به بهانۀ سخنان اخیر آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی دربارۀ رهبری
آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی از علما و عرفای عالیقدر روزگارمان، مفسر قرآن، مدرس فقه، اصول، اخلاق و عرفان، و یکی از مهمترین و نزدیکترین شاگردان امام خمینی (رضوانالله تعالی علیه) از دوران تدریس در نجف، پس از ۳۷سال سکوت سیاسی، امسال حاضر شدند در مصاحبهای* قضاوت خودشان را درمورد آیتالله خامنهای و رهبری ایشان بیان کنند. این یادداشت نظر به اهمیت همین مصاحبه نوشته میشود.
*لینک متن کامل مصاحبه یک
این مصاحبه -یا به عبارت دقیقتر: گفتار- همزمان با بهمن ۱۳۹۴ منتشر شد. ۳۷ سال پیش در همین ماه بهمن، استاد و مربّیِ علمی و معنوی حاجآقا مرتضی، یعنی امام خمینی (قدس سره الشریف) به ایران آمد، انقلاب اسلامی پیروز شد و حکومت جمهوری اسلامی برقرار. در این ۳۷ سال حاجآقا مرتضی تهرانی این یار رهبر انقلاب و شاگرد خاص او، علیرغم همۀ دعوتها و پیشنهادها حاضر نشد یکروز هم منصب و پست و مقام و جاه و جایگاه و مسئولیتی سیاسی را قبول کند. آیتالله تهرانی در تمام این سالها از حضور در محافل و اجتماعات حکومتی و سیاسی و به حضور پذیرفتن رسمی ارباب سیاست و رسانهها هم پرهیز کرد ایشان به جز تدریس سطوح عالی علوم حوزوی، تنها ترجیح داد در جلسات هفتگی تفسیر قرآن با تمرکز بر مباحث اعتقادی و اخلاقی به تربیت نفوس و انسانسازی بپردازد. میشد حاجآقا مرتضی سیاسی نشود اما از راههای دیگری از «دنیا»ی این انقلاب اُخروی و «مادیات» این حکومت معنوی بهرهمند شود؛ چنانکه خیلی از علما و دانشمندان و فرهیختگان بودند و هستند که شاگرد خاص امام خمینی هم نبودند؛ رفیق صمیمی آقا مصطفای شهید (ره) هم نبودند؛ قبل از انقلاب هم محل رجوع مبارزان و دوستداران امام و موجب تشویش ساواک نبودند؛ زمانی که بازار تهران محل تجمّع و تردّد انقلابیون بود، مّربی ایشان و نمایندۀ امام و امام جماعت بازار نبودند؛ الآن هم شاید اعتقاد و علاقۀ خاصی به انقلاب و امام ندارند؛ ولی به بهانۀ کار علمی، مذهبی، فرهنگی، اجتماعی یا هنری؛ ساختمانی، زمینی، خانهای، باغی، بودجهای، تریبونی، حمایتی -بهحق یا نابهحق- برای مدرسهای، حوزهای، موسسهای، پژوهشکدهای، هنرکدهای، روزنامهای چیزی، از «دنیا» و «مادیات» مربوط به نظام گرفتهاند. عبارتی داریم به نام «خُرده و بُرده»، در لغتنامۀ دهخدا در تعریفش نوشتهاند: «کنایه از حقوق است و رشوه...» اصطلاحی هم داریم به نام «خرده برده از کسی نداشتن» که بیشتر مدّنظر ماست و در همان لغتنامه دربارهاش نوشتهاند: «افعال بد پنهان پیش کسی نداشتن. رازی از فعل بدی نزد کسی نداشتن. رودربایستی از کسی نداشتن. هراس از کسی نداشتن. پیش کسی سرّی که فاش شدن آن موجب خجلت شود نداشتن». با عنایت به این تعاریف میتوان گفت فرد مورد بحث ما، خرده برده از کسی ندارد، حتی از انقلاب و رهبری. پس، در این مصاحبه برای او نه ترسی است و نه طمعی. پس، سخن چنین آزادهمردی دربارۀ آیتالله خامنهای با سخن دیگران متفاوت است و این فضل ویژۀ این مصاحبه است.
