حتی مصدق هم تو را
از یاد خواهد برد
دیشب چراغ خانه را...،
امشب تنورِ خانه را دادی
به جایش نان
گرفتی
و فکر کردی
ارزان گرفتی
*
شب، ساکت و تاریک و تنها
بازار را، وقتی که بر میگردی از این کوچه تا خانه
حتی خودت هم لحظهای با خویش میگویی:
«یک روز،
میدان فردوسی
به حالم
افسوس خواهد خورد
میدان فردوسی که جای خود
حتی خیابان مصدق هم
نام مرا از یاد خواهد برد»
*
یک روز میگفتیم: میجنگیم
در راه ایمان
هرچند بی نان
امروز میخندیم محض نان
بر چهرِ دونان
*
با خویش میگوید که: «ایمان را نمیخواهم
از بس که سنگین، نرخِ ایمان است»
غافل که آنچه میدهد از دست
نان است
آری، همین نان
*
تو در کتابِ کهنۀ تاریخ
یک صفحۀ تاریک خواهی بود
در نقشۀ جغرافیا:
یک کوچۀ کوچک.
یک کوچۀ بینام.
بی یار و بی همراه ...
آنگاه،
خواهی مرد
آری، خیابان مصدق هم تو را از یاد خواهد برد.
پ ن: وقتی داشتم این شعر را مینوشتم، طبیعتاً داشتم به مسائل روز و «فناوری هستهای» و «چرخۀ سوخت» و «تحریم رادیوداروها» و «مذاکره» و حتی «آب شیرینکن» و «فرایندهای مربوط به شرایط نگهداری و اصلاح نژادی در کشاورزی» فکر میکردم و بیش از همه از به حرفهای عجیب بعضی از سیاستمداران و روزنامهنگاران روشنفکر و اصلاح طلب و معتدل و پیروانشان در سادهانگاری یا حتی کوچکانگاریِ فناوری هستهای ایران.
پاسخ:
علیکم السلام
اولاً مگه من به شما گفتم "کسی باید رمان تاجیکو بنویسه، که خودش یهبار جای کیف، کیسه برده باشه مدرسه"؟
ثانیاً یهبار دیگر شعرو بخون. به بخش «تنور» و بخش «همین نان» هم دقت کن.
پاسخ:
سلام علیکم و رحمه الله
سپاس که مطالعه کردید
پاسخ:
سلام علیکم
درود بر همۀ مخاطبان دقیق عالم!
من دیگه حرفی ندارم :-)
*
پ ن: والا به خدا! این اعتدالیون یه جوی درست کردند که انگار بحث ما فقط سر نفروختن شرف به نان است. حال آنکه بحث خود نان هم هست!
پاسخ:
سلام علیکم
من (و علی خامنهای، هردو مشترکاً) که میگوییم الهی بشه. ولی خوب بشه.یا اینکه اصلاً نشه.
نه اینکه بشه و ببینیم به قول شما تمام این مدت معطل و سر کار بودیم.
پاسخ:
بنده به همین تناقضات اندیشیده بودم و قبلا نوشته بودم: «یا ما فریب خوردیم، یا او فریب خورده است»
پاسخ:
چه جالب
فقط یک سوال:
یعنی با وجود اینکه آقای خامنهای تأیید کرده، من مخالفت کردهام؟
پاسخ:
سلام علیکم
والا بلاگفای من هنوز درست نشده
چه خوب که آدرس گذاشتید تا کامنتتان با کامنت دیگر ریاحین قاطی نشود!
فکر میکردم اینجا کامنتگذاشتن آسان است.
پاسخ:
سلام علیکم و رحمه الله
خیلی لطف کردید و خوشحال شدم تشریف آوردید. انشاالله این اسبابکشی اسبابِ خیر شود
بازهم ممنونم از شما
پاسخ:
والا به خدا. انقلاب کردیم خاک بر سر نباشیم. حالا برای حفظ دستاوردهای انقلاب! باید خاک بر سری را تحمل کنیم. میخواهی مذاکره کنی، مذاکره کن، عیب نداردف ولی حداقل سینه را بده جلو و سر را بالا بگیر، نگو برای آب خوردن هم محتاج مذاکرهایم.
پ ن: پوتین، قالیبافِ روسیه است دیگه! :-)
پاسخ:
بزرگترهای شما چگونه رفتار میکنند؟
اگر توافق نشود، میگویند «نگذاشتند» اگر بشود و آمال وعدهداده شده برآورده نشود، میگویند: «این تنها راه بود، اگر مذاکره نمیکردیم وضع از اینهم بدتر میشد» سخن ابطالناپذیر این است.
