پیشخوان: 38سال پیش، امام موسی صدر رهبر ایرانی الاصل شیعیان لبنان در لیبی ربوده شد. 9شهریور 1357. او متولد 1307 است و بنابر این او اکنون 88سال دارد.
پیشخوان: 38سال پیش، امام موسی صدر رهبر ایرانی الاصل شیعیان لبنان در لیبی ربوده شد. 9شهریور 1357. او متولد 1307 است و بنابر این او اکنون 88سال دارد.
به بهانۀ سخنان اخیر آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی دربارۀ رهبری
یک
پزشکان میگویند حد متوسط ضربان قلب ۷۰ پالس دقیقه است و وضعیت مناسب بین ۶۰ تا ۱۰۰ پالس دقیقه است؛ آیتالله حاجآقامرتضی تهرانی پیر روشنضمیر و عالم ربانی ۸۰سال سن دارد و از این ۸۰سال نزدیک به ۸۰سالش را سعی کرده از سرزمین رسانهها و از عوالم جلوهفروشی دور باشد؛ حال چه شده که این عارفِ خلوتنشین در ۸۰سالگی و با ضربان قلب خطرناک ۴۰تا ۴۵ حاضر شده است تن به مصاحبه با یک رسانه -آنهم رسانۀ سیاسی- بدهد و خود -این خود ارزشمند- را خرج کند؟ -خرج چه چیز-؟
یک شاهدم برای ویژگی اول: بیست سالی میگذرد از آن جلسات اخلاقی اعتقادی ایشان - همزمان با دولت سازندگی و آغاز تحولات خاص اقتصادی در کشور- که حاج آقا مرتضی میگفت: «ای جماعت! هرگاه دیدید تعداد بانکها و شعب بانکها در شهرتان زیاد شد و سر و شکلشان گران و زیبا و چشمگیر، بدانید اوضاع اقتصاد مملکتتان رو به ویرانی است». همین تازگیها در تلویزیون دیدم یکی از متفکران در جمع بانکداران به همین موضوع اشاره کرد و این تکثّر شعب بانکی را در مقایسه با کشورهای دیگر نشانۀ اوجگیری مشکلات اقتصادی ما عنوان کرد، و همین تازگیها بود که در رسانۀ اینترنتی یکی از اقتصاددانان آمار دیتابیس بانک جهانی منتشر شد مبنی بر اینکه «تعداد شعب بانکها در ایران خیلی بیشتر از حد استاندارد جهانی است». این بینش، در آن زمان، برای این فرد که ظاهراً سیاستمرد و اقتصاددان نیست قابل توجه است.
یک شاهدم برای ویژگی دوم: نظر و سخنرانی شش سال پیش حاج آقا مرتضی در مسجد میرزا موسی مبنی بر «مخالفت با شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه» است که از سوی کوتاهفکرانِ مخالف یا موافق ولایت فقیه به «مخالفت با خود ولایت فقیه» تعبیر شد و موجب اعتراضات فراوانی به ایشان شد. باری این تعابیر و تفاسیر غلط، چه از سوی آندستۀ اندک از دوستداران حاجآقامرتضی که ولایت فقیه را قبول نداشتند، چه از سوی ناآشنایان با اندیشه و جایگاه ایشان که به بهانۀ حمایت از ولایت فقیه، آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانیِ شاگردِ خاص امام را مخالف نظریۀ امام و خط امام راحل، معرفی میکردند؛ موجب پس گرفتن حرف یا پیشی گرفتن در مفاد آن نظریه نشد؛ حاج آقا مرتضی تا آخر سر حرف خودش ماند، نه به آغوش باز مخالفان ولایت فقیه و نه به هُلدادن نادانان هوادار، از جای خود تکان نخورد. در حالیکه بسیار دیدهایم بزرگانی را که در چنین شرایطی به هُلدادن یک انقلابی تندرو یا به هورای یک ضدانقلاب، ریل عوض کردهاند و با سوءتفاهمی که درمورد سخنشان در جامعه مطرح شده به تفاهم رسیدهاند! هرچند خود را کوه دانش یا سیاست یا تدین میپندارند. این کاه است که با هر نسیمی جابهجا میشود، نه کوه. باری، اراده و مقصود از آن نظریه هم اگر درست و کامل شنیده میشد، در جهت حفظ اسلام، وحدت شیعه و ولایت فقیه بود مخصوصا که با استدلال و بحث علمی همراه بود (هرچند نگارنده خود بهطور کامل موافق آن نظریه نیست).