دو
سخنان ایشان با این سطر آغاز میشود: «با آن که ضربان قلبم چهل تا چهل وپنج در دقیقه است اما صحبت درباره موضوع مورد نظرم را لازم میدانم».
پزشکان میگویند حد متوسط ضربان قلب ۷۰ پالس دقیقه است و وضعیت مناسب بین ۶۰ تا ۱۰۰ پالس دقیقه است؛ آیتالله حاجآقامرتضی تهرانی پیر روشنضمیر و عالم ربانی ۸۰سال سن دارد و از این ۸۰سال نزدیک به ۸۰سالش را سعی کرده از سرزمین رسانهها و از عوالم جلوهفروشی دور باشد؛ حال چه شده که این عارفِ خلوتنشین در ۸۰سالگی و با ضربان قلب خطرناک ۴۰تا ۴۵ حاضر شده است تن به مصاحبه با یک رسانه -آنهم رسانۀ سیاسی- بدهد و خود -این خود ارزشمند- را خرج کند؟ -خرج چه چیز-؟
سه
پس از شاخصههای معنوی و عرفانی، حاجآقا مرتضی را به صراحت لهجه و نقدهای بی رودربایستیشان میشناسند. نقدهایی که اولاً از آگاهی دقیق نسبت به امور جامعه برمیخاستند و نشان میدادند خلوتگزیدگی و گوشهگیری این مرد خدا از جنس بیخبری و غفلت از جامعه نیست، ثانیاً از آزادگی و شجاعت ایشان برمیآمدند که کاری به خوشایند و ناخوشایند این و آن نداشتند.
یک شاهدم برای ویژگی اول: بیست سالی میگذرد از آن جلسات اخلاقی اعتقادی ایشان - همزمان با دولت سازندگی و آغاز تحولات خاص اقتصادی در کشور- که حاج آقا مرتضی میگفت: «ای جماعت! هرگاه دیدید تعداد بانکها و شعب بانکها در شهرتان زیاد شد و سر و شکلشان گران و زیبا و چشمگیر، بدانید اوضاع اقتصاد مملکتتان رو به ویرانی است». همین تازگیها در تلویزیون دیدم یکی از متفکران در جمع بانکداران به همین موضوع اشاره کرد و این تکثّر شعب بانکی را در مقایسه با کشورهای دیگر نشانۀ اوجگیری مشکلات اقتصادی ما عنوان کرد، و همین تازگیها بود که در رسانۀ اینترنتی یکی از اقتصاددانان آمار دیتابیس بانک جهانی منتشر شد مبنی بر اینکه «تعداد شعب بانکها در ایران خیلی بیشتر از حد استاندارد جهانی است». این بینش، در آن زمان، برای این فرد که ظاهراً سیاستمرد و اقتصاددان نیست قابل توجه است.
یک شاهدم برای ویژگی دوم: نظر و سخنرانی شش سال پیش حاج آقا مرتضی در مسجد میرزا موسی مبنی بر «مخالفت با شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه» است که از سوی کوتاهفکرانِ مخالف یا موافق ولایت فقیه به «مخالفت با خود ولایت فقیه» تعبیر شد و موجب اعتراضات فراوانی به ایشان شد. باری این تعابیر و تفاسیر غلط، چه از سوی آندستۀ اندک از دوستداران حاجآقامرتضی که ولایت فقیه را قبول نداشتند، چه از سوی ناآشنایان با اندیشه و جایگاه ایشان که به بهانۀ حمایت از ولایت فقیه، آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانیِ شاگردِ خاص امام را مخالف نظریۀ امام و خط امام راحل، معرفی میکردند؛ موجب پس گرفتن حرف یا پیشی گرفتن در مفاد آن نظریه نشد؛ حاج آقا مرتضی تا آخر سر حرف خودش ماند، نه به آغوش باز مخالفان ولایت فقیه و نه به هُلدادن نادانان هوادار، از جای خود تکان نخورد. در حالیکه بسیار دیدهایم بزرگانی را که در چنین شرایطی به هُلدادن یک انقلابی تندرو یا به هورای یک ضدانقلاب، ریل عوض کردهاند و با سوءتفاهمی که درمورد سخنشان در جامعه مطرح شده به تفاهم رسیدهاند! هرچند خود را کوه دانش یا سیاست یا تدین میپندارند. این کاه است که با هر نسیمی جابهجا میشود، نه کوه. باری، اراده و مقصود از آن نظریه هم اگر درست و کامل شنیده میشد، در جهت حفظ اسلام، وحدت شیعه و ولایت فقیه بود مخصوصا که با استدلال و بحث علمی همراه بود (هرچند نگارنده خود بهطور کامل موافق آن نظریه نیست).