واقعاً چه کسی دوپهلو و ابطالناپذیر حرف میزند، بزرگتر ما یا بزرگترهای شما؟ چه کسی دنبال منافع شخصی و مطامع حزبی است و چه کسی به منافع ملی و مذهبی میاندیشد؟
اتفاقا بزرگترِ ما آنقدر باشرف هست که _برخلافِ چرندیاتِ حضرتعالی در این سطور_ پای دولت و تیم مذاکرهکننده ایستاد، حال آنکه نه چنین توقعی از ایشان میرفت نه مجبور به چنین چیزی بود. بزرگتر ما انقدر اهل فتوت و شرافت بود که به وحدت ملی و همۀ افرادی که داخل این مرزها تعریف میشوند احترام بگذارد و ضریب بدهد و طوری برخورد کند که در هر دو صورت دشمنِ خارجی متضرر باشد. اگر هم سیاستی ورزید با طرف متخاصم ورزید، نه با دولت. این عین سخنان اوست که نشان میدهد نهتنها ملت را به جان هم نیانداخته، بلکه حتی در صورت شکست مذاکرات به جای حضرات داخلی، دشمنِ خارجی را مقصر و متضرر دانسته :
«
از مذاکراتی هم که امروز در جریان است، ما ضرری نخواهیم کرد» 92
«
اگر این مذاکرات به نتیجه نرسد، آن که بیش از همه ضرر میکند ما نیستیم، آمریکایىها هستند.» 93
«
اگر طرف مقابل از کجتابیهای معمولی خودش دست برداشت، این یک تجربهای برای ما میشود که خیلی خب، پس میشود» 94
یک جو انصاف برای فهم این مسائل کافیست. و البته رهبری اگر دستش را تا آرنج بکند در عسل و بگذارد دهن بعضیها، باز هم گاز میگیرند.
درمورد «به باد رفتن شرافت» و مسئلۀ «جام زهر» هم حرف زیاد است که حوصله کردی برایت میگویم.
پاسخ:
سلام
بله شعر برای الآن کمی تند است. من هم الآن نگفتمش. قدیمترها گفتم. و انشاالله که به درد آینده نخورد!
و البته منظور من هم این نبوده که این اتفاق افتاده یا حتماً خواهد افتاد. من با توجه به سخنان بعضی از اهل دولت و همچنین فرهنگی که همپیمانانشان در جامعه ایجاد کردند (مثل تحقیر ارزش فناوری هستهای، مثل ایجاد تضاد دروغینِ «یا ثروت و پیشرفت یا شعار و تحریم مذاکره» و...) بدترین حالت را تصور کردم و برایش سرودم. اگر غیر از این بود و ماجرا قطعی شده بود، شعرم اینقدر کنایی نبود که بعضی دوستان خیلی از کنایات و نکاتش را اصلاً متوجه نشوند.
پاسخ:
سلام علیکم
سپاسگزار تبریک شما هستم. همچنین ممنونم که لطف کردید در بحث مشارکت کردید.
(کاش وبلاگهایی که افکار دیگری دارند هم اینگونه بودند! کامنتهای به رنگ آسمان هم در چند دوره مدتها غیرتأییدی بود، تا اینکه بعضی از دوستان دگراندیش برای بهتر رساندن منظورشان حتی از الفاظ رکیک و حتی دشنامهای خانوادگی هم استفاده کردند و مجبورم کردند تأیید بگذارم بالاسر کامنتها.)
میشود مستنداتتان را مبنی بر پیروز یقبلیتان در بحث در اختیار ما هم بگذارید! چون بعید میدانم! :-)
درمورد مذاکرۀ حضرات معصومین (علیهم السلام) این نکته را عرض کنم که مذاکره داریم تا مذاکره. گاهی قصد نصیحت بوده. گاهی اصلاً بنا بر صلح و دوستی و رفع سوءتفاهم بوده. خیلی کم است شبیه مورد ما، یعنی وقتی که حضرت حاضر شوند با دشمنِ لجوجِ باطلِ قاتلِ خدعهگر سر میز گفتگو و امتیاز دادن بنشینند. آنهم چه وقتی بوده؟ وقتی بوده که معصوم (علیه السلام) نه به تمایل خود، بلکه زیر فشار عدهای حمقا و جهال یا منافقان و فاسدان داخلی مجبور به این کار شده است. دو نمونه آشکارش یکی مذاکرۀ مولاعلی (ع) سر ماجرای سفین است. حضرت میخواست بجنگد و کار را تمام کند، حمقای داخلی حضرت را مجبور به مذاکره کردند و سرانجام شد آنچه شد. نمونۀ دیگر ماجرای صلح امام مجتبی (ع) است، که آنهم اگر خیانت فرماندهان داخلی و جهالت بعضی دیگر نبود نمیشد. و اگر دقت بفرمایید، همۀ این مذاکرات با آمریکای آن زمان (معاویه) سرانجام تلخی برای مسلمانان داشت.
داشتم فکر میکردم، پس کِی و کی قرار است به این درسها عمل کند؟ همه فقط برای دیگران درس میگذارند! مظلومیت اهل بیت و جهالت مردم زمانشان برای ما درس بود، حال نکند ما به جای درس گرفتن و عمل کردن، میخواهیم به سیرۀ جهلۀ آن زمان عمل کنیم تا برای بعدیها درس عبرت بشویم؟! پس عمل کننده کجاست؟!
باج دادن از سوی هرکسی باشد بد است. البته باج داریم تا باج! از طرفی آقای احمدینژاد حرفش را زده، آقایان امروز که کمر به عمل بستهاند.
پاسخ:
دم شما گرم
قطعاً لطف دارید با بنده
فقط یک نکته بگویم، در موضوع مذاکرات و تعلیق فعالیتهای هستهای و درآوردن قلب اراک و ... دو تا مسئله است. یکی بحث اعتقاد و ایمان و عزت و شرف و اسلام است که شما اینجا بهش اشاره کردید و من هم قبلا درموردش نوشته بودم و مدنظر آیت الله مصباح و همفکرانشان و دیگران هم عموماً فقط همین است.
اما مسئلۀ این شعر این نیست. این شعر به مسئله و مشکل دیگری میپردازد که مقابل مسئلۀ قبلی است. یعنی همین معاش، «همین نان». همین که مد نظر آقای جوادی آملی و شریعتی مرحوم بود.
فناوری هستهای یعنی ثروت، یعنی پیشرفت، یعنی قدرت، یعنی نان، یعنی تنور، یعنی نان زیاد، یعنی آب شیرین، یعنی بهداشت، یعنی دارو. و من برای سطرسطر این شعرم حرف و بحث و دلیل علمی دارم. فکر نکنید از خواندن دوتا لینک از فلان سایت تندروی حزباللهی جوگیر شدهام و چیزی نوشتهام. دیگه آنقدر از روز معاد میترسم که عادت به مطالعۀ رسانهها و سایتهای «تحلیلی سیاسی» نداشته باشم.
باز هم دمت گرم که حلمت را در برابر فکر مخالفت (که صنوبری باشد) بالا بردی!
یاعلی مدد.
پاسخ:
سلام بر استاد مودب
دم شما گرم
آخ آخ ناصرالدین شاه!! این آدم چقدر خاطره دارد تعریف کند برای ما
پاسخ:
عجب رویی داری (فقط پاسخ سطر اول)
بله درست میفرمایید. من از شما متشکرم از این بابت. میتوانستی بروی قرآن بخوانی، میتوانستی بروی هیئت، میتوانستی بروی مسجد، اما آمدی وبلاگ حاجسن ... پس خاک بر سرت.
و اما پاسخ سوال، (هرچند خیلی کلیشهشده که تا کسی میآید به حضرت شیخ انتقاد کند {هرکسی، ولو بزرگترین منتقدان احمدینژاد} شماها بهش میگویید: ئه!!! اون هشت سال کوجاااااا بودی به اون رفیقت انتقاد کنی؟؟؟؟؟)
- 1. آیا اگر کسی در طول هشت سال آقای احمدینژاد از ایشان انتقاد نکرده، حالا هر انتقاد و هر سوالی دربارۀ چیزی مطرح کند باید نشنیده رد شود؟
خیر. باید دانست با انکار پرسشگر، پرسشگر از بین میرود، نه پرسش. و فرمود: انظر الی ما قال، و لا تنظر الی من قال. - 2. آیا اگر کسی در طول هشت سال آقای احمدینژاد از ایشان انتقاد نکرده، حالا حق ندارد از کس دیگری انتقاد کند؟
خیر، چون: شاید آن زمان اعتقاد به انتقاد نداشته ولی الآن دارد. شاید میدیده به اندازه کافی به فرد قبلی انتقاد میشود. یا شاید اصلاً کاملاً فرد قبلی را قبول داشته. - 3. بیشترین و صریحترین انتقادات به دولت قبل را چه گروههایی مطرح کردند؟ کردان و رحیمی و مشایی را چهکسانی خسته کردند؟ اصلاحطلبان؟
خیر. اصولگرایان منتقد. شروع انتقاد و اصل انتقاد از اصولگرایان منتقد بود، اصلاحطلبان هم برای ماهی گرفتن از آب گلآلود فقط پوشش میدادند. - 4. برفرض که اگر کسی در طول هشت سال رئیسجمهوری از او انتقاد نکرده، حق ندارد از رئیس جمهور بعدی انتقاد کند. حالا سوال: چطور شما و آقایانی که هشت سال از آقای خاتمی و همچنین هاشمی انتقاد نکردید و نکردند به خودشان اجازه دادند در دوران آقای احمدینژاد از ایشان انتقاد کردند؟ آیا میتوان به صدق نیت ایشان اعتماد کرد؟ آیا بهتر نیست به همان حزباللهیهای منتقد اعتماد کنیم که در همۀ دولتها بیتعارف منتقد کژیها و کاستیها بودند؟!
- 5. بحث بدیِ فساد اقتصادی است؟ بحث محکومیت قضایی است؟ خب سوال: شما در دوران آقای هاشمی که پایۀ انواع و اقسام فساد اقتصادی بنا گذاشته شد و اموال مردم و زمینهای مردم را از جلوی چشمشان و از توی چنگشان درمیآوردند میبردند کجا بودید؟ درحال انتقاد؟! شما آیا آقای کرباسچی (که اگر بزرگتر شما ندانیمشان، مشاور اعظم تمام بزرگتران شما + حامی مالی اکثر رسانههای شما) که از درخشانترین پروندههای اختلاس و ارتشای زمان خود بودند و به زندان افتادند را محکوم کردید؟ آیا کسی از شما آمد مهدی هاشمی را محکوم کند؟ او که حکم قضایی دولاپهنایی دارد، تازه در همین امور مالی به جز ایران الحمدلله در کشورهای دیگر هم محکوم شده است و افتخاری دیگر برای ایرانزمین آفریده است. حالا شما با چه اعتماد به نفسی پس از 16 سال سکوت به فساد اقتصادی در دولت آقای احمدینژاد اصلا اشاره میکنید؟!