مدتی پس از این جنجال (که شاید تنها حاشیۀ سیاسی متن زندگی حاجآقا مرتضی پس از انقلاب باشد) در همان سال ۱۳۸۹ فایلی صوتی از سوال و جواب با ایشان در پایان جلسۀ درسشان منتشر شد. در آن فایل، پرسشگر ابتدا از غیبتکردن یک نفر درمورد حاجآقا میپرسد که ایشان جواب جالبی میدهد مبنی بر اینکه «اگر تهمت است راضی نیستم، اما اگر غیبت است، تقصیر خودم است، میخواستم گناه نکنم که چنین نشود»! بعد پرسشگر تاکید میکند بر اینکه فردی اتهام ولایینبودن در امر ولایت فقیه و مخالفت ایشان با آیتالله خامنهای را مطرح کرده است. حاج آقا مرتضی که در آن زمان نزد گروهی از افراد عامه واقعا ضد آیتالله خامنهای یا دستکم بیگانه و بیاعتناء به امر ولایت فقیه تلقی میشدند[4]، در پاسخ نکاتی را میگویند که مشابهش را در مصاحبۀ اخیر خواندیم. ایشان در پاسخ به پرسشگر (نقل به مضمون) میگویند:
«اینکه فرض کنیم بنده آنطوری که بعضی از افراد در جامعه نسبت به ایشان تعبّد دارند، من آن تعبّد را ندارم، درست است. ایشان یک مجتهد است من هم یک مجتهدم. در امور اجتماعی مثل انتخابات و روز قدس تا جایی که بتوانم حاضر میشوم و حتی برای پایصندوقرفتن قبل از ساعت هشت صبح به خیابان میروم. اینها امور سیاسی و مذهبی جامعه است و در این امور نه اینکه بگوییم مثل ایشان را نداریم، بلکه دیگران خیلی کمتر از ایشانند؛ نه اینکه بگویم من میتوانم کار ایشان را انجام بدهم، اگر خدا و امام زمان (عج) کمکش نبودند نمیتوانست اینقدر کار کند؛ نه اینکه بگوییم ایشان نمرهاش بیست است، ما در این کشور نابسامانیهای بسیار داریم و میبینیم ایشان با توجه به همین مشکلات به اندازۀ ده انسان موفق کار میکند و خدا دارد به ایشان کمک میکند. بعضی توقعات بیجا دارند از ایشان، مثلا چرا آقای احمدینژاد فلانطور گفته، چرا برنج این قیمت شده، اینگونه استدلال کردنها عوامانه است، کسی که از گوشه و کنار دنیا خبر دارد میداند ایشان شب و روزش را برای وظیفۀ شرعیاش گذاشته. اما ایشان نمیتواند به من فتوا بدهد چون من مقلدش نیستم، از خودش هم سوال کنید همین را میگوید. البته ایشان نوجوان بودند که با برادرشان به خانۀ ما میآمدند و من از همانوقت به ایشان علاقه داشتم، به وجودش و به جوهرۀ ذاتیاش. کسی که امروز به اندازۀ ده نفر دارد کار میکند. من در امور اجتماعی تابع ایشان هستم، اما مثلا در امور خانه دیگر اینطور نیست...»