مدتی پس از این جنجال (که شاید تنها حاشیۀ سیاسی متن زندگی حاجآقا مرتضی پس از انقلاب باشد) در همان سال ۱۳۸۹ فایلی صوتی از سوال و جواب با ایشان در پایان جلسۀ درسشان منتشر شد. در آن فایل، پرسشگر ابتدا از غیبتکردن یک نفر درمورد حاجآقا میپرسد که ایشان جواب جالبی میدهد مبنی بر اینکه «اگر تهمت است راضی نیستم، اما اگر غیبت است، تقصیر خودم است، میخواستم گناه نکنم که چنین نشود»! بعد پرسشگر تاکید میکند بر اینکه فردی اتهام ولایینبودن در امر ولایت فقیه و مخالفت ایشان با آیتالله خامنهای را مطرح کرده است. حاج آقا مرتضی که در آن زمان نزد گروهی از افراد عامه واقعا ضد آیتالله خامنهای یا دستکم بیگانه و بیاعتناء به امر ولایت فقیه تلقی میشدند، در پاسخ نکاتی را میگویند که مشابهش را در مصاحبۀ اخیر خواندیم. ایشان در پاسخ به پرسشگر (نقل به مضمون) میگویند:
«اینکه فرض کنیم بنده آنطوری که بعضی از افراد در جامعه نسبت به ایشان تعبّد دارند، من آن تعبّد را ندارم، درست است. ایشان یک مجتهد است من هم یک مجتهدم. در امور اجتماعی مثل انتخابات و روز قدس تا جایی که بتوانم حاضر میشوم و حتی برای پایصندوقرفتن قبل از ساعت هشت صبح به خیابان میروم. اینها امور سیاسی و مذهبی جامعه است و در این امور نه اینکه بگوییم مثل ایشان را نداریم، بلکه دیگران خیلی کمتر از ایشانند؛ نه اینکه بگویم من میتوانم کار ایشان را انجام بدهم، اگر خدا و امام زمان (عج) کمکش نبودند نمیتوانست اینقدر کار کند؛ نه اینکه بگوییم ایشان نمرهاش بیست است، ما در این کشور نابسامانیهای بسیار داریم و میبینیم ایشان با توجه به همین مشکلات به اندازۀ ده انسان موفق کار میکند و خدا دارد به ایشان کمک میکند. بعضی توقعات بیجا دارند از ایشان، مثلا چرا آقای احمدینژاد فلانطور گفته، چرا برنج این قیمت شده، اینگونه استدلال کردنها عوامانه است، کسی که از گوشه و کنار دنیا خبر دارد میداند ایشان شب و روزش را برای وظیفۀ شرعیاش گذاشته. اما ایشان نمیتواند به من فتوا بدهد چون من مقلدش نیستم، از خودش هم سوال کنید همین را میگوید. البته ایشان نوجوان بودند که با برادرشان به خانۀ ما میآمدند و من از همانوقت به ایشان علاقه داشتم، به وجودش و به جوهرۀ ذاتیاش. کسی که امروز به اندازۀ ده نفر دارد کار میکند. من در امور اجتماعی تابع ایشان هستم، اما مثلا در امور خانه دیگر اینطور نیست...»
آیتالله مهدویکنی + آیتالله حاج آقا مرتضی تهرانی در مراسم ختم حاج آقا مجتبی
چهار
با توجه به آنچه دربارۀ سیاستگریزی، رسانهگریزی و روحیۀ نقادی و آزادگی و تمرکز ایشان برمسائل اخلاقی و اعتقادی گفته شد، چه شد آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانیِ «خلوتگزیده» (که نه به اجبار، بلکه به اختیار خود «خلوت» را «گزیده» است) حاضر به انجام چنان مصاحبهای و بیان چنین سخنان صریحی درمورد آیتالله خامنهای شدند؟
بیشک این فعل از احساس انجام وظیفه منبعث شده و شاید این احساس هم برگرفته از توجه به غربتِ رهبری انقلاب در میان سیاسیون -حتی سیاسیون همراه انقلاب- است. غربتی که شاید به نحوی در جملۀ اخیر رهبری در قطع امید از سیاستمداران و امیدواری به علمای اسلام و روشنفکران راستین ظهور پیدا کرد.