- 6. بنده هشت سال ککم نگزید؟! بخشی از آرشیو به رنگ آسمان از بین رفته، اما بخشیش هنوز مانده. آن موقع که بنده در دفاع از آقای مطهری و نقد تفکر فرهنگی آقای احمدینژاد یادداشت نوشتم شما کجا بودید؟ تازه همراه با مجادله با کلی احمدینژادی. البته من میدانم شما کلاً دوست نداشتید ما به احمدینژاد انتقاد کنیم، چون میخواستید فردا روز بیایید همین حرفها را بزنید، لذا وقتی بنده آن شعر را برای آقای احمدینژاد گفتم:
- «یازده روز چو شد غیبت صغرای شما
برسد کاش به ما غیبت کبرای شما»
شما تنها کسی بودید که ناراحت شدید! حال آنکه حاجسن همان فرد بصیری بود که سال88 وقتی حزباللهیهای جوگیر به آقای احمدینژاد میگفتند «مالک اشتر علی»، به عنوان یک حزباللهی هیئتی شعری در باب فتنه سرود و در آن تصریح کرد:
- «... طلحهها عایشهها، منتظر حادثهاند
مالکی نیست خدا، آه چه تنهاست علی»
______________________________________
در باب سوال دوم:
لطفاً از فرضیات مشترک سخن بگویید! هر وقت سخن رهبری بین هردوی ما و در همۀ زمانها و در همۀ زمینهها لازم الاتباع بود به ایشان استناد کنید. نه؟! این خواستۀ زیادی است؟ حداقل درمورد دولت اخیر.
لذا بنده اول باید خود آقای خامنهای را قبول داشته باشم، که سخنشان مبنی بر شجاع و غیور و باتقوا بودن تیم مذاکرهکننده را قبول داشته باشم!
______________________________________
( شما اگه میخواستی دشمنان خارجی سوءاستفاده نکنند اولاً نباید نامۀ بی سلام و بسم الله و بیادبانه به رفیق شصت سالهت مینوشتی، ثانیا باید تو کامنتهای قبلی حداقل سلام مرا جواب میدادی {فإذا حییتم بتحیه بحیوا بأحسن منها او ردوها} )
علی یارت
شب قَدرتم پر فرشته
پاسخ:
سلام علیکم و رحمه الله
سلام که فقط مخصوص نامه نیست. بعدشم «نامۀ بی سلام وبسم الله» استعاره است. و همچنین تلمیح!
باشه حالا
من که واقعا خوشحالم، تشکر هم کردم. تشکر هم میکنم از این بابت.
نگاه کن برادرجان! من به مسائلی فکر میکنم، با نگاه شخصیم به جامعه، بعد حاصلش را مینویسم اینجا. تو میتوانی بگویی ایندفعه اشتباه کردی به فلان دلیل و آندفعه درست گفتی به بهمان دلیل. اما نمیشود وقتی که موافق نظر تو سخن گفتم حرف منطقی و با آرامش قلمداد شود و وقتی که برخلاف فکر تو بود کلاً بیایی بگویی آن هشت سال کجا بودی و اصلا حق نداری حرف بزنی. البته من معصوم نیستم، نابغه هم نیستم، ولی همیشه تا جایی که میشه سعی میکنم خوب و دقیق و منصفانه نگاه کنم. درمورد دولت حضرت شیخ هم خیلی بیش از باور دیگران سعی کردم خوشبین باشم. هنوز بخشی از شواهد باقی مانده، مثلا اینها را هم خب من نوشتم دیگه:
http://senobari.blogfa.com/post/418http://senobari.blogfa.com/post/432http://senobari.blogfa.com/post/434http://senobari.blogfa.com/post/451بعد میگی وبلاگ نداری، اولاً آنهایی هم که وبلاگ دارند الآن چنین نمیکنند؛ ثانیاً الآن وبلاگ نداری، آن روزی که من هنوز تقویم داشتم، شما وبلاگ داشتی، اما بعید میدانم اهتمامت به چنین انصافهایی
بوده باشد. همانطور که اگر الآن هم وبلاگ (متنی) بزنی نمیآیی به فلان و بهمان انتقاد کنی.
(آقاجان میشه کامنتای ممدتوکلیتونو تو وبلاگ خودش بذاری!)
(شاید شب 23 بروم حاج آقا مرتضی. الآن فیلمِ شب 19 را دانلود کردم:
http://ommeabiha.ir/oc/wp-content/uploads/940414_1SoTeh.mp3 )
پاسخ:
سلام. شما اولین کسی هستید که این حرف را میزنید. همه خانۀ قبلی را بهتر عنوان میکردند. و واقعا داشتم افسرده میشدم. الآن بالاخره یک راه نفسی باز شد. خدا خیرتان بدهد.
