق‎شناس و حتی حاج اسماعیل دولابی تا نمرده بودند به تلویزیون راه پیدا نکردند.

    سپاس
    واقعا سپاس 
    بعد از مدت ها یک گفتگوی غیرهیجانی بی های و هو دارم میبینم
    انقدر که این چندسال بعضی سبک روایات و قصه ها به گوش و چشممان خورده که دائم داشتم متن رو بالاوپایین میکردم بلکه شرح مبسوط و دیالوگدار "رویا" رو پیدا کنم

    به امید خوانش کامل!
    پاسخ:

    خداراشکر که مفید واقع شد و پسندیدید

    دیالوگ رویا به طور مفصل در خود مصاحبه هست. اما من نخواستم خیلی وارد شرح جزئیات شوم. اینجا هرچه نوشتم بیشتر از جنس «مقدمات» است.

    بله سپاس. مصاحبه بسیار خوب و مهمی بود. ساده ولی عمیق! بعضی بخشهایش واقعا آدم را مجبور می کرد کمی توقف کند. 

    خوبی بلاگفا حداقل این بود که لینکها را رنگی و مشخص می کرد. ولی اینجا لینک «مصاحبه» وسط سطر شاید کمی گم باشد. البته سعیتان برای معرفی اهمیت مصاحبه و انتخابهایتان هم خیلی خوب و ترغیب‌کننده بود ولی خواندنش در متن اصلی یک چیزدیگر بود.  
    پاسخ:

    تشکر که مطالعه کردید

    چشم لینک را جداگانه و متمایز هم می‎گذارم

    البته منظورم همین مصاحبه آیت الله حاج مرتضی تهرانی بود نه پست بالا و رضا رویگری. 

    اینجا هم برای شناخت شخصیتشان برایم مهم بود: «بنده یکی از کارهایی که بر دوش خودم می‌بینم، این است که با کسانی که در شک و شبهه هستند و پایشان می‌لنگد یک جلسه و چند جلسه بنشینم و آنها را روشن کنم که در تکلیف شرعی استقرار پیدا کنند.» 
    مشابه این را صبر و حلم را در حاج آقا مجتبی هم در جایی خوانده بودم به گمانم. که مثلا حتی ساعتی وقت می گذاشت برای سوالات یک نوجوان کم سال مثلا سیزده ساله.  به راستی که نماد اخلاقند.
    چه بسیار کسانی که چون به حقند با اندکی شک و شبهه آدم را کنار می‌گذارند و چه بسیار کسانی که حتی اگر صبور در بحث باشند، یک خودبرتربینی در بحث دارند که اعتماد بهشان را از بین می‌برد؛ چه  بسیار کسانی که فورا از آدم نامید می ششوند و ... و خودمان هم چقدر در بحثها اینگونه‌ایم. 
    پاسخ:

    این خودبرتربینان و خود ویژه بینان، با اصل اسلام بیگانه‎ اند. با اصل «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». فلذا قطعا مبلغ رسالت نبی اکرم نیستند و دلسوزی نسبت به هدایت مردم ندارند. مرد روحانی دلش می‏‎سوزد و مشفقانه و حریصانه دنبال هدایت دیگران و خیرخواهی برای ایشان است.

    این جمله‌شان دعایشان درباره آقای خامنه‌ای را هم حیفم می آید اینجا آمین نگوییم هرچند عذرخواهم می کنم که مطول شد.
    خدایا! ... یا ما را ببر یا جامعه را خالی از ایشان نبینیم
    پاسخ:

    ای خدا این وصل را هجران مکن

    سلام

    خیلی ممنون خیلی خوب بود هرچند من متوجه نشدم که چه شد که ایشان بعد از این همه سال حالا این ضرورت را احساس کردند. حتی گفتند که انقلاب روی روال است و