پنج
برای آنانکه حاجآقا مرتضی را بشناسند، یک سطر تأیید ایشان نسبت به رهبری، در تأثیرگذاری بر صدجلسه کرسیِ تبیین نظریۀ ولایت فقیه برتری دارد. چه اینکه کمال انسان دسترسی به علم نیست، اصالت با عمل است. عمل هم با علم ایجاد نمیشود، ایمان میخواهد. آن پیامبر گرامی -نقل به مضمون- گفت: میدانم، اما میخواهم دلم مطمئن شود. این کلام پیامبر بزرگوارمان حضرت ابراهیم (علیه السلام) حرکت از علم به آخرین مرحلۀ ایمان است. ما هم میخواهیم دلمان مطمئن شود، برای این اطمینان و ایمان، دانش دانشمند کافی نیست. بلکه کلام و علم عالمی نافذ و نافع است که خود عامل باشد و دل خودش مطمئن باشد. کسی که دستش بلرزد و پایش بلغزد، مشعلدار و کاروانسالار خوبی نیست. امید هدایت ما با عالمی است که اهل ایمان و اطمینان باشد. که سخنش نه بر ظواهر امر، بلکه بر امور اصلی و باطنی دلالت داشته باشد. این دلیل مهم دیگری است که سخن حاجآقا مرتضی اهمیت و فضیلت دارد بر سخن معمول دیگران. و نیز سخن دیگر بزرگان از عرفای وارسته و مشایخ شیعه نیز همینگونه است، از جمله سخنان مرحوم آیتالله بهاءالدینی دربارۀ آیتالله خامنهای. یا سخنان خود امام (ره)، یا سخنان مرحوم آیتالله انصاری شیرازی، یا سخنان آیتالله حسنزادهآملی یا آیتالله جوادیآملی (حفظهما الله). با این تفاوت که حاجآقا مرتضی به اندازۀ این حضرات شناختهشده نیست و خلوتنشینی ایشان و پرهیزش از عالم رسانه و اجتماعات به گمنامی ایشان کمک بسیاری کرده.
در مباحثی مثل نظریۀ ولایت فقیه میتوان مدتها بحث کرد. بیشک در این زمینه مباحث و مطالب علمی و استدلالی فراوانی در قالب مقاله و کتاب و سخنرانی وجود دارد. هرچند این موضوع هم مثل همۀ موضوعاتی که مرتبط با سیاست است جدلیالطرفین است، اما نمیتوان گفت دو طرف در این زمینه به تکافو ادله رسیدهاند، چه اینکه در عالم اسلامی غلبه با موافقان ولایت فقیه است. اما آیا در میدان عمل و انجام وظیفه، این علمها و بحثها کفایت میکنند؟ آیا عموم کسانی که در حادثات اجتماعی به مخالفت با ولی فقیه و تضعیف جایگاهش همت میگمارند به خاطر بیاطلاعی از مباحث نظری چنین میکنند؟ مگر در سال ۱۳۸۸ خیلی از کسانی که از طرحریزان فتنه بودند و بر آتشش میدمیدند یا به نحوی نسبت به سخن ولی فقیه طغیانگر یا بیاعتناء بودند از کسانی نبودند که دروس ولایت فقیه را به خوبی مطالعه کرده و حتی خودشان در زمان مسئولیت و امارت آن را تدریس یا تبیین میکردند؟
(البته که منظور از فهم ولایت فقیه این نیست که وقتی جامعه دچار فتنه شد، ما علیه ولی فقیه نجنگیم! مقصود این است که حتی در شرایط عادی وظائف اجتماعی و دینی خود را در قبال او انجام دهیم. خیلیها هستند که نه تنها با ولی فقیه دشمنی ندارند، خیلی هم دوستش دارند. لکن کاری هم با سخن و فرمایش او ندارند! و خیال میکنند اسلام در امر اجتماع انسانها را به خود و به وجدان فردی خود رها کرده! اینجاست که میگوییم فهم ولایت فقیه و ولی فقیه با همه ضرورت دینی و اخلاقیاش، آسان نیست.)