پاسخ:
با سلام و بسم الله
«
نمی دونم
از شدت عجله بوده یا سفین ماجرای دیگه ای هستش یا اصلا همینجوری که شما نوشتید
نگارش میشه»! عجب! یعنی ممکن است ماجرایی شبیه به ماجرای صفین درمورد امام علی باشد که اسمش «سفین» باشد و من بدان استناد کرده باشم و غلط املایی نباشد؟! خوب شد فقط یک غلط واژگانی گرفتی، و الا چه غوغایی راه میافتاد!
:)
بعید میدانم دفعات قبلی پیروز خارج شده باشید!
عدرمیخواهم من سریال شمعدونی را نمیدیدم.
***
درمورد صلح حدیبیهقطعاً با این اوضاعی که حضرات تدارک دیدند، اوضاع ما بیشتر شبیه به صفین و صلح امام حسن است تا حدیبیه. هرچند شاید من هم فردا روز محض امیدبخشی و خوشبینی این مسئله را برعکس عنوان کنم، و اما چرا؟
- اولاً موضع نبیِ مکرّم اسلام در آن صلح موضع قدرت بود. طراح داستان پیامبر بود. ابتکار عمل دست ایشان بود و قریش را مجبور کرد. قریش اولاً و ابتدائاً هیچ تمایلی به این صلح نداشت. نه مثل موقعیت ما که اصل طراحی و اصل موضوع از سوی آنها باشد، آنهم برای بهانهای پوچ، از طرفی طوری باشد که انگار ما مجبوریم. آنچنانکه رئیس جمهورمان بگوید برای آب خوردن هم مجبور به مذاکرهایم و پیروان دولت هم مدام چنین غرهایی را بزنند. درست عین زمان مولاعلی و امام مجتبی (علیهم السلام) که با فشار اطرافیان مجبور شدند.
- ثانیاً هدف ظاهری و هدف باطنی (کوتاه مدت و طولانی مدت) هردو برای اسلام بود، برخلاف اهداف ما که همانطور که شما هم تصریح کردید برای نان و معیشت است (درمورد تحریم، مثالِ تاریخی و اسلامی موضوع «شعب ابیطالب» است. مسلمانان در آن دوران آنقدر مقاومت کردند تا پیروز شدند . و این وعدۀ الهی است که خیلیها باور ندارند. آدم وقتی ما خدا معامله کند، از آنجایی که فکرش را نمیکند و من حیث لا یحتسب امداد میشود و ماجرای موریانهها پیش میآید.) اما هدف آن روز ربطی به معیشت و دنیا و نان نداشت، اولاً انجام فریضۀ حج بود و ثانیاً تمام کردن کار کفار.
- ثالثاً و در ادامۀ قبلی، در پس این صلح، در مدت کوتاهی فتح مکه بود و لذا فتح المبین بود. یعنی استراتژی استراتژی حمله بود و هدف تهاجمی بود. ولی هدف حضرات در بهترین و خالصانهترین حالت تدافعی است. مگر اینکه شما بگویی آقای روحانی برنامه داد طی یک سال پس از توافق آمده شود و سپس واشنگتن را بگیرد!
- رابعاً با اولین تخطی از یکی از مفاد پیمان از سوی آمریکاییهای آن زمان، با اینکه با عذرخواهی حضوری شخصِ ابوسفیان همراه بود، پیامبر پیمان نامه را فسخ کرد و جنگ را آغاز کرد. حال آنکه درمورد ما نه تنها عمراً آقای اوباما حضوراً بیاید عذرخواهی، بلکه خیلی راحت لیست تحریمها را این ایام دولا پهنا کردند برخلاف توافق، و نهتنها ما نزدیم زیر میز، بلکه فقط تذکر دادیم. تذکر میدانی یعنی چی؟ یعنی خانم افخم گرامی بگوید: ئه! چندتا تحریم جدید دیگه هم اضافه کردید آمریکاییها! | آمریکا: ئه؟! خب باشه! ممنون که یادآوری کردی! ... بله، تذکر یعنی یادآوری!
- خامساً صلح حدیبیه، فرصتی بود برای مقتدر شدن و آمادگی بیشتر برای مبارزه. ولی در این توافقنامه آمریکا میخواهد ما را از درون فشل کند و جلوی رشد و سرعتِ پیشرفتها و آمادگیهایمان را بگیرد.
***
منظورم این بود که سخن و دعوی ایشان چنین است. نگفتم سخن ایشان عین حقیقت و اعتقاد و ایمان است.
از طرفی شما هم خیلی راحت قضاوت میکنید درمورد خلوص و ایمانِ دیگران!
