میخواستم این رباعیها را یکییکی منتشر کنم،
لکن به علت ضیق وقت خشاب خشاب منتشر میکنم!
اینک هفت شعر از دفتر «شیخیات» تقدیم به دکتر شیخ حسن روحانی :
ایمان که شد از دست، امان را چه کنم؟
دل هیچ، به من بگو دهان را چه کنم؟
ای شیخ! بگو قیمت نان را چه کنم؟
«فرزند و عیال و خانمان را چه کنم؟»
خلقی بی نان، جماعتی پروارند
ما سرگردان، جنابشان پرگارند
بیکار جوانان وطن سرتاسر
«کابینۀ پیرمردها» در کارند
ای شیخ! که صاحب کراماتی تو
دارندۀ حالات و مقاماتی تو
اعجاز تو اینکه با دوتا فحش و دروغ
پیروز فضای انتخاباتی تو
جهدی، که به چشم خلق کافر نشوی
همسفرۀ صنعت برادر نشوی
ای شیخ! مرا به خیرت امیدی نیست
تدبیری کن که لااقل شر نشوی
یک عمر به چشم خویش سