در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۱۰ مطلب با موضوع «در عالم نثر» ثبت شده است

۱۸
تیر

https://bayanbox.ir/view/5222496012713199991/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A810.jpg

به بهانه ۱۸تیر روز ملی ادبیات کودک و نوجوان

اگر بگویند «ادبیات کودک»، ذهن آدم می‌رود به سمتِ کودکان آمده از خردسالی؛ اگربگویند «ادبیات نوجوان»، ذهن آدم می‌رود به سمت نوجوانانِ عازمِ جوانی؛

ولی وقتی می‌گویند «ادبیات کودک و نوجوان» آدم بیشتر یاد کتاب‌هایی می‌افتد که مناسب سنی بینِ سن کودکی و نوجوانی هستند. همان سنی که مرز است و اصلا معلوم نیست چیست بالاخره. حتی می‌توانم بگویم این دورۀ کودک‌نوجوانی در همۀ افراد یک‌جور نیست خودش، برای بعضی خیلی طولانی است و برای بعضی خیلی کوتاه. بعضی را آدم مدت‌های طولانی خیالش راحت است که این همچنان «بچۀ دوست‌داشتنی»ِ خانوادۀ ماست، اما بعضی یک‌شبه بزرگ می‌شوند. تا دیروز بچه بود سرش را نمی‌توانست از بازی‌های گوشیِ مادرش بیاورد بیرون، شب خوابید صبح بیدار شد با یک وجب سبیل آمد نشست پشت میز صبحانه گفت: این وضع ادارۀ کشور نیست!

الغرض که شخصیت آدم‌ها در این موضوع یک‌سان نیست. لزوما و همیشه هم ربطی به شرایط زندگی ندارد. خدا اینطور آفریده.

خلاصه این کتاب‌هایی که من معرفی می‌کنم برای «کودک» و «نوجوان» نیست، برای «کودک و نوجوان» است. چون امروز «روز ملی ادبیات کودک و نوجوان» است. همچنین: برای خودمان هم هست. همچنین چون روز «ملی» است سعی می‌کنم بیشتر از ایرانی‌ها بنویسم. اهتمام دومم هم این است که کتاب‌هایی را که قبلا اینجا (سنجاب‌ها، لینالونا دوست خوب خدا) یا جاهای دیگر معرفی کرده‌ام را در این فهرست نیاورم و اهتمام آخر هم اینکه کتاب‌ها کم‌حجم باشند که هم خریدشان به جیب‌های بیشتری قد بدهد هم خواندنشان به حوصله‌های بیشتری:

 

۱. حکایت دو درخت خرما | نادر ابراهیمی

نمونه‌ای عالی از یک داستان «مذهبی و اخلاقی» زیبا و دلچسب و البته: «واقعی»، برای بچه‌ها

 

۲. قصه قالیچه‌های شیری | نادر ابراهیمی

یک کتاب شیرین و خواندنی برای کودکان نوجوانان. با نگاهی شعورمند به موضوع «محیط زیست» و همچنین «هنرهای اقوام ایرانی»

 

۳.  بابا برفی | جبار باغچه بان

یک داستان تاثربرانگیز و شیرین و نمونه‌ای از بهترین‌های ادبیات کودک و نوجوان ایرانی در ابتدای عصر جدید، که «ایثار و فداکاری» را یادمان می‌دهد

 

۴. خداحافظ راکون پیر | کلر ژوبرت

اگر بگویم بهترین اثر خانم ژوبرت و از بهترین آثار با موضوع «کودکان و فهم شیرین معنای مرگ» باشد اغراق نکرده‌ام. کاش من هم در کودکی و قبل از درگذشت عزیزانم این کتاب را خوانده بودم. مثل بیشتر کارها هم خودشان نوشته‌اند هم خودشان کشیده‌اند و در این کتاب هردو فوق‌العاده

 

۵. کلوچه‌های خدا | کلر ژوبرت

یک کتاب خیلی خوب برای آموزش «مهربانی» به کودکان

 

۶. بی بال پریدن | قیصر امین‌پور

بی بال پریدن یک مجموعه نثر زیبا و باصفاست که بارها به نوجوانان هدیه دادمش. کتابی که به آدم می‌آموزد «عدالت» یعنی چی. مخصوصا با تفسیر اسلام و متمایز با اندیشۀ مارکسیسم. اینگونه کتاب‌ها وجدان سازند

 

۷. به‌ قول پرستو | قیصر امین‌پور

بهترین مجموعه شعر اختصاصی مرحوم امین‌پور برای کودکان و نوجوانان و از بهترین‌های این ژانر در چهل‌سال اخیر

 

۸. یک قوری پر از قور | مریم هاشم‌پور

یکی از خوشایندترین مجموعه شعرهای کودک و نوجوانی است که تاکنون خوانده‌ام

 

۹.  درخت بخشنده | شل سیلوراستاین

یک قصۀ نمادین و پر قدرت. که حداقل معنایش «مهربانی و فداکاری» است. من نمی‌دانم پس آن درخت چیست، خداست، مادر است، یا عاشق، هرچه هست زیباست. استاد  سیلوراستاین هم مانند خانم ژوبرت هم خودشان نوشته‌اند هم خودشان کشیده‌اند و هردو هم جذاب

 

۱۰. وسط این کتاب یک دیوار است | جان ایجی

خلاقیتش در فرم، در قصه‌گویی و تصویرگری که فوق‌العاده است. اینکه آخر فهرست آمده جدا از خارجی بودن به خاطر این است که قصه تمثیلی است، اگر به عالم روانشناسی و خودشناسی برود نتایج خوبی دارد اما اگر به عالم سیاست و میهن برود ممکن است نتیج خیلی خوبی نداشته باشد! لذا تفسیر پدرومادر برای مخاطب کم‌سن‌وسال مهم است

  • حسن صنوبری
۰۲
ارديبهشت

از گل و بلبل به نظم و نثر سعدی قانعم
این معانی در گلستان بیشتر دارد بهار

(بیدل دهلوی)

https://bayanbox.ir/view/5692748997090483605/%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86.jpg

گلستان سعدی هم دروازۀ قرآنِ ورود به شیرازِ ادبیات سعدی است، هم از بهترین دروازه‌ها برای ورود به عالم ادبیات فارسی، اعم از نظم و نثر، به ویژه نثر فارسی است.