نظریۀ ولایت فقیه را رها کنیم و به قرآن -کتاب هدایت بشر و نص کلام خداوند- بنگریم. آیا دانستنِ قرآن عزیز و خواندنش لزوماً منتج به عمل به قرآن میشود؟ پس چرا نبی ختمی مرتبت (ص) میفرمایند: «ربّ تال القرآن و القرآن یلعنه» (چهبسیار خوانندۀ قرآنی که قرآن او را نفرین و طرد میکند) ؟
بحثی در فضیلت عمل بر علم
علم و نظر ناظر به عالم ظاهر و شهادت است و مختصات عالم باطن و غیب مخصوصِ عمل است. برای رستگاری و انجام وظیفه نزد حضرت حق، رسیدن به نظرِ درست، یا ایراد و اظهار نظرات خوب، کافی نیست، بلکه این علم اگر لاینفع نباشد و آن نظر اگر صائب باشد باید به عمل درست منتهی شود. برای تحقّق ایمان به خدا علم صحیح شرط لازم است و عمل صالح شرط کافی.
گر همه علمِ عالمت باشد
بیعمل، مدّعی و کذّابی (سعدی)
به همین خاطر در فقه شیعه، فقیه جامعالشرایط برای تقلید تنها نباید «اَعلم» باشد، باید «اعلم» و «اَتقی» باشد. اعلم ناظر به علم است و اتقی ناظر به عمل. چرا؟ فرض کنید کسی تمام کتابهای فقه و اصول و حدیث و رجال را نه یکبار که صدبار خوانده باشد، از بر باشد. فرض کنید بهترین تقریرها و حاشیهها را بر این کتابها نوشته باشد. فرض کنید سالیانی بیش از همه از بیشترین اساتید فاضل، این کتابها را درس گرفته باشد و برای بیشترین شاگردان فاضل، آنها را درس داده باشد. اما همین فرد عالم و دانشمند، کافر باشد. یا نه، مسلمان باشد، ولی اسیر هواهای نفسانی و ذلیل جاه و تکبّر و خودنمایی؛ آیا چنین فردی را با اینهمه مراتب علمی به عنوان مرجع تقلید برمیگزینیم؟ مسلم است که چنین اجازهای از ناحیۀ شرع به ما داده نشده است؛ چه اینکه علم آن فرد با همۀ فراوانیاش علم نافع نبوده و بر عمل او مؤثر نبوده است. از طرفی در هنگام افتاء و اظهار نظر، ممکن است عمل او بر علمش تأثیر بگذارد؛ یعنی تمایلات نفسانی او حجاب علمش شود، حق را -دانسته- کتمان کند و باطل را -شناخته- تأیید کند.
چنانچه بلعم باعوراء عالم بود به مقام موسی (علیه السلام) و بعضی از علمای یهود هم عالم بودند به مقام عیسی (علیه السلام) اما ایشان به این مقام عامل نبودند و هوای نفسشان علمشان را از مردم پنهان میکرد. فلذا در امر ایمان اگر تقدّم با علم است، فضیلت با عمل است.
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است (حافظ)
خاطره یک: نقل است که عارف بزرگ عصر ما، مرحوم شیخ رجبعلی خیاط در پاسخ به این پرسش که چرا آیتالله سید محمد حجت کوهکمرهای را به عنوان مرجع تقلید انتخاب کرده، گفته است: «به قم رفتم، مراجع تقلید را دیدم، از همه بیهواتر آقای حجت بود»
خاطره دو: از مرحوم آقای اشراقی داماد امام خمینی، نقل است که روزی امام از ایشان میپرسد: «اگر یک دعای مستجاب برای خودت پیش خدا داشته باشی از خدا چه میخواهی؟» مرحوم اشراقی فکر میکند و میگوید: «از خدا میخواهم که علم اولین و آخرین را به من بدهد» امام در واکنش به این دعا، با کمارزش دانستنش میفرمایند: «علم اولین و آخرین خواستن به چه درد انسان میخورد؟ پس از خدا و معصومان، شیطان کسی است که بیش از همه به داشتن علم اولین و آخرین نزدیک است، اما این علم برای او فایدهای ندارد» بعد آقای اشراقی سوال امام را از خود امام میپرسند و ایشان پاسخ میدهند: «من اگر یک دعای مستجاب داشته باشم، عاقبت به خیری را از خدا میخواهم».