از طرفی آقای کوچکزاده بعید است جزو شاگردان آقای مصباح حساب شود. از طرفی حساب شود هم حساب آقای مصباح هم با شاگردانش (همینها که نام بردید) جداست. از طرفی من واقعا ارادتی به آقای مصباح در امور سیاست (مخصوصا در دهۀ اخیر) ندارم. شما هم میدانیدو قبلاً هم درموردش به تفصیل نوشتهام. اما نه میتوانم بگویم ایشان آدم بیدینی است نه میتوانم بگویم ایشان آدم بیعلمی است. بعضی از سخنان ایشان که به نظرم نادرستاند، به مراتب از سخنان درست کسانی که حرفشان را میپسندم، صادقانهتر، خالصانهتر و خیرخواهانهتر است. و این ملاک هم در جای خود مهم است برای اهل نظر. گفت:
- گوید که آن گوش گران بهتر ز هوش دیگران
صد فضل دارد این بر آن کان جا هوا این جا منم
پاسخ:
نه دیگه، نشد.
فرق است بین حاکمیت مردم و حکومت مردمی اصل 6 با «حکومت تسلیم مردم شد». فرق است و فرقی آشکار. در اولی همراهی است و در دومی تباین. وقتی میگوید حکومت تسلیم مردمش شد یعنی حکومت با مردم نیست و بین این حکومت و این مردم جنگ و دعواست. درست مثل حوکمتهای جائر و دیکتاتور. مثلا میگویند قذافی تسلیم شد. مبارک تسلیم شد. پهلوی تسلیم شد. چون جنگ بوده که حالا تسلیم شده. و این فقط یکی از افتضاحات رسانهای برآمده از این بازی است. اینهمه نوشتند که انقلاب تمام شد. که مردم خستهشدهاند از اسلامخواهی. که ... بگذریم!
نمیدانم آیا رسانههای رعبی را میخوانید یا نه، آنها نمیگویند این کار دولت روحانی است، میگویند این ارادۀ اصل نظام و آقای خامنهای. یک عالمه کاریکاتور دیدهام که آقای خامنهای آمده معامله کند و تا حالا درمورد اهتمامش بر مبارزه با کفر و مقاومت دروغ بوده. (چه اینکه حمایت ایران از موضوع فلسطین و ایستادگیش در برابر غرب، همواره موجب حقارت حکام عرب بوده و حالا وقت انتقام گرفتنشان است)
قرار است اتفاقات خیلی زیادی در زمینه هستهای بیفتد. البته هنوز توافق تمام نشده و قضاوت زود است. اما اگر ماجرا قرار باشد مثل لوزان باشد خیلی خطرناک است.
آقای خامنهای نمیتواند و نمیخواهد مردم را مجبور کند به بهشت بروند! ولی فقیه که هیچ، ولی معصوم (ع) هم وقتی دید مردم اهل مقاومت نیستند مجبور به صلح شد. چون نه دیکتاتور است، نه تنهایی میتواند کار کند:
- دریغ است از ولی، اما ولی تنهاست بیمردم
علی، آری علی، حتّی علی تنهاست بیمردم
از طرفی قبول دارم، رهبری جلوی خیانتهای بزرگ را گرفتهاند و میگیرند. اما هنوز هم میتوان خیانت و حماقت کرد و رهبری نمیتواند هم رهبر باشد هم رئیس جمهور هم مردم! او باید در حد وظیفۀ خودش عمل کند.
و البته قبول دارم بعضی از حزباللهیها نماها _بی که بخواهم به سران و بزرگانشان اشارهای کنم_ در این زمینه چرند میگویند. مثلاً میگویند رهبری اصلا از چیزی خبر ندارد و اگر میدانست اینها دارند چه کار میکنند از اول میزد زیر میز مذاکره. یا اینکه میگویند رهبری در جلسات خصوصی با دولت مخالفت میکند اما در جلسات عمومی الکی آبروداری میکند و حرفهایش را در این رابطه نمیزند. قطعاً اینها هم خلافِ شأن رهبری و نشاندهندۀ عدم درک ولایت فقیه و شخصیتِ خاص و شجاع صاحب این منصب است.
*
خب دوای سوء مدیریت هم مدیریت است!
فرضهای غلط به نتائج غلط میانجامد. فقر، فرض صحیح است؛ اما همانطور که شما گفتید هم باید به «سوءمدیریت» پرداخت، آنکه بگوید چاره فقط رفع تحریم است فرضش غلط است.
ما در نفس مبارزه کردن هم فرضهای ثانوی غلط دیگری داریم. مخصوصاً در جمعِ بعضی از حمقای هوادارانِ دولت (نه همهشان) مثل آنها که فکر میکنند همینکه دستت به ضریح آمریک ابرسد همهچیز حل میشود. و آیا دولت باید به همۀ این فرضهای غلط بها بدهد چون تعدادی از رأیدهندگانش چنین میاندیشدند؟!
پاسخ:
همینطور بالعکس!
*
ماشالله هزارماشالله! من اگر اعتماد به نفس شما را داشتم تا حالا یا رئیس جمهور شده بودم یا مجری تلویزیون!
درمورد حدیبیه هم شما بنشینید چندبار با دقت کامنت من مربوطۀ من را مطالعه کنید :)
*
بی مهری یعنی کم امتیاز داده بودم؟! خودم که بعداً پشیمان شدم حس کردم زیاد امتیاز دادم!