آیتالله مهدویکنی + آیتالله حاج آقا مرتضی تهرانی در مراسم ختم حاج آقا مجتبی
بیشک این فعل از احساس انجام وظیفه منبعث شده و شاید این احساس هم برگرفته از توجه به غربتِ رهبری انقلاب در میان سیاسیون -حتی سیاسیون همراه انقلاب- است. غربتی که شاید به نحوی در جملۀ اخیر رهبری در قطع امید از سیاستمداران و امیدواری به علمای اسلام و روشنفکران راستین ظهور پیدا کرد.[5]
در مباحثی مثل نظریۀ ولایت فقیه میتوان مدتها بحث کرد. بیشک در این زمینه مباحث و مطالب علمی و استدلالی فراوانی در قالب مقاله و کتاب و سخنرانی وجود دارد. هرچند این موضوع هم مثل همۀ موضوعاتی که مرتبط با سیاست است جدلیالطرفین است، اما نمیتوان گفت دو طرف در این زمینه به تکافو ادله رسیدهاند، چه اینکه در عالم اسلامی غلبه با موافقان ولایت فقیه است. اما آیا در میدان عمل و انجام وظیفه، این علمها و بحثها کفایت میکنند؟ آیا عموم کسانی که در حادثات اجتماعی به مخالفت با ولی فقیه و تضعیف جایگاهش همت میگمارند به خاطر بیاطلاعی از مباحث نظری چنین میکنند؟ مگر در سال ۱۳۸۸ خیلی از کسانی که از طرحریزان فتنه بودند و بر آتشش میدمیدند یا به نحوی نسبت به سخن ولی فقیه طغیانگر یا بیاعتناء بودند از کسانی نبودند که دروس ولایت فقیه را به خوبی مطالعه کرده و حتی خودشان در زمان مسئولیت و امارت آن را تدریس یا تبیین میکردند؟
(البته که منظور از فهم ولایت فقیه این نیست که وقتی جامعه دچار فتنه شد، ما علیه ولی فقیه نجنگیم! مقصود این است که حتی در شرایط عادی وظائف اجتماعی و دینی خود را در قبال او انجام دهیم. خیلیها هستند که نه تنها با ولی فقیه دشمنی ندارند، خیلی هم دوستش دارند. لکن کاری هم با سخن و فرمایش او ندارند! و خیال میکنند اسلام در امر اجتماع انسانها را به خود و به وجدان فردی خود رها کرده! اینجاست که میگوییم فهم ولایت فقیه و ولی فقیه با همه ضرورت دینی و اخلاقیاش، آسان نیست.)
نظریۀ ولایت فقیه را رها کنیم و به قرآن -کتاب هدایت بشر و نص کلام خداوند- بنگریم. آیا دانستنِ قرآن عزیز و خواندنش لزوماً منتج به عمل به قرآن میشود؟ پس چرا نبی ختمی مرتبت (ص) میفرمایند: «ربّ تال القرآن و القرآن یلعنه» (چهبسیار خوانندۀ قرآنی که قرآن او را نفرین و طرد میکند) ؟
به همین خاطر در فقه شیعه، فقیه جامعالشرایط برای تقلید تنها نباید «اَعلم» باشد، باید «اعلم» و «اَتقی» باشد. اعلم ناظر به علم است و اتقی ناظر به عمل. چرا؟ فرض کنید کسی تمام کتابهای فقه و اصول و حدیث و رجال را نه یکبار که صدبار خوانده باشد، از بر باشد. فرض کنید بهترین تقریرها و حاشیهها را بر این کتابها نوشته باشد. فرض کنید سالیانی بیش از همه از بیشترین اساتید فاضل، این کتابها را درس گرفته باشد و برای بیشترین شاگردان فاضل، آنها را درس داده باشد. اما همین فرد عالم و دانشمند، کافر باشد. یا نه، مسلمان باشد، ولی اسیر هواهای نفسانی و ذلیل جاه و تکبّر و خودنمایی؛ آیا چنین فردی را با اینهمه مراتب علمی به عنوان مرجع تقلید برمیگزینیم؟ مسلم است که چنین اجازهای از ناحیۀ شرع به ما داده نشده است؛ چه اینکه علم آن فرد با همۀ فراوانیاش علم نافع نبوده و بر عمل او مؤثر نبوده است. از طرفی در هنگام افتاء و اظهار نظر، ممکن است عمل او بر علمش تأثیر بگذارد؛ یعنی تمایلات نفسانی او حجاب علمش شود، حق را -دانسته- کتمان کند و باطل را -شناخته- تأیید کند.
چنانچه بلعم باعوراء عالم بود به مقام موسی (علیه السلام) و بعضی از علمای یهود هم عالم بودند به مقام عیسی (علیه السلام) اما ایشان به این مقام عامل نبودند و هوای نفسشان علمشان را از مردم پنهان میکرد. فلذا در امر ایمان اگر تقدّم با علم است، فضیلت با عمل است.
خاطره یک: نقل است که عارف بزرگ عصر ما، مرحوم شیخ رجبعلی خیاط در پاسخ به این پرسش که چرا آیتالله سید محمد حجت کوهکمرهای را به عنوان مرجع تقلید انتخاب کرده، گفته است: «به قم رفتم، مراجع تقلید را دیدم، از همه بیهواتر آقای حجت بود»
خاطره دو: از مرحوم آقای اشراقی داماد امام خمینی، نقل است که روزی امام از ایشان میپرسد: «اگر یک دعای مستجاب برای خودت پیش خدا داشته باشی از خدا چه میخواهی؟» مرحوم اشراقی فکر میکند و میگوید: «از خدا میخواهم که علم اولین و آخرین را به من بدهد» امام در واکنش به این دعا، با کمارزش دانستنش میفرمایند: «علم اولین و آخرین خواستن به چه درد انسان میخورد؟ پس از خدا و معصومان، شیطان کسی است که بیش از همه به داشتن علم اولین و آخرین نزدیک است، اما این علم برای او فایدهای ندارد» بعد آقای اشراقی سوال امام را از خود امام میپرسند و ایشان پاسخ میدهند: «من اگر یک دعای مستجاب داشته باشم، عاقبت به خیری را از خدا میخواهم».