عدم توجه به این نکات درباب نسبت علم و عمل باعث میشود علم -حتی نورانیترین علم- حجاب عمل شود.
امام خمینی در چند اثر خود به این مسائل علم و نافع بودن یا حجاب بودنش میپردازند، که یکی از آنها کتاب «چهل حدیث»، ذیل حدیث بیست و سوم (اصناف جویندگان علم) است. در فصل نخست شرح حدیث بیست و سوم، ایشان بحث نسبت علم و تقوا را مطرح میکنند و به حدیث دیگری هم ارجاع میدهند: «لیس العلم بکثرة التعلّم بل هو نور یقذفه {الله} فی قلب من یشاء». همچنین مثال امام خمینی در تفاوت علم و ایمان، در ترسیدن و نترسیدن از یک جسم بیروح هم بسیار معروف است.
شش
در حادثات دهر و در فتن روزگار، مشکل از جایی آغاز میشود که علمها جریان دارند، ولی بیعمل. علمها حاضرند و ایمانها غائباند. کتاب و مقاله در باب ولایت و خواننده و شنوندهاش در صحنه حاضر است ولی باورکنندهاش نیست. ما دچار فتنه و سردرگمی میشویم، چون نه به عمل خودمان اعتماد داریم نه به عمل آنانکه ظاهرا عالمانند و قرار است دست ما را هم بگیرند. سخنرانی که سخنش ناظر به رسانههاست؛ عالمی که علمش مأخوذ از رسانههاست؛ معمّمی که هنگام بستن دستار، به جلوهاش در قاب دوربین رسانهها میاندیشد؛ آیتاللّهی که اضطرابِ رسیدن یا نرسیدن به کرسی ریاست و صدارت و وکالت را دارد کجا آیتِ الله است؟! این سوار خودش پیاده است، خودش زمینگیر و افتاده است، کجا میتواند دست دیگری - یعنی دست من و شما- را بگیرد؟!
به همین خاطر عرض کردم شنیدن یک سخن از عالمی که خود عامل باشد و بیش از ظاهر به باطن نظر داشته باشد، از حضور در صد جلسۀ تبیین نظری و علمی نظریۀ ولایت فقیه در حوزه و دانشگاه، اهمیت و تأثیر و حتی حجّیّت شرعی و ایمانی بیشتری دارد. آنهم وقتی این سخنان از هر شایبهای خالی و از هر شکّی خالص باشند. سخن یک مأمور در ستایش امیر، یا سخن یک نامزد مجلس شورا یا مجلس خبرگان در آستانۀ بررسی صلاحیتها دربارۀ رهبری و امام و انقلاب، شاید صادقانه باشد اما بر دل نمینشیند. اما وقتی هم انسان آزاد و هم سخن خالص شد، آنهم برای خدا، این فرد حرفش حق است و شنیدن دارد و بر دل مینشیند.