    کاش زودتر مثلا در فتنه 88 این مباحث مطرح میشد 

    پاسخ:
    سلام علیکم و تشکر
    من بخشی از این موضوع را در متن باز کرده‎ام. علی‎ای‎حال، تذکر چند نکته:
    1. هرکس وظیفه‎ای دارد که ممکن است با دیگری متفاوت باشد
    2. قضاوت درمورد اینکه بزرگان معنوی اولیای خدا به وظائف خود درست عمل کرده‎اند یا نه، کار خطیری است و با قضاوت درمورد دیگران متفاوت است.
    3. ممکن است سه نفر در یک روز و یک جا یک کار را انجام بدهند اما با وظائف مختلف یا نیت‎های مختلف که در نتیجه یکی به خاطر همان عمل جهنمی شود، یکی بهشتی و درمورد دیگری انجام یا ترک آن فعل تاثیری برای آخرتش نداشته باشد.
    4. در فتنۀ 88 ورود برای حمایت از ولایت فقیه و حکومت اسلامی در درجۀ نخست وظیفۀ سیاستمداران و مسئولان حکومتی  بود که در این حکومت وارد شده بودند و با استفاده از امکانات همین حکومت به آبرو و موفقیت و مال و جایگاه و حقوق و ... رسیده‎اند. یعنی نخبگان سیاسی و حکومتی. حال آنکه دیدیم اصل فتنه‎گران و اصل  ساکتان و منفعلان از همین گروه‎ها بودند.
    5. چه‎بسا وظیفۀ یک معلم اخلاق و عقائد که تمرکزش را بر مسائل مبنایی‎تر گذاشته است و هیچگاه نه وارد سیاست شده و نه حکومت، اصلا ورود سیاسی نباشد
    6. در 88 دیدیم خیلی از هیئت‎داران با فعالیت شدید سیاسی خود باعث بریده شدن پای کسانی از هیئت امام حسین شدند که به انقلاب تردید پیدا کرده بودند ولی به اسلام نه
    7. و البته که همان فایل صوتی اظهار نظر قبلی حاج آقا مرتضی در همان حوالی فتنه و سال 88 و 89 منتشر شده بود

    یادم هست که امام خمینی هر وقت هر کس از این حرفها میزد به شدت برخورد میکرد پیر جماران نیازی به این تعاریف و تمجیدها نداشت  !!

     آن را که خبر شد خبری باز نیامد  ماندم تو کف تواضع و تحقیر حاج آقا !!

     

     

     

    پاسخ:
    اولا که درست صحبت کنید لطفا
    از خدا جوئیم توفیق ادب
    بی‎ادب محروم شد از لطف رب

    خیلی شجاعت می‎خواهد به قضاوت مردان خدا نشستن، آنهم وقتی قضاوت با توهین و تکبر همراه باشد. آدم باید خیلی از آخرت خودش مطمئن باشد که اینقدر راحت درمورد کلاس‎های بالاتر از خودش حرف بزند.
    و اما چون اسم امام را آوردید؛
    1. هر سخن ستایش‎آمیزی از جنس تملق نیست. به موقعیت فرد گوینده، جایگاهش و نحوۀ بیانش موضوع متفاوت است. عرض کردم وقتی ماموری در خدمت امیر به مدح می‎پردازد این شایسته نیست. اما وقتی عارفی که همواره انتقادهایش را هم صریح مطرح کرده و هیچ نسبتی به حکومت ندارد، از بیرون رهبر جامعه را از لحاظ معنوی تأیید کند این شایسته و ستوده است. چنانچه به تاییدات مشابه از آیات عظام بهاالدینی، انصاری شیرازی، حسن زاده و جوادی آملی درمورد رهبری اشاره کردم. و چنانچه بسیاری از عرفا و علمای معمر در زمان امام امام را تایید کردند و ایشان را از جهات مختلف تایید کردند و مورد نکوهش امام واقع نشدند.
    2. جالب است که نامۀ امام به حاج احمدآقا انگار درمورد شما نوشته شده است:
    «پسرم! آنچه در درجه اول به تو وصیت مى‏کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنى، که این شیوه جُهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزى، که اینان قُطّاع طریق حق هستند. فرزندم! از خودخواهى و خودبینى به درآى که این ارث شیطان است، که به واسطه خودبینى و خودخواهى از امر خداى تعالى به خضوع براى ولىّ و صفىّ او- جلّ و علا- سرباززد. و بدان که تمام گرفتاریهاى بنى آدم از این ارث شیطانى است که اصل اصول فتنه است»
  • حسین سامانی
  • سلام خدا بر مردان خدا از جمله جناب صنوبری!
    اصن اونقدر در تلگرام و امثالهم مطلب های بی سر و ته و یه خطی خوندم ، یه مطلب طولانی میبینیم ذوق میکنم!
    بگذریم که خود مطلب هم خیلی اساسی ، مهم و شیوا بود ؛ هر چند باید یک بار دیگر خوانده شود.
    دوتا مطلب مهم و جذاب درباره حضرت آقا خوندم تو این چن روز : یکی این مطلب با اسم زیبایش و یکی هم مطلب مهم جناب وحیدزاده.( که یه بار زیارتشون کردم ! یادته حاجسن جوونیام؟)
    پ.ن : حاجسن ! این مطالب بلند رو پی دی اف هم بکنی بد نیستا!
    پ.ن2: یه پیشنهاد خیلی خوب هم دارم ایشالله رنگ میزنم میگم!