عدم توجه به این نکات درباب نسبت علم و عمل باعث میشود علم -حتی نورانیترین علم- حجاب عمل شود.
امام خمینی در چند اثر خود به این مسائل علم و نافع بودن یا حجاب بودنش میپردازند، که یکی از آنها کتاب «چهل حدیث»، ذیل حدیث بیست و سوم (اصناف جویندگان علم) است. در فصل نخست شرح حدیث بیست و سوم، ایشان بحث نسبت علم و تقوا را مطرح میکنند و به حدیث دیگری هم ارجاع میدهند: «لیس العلم بکثرة التعلّم بل هو نور یقذفه {الله} فی قلب من یشاء». همچنین مثال امام خمینی در تفاوت علم و ایمان، در ترسیدن و نترسیدن از یک جسم بیروح هم بسیار معروف است.[8]
به همین خاطر عرض کردم شنیدن یک سخن از عالمی که خود عامل باشد و بیش از ظاهر به باطن نظر داشته باشد، از حضور در صد جلسۀ تبیین نظری و علمی نظریۀ ولایت فقیه در حوزه و دانشگاه، اهمیت و تأثیر و حتی حجّیّت شرعی و ایمانی بیشتری دارد. آنهم وقتی این سخنان از هر شایبهای خالی و از هر شکّی خالص باشند. سخن یک مأمور در ستایش امیر، یا سخن یک نامزد مجلس شورا یا مجلس خبرگان در آستانۀ بررسی صلاحیتها دربارۀ رهبری و امام و انقلاب، شاید صادقانه باشد اما بر دل نمینشیند. اما وقتی هم انسان آزاد و هم سخن خالص شد، آنهم برای خدا، این فرد حرفش حق است و شنیدن دارد و بر دل مینشیند.
حاج آقا مجتبی + آقامصطفی خمینی + حاج آقا مرتضی + ناشناس
[3] پیش از این در یادداشتی دربارۀ برادر ایشان یعنی حاجآقا مجتبی نوشتهام: «مرحوم آیتالله مجتبی تهرانی از آخرین چهرههای مکتب قدیمی اخلاقی تهران بود. مکتبی که شروعش با چهرههایی چون آیتالله شاهآبادی و سپس آیتالله آقا شیخ مرتضی زاهد، آقا شیخ محمدحسین زاهد، حاج مقدس (آقا شیخ هادی تهرانی)، آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی (پدر حاجآقا مجتبی) و حتی آقا شیخ رجبعلی خیاط بود. و ثمرات آن آغاز درخشان، در عصر ما کسانی بودند و هستند مثل مرحوم آیتالله حقشناس، حاجآقا مرتضی تهرانی (برادر بزرگتر حاجآقا مجتبی) ، مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی و خود حاجآقا مجتبی.
[4] هنوز نوشتههای کسانی که با استناد به ظواهر ایشان را ضد انقلاب معرفی میکنند در اینترنت هست. و این به جز اقوال و زمزمههاست. مثلا: چرا عکس رهبری بالای سر ایشان نیست؟ چرا ایشان به تلویزیون نمیآید؟ و از همه مشهورتر: چرا در دعای پایانیشان که با دعای مرحوم برادرشان مشترک است مثل حاجآقا مجتبی این دو فراز را اضافه نکردهاند «اللّهم ارحم زعیم المسلمین، اللّهم ایّد قائد المسلمین»؟
[10] برای ما که از دوستداران عالم هنریم، جناب رحیمیان منزلتی دیگر هم به خاطر هنرمند بودنشان دارند. به جز آن کارت تبریکهای انقلابی عید قبل از انقلاب، کسانی که به کربلا مشرف شدهاند احتمالا در ایوان حرم امام حسین (علیه السلام) و صحن حرم حضرت عباس (ع) خط ثلث زیبای آقای رحیمیان را روی کاشیها تماشا کردهاند.