هفت
آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی عارف روشنضمیر و شاگرد قدیمی امام خمینی، به تازگی در گفتگو با مجلّۀ «پاسدار اسلام» و به درخواست یکی دیگر از شاگردان مبرّز و مبارز امام (ره) یعنی حجهالسلام محمدحسن رحیمیان به بیان قضاوت و نظرات خود دربارۀ منزلت معنوی و علمی آیتالله سیدعلی خامنهای پرداخته است؛ گفتگویی که دارای نگاهی تازه و حاوی نکاتی متفاوت با دیگر سخنان و روایتها درمورد آیتالله خامنهای است. مشروح این گفتگو را در آن مجله بخوانید. اینک چند فراز از آن سخنان:
-
تصورم بر این است که ایشان اگر از این صحبت مطلع شوند یکی دو نکته را تعجب خواهند کرد که بر حسب ظاهر جز خودشان اطلاع نداشتهاند و این در حافظه و اطلاعات من هست
-
آن مقداری که شریعت، برای تبعیت از شخص شرط دانسته است، خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کرده است. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد. آگاهیهای جنبیای که خدای متعال به ایشان داده است، بنده گمان ندارم که تا کنون کسی این مقدار آگاهیهای ریز داشته باشد، بهخصوص در دشمنشناسی
-
عرایض من به بحث سوم منتهی میشود که باید برای مردم حل شود. مردمی که دین و شعور و ایمان دارند و تاریخ میدانند. در زمان ایشان وقتی کمبودهایی را احساس میکنیم، باید بفهمیم آنها را به چه کسانی باید نسبت بدهیم. عین این کمبودها در زمان امیرالمؤمنین (صلواتالله علیه) هم بود. آیا میتوانیم نتیجه بگیریم که حضرت -نعوذ بالله- تقصیر کرده است؟ نمیتوانیم. حضرت در فاعلیّت، عصمت، علم و قدرت خودش بینظیر بوده و انسان عادی نبوده است، پس چرا تا وقتی که ایشان زنده بود شریح را نتوانست از کوفه بیرون کند؟ این شریح بود که در قضیه کربلا فتوا داد. نبود؟
-
در این جامعیّتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ در بین علمای شیعه واسلام نداریم.
کسانی که به نظر بنده خیلی جالب و استثنایی میآمدند، مرحوم آقا موسی[صدر] بود، مرحوم آقای بهشتی بود و مرحوم آسید محمدباقر صدر بود. اینها را از نزدیک دیده بودم. مرحوم آقای بهشتی با من مأنوس بود، ولی هیچکدام در ذاتیات به این بزرگوار نمیرسند و نرسیدند
-
این بزرگوار هم خدای متعال اراده فرموده است که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند که عطا کرده است. با ظرفیتِ فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است. و ایشان کار کرد و من اطلاع داشتم که در فقه و اصول و رجال و لغت و... کار میکرد. و در کنار همه اینها کار روحی میکرد. حتماً الان هم دارد. من حتی چند شب پیش آثار حرکت در تهذیب نفس و تشدید اخلاص را وقتی ایشان داشت نماز میخواند در ایشان دیدم. میپرسید : چگونه دیدی؟ با همین چشم؟ میگویم خیر، با آن چشم دیگری که خدا به من عطا کرده است و یقین دارم. لا اله الا الله...
- من آن وقتی که کسی در این مسیر نمیآمد کار خودم را کردم و خودم را به خطر انداختم. حالا که الحمدلله نظام روی روال خودش هست و خدا دارد این نظام را پیش میبرد. این پیشرفتها الهی هستند و عادی نیستند. آنچه این ملت را پیش برده اعتقاد و ایمانش بوده است به اضافه رهبر شایسته الهی. بدون رهبر نمیشود. امکان ندارد. یک کشور ۱۰۰ سال هم دائماً کشته بدهد، بیرهبر موفق نمیشود. در تاریخ دیدهایم. الجزایر ۲۵ سال کشته داد. رئیسجمهور روی کار آمد، حداکثر چهار سال توانست رئیسجمهور مستقل داشته باشد. بعد از آن تمام شد. چرا؟ چون رهبر نداشت. این باور قطعی من است. و همواره در انتظار قسمتهای آخر رؤیا هستم که فعلیت یابد.