چرا؟ چون:

یکم: نثر و روایت و حکایات بسیار شیرین و جذاب‌اند؛

دوم: نثر در عین زیبایی و پاکیزگی بسیار بسیار آسان و روان است؛

سوم: معانی مطروحه خیلی معانی سنگین و پیچیدۀ فلسفی و عرفانی دشواری نیستند، عموما حکمت‌های عام زندگی‌اند که به کار پیر و جوان و عام و خاص می‌آیند؛

چهارم: حجم مجموعۀ کتاب خیلی کم است و خواننده می‌تواند در زمان محدودی یکی از شاهکارهای ادب فارسی را بخواند؛

پنجم: کتاب بخش‌بخش و جزءجزء است و حجم بخش‌ها و اجزاء هم کم یا خیلی کم است، همین کتاب را کاربردی‌تر و خواندنی‌تر کرده؛

ششم: نثر به نظم آراسته‌شده؛ پس خواننده یک تیر می‌زند با دو نشان.

با این شش دلیل و احتمالا دلایل دیگری که به ذهن من نرسید، اگر کسی بخواهد مطالعۀ جدی ادبیات فارسی و ایرانی را شروع کند، این کتاب از بهترین پیشنهادها برای شروع است؛ اگر قرار باشد نوجوانی با این ادبیات انس بگیرد و از آن نترسد در طی زندگی خود، این کتاب از بهترین پیشنهادها برای هدیه است؛ اگر قرار باشد در یک جمع با سنین و سلایق گوناگون متن‌خوانی و ادبیات‌خوانی شکل بگیرد، این کتاب از بهترین پیشنهادها برای مطالعۀ جمعی است.

و به همین خاطر بوده که پیشینیان ما که ظاهرا شعورشان اندکی بیشتر از شعور دست‌اندرکاران نظام آموزشی در صد سال اخیر بوده، این کتاب سعدی را کتاب اصلی درسی مدرسه و مکتب روزگار پیشین قرارداده بوده‌اند، آن‌هم نه برای نوجوان که برای کودک. به همین دلیل کودک دیرین ایرانی که با اثر ارزشمندی چون گلستان کار خودش را شروع می‌کرده دیگر ترسی از مواجهه با دیگر متون ارزشمند ادبی نداشته، هم شهامت لازم را کسب می‌کرده هم مهارت لازم را، و اگر دوست می‌داشته سراغ دیگر متون نیز می‌رفته، به همین‌خاطر است که اثر عظیمی چون شاهنامه آن‌زمان به راحتی نقل نقالی‌های قهوه‌خانه‌ها و دیگر محافل عامیانه ما بوده و الآن ما تعجب می‌کنیم. وقتی گلستان از دبستان حذف شد، طبیعی است که امروز شاهنامه را دکتراخوانده ما هم نتواند از رو بخواند.

خلاصه که خودمان به فکر خودمان باشیم و بخریم و بخوانیم برای خودمان و بخوانیم برای کودکانمان و هدیه بدهیم به دوستان و عزیزانمان.

پ‌ن: اگر هم پای ترس از «خواندن و درست نخواندن» یا « خواندن و نفهمیدن» در میان است و دسترسی به استاد یا کارشناس درست‌درمانی هم نیست، یک پیشنهاد برای خرید یا هدیه، آلبوم صوتی «چهل حکایت از گلستان سعدی» است. در این آلبوم خسرو شکیبایی بخشی از گلستان سعدی را با موسیقی کارن همایونفر خوانده است.

  • حسن صنوبری
۰۲
آبان

http://bayanbox.ir/view/5769465886402010891/%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%84%D9%87-%D9%88-%D8%AF%D9%85%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D9%88%D9%81-%D9%88-%D8%B2%D8%A7%D8%BA.jpg

 

«برهمن گفت: خردمند به سخن دشمن التفات ننماید و زرق و شعوذۀ او را در ضمیر نگذارد،
و هرچه از دشمن دانا و مخالف داهی تلطّف و تودّد بیش بیند در بدگمانی و خویشتن نگاه‌داشتن زیادت کند و دامن ازو بهتر درچیند،
چه اگر غفلتی ورزد و زخم‌گاهی خالی گذارد، هرآینه کمین دشمن گشاده گردد، و پس از فوت فرصت و تعذّر تدارک، پشیمانی دست نگیرد.»

به نقل از کتاب شریف «کلیله و دمنه»
باب بوف و زاغ

 


پ‌ن: ظاهرا چندروز پیش سالروز اجرایی‌شدن برجام بود و ما غفلت کردیم از جشن‌گرفتن این موفقیت عظیم تاریخی

  • حسن صنوبری
۰۲
آبان

http://bayanbox.ir/view/3273193696896274430/%D9%81%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%A7-%D9%81%DB%8C%D9%87.jpg

گفت: «آقا شما که کتاب دستت هست، مولوی حرفی دربارۀ برجام هم زده؟». گفتم مسخره می‌کنی؟ گفت «نه جدی». گفتم بله اتفاقا اخیرا مرور کردم هم دربارۀ برجام هم دربارۀ «خیانت امارات» و «خیانت بحرین» و همچنین دیگر مسائل منطقه حرف‌هایی دارد. گفت «ولی من شنیده بودم صوفی‌ها کاری با سیاست ندارند» گفتم درست شنیدی، مولوی هم از عرفای صوفی است، جبرگرا هم هست در بیشتر اوقات، اما تمام شاعران و عارفان و فیلسوفان ایران‌زمین در یک حرف‌هایی هم‌دل و هم‌سخن‌اند؛ اختلاف نظر با هم زیاد دارند و داریم، ولی خط قرمز همه یک چیز است. گفت: «چی؟». گفتم کلمۀ توحید. گفت «کلمه توحید چیست؟» گفتم: لا اله الا الله. این اصل و ریشه است. بقیه مسائل فرعیات است. اما فهم مقام «لا» و مقام «الا» بین همه متون و مشایخ مشترک است. گفت «چه ربطی دارد؟» گفتم نفیِ حاکمیتِ بیگانه، در «مقام لا» اتفاق می‌افتد که در شعر و نثر شعرای ما هم هست. این است که می‌گویند «بنی الاسلام علی کلمتین کلمه التوحید و توحید الکلمه». گفت: «حالا شاهد مثال هم بیاور».

