در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

https://bayanbox.ir/view/9128909628917282743/%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%A6%DB%8C%D8%B3%DB%8C.jpg

بیا که ابر، صلایی به سوگواران زد
که مِه نشست و پرنده پرید و باران زد

دگر صدایی از آن کشتگان نمی‌خیزد
مگر نسیم که شیون به لاله‌زاران زد

نبود دشت و بیابان حریف غربت ما
دل از نهایت غربت، به کوهساران زد

 

***

بیا چو ابر بباریم بر جنازۀ گل
بیا که لشکر پاییز بر بهاران زد

«جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال»
فراق آمد و خنجر به دوست‌داران زد

جزای آنکه نبودیم قدردانِ بهار
تگرگ آمد و آتش به کشت‌زاران زد

دریغ از اینکه به تاوانِ ناسپاسی ما
اجل خدنگ، به سرهای حق‌گزاران زد

مگر که روز جزا شد که دست قهر خدای
شراره بر گنه ما گناهکاران زد؟!

خمید قد صنوبر، شکست قامت سرو
از آتشی که به گل، دست روزگاران زد

نزد فراق رفیقان و کین بدخواهان
چنان که بر دل ما داغ آن سواران زد

 

 

***

عجب ز مرحمتِ آن نگارِ کهنه‌سوار
که جای لشکر دشمن، به قلب یاران زد

به شاهراهِ شهادت چنان شتابان تاخت
که نقش تازه به آیین شهریاران زد

ز جام زهر نترسید و از بلا نگریخت
که گام در ره صاحب‌دلِ جماران زد

که ابر بود و زمانی بر این کویر گذشت
سپس پرنده شد و بال با هَزاران زد

 

 

نوشته شد، با اندوهِ شرم‌آگین، در بهار خونین ۱۴۰۳

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">