علی یارت جوان
پاسخ:
سلامٌ علیکم و رحمه الله
خیلی ممنون. نظر لطف شماست. لطف کردید خواندید.
بله بله «شعب ابیطالب» وای بر ما در نسبت با شعب ابیطالب. مسیری بود که قبلاً امتحان خود را پس داده بود. ما آن مسیر را رها کردیم و دلخوش کردیم به مسیر جدیدی!
و باز تأکید میکنم کاش فقط دعوای کفر و دین بود. کاش فقط گرسنگی حل میشد.
پاسخ:
نظر لطف شماست. از شعرهای الآن نیست. برای همان قدیمهاست. خیلی هم مستقل نیست.
پاسخ:
هرچند ایشان از ابتدا به حمایت بخش گستردهای از روحانیت مدیون است، لکن آقای روحانی خودش هم خیلی قبول ندارد آخوند باشد. در همۀ زمینهها یک رفتاری میکند اصلاً به یک روحانی نمیآید. البته از همان اول هم که عمامه را گذاشت صندلی عقب و شروع کرد به شجریان گوش دادن «و اظهارش برای عموم مردم» نشان داد خیلی داستان فرق میکند.
شاید هم فقط ترفند انتخاباتی بوده.
شاید همۀ حرفها و اقدامات شاذش هم ترفند انتخاباتیاست. اما خب بالاخره این تظاهرها خیلی هم کار جالبی نیستند.
پاسخ:
به نظر من این تاریخ است که قضاوت میکند مردم کیستند و چیستند (البته تاریخ، نه تاریخنویسان). مردم یک چیز ثابت و منجمد در زمان نیست. مردم متغیرند. من میتوانم درمورد چگنگی مردم در دهۀ سی و چهل و پنجاه و شصت و شاید حتی هفتاد قضاوت کنم. اما قضاوتی نهایی درمورد مردم دهه 90 ندارم. حقیقتِ وضعیتِ امروزیِ مردم ما اصلاً وضوحِ وضعیت مردمِ ایستای مندرج در تاریخ را ندارد. وقتی میخواهیم درمورد امروزِ مردمان سخن بگوییم بیشتر از فعلیتها، قوهها را میبینیم. بیشتر از توصیفهای بالفعل توصیفهای بالقوه خود را نشان میدهند. البته حس من این است که مردم قرن اخیر تفاوتهای زیادی با مردم دو سه قرن قبل دارند و البته که مردمِ نیمقرن اخیر خیلی هوشمندتر و پیشرفتهتر از مردم نیم قرن قبل هستند. لذا پرسش شما قطعاً بی جواب خواهد ماند، وقتی دو گزینه بیشتر ندارد و من مجبورم بین بدترین نوع مردم و بهترین نوع مردم یکی را انتخاب کنم و انگار حد وسطی وجود ندارد!
من این را حس میکنم که هرگز نباید مردم خودما نرا با کوفیانِ ابله و خائن مقایسه کرد. مردم ما اینگونه نیستند. اما لزومی هم ندارد ما خودِ هفتادوهفت ملیونیمان را 313 یار امام زمان فرض کنیم! لزومی ندارد فکر کنیم همۀ تصمیمات این مردم درست است. حتی شاید گاهی به خاطر قدرت بالای تبلیغاتِ دروغین به آنها (و به خودمان که از آنهایی) برای بعضی از فریبخوردنها حق بدهیم. امروز با توجه با سختار دموکراسی، مردم میآیند رأی میدهند و سعی میکنند وظیفهشان را انجام دهند، اما تا چار و گاه تا هشت سال یک گروه و یک فکر معدود و محدود میشود نمایندۀ مردم. من نمیدانم یا باید همۀ اشتباهات این گروه معدود را پای مردم بنویسیم یا نه. آنهم وقتی که خیلی وقتها دیدیم مردم چند سال پس از روی کار آمدم گزینۀ مورد نظرشان دقیقاً نسبت به همان گزینه بسیار عصبانیاند و نسبت به خیلی از اقداماتش انتقاد و مخالفت دارند.
*
استنتاج اشتباه از قواعد دلیل نمیشود ما به نفسِ از روی عقیده سخن گفتنِ کسی تردید داشته باشیم.
*
چرا نمیشه؟!
ما داریم درمورد رسانهها سخن میگوییم، نه چیزی که به نظر شما حقیقت است.
رسانهها 88 را کاملاً به 92 گره میزنند؛ آنچنانکه تا حدی زیادی هم واقعاً گره خورده است. اما اینکه این گرهخوردگی حقیقتاً به چه صورت است مهم نیست، چیزی که رسانه القا میکند مهم است. لذا آنها به راحتی این تقابل و دشمنی بین مردم و حکومت را تصویر میکنند.