امیر معین الدین پروانه، از سیاست‌مداران و وزرای مهم آن روز جزو مریدان درگاه مولوی بوده و گویا به حاکمان مغول (که دشمن مهاجم مسلمانان در آن روزگار و) دنبال استیلا بر سرزمین‌ها و حکومت‌های اسلامی بودند، کمک می‌کرده. در فصل نخست فیه ما فیه مولوی ضمن تفسیر آیه‌ای از قرآن می‌گوید:

«من این را به امیر پروانه برای آن گفتم که تو اول سَرِ مسلمانی شدی که "خود را فدی کنم و عقل و تدبیر و رأی خود را برای بقای اسلام و کثرت اسلام فدا کنم تا اسلام بماند" و چون اعتماد بر رأی خود کردی و حق را ندیدی و همه را از حق ندانستی پس حق تعالی عین آن سبب را و سعی را سبب نقص اسلام کرد که تو با تاتار یکی شده‌ای و یاری می‌دهی تا شامیان و مصریان را فنا کنی و ولایت اسلام خراب کنی، پس آن سبب را که بقای اسلام بود سبب نقص اسلام کرد پس درین حالت روی بخدای (عزوجل) آور که محل خوفست و صدقه‌ها ده که تا تو را ازین حالت بد که خوف است برهاند».
 

در فصلی دیگر از فیه ما فیه نیز چنین می‌خوانیم:

«نایب گفت که پیش از این کافران بت را می‌پرستیدند و سجود می‌کردند. ما در این زمان، همان می‌کنیم، این چه می‌رویم و مغول را سجود و خدمت می‌کنیم و خود را مسلمان می‌دانیم و چندین بتان دیگر در باطن داریم از حرص و هوا و کین و حسد و ما مطیع این جمله‌ایم. پس ما نیز ظاهراً و باطناً همان کار می‌کنیم و خویشتن را مسلمان می‌دانیم».

 


توضیح:  «فیه ما فیه» عنوان کتابی است به نثر، که تحریر سخنان و بخشی از جلسات جلال الدین محمد است. من نام این کتاب را بسیار دوست می‌داشتم و در سال‌های اخیر به عنوان نشانی صفحاتم انتخابش کردم. جالب اینکه این نام را خود مولوی انتخاب نکرده، در بادی امر استعمال نمی‌شده و سر مبدأش دعواست هنوز. از قضا شرق‌شناس‌ها خیلی از این اسم بدشان می‌آمد چون نمی‌فهمیدند یعنی چی؟ «در آن است آنچه در آن است» این هم شد اسم کتاب؟ چون از ظرائف متون عرفانی سردرنمی‌آوردند و بحمدلله هنوز هم سر در نمی‌آورند  :)

یک توضیح دیگر: اگر قرار باشد به کسی خواندن کتابی از مولوی را پیشنهاد کنم آن کتاب اول از همه دیوان شمس است، دوم هم دیوان شمس، سوم هم دیوان شمس و تازه شاید چهارم مثنوی معنوی. این پست جهت ادای دین و تسویه حساب بود با جنابشان به خاطر اقتباس نشانی، وگرنه کتاب‌هایی مثل فیه ما فیه یا مقالات شمس تبریزی برای اکثریت افراد خالی از فایده‌ای روشن است.

  • حسن صنوبری
۰۱
آبان

در این جستار سعی کرده‌ام با طرح چند پرسش به چراییِ مطالعۀ کتاب تاریخ بیهقی در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی و همچنین میزان اهمیت این کتاب برای ادیبان، داستاننویسان و شاعران بپردازم. امروز به مناسبت روز گرامیداشت بیهقی منتشر شد:

پرسش: چرا در رشته زبان و ادبیات فارسی تاریخ بیهقی می‌خوانیم؟

«تاریخ بیهقی» یا «تاریخ  مسعودی» یا «تاریخ ناصری» یا «تاریخ آل سبکتگین» یا «تاریخ آل محمود» و به عبارت دقیق‎تر همان «تاریخ بیهقی»، از معروف‎ترین کتاب‎های تاریخی است که توسط «ابوالفضل حسین بن محمد بیهقی» با تمرکز  بر حکومت مسعود غزنوی در حوالی سنۀ ۵۶۳ هجری نوشته شده است.

با اینکه تاریخ بیهقی _با توجه به حضور نویسنده‎اش در دربار آن‎هم در جایگاه دبیری_ جزو منابع دسته اول تاریخی به حساب می‎آید؛ اما اهتمام به مطالعه و توجه به این کتاب بیشتر از سوی اهالی ادبیات صورت می‎گیرد تا دانش‎مندان و دانش‎جویانِ دانشِ تاریخ. اگر نگاهی به درس‎های دانشگاهی دو رشتۀ «تاریخ» و «زبان و ادبیات فارسی» در سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری و همچنین منابع کنکوری‎شان بیاندازیم خواهیم دید دانشجویانِ رشتۀ تاریخ در هیچ‎کدام از این مقاطع تحصیلی، درسی به نام «تاریخ بیهقی» ندارند. یعنی در رشتۀ تاریخ، این کتاب مطالعه و تدریس نمی‌شود. در گروه تاریخ بعضی دانشگاه‎ها هم که ذیل سرفصل «تاریخ تحولات سیاسی» به تاریخ غزنویان پرداخته می‎شود، دانشجوی کوشا حداکثر دو کتاب «غزنویان از پیدایش تا فروپاشی» نوشتۀ سید ابوالقاسم فروزانی و «تاریخ غزنویان» نوشتۀ ادموندکلیفورد باسورث را مطالعه می‎کند. شاید بگویید طبیعت امر هم همین است که در دانشگاه فرصت مطالعۀ منابع دست اول وجود ندارد. باری، پرسش را دانشجوی تاریخ مطرح نمی‎کند، این دانشجوی تازه وارد ادبیات است که می‎پرسد چرا باید در رشتۀ ادبیات تاریخ بخواند؟ آن‎هم تاریخی که خود تاریخی‎ها هم نمی‎خوانندش. آن‎هم دست‎کم در هر دو مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد.

بی‎گمان در پاسخ به دانشجوی تازه‎وارد و هیجان‎زدۀ ادبیات، استاد درس تاریخ بیهقی پاسخ‎های درخوری دارد. از جمله اینکه: ما در درس «تاریخ بیهقی» و با مطالعۀ این کتاب تاریخی نمی‎خواهیم تاریخ بخوانیم. ما هنوز وفادار به ادبیاتیم و در مطالعۀ تاریخ بیهقی نیز در پی دانش نثر فارسی و بلاغت و ادبیّت متنیم. چه اینکه تاریخ بیهقی از درخشان‎ترین نمونه‎های نثر فارسی است.