    پاسخ:

    سلام حسین جان

    من اگر جزو مردان خدا بودم خدا تا حالا صدبار کشته شده بود :)

    دم شما گرم. ممنون که خواندید

    بله آن یادداشت  آقای وحیدزاده یادداشت مهمی بود

    سپاس‌گزارم؛ متنِ مصاحبه را پیشتر در رجا خوانده بودم امّا با این توضیحاتِ تکمیلیِ شما بسیار استفاده کردم.
    چقدر آن هشدارِ بانک، شگفت و خوب بود! همین‌طور آن مخالفت با شعار که البتّه برخلافِ شما، بنده همراهم.
    آن مکاشفۀ در بابِ انقلاب و آیت الله خمینی را هم شنیده بودم و همین‌طور از آن روشن‌تر و بیشتر هم.
    همان وقتی که گفتگو را خواندم، ابتدا نگرانِ خودِ ایشان شدم. آن تپشِ قلب و  رگه‌های خونی در چشم و چهرۀ گُرگرفته و خشکیِ زبان و... اِن‌شاءلله صحّت و سلامتِ کامل و عاجل پیدا کنند و خدا حفظ‌شان کند!

    به عنایتِ الهی و کوریِ چشمِ دشمنانِ شیعه، اِن‌شاءلله که رهبری سایه‌اش مستدام است و  پرچم را به دستِ قطبِ عالمِ اِمکان می‌دهد!

    اولا که خودت مودب باش !!  کجای حرف من بی ادبی بود

    دوما  امام خامنه ای تا ارنج دستش در خون مظلومان فرو رفته چقدر جوان و نوجوان بی  گناه در فتنه ی 88 !!!  به دست مزدورانش شهید شدن !!  باید هم حاج اقا از او تعریف کند اخوندای دولتی فکر میکنند خیلی اهل دل و اهل تقوا هستن  همین ها الان با نوه ی امام چه می کنند با بیت امام چه کردن؟ 

    انکار مقام اهل معرفت کو اهل معرفت ؟؟؟

    لینک همین مطلب رو ندیده بودم ولی حالا هم که دیدم برای من باز نشد متاسفانه
    بنابراین سرچ کردم با ترس که یک موقع از رجا سر درنیارم که نیاوردم خداروشکر! 

    منظورم البته رویای مربوط به آقای خامنه ای بود. دیدم خواب مربوط به امام رو گفتن ولی آقاسیدعلی خامنه ای رو خیر.درنتیجه خوشحال شدم به واقع!

    "نه، نمی‌شود گفت. اما خوابی را مربوط به امام «رضوان‌الله تعالی علیه» نقل می‌کنم. خواب آقا را شاید راضی نباشند، لذا نمی‌گویم"

    به هر حال انشاالله خدا حفظشون کنه لااقل به آبرو و دعای خوبها
    سپاس مجدد
    جناب ناشناس 
    هرحرفی هم داشته باشید مخاطبان اصلی جوابگو نیستند و از دسترس خارجند گویا! چرا هرجا که فرصتی دست بده فریاد میکشید؟ 
    اگه طلبی دارید بدهکارو پیدا کنید اینطوری لااقل بعدها از خودتون طلبکار نمیشین !