*
دقت نکردید! آنهایی که برای فارسیزبانها و انگلیسیزبانها مینویسند فرق دارند. میلانی که آمریکایی است رسماً. من از رسانههای جهان عرب سخن گفتم. رسانههایی که گاه مستقیم و گاه غیرمستقیم توسط شاهزادههای سعودی و قطر حمایت میشوند. مسئلۀ فلسطین برای جهان عرب مسئله است. نه برای انگلیسیها و ایرانیهای عشق انگلیس. رسانههای عربی اند که از سمبل حمایت از فلسطین و مقاومت شدن ایران خشمگیناند و سعی دارند به عموم مردم عرب بگویند که اتفاقاً همین خامنهای خودش دارد با آمریکا میبندد.
*
حالا انصاف را چرتکه بیاور بنشین حساب کن ببین کی باخته کی برده. کی به همۀ پرسشهای مطرحشده پاسخ گفته و کی هربار به جای پاسخ کلاً بحث جدیدی را آغاز کرده! والله اعلم بالصواب.
*
بله، با توجه به واقعیت سینمای ایران فیلم مناسبی است، ولی آخرین امتازی که میشد داد همان 3ستاره بود!
*
تشکر
دعاگویم
یاعلیمدد
پاسخ:
سلام استاد رضایی
قدم رنجه کردید. چاکرتم داداش
پ ن : قطعاً آقای خامنهایه م از اینکه بالاخره با شما در یک قاب قرار گرفت خرسند است :)
پاسخ:
سلام علیکم
از شما هم قبول باشد
من که سینمای هند را دنبال نمیکنم :)
کرامت جان، از تعارف کم کن و بر مبلغ افزا!
یک
من از صفین و صلح امام حسن سخن گفتم و مقایسه کردم، شما از حدیبیه، در پاسخ من عرض کردم چرا به حدیبیه شبیه نیست اوضاع ما و به شرایط مولاعلی (ع) و امام مجتبی (ع) شبیه است. و چند دلیل آوردم. شما ادلۀ مرا رد نکردید. فقط به یکی از عوامل آنهم جهل مردم اشاره کردید که خروج از کلیت بحث بود. و البته بنده توضیح دادم ساختار حکومتیِ ما از جهت تأثیر عموم مردم متفاوت است و حتی اگر همۀ مردم خوب باشند هم ممکن است دولتمردان منتخب خوب نباشند و خوب عمل نکنند. از طرفی حتی اگر مردم هم همه خوب باشند و دولت هم، مصمون از اشتباه نیستند. آنچنانکه همانهایی که مولاعلی را مجبور به قبول حکمیت کردند، خیلیهایشان قبل از این ماجرا در رکاب علی در جمل جنگده بودند و درخشیده بودند؛ همچنین گروه بسیاری از ایشان پس از پایان ماجرا و تماشای خدعۀ عمروعاص پشیمان شدند. عدهای شروع کردند به توبه و انابه، عدهای دیگر جای شاکی و متهم را عوض کردند و موضوع را انداختند گردن مولا و اسمشان هم شد خوارج. پس موضوع چیستی مردم یک موضوع حاشیهای و غیرقابل اندازهگیری است. اما یک چیزهایی خیلی واضح است. یکی اینکه آیا مثل حدیبیه داریم با اقتدار و ابتکار عمل وارد میشویم یا مثل صفین و صلح با معاویه از سر جبر (دکتر روحانی: ما برای آب خوردن هم مجبوریم به مذاکره) یا اینکه آیا مثل حدیبیه در پس این ابتکار عمل فتح المبین و فتح مکه و فتح واشنگتن است و حالت تهاجمی است، یا مثل آن دو مورد دیگر حالت تدافعی است و به خاطر کم آوردن و به زحمت افتادن است؟!
دو
« بدون اینکه بنده ادعایی مبنی بر دینداری یا جایگاه علمی آقای
مصباح داشتم شما، صحبت از دینداری و جایگاه علمی ایشون کردید»
پس از اینکه شما از آقای مصباح سخن به میان آوردید؛ من گفتم دو انتقاد وجود دارد، یکی از سر دین است، مثل آقای مصباح، یکی از سر دنیا، که موضوع این شعر است. سپس شما فرمودید:
«فرمودید دغدغه آقای مصباح و همفکراشون اعتقاد و
ایمان و عزت و شرف . یکی از مشکلات و زاویه های دیگر من با شما
همینجاست... الخ»
یعنی متعرض به اعتقاد و دین ایشان شدید نه فقط اختلاف فکری، لذا بنده نوشتم:
« اما نه میتوانم بگویم ایشان آدم بیدینی است نه میتوانم بگویم ایشان آدم بیعلمی است»
بزرگوارید، اختیار دارید .شما توپ جمع کن تیم هیئتید.
علی مدد.
پاسخ:
سلام بر بندۀ خدا
«تنهایی را به هایوهویت بسپار»
(البته نسخۀ وبلاگتان غلط تایپی دارد)
عید شما هم مبارک.
لطف کردید آمدید و خواندید.
الغرض، مقصود ما از دو عالم همین لبخند شما است.
یا صاحبِ ماجرا مددی.
پاسخ:
داشت یک زمانی
شعر اشاره به همان کوتاهی عم خیابان مصدق و نگاه تاریخی عامه و خاصه او دارد
اونا فقط می تونن انتقاد کنن
نه تو
نه من