تا اینجا خواسته و ناخواسته به ضرورت مطالعۀ تاریخ بیهقی برای دانش‎مندان دانش تاریخ وآنگهی دانش‎جویان دانش ادبیات و زبان فارسی پرداختیم. دانشمند تاریخ، تاریخ بیهقی را می‎خواند چون این کتاب از منابع دست اول است. دانشجوی ادبیات هم باید تاریخ بیهقی را بخواند چون از بهترین‎های نثر فارسی است.

پرسش: چرا ادبیاتی‎ها بیشتر از تاریخی‎ها «تاریخ بیهقی» را می‎خوانند؟

تاریخ‎نگاری و وقایع‎نگاری پیش از ابوالفضل بیهقی نیز در ایران پیشینۀ زیادی دارد. پیش از تاریخ بیهقی تاریخ‎های بسیاری نوشته شده‎اند (از جمله تاریخ بلعمی، یا تاریخ یمینی که از لحاظ زمانی به تاریخ بیهقی نزدیک‎تر است) که مطالعۀ آن‎ها نشان می‎دهد گویا درآن دوران برای یک مورخ تصور روشن و تقریبا واحدی از فن تاریخ‎نگاری وجود داشته، تصوری که با مطالعۀ تاریخ بیهقی تاحدی از بین می‎رود. تاریخ‎نویسی مورخان پیشین در مقابل تاریخ‎نویسیِ بیهقی یک گزارش خشک، بی‎روح، تشریفاتی و صرفا خبری است. نگرش بیهقی به تاریخ‎نویسی و روش او در این کار با تمام پیشینیانش متفاوت است. «برخلاف نثر دورة اول که به غایت موجز و با جمله‌های مختصر بود، نثر ابونصر و ابوالفضل قدری مفصل‌تر و دارای جمله‌های طولانی‌تر می‌باشد. مترادفات لفظی بسیار کمیاب‌، اما الفاظ و عباراتی استعمال می‌شود برای روشن ساختن مطلب که در نثر قدیم نبوده است‌»[1]، همچنین «در نثر پیشین مراد نویسنده این بوده که حاقّ مطلب را با نهایت ایجاز وانمود سازد و مرادش توصیف و تعریف یا به‌اصطلاح امروزه منظره‌سازى و بیان حال به طریق شاعرانه نبوده بود، برخلاف این سبک جدید که سعى دارد به‌وسیلۀ آوردن الفاظ و مصطلحات تازه که در محاورات آن روز مستعمل بوده است و استعمال جمله‌هاى پى‌در‌پى مطلب را کاملاً روشن سازد و بیان واقعه را به طریقى بیاراید که خواننده را در برابر آن واقعه قرار دهد و به تمام اجزاء واقعه رهنمونى کند، در حقیقت باید گفت که سبک ابونصر و بیهقى حقیقى‌ترین سبک نثر است که از قید ترجمه بیرون آمده و قدرى نمک شعرى در آن پاشیده شده است. »[2]

حتی در آیندگان هم کسی را سراغ نداریم که هم خواسته و هم توانسته باشد کار بیهقی را در تاریخ‎نویسی تکرار کند. اینجا منظور ما بیشتر دو مشخصۀ «با طول و تفصیل نوشتن» و «اهتمام به زیبایی داشتن» آن‎هم به اعتدال و با دقت است که در این تاریخ در حد اعلی است. کم‎ترین چیزی که می‎شود گفت این است که بیهقی «روشی دقیق و سبکی زنده و جامع در تاریخ‎نگاری برگزیده است که پیشینیان او آن را فاقد بوده‎اند»[3]. اما اگر دقیق بنگریم _همانطور که اشاره شد_ این تمایز منحصر به اخلاف بیهقی نیست در مورد اسلاف هم صدق می‎کند و باید تاکید کرد اینگونه پرداختنِ دقیق به جزئیات «در سنت تاریخ‎نگارسی فارسی بی‎نظیر است»[4]

این دو اهتمامِ ویژۀ ابوالفضل بیهقی در تاریخ‎نویسی (اهتمام به آراستگی و زیبایی و اهتمام به بیان جزئیات) باعث می‎شود اثر طبع او درخششی پیدا کند که تماشایش را اهالی ادبیات نیکوتر از عهده برآیند. و البته همین دو ویژگی است که  تاحدی باعث شده این کتاب از چشمِ بعضی از علمای علم تاریخ بیفتد. نه اینکه این دو ویژگی باعث کم شدن اعتبار و ارزش علمی باشد، بلکه به خاطر خلاف‎آمد عادت بودنش برای اهل تاریخ، این کتاب را نزد _بعضی از _ ایشان از نظر صحت و سقم علمی و استنادی مشکوک جلوه می‎دهد.

باری، چنین تردیدی در صورت قابل اعتنا بودن از لحاظ وجودی نیز هیچ و هرگز برای کار یک ادبیاتی خطری ندارد، چه اینکه یک ادبیاتی دنبال صحت و سقم و استناد و اعتبار نیست، یک ادبیاتی در پی زیبایی است.

اکنون هم اهمیت فی‎نفسۀ تاریخ بیهقی برای یک دانشجوی ادبیات را بیشتر متوجه شدیم هم معلوم شد چرا این کتاب برای ادبیاتی‎ها قابل توجه‎تر است تا تاریخی‎ها.

باری، آنچه گفتیم، همه در حوزۀ آکادمی بود. ما به پرسش دانشجوی ادبیات پاسخ دادیم. اما ممکن است یک علاقه‎مند ادبیات در لباس طاعنی ظاهر شود و به ما بگوید: از این توضیحات، مفید فایده بودنِ تاریخ بیهقی برای کسانی ثابت شد که می‎خواهند پیرمردهای دانشگاهی آینده باشند، از این‎ها که سرشان با فنون بلاغی قدیمه پر شده و شبانه‎روز در میان نسخ کهن خطی زندگی می‎کنند. تاریخ بیهقی را با دوست‎دار ادبیات امروز، آن‎هم ادبیات خلاقه و پیش‎رو چه‎کار؟

پرسش: تاریخ بیهقی به کارِ یک شاعر و داستان‎نویس امروزی هم می‎آید؟

با این پرسش نه‎تنها از آکادمی، بلکه تا حد زیادی از حوزۀ «دانش» هم بیرون می‎آییم و وارد عرصۀ کار و آفرینش هنری و عمل خلاقانه میشویم. مضمون مندرج در پرسش، ادبیات امروز را به دو حوزۀ کلّی «شعر» و «ادبیات داستانی» تقسیم کرده است. پس بهتر است برای پاسخ بهتر دو پرسش را از هم جدا کنیم.