    آخوند دولتی کیه دیگه؟
    ادب رو من و شما باید تو "مکتب اخلاق" یاد میگرفتیم که راهشو نشونمون ندادند و یکراست هلمون دادند وسط گود سیاست بازی
    جناب ناشناس 
    این رو هم یادم رفت بگم که کسانی که این چندساله هر روز داغ عده ایشون رو به دل خانواده هاشون مبذارند و از همین مزدورانی که اسم میبرید توشون کم نیستند یک جنبه مهم دفاعشون اینه که هموطنان شما از قوم زامبی ها در امان موندن
    قدیمها مزدورها شکل دیگه ای بودند!
  • آب‌گینه خطاب به فاطمه
  • سلام بر شما؛ 
    این جنابِ ناشناس، صرفِ‌نظر از گستاخیِ نظرِ اوّلش، اگر  واقعاً به دنبالِ پاسخ بود، با توضیحاتِ آقای صنوبری، باید جواب می‌گرفت و یا اگر نمی‌پذیرفت، لااقل بابتِ ادبیّاتِ سخیفش عذرخواه و بابتِ اطّلاعات متشکّر می‌بود. از پیامِ دوّم پُرواضح است که پاسخ و بحث با ایشان و چون ایشان بی‌فایده و عبث است.
    در بابِ رجا هم تعریضِ شما ناصواب است! اگر خریدارِ نور و حرفِ صواب هستید،  رجا که علیه‌السّلام است و درون‌گفتمان، از دهانِ کافر و منافق هم شنیدن دارد. پروردگار هم می‌فرماید: «یسمعون القول و یتّبعون الأحسنة» 
    به هر روی، قدری حجمِ آن صفحه بالاست، حوصله کنید، لود می‌شود.
    قبل عید میام میرم پیششون بهمراه حضرت
    سلام و ادب
    خوبید ان شاء الله؟
    غرض از مزاحمت اینکه من یکی از عوامل یک همایش درحوزه زنان هستم که با کلی زحمت قالبش را idea conferenceنموده ایم. یعنی جایی که خودمان نظر خودمان را درباره مسائل خودمان بگوییم و دربند ارجاع و نظریه و اینها نباشیم.
    آیا ممکن است شما هم به دوستان اهل فکرتان مارا تبلیغ و ایشان را تشویق کنید؟
    آیا ممکن است که نظرات خودتان را هم بنویسید و بفرستید؟ علاوه بر محورهای کلی دو محور خاص آقایان هم وجود دارد.
    http://isfahan.bmn.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=809:-idea-conference-q-q&catid=1:news

    با تشکر و احترام
    زد
    درود بر شما به خاطر نگارش این مطلب دقیق و مفید
    به بعضی از کامنتها هم نباید توجه کرد، بزرگان عموما در زمان خودشان شناخته نمیشوند و جهال همواره کاری جز فحاشی ندارند.
    مه فشاند نور و سگ عو عو کند
    هرکسی بر طینت خود میتند
  • احمدرضارضایی
  • چی بگم حسن عزیز؟
    دیدار از دست ما رفت و از شنیده ها دلتنگ تر میشیم. از چشمهاشون جلال میباره. عرصه امروز عرصه همین جلالت هاست. حق کاملا آشکار و فارغ از ادله قابل ادراکه و باطل هم که ظهورش در شهواته ترکتازی میکنه با همه قوا. نبرد بین جنود عقل و جهل. مردان خدا هم امروز مثل قبل صحبت نمیکنند. صراحت برّنده ای کلامشون رو آذین بسته. خدا میدونه. نمیدونم. یاعلی مدد.
  • رضا احسانی
  • سلام


    نظرات ما به دست شما می رسد آیا؟

  • رضا احسانی
  • به قول شاعر:

    نامه ی ما پاره کردن داشت، گر خواندن نداشت؛


    ایضا سلام مان... .

  • طاهره حاجی علیخانی
  • سلام و ممنون از این مطلب!
    قبلا در جایی دیده بودم.
    ولی تحلیل خوب شما بر زیبایی مصاحبه افزوده.
    قبلا هم خودتان مقاله ای در این نشریه نوشته بودید. نه؟
    در مورد مرحوم دامغانی و امام راحل؟

    سلام...بابت پرکشیدنشون خیلی بهتون تسلیت میگم...امشب اونقدر تو پیج اینستا واکنشتون بیشتر از یه تسلیت ساده بود که حس کردم باید راجع به این مرد بخونم...یادم بود قبلا از کلامشون استوری میزاشتین ولی من غافل فکر میکردم همینکه برادر مرحومشون رو کم و بیش میشناسم بصه...بگذریم...موارد پنج و شش این نوشته خیلی برای این روزهای من به درد بخور بودند...و جمله ی آخر که ناب بود و کاری...روحشون قرین آرامش...خداوند به شما هم خیر بده...التماس دعا
    پاسخ:
    سلام و درود
    خیلی لطف کردید وقت گذاشتید و مطالعه کردید
    سلام حسن آقای عزیز
    دمت گرم. خیلی خوب بود.
    فقط قضیه :"مخالفت ایشان با شعارمرگ برضد ولایت فقیه" چی بوده؟
    پاسخ:
    سلام برادر. ممنون که خواندی
    در متن توضیح دادم دیگه. ایشان معتقد بود این شعار ضد وحدت بین مسلمانان است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">