حاج آقا مجتبی + آقامصطفی خمینی + حاج آقا مرتضی + ناشناس
دلیل اینکه در این یادداشت مدام پیشوند «حاجآقا» برای ایشان به کار میرود، عرض احترام نگارنده نیست. این پیشوند برای ایشان و برادر کوچکترشان (مرحوم آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی) از دیرباز به کار میرفته و این دو استاد اخلاق با عنوان «حاجآقا مرتضی» و «حاجآقا مجتبی» شناخته میشدند. برای مثال به نامۀ امام خمینی به حاجاحمدآقا در سال ۱۳۵۳ برای معرفی نمایندگانشان -که در اسناد ساواک است- توجه کنید: « اگر چه تازه کاغذ نوشتهام لکن چون از شماها و دیگران اخیراً مکتوبی نمیرسد و شایع است که مکاتیب ممنوع است؛ لهذا از طریق دیگر نوشتم شاید برسد. شما اگر میخواهید کاغذ به آدرسهای زیر بنویسید و نیز به وسیله آقای قرهی یا شخص دیگر به اشخاصی که در تهران هستند و میخواهند وجه برسانند بگویید که مکتوب از طریق سابق نمیرسد به این آدرسها بنویسند: 1ـ آقای غروی 2ـ آقای حقشناس 3ـ حاج سید محمد حسین لنگرودی 4 ـ حاج آقا مرتضی تهرانی 5 ـ حاج آقا مجتبی تهرانی 6 ـ آقای روحانی پسر مرحوم حاج سید احمد قمی اخوی مرحوم حاج میرزا محمود ظاهراً مسجدش در خیابان گرگان است. 7 ـ حاج سید محمد علی لواسانی 8 ـ حاج شیخ احمد مجتهدی... »
به جز مسجد و مدرسه و خانه، از معدود جاهایی که پس از اینهمه سال حاج آقامرتضی حضور پیدا کرد و مرتبط با حکومت بود، مراسم ختمی بود که در حسینیۀ امام خمینی توسط رهبری برای برادر مرحومشان حاجآقا مجتبی برگزار شد.
پدر بزرگ حاج آقا مجتبی، آیتالله شهید میرزا غلامحسین کلهری یکی از هشت عالمی بود که زمان مشروطه در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در بست نشینی اعتراضیشان به شهادت رسیدند و همانجا دفن شدند. یکی از ویژگیهای این دو برادر (حاجآقا مرتضی و حاجآقا مجتبی) این بود که تقاطع دو مکتب مختلف بودند. اول در مکتب تهران شاگرد کسانی چون آقا شیخ مرتضی زاهد و پدر خود بودند، و سرانجام به توصیه پدر، شاگرد امام خمینی (ره) شدند. البته خود امام خمینی هم، همینگونه بود ( هم شاگرد آیت الله شاهآبادی سرسلسلۀ مکتب اخلاقی تهران بود، و هم شاگرد مکتب نجف). شاگردانِ شخصیتهایی چون امام خمینی و علامه طباطبایی که صاحب وجوه و اضلاع شخصیتی گوناگونی هستند، هرکدام بنا بر طبع خویش بر یکی از این وجوه متمرکز میشوند. یکی می رود سراغ تفسیر، یکی فلسفه، یکی عرفان، یکی سیاست، یکی فقه، اما این دو برادر بر مکتب اخلاقی و معرفتی امام متمرکز شدند. با اینکه از نزدیکترینها به امام بودند پس از انقلاب هیچکدام مسئولیتی را در نظام قبول نکردند. اما مهمترین بار را بر دوش کشیدند. بار معلمی و اخلاق: وظیفۀ مهم انسانسازی. و از وقتی که پیش از انقلاب از امام در نجف جدا شدند و به تهران آمدند و جلسۀ تفسیر قرآن با محوریت اخلاق و اعتقادات برگزار کردند، تا همین حالا، آموختهها و مکتب خاص و مهم اخلاقی امام خمینی را ترویج و تدریس میکردند و میکنند».
«بنده دیگر چندان امیدی به سیاستمدارها ندارم. قبلها تصوّر میشد که سیاستمداران دنیای اسلام در این راه بتوانند کمک کنند، [امّا] متأسّفانه این امید ضعیف شده است. امروز امید ما به علمای دین در سراسر دنیای اسلام و به روشنفکران راستین [است] که غرب را قبلۀ خودشان ندانند؛ امید به آنها است» (بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى - ۱۳۹۴/۱۰/۰۸)
اشاره به آیۀ ۲۶۰ سورۀ بقره
تا جاییکه امروز خیلی از جوانترها ایشان را با شخصیتی سیاسی که با ایشان تشابه اسمی دارند (حجهالاسلام مرتضی آقا تهرانی، نمایندۀ مجلس) اشتباه میگیرند.
همه میدانند از مرده خطری بر نمیآید، اما تنها مردهشوی است که از رفتن به میان مردگان نمیهراسد. اولی فقط علم دارد و دومی ایمان.
شمارۀ ۴۰۷ و ۴۰۸ (دی و بهمن ۹۴) - این مصاحبه در خبرگزاریهای بسیاری بازنشر شده است.