پرسش نخست: آیا تاریخ بیهقی به کار یک داستان‎نویس امروزی می‎آید؟

برای پاسخ به این پرسش دو پاسخ می‎نویسم، یکی مفهومی و دیگری مصداقی.


یکم: پاسخ مفهومی

در دیدگاه نخست به نظر نمی‎آمد یک اثر تاریخی مفید فایده برای کار یک ادبیاتی باشد. اما در بخش نخست یادداشت این مسئله ثابت شد. مشخص شد که تاریخ بیهقی یک اثر تاریخیادبی است و  یک اثر تاریخیادبی حتما برای یک ادبیاتی سودمند است. اما ما بر این باوریم که به‎جز این سودمندیِ عمومی، تاریخ بیهقی برای ادبیات داستانی، آن‎هم ادبیات داستانیِ امروز، به ویژه ساختارِ مدرن رماننویسی، سودمندیهای خاص دارد.

رمان پرمخاطب‎ترین و مدرن‎ترین ساختاری است که امروز در ادبیات داستانی وجود دارد. وقتی می‎گوییم «مدرن» یعنی رمان محصول دوران نو است و در گذشته وجود نداشته است. ادبیات داستانی همیشه بوده است. حتی در سنت ادبیات فارسی نیز ادبیات داستانی چه در شکل غنایی، چه تمثیلی و چه دیگر انواع ادبی حضور داشته است. از معروف‎ترین و موفق‎ترین متون ادبیات داستانی فارسی کلیله و دمنه است که به قلم نصرالله منشی در قرن ششم هجری نوشته شده است. اما کلیله دمنه نه رمان است نه مدرن. در تاریخچۀ پیدایش رمان، اولین رمان را «دن کیشوت» نوشتۀ سروانتس نویسنده قرن هفدهم می‎دانند. تعریف جامع و مانعی برای رمان وجود ندارد اما بعضی شاخصه‎ها در بیشتر این تعاریف تکرار می‎شوند. از جمله «روایت» بودن، «نثر» بودن و حضور «شخصیت» و «پیرنگ» در متن. در بعضی از این تعاریف «زمان» یا نوعی «ساختار و نظم زمانی» و همچنین «محاکات بودن از زندگی انسانی» یا حتی «طولانی بودن» نیز حضور دارند. از چینش همین شاخصه‎ها کنار یکدیگر می‎توان به توصیف خوبی از رمان رسید. اگر این ویژگی‎ها را مدنظر داشته باشیم و به ادبیات کلاسیک فارسی بنگریم می‎بینیم  اصل کار کلیله و دمنه و عموم فابل‎ها و حکایات سرگرم‎کننده و قصه‎های پندآموز یا کلا بیگانه با زندگی و جهانِ انسانی است و صرفا برای سرگرمی است، یا اگر با جهان انسانی مرتبط است در حوزۀ «بایدها»ست. اما کار رمان بیشتر در حوزۀ «هستها»ست. رمان می‎خواهد روایتگرِ جهان انسانی _چه در حوزۀ فردی و چه در حوزۀ اجتماعی آن_ باشد. و این شاید ذاتِ مدرن بودن و اومانیستی بودنِ رمان به‎عنوان یک اثر هنری در ادبیات داستانی است. می‎گویم اثر هنری که فراموش نکنیم ادبیات سرانجام هنر است و نسبت مشخصی با زیبایی دارد.

به‎جز ویژگی‎هایی که در بالا برای رمان نام بردیم، فقط یک مشخصه می‎ماند، آن‎هم عنصرِ خیال است. رمان داستان است و داستان ساخته و پرداختۀ ذهن انسانی است، ولو مبتنی بر واقعیت یا برگرفته از واقعیت باشد. برای مثال رمان تاریخی  نیز ساخته و پرداختۀ ذهن انسان است اما مبتنی بر واقعیت است.

اکنون، به‎جز خصیصۀ آخری که برای رمان ذکر کردیم _یعنی خیال_ تمام مولفه‎ها و ویژگی‎های دیگر را مدنظر آورید و به تاریخ بیهقی بنگرید. نثر بودنش که فکر کردن نمی‎خواهد؛ شما ویژه‎ترین و مهمترین مشخصه‎های رمان را مدنظر آورید، پیرنگ، شخصیتپردازی، روایت زندگی انسانی و ... تاریخ بیهقی کدامش را ندارد؟ تنها تفاوت تاریخ بیهقی با یک رمان شاهکار امروزی این است که «خیال» نیست و تا حد زیادی «واقعیت» است. و الا این کتاب استثنائی تمام ویژگی‎های یک رمان را دارد. شخصیت‎پردازیِ بوسهل زوزنی، بونصر مشکان، مسعود غزنوی، خواجه‎احمدحسن میمندی و دیگران در این متن شگفت‎انگیز است. همچنین شخصیت‎پردازیِ خود راوی که حضورش در متن ما را به‎یاد رمان‎های پست‎مدرن می‎اندازد. پیرنگِ نوشتۀ بیهقی «تاریخ» است. چیزی که در رمان‎های تاریخی امروز نیز می‎بینیم. روایتگری زندگی انسانیش هم که آشکار است. اصلا تاریخ بودن، خود این ویژگی را دارد؛ هرچند نوع تاریخ‎نویسی بیهقی و شخصیت‎پردازی‎ها و توصیف‎های پررنگ او این ویژگی را بسیار برجسته کرده است.

حال کاری نداریم خود مدعیان ادبیات مدرن هم با پذیرش ژانری به نام «ناداستان» و «ادبیات غیرداستانی» (Non-fiction) اعتبار «خیال» به آن مفهوم سنتی‌اش را کاسته‌اند و از این جهت که تاریخ بیهقی جایگاه و پایگاه بسیار مهم‌تری دارد.

 

 پاسخ مصداقی

بسیاری معتقدند محمود دولت‎آبادی نویسندۀ آثاری چون «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» برترین نویسندۀ امروز ایران است. اگر این سخن را نپذیریم و فقط قبول کنیم دولت‎آبادی از مهم‎ترین نویسندگان امروز ایران است و بنگریم به انبوه مقالات و پایان‎نامه‎هایی که درمورد تاثیر او از تاریخ بیهقی نوشته شده‎اند، ما پاسخ خود را گرفته‎ایم.

خود دولت‎آبادی نیز بارها و بارها بر این مسئله تاکید کرده است: «من به‌عنوان داستان‌پرداز به بیهقی نزدیک شدم، چراکه بیهقی در داستان‌پردازی بسیار آموزنده است. او نویسنده است و تخیل بیهقی است که امروز بعد از هزار سال می‌شود به او نگاهی ویژه داشت. به این دلیل است که او فقط تاریخ‌نویس نیست و ارکان یک اثر ادبی، مناسبات یک اثر ادبی، شخصیت و چهره و پیوستاری یک اثر ادبی را می‌توان در کتاب او دید.»  دولت‎آبادی در ادامه توضیح می‎دهد : « یکی از رمزهای ادبیات بودن این کتاب آن است که بعد از ماوقع نوشته شده است، چراکه یکی از کارهای تاریخ‌دان‌ها این بوده که در زمان شهرگیری تاریخ را می‌نوشته‌اند، اما بیهقی یادداشت‌برداری کرده و بعدا با تخیل فرهیخته‌ی خود، این کتاب را نوشته است. یکی از جنبه‌های انسانی کار بیهقی این است که کمتر تاریخ‌دانی است که به جنبههای درونی کاراکتر بپردازد. او هرچه را که از ایران آن زمان دریافته، میخواهد به ما منتقل کند، اما تاریخ این‌گونه نیست. کسی از بیهقی نخواسته که داستان "افشین" را بنویسد، اما این تخیل اوست که سبب میشود بیهقی داستان افشین را که 200 سال پیش از بیهقی رخ داده، پیش از داستان حسنک بیان کند. »[5]

می‎بینیم که در سخنِ این رمان‎نویس برجستۀ ایرانی حتی عنصر «خیال» هم به قوت در تاریخ بیهقی حضور دارد.

 

پرسش دوم: آیا تاریخ بیهقی به کار یک شاعر  امروزی می‎آید؟

برای پاسخ به این پرسش نیز هم پاسخی مفهومی و هم پاسخی مصداقی وجود دارد.

پاسخ مفهومی

ارتباط شعر و تاریخ هم شاید «دیگر از آن حرف‎ها» باشد و در نظر بسیار بعیدتر از داستانی بودن یک متن تاریخی، چه اینکه اینجا دیگر نه از نثر خبری است و نه از روایت؛ لذا ادات مشابهت بسیار اندک است.

شعر، زیباییِ اتفاق‎افتاده در زبان است. ساختمانِ شعر را جملات و وقایع نمی‎سازند، بلکه واژگان و حتی گاه حروف واحد شعرند. داستان با جمله‎ها زیبایی می‎آفریند، ولی شعر در جمله‎ها زیبایی می‎آفریند. زین‎رو نمی‎توان متنی چون تاریخ بیهقی را به تمامه به شعر تشبیه کرد (آنگونه که در بخش پیشین یادداشت این تشبیه را درمورد داستان به قوت انجام دادیم). درمورد شعر هم تعریف جامع و مانع و همه‎پسندی وجود ندارد. از گذشته تاکنون، از «کلام موزون» شمس قیس رازی تا «رستاخیز کلمات» شفیعی‎کدکنی راه درازی طی شده است؛ اما اگر دقت کنیم در بیشتر این تعاریف «زیبایی‎آفرینی در زبان» نیز حضور دارد. چه از راه خیال، چه از راه آشنایی‎زدایی، چه به‎قصد برانگیختن عاطفه و چه صرفا بهعنوان نمایش زیبایی. همین فصل ممیز بودنِ خاصیتِ «زبانی» شعر است که نمی‎گذارد شعر ترجمه شود. حال به تاریخ بیهقی بنگریم، اما نه به یک مجموعۀ کامل به عنوانِ تاریخ بیهقی، بلکه کتاب را باز کنیم و در میان صفحات نگاهی به بخش‎هایی از نثر ابوالفضل بیهقی بیافکنیم. نثرِ مرسلِ او به‎سادگی فهم می‎شود و در عین‎حال سرشار از زیبایی‎هاست. این چیزی است که به کار یک شاعر می‎آید، چون شاعر نیز به دنبال زیبایی در زبان است. از طرفی «پاکیزگیِ زبانی» و «غنای واژگانیِ» این کتاب تاریخی دو مشخصۀ دیگری هستند که نظر هر شاعری را در هر زمانی جلب می‎کنند.

اما ما معتقدیم تاریخ بیهقی بیش از این نیز می‎تواند برای یک دوست‎دار شعر امروز جالب باشد.

همانطور که می‎دانیم «شعر سپید» یکی از شاخه‎های جدید و البته بسیار پرطرفدار شعر نو یا شعر مدرن است. قالبی که به‎نظر بسیاری از شاعران و پژوهشگران اصلا شعر حساب نمی‎شود؛ اما جدا از بحث‎های نظری که در جای خود درست‎اند، پذیرش این قالب توسط گروهی از مخاطبان عمومی ادبیات غیرقابل تردید است. همانطور که می‎دانید شعر سپید شاخصۀ «موزون بودن» شعر را بالکل حذف کرده است. حال با این عینک جدید به نثر زیبای تاریخ بیهقی بنگرید و فراوان فراوان شعر سپید زیبا را تماشا کنید.

این نگاه به نثر کهن پارسی، نخستین‎بار از سوی دکتر محمدرضا شفیعی‎کدکنی مطرح شد. ایشان در کتاب «موسیقی شعر» خود در «فصل شعر منثور» قطعه‎نثری را از «منشآت» شاعر بزرگ سبک آذربایجانی یعنی خاقانی شروانی، به شیوۀ گسسته‎نویسی باز می‎نویسد.[6] سال‎ها بعد مرتضی امیری‎اسفندقه نیز گزیده‎ای از نثرهای بیدل دهلوی را به همین شیوه در کتاب «نسخۀ دل» منتشر کرد. اما شاید برایتان جالب باشد که همین اتفاق برای نثرهای بیهقی نیز افتاده است. «روضه‎های رضوانی» به قول گردآورنده‎اش «دفتر شعرهای آزاد ابوالفضل بیهقی» است که به همت دکتر محمدجعفر یاحقیِ بیهقی‎پژوه و استاد ادبیات دانشگاه فردوسی منتشر شده است. آقای یاحقی پاره‎هایی از نثر بیهقی را انتخاب کرده و به صورت گسسته بازنوشته است. برای مثال:

«چون گوسپند را بکشند

از مُثلهکردن و پوست باز کردن

                                    دردش نیاید»

البته من موافق موفقیت دکتر یاحقی در همۀ انتخابهایشان نیستم، ولی اصل این تلاش موید سخن ماست.

علی‎ای‎حال از تفاوت‎های عمدۀ شعر و داستان همان موضوعی است که در ابتدای این بخش اشاره کردیم، اینکه کار شعر آفرینش زیبایی در زبان و متن جمله است. اینجا لازم می‎دانم نمونۀ دیگری از نثر بیهقی که همواره برای خودم بسیار جالب توجه بوده است و حاوی ایهام تناسب زیبایی‎ست را نقل کنم.

«چون حسنک بیامد، خواجه بر پای خاست. چون او این مَکرمُت بکرد، همه  اگر خواستند یا نه  بر پای خاستند. بوسهل زوزنی بر خشم خود طاقت نداشت؛ برخاست، نه تمام و بر خویشتن می ژکید. احمد او را گفت: در همه کارها ناتمامی؛ وی نیک از جای بشد.»[7]

نخستین ظرافت و ایهامی که به چشم می‎آید سخن خواجه‌احمدحسن میمندی است که نیمه بلند شدنِ بوسهل‎زوزنی را با اصطلاحی که به معنای کمال نداشتن در امور است در هم آمیخته است : «در همه کارها ناتمامی». اما آن ایهام دیگری که به نظر من در این جملۀ کوتاه اتفاق افتاده است اینجاست: «نیک از جای بشد». «از جای شدن» در زبان آن روزگار کنایه از «متغیر گشتن» و «خشمگین شدن» است؛ اما اگر به قرائن پیشین جمله نگاه کنیم، «نیک از جای شدن» اینجا می‎تواند «درست از جا بلند شدن» را نیز برساند.

 

پاسخ مصداقی

شاید مقام احمد شاملو در شعر امروز و شعر مدرن ایران بسیار برابر با جایگاه دولت‎آبادی در رمان امروز و ادبیات داستانی مدرن ایران باشد. چه‎اینکه بسیاری او را از بزرگ‎ترین شاعران معاصر می‎دانند. جالب اینجاست که همان چیزی که درمورد تاثیرپذیری دولت‎آبادی از بیهقی در رمان صادق است، درمورد تاثیرپذیری احمد شاملو از بیهقی در شعر وجود دارد. البته احمد شاملو به اندازۀ محمود دولت‎آبادی صداقت و شجاعت بیان تاثیرپذیریهایش را نداشته و پژوهش‎هایی که در مورد شعر او انجام گرفته ثابت کرده حتی ترجمه‎های تحت‎الفظیش از شعر فرنگی را نیز بیمنبع و مأخذ منتشر می‎کرده است. اما برای اثبات این مطلب نیاز به اعتراف خود شخص نداریم و رجوع به انبوه مقاله‎ها و سخنرانی‎ها در اینمورد راهگشاست. از جمله نقلهای فراوانی و نیمه‌مستندی که در این مورد وجود دارد این است که شاملو حتی تاریخ بیهقی را از بر بوده است!

 

 

 

[1] سبک‎شناسی، جلد دوم، صفحه ۶۱

[2] سبک‎شناسی، جلد دوم، صفحه ۶۲

[3] تاریخ بیهقی، دیباچۀ مصححان، صفحه ۵۲

[4] یادنامۀ ابوالفضل بیهقی، مقاله ابوالفضل بیهقی به عنوان یک تاریخ‎نگار نوشته راجر مروین سیوری، صفحه ۶۶۱

[5]   سخنان محمود دولت‎آبادی در نشست بیهقی‎خوانی، http://isna.ir/fa/news/91120301797

[6]  موسیقی شعر، صفحه ۲۷۴

[7]  تاریخ بیهقی، دیباچۀ مصححان، صفحه ۱۷۴

 

 


منابع

 

یک: «تاریخ بیهقی؛ تالیف ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی» ؛ مقدمه، تصحیح، تعلیقات، توضیحات و فهرستها: دکتر محمدجعفر یاحقی و مهدی سیّدی

دو: «سبک‎شناسی نثر» ؛ نوشتۀ محمدتقی بهار

سه: «یادنامۀ ابوالفضل بیهقی» ؛ به کوشش دکتر محمدجعفر یاحقی

چهار: «راهنمای رمان‎نویسی» ؛ نوشتۀ جمال میرصادقی

پنج: «موسیقی شعر» ؛ نوشتۀ دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

شش: «روضه‎های رضوانی؛ دفتر شعرهای آزاد ابوالفضل بیهقی» ؛ گزینش و پاره‎بندی: دکتر محمدجعفر یاحقی

 


انتشار نخست در شهرستان ادب

  • حسن صنوبری
۱۵
تیر


یک

     ترجمه متن آسمانی، پنجره دیدار ما با جهان غیب است.

     هرچقدر هم عربی‎دان شویم، ذهن ما _ایرانیان و فارسی‎زبانان_ فارسی است، جدا از اینکه بیشتر ما فرصت نمی‎کنیم عریی را جدی‎تر از مقدماتی که در مدارس و دانشگاه‎ها می‎آموزند بیاموزیم، ورای مسئلۀ فهم، مسئلۀ لذت از متن و آمیختگی با آن بیشتر با زبان مادری اتفاق می‎افتد. این است اهمیت ترجمه، به ویژه ترجمه متن آسمانی.

  • حسن صنوبری
۱۹
دی

و خداوند عزّ و جلّ ما را اندر زمانه‌ای پدیدار آورده است که اهل آن، هوی را شریعت نام کرده‌اند، و طلب جاه و ریاست و تکبر را عزّ و علم، و ریای خلق را خشیت، و نهان داشتن کینه را اندر دل: حلم، و مجادله را مناظره و محاربت و سفاهت را عزّت، و نفاق را زهد و تمنا را ارادت، و هذیان طبع را معرفت و حرکات دل و حدیث نفس را محبت و الحاد را فقر و جحود را صفوت و زندقه را فنا و ترک شریعت پیغامبر را صلی اللّه علیه و سلّم: طریقت و آفت اهل زمانه را معاملت نام کرده‌اند، تا ارباب معانی اندر میان ایشان مهجور گشته‌اند و ایشان غلبه گرفته، چون اندر فترت اول اهل بیت رسول صلی اللّه علیه و سلم با آل مروان.

                                                                      کشف‎المحجوب _ ابوالحسن هجویری (قرن پنجم) 


  • حسن صنوبری
۱۵
دی

«... بفرمود تا رسنی از ابریشم بتافتند و جرس‌ها ازو درآویختند، تا هر ستم‎‌دیده‌ای که پایمال ذلّتی شدی دست در آن رسن زدی، جرس بجنبیدی و آواز آن حکایت حال متظلّم بسمع او رسانیدی؛
گویی در آن عهد، دلِ آهنینِ جرس بر دل مظلومان نرم می‌شد و رحم می‌آورد که در کشف بلوی و بثّ شکوی ایشان به زبان بی‌زبانی حق مسلمانی میگزارد؛ یا رگ ابریشمین آن رسن با جان ملهوفان پیوندی داشت که در حمایت ایشان به همه تن می‎جنبید...

امروز اگر هزار دادخواه را به یک رسن می آویزند؛ کس نیست که چون جرس به فریادرسی او نفسی زند»

                                                                          مرزبان‎نامه _ سعدالدین وراوینی (قرن هفتم)




*مصراعِ تیتر هم که از رباعی معروف «کمال‎الدین اسماعیل» شاعر همان قرن هفتم است.

پ ن: امروز مغول از همه‎‌سو حمله کرده است.

  • حسن صنوبری
۰۴
دی

فصل ممیّز و ویژگی ممتاز امام خمینی این بود که اهل خلوت بود. بیش از همه هم‎روزگارانش. گوشش به آوایی دیگر بود و چشمش در تماشایی دیگر. این است که گاهی حس می‎کنیم خطاب و سخنش هم مخاطبانِ عادی و طبق معمول ندارد. این ثمرۀ خلوتی است که آدم را به اصل می‎رساند. چونان خلوتِ پیامبران که می‎دانیم بسیاری اوقات در کوه‎ها بود. «در آن خلوت که دل دریاست آنجا | همه سرچشمه‌ها آنجاست آنجا» (نظامی)

و البته خلوتی، که جهانِ جلوه و جمعیت از آن بهره‎مند می‎شوند. خلوتی که چراغ راه جمعیت‎ها و ملت‎ها را فراهم می‎کند در دوران تاریکی محض. آنسان که از پس دعای حافظ: «درون‌ها تیره شد، باشد که از غیب | چراغی برکند خلوت‎نشینی».

و آیا جز پیامبران و معصومان هم کسی را یارا و زهره است تا به آن خلوتِ خالص برسند؟ حافظ که می‎گوید باید پا پیش گذاشت: «کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز | تا به خلوت‎گه خورشید رسی چرخ‎زنان»

 

دقیق‎ترین درک‎ها از شخصیت آیت‎الله خمینی را کسانی داشتند و دارند که با منظره‎ها و مزّه‎های عرفانی آشنا هستند. چنانچه جاهل‎ترین‎ها به خمینی آنانند که بخواهند او را در قیل و قال‎های نظری یا القاب و عناوین سیاسی بشناسند. چه له چه علیه. منظورم هم از عرفان، اینجا ابن عربی و عرفان نظری نبود. منظورم اشاره به جهان معنوی و خود خود عرفان عملی بود. امام خلوت داشت و در آن خلوت، در گفتگوی خدا بود و در جستجوی حقیقت محمدی. تحلیل و تحقیق این پیرمرد پارسا درمورد پیشوایانش صرفاً علمی و برای تحصیل مفاد احکام شریعت نبود، این یک پروژۀ علمی نبود برایش، یک سیر درونی بود. او نمی‎خواست از عالم ناپدیدار فقط خبر آورد، او می‎خواست خود نیز به آن عالم سفر کند.

 

« سرحلقه اهل معرفت و خلاصه اصحاب محبّت و حقیقت "ابیتُ عِنْدَ رَبّى یُطْعِمُنى وَ یَسْقینى" فرماید. خدایا، این چه بیتوته است که در دار الخلوتِ انسْ، محمّد (ص) را با تو بوده؟ و این چه طعام و شراب است که با دست خود این موجود شریف را چشاندى و از همه عوالم وارهاندى؟ آن سرور را رسد که فرماید: "لى مَعَ اللَّه وَقْتٌ لا یَسَعُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبىٌّ مُرْسَل"؟ آیا این وقت از اوقات عالم دنیا و آخرت است؟ یا وقت خلوتگاه «قاب قوسین» و طرح الکونین است؟ چهل روز موسى کلیم، صوم موسوى گرفت و به میقات حق نایل شد و خدا فرمود:" تَمَّ میقاتُ رَبِّهِ اربَعینَ لَیْلَةً". با این وصف به میقات محمّدى نرسد و با وقت احمدى تناسب پیدا نکند. به موسى علیه السلام در میعادگاه "فَاخْلَعْ نَعْلَیْک" خطاب رسید، و آن را به «محبت اهل» تفسیر کردند، و به رسول ختمى امر به «حبّ على» شد. در قلب از این سرّ جذوه ‏اى است که دم از او نزنم؛ تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل»

        کتاب «آداب الصلوه» نوشتۀ امام خمینی - صفحۀ: ۱۱۰ 

 

یامحمّد و یاعلی ، یاعلی و یا محمّد.

 

  • حسن صنوبری
۰۴
تیر

بسم‎الله الرّحمن الرّحیم
 

 

* روش‎شناسی

 

«در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست، که احوال را آسان گرفته‌اند و شمّه‌ای بیش یاد نکرده‌اند؛ اما من چون این کار پیش گرفتم، می‌خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم، تا هیچ از احوال پوشیده نماند و اگر این کتاب دراز شود و خوانندگان را ملامت افزاید، طمع دارم ایشان را که مرا از مبرمان نشمرند، که هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد، که آخر هیچ حکایت از نکته‌ای که به کار آید، خالی نباشد»

 

(به نقل از: تاریخ بیهقی . جلد پنجم)

 

 

 

* غایت‎شناسی

 

فرمود: «من ارادالله، بدأ بکم»

 

پس: یاعلی مدد.

  • حسن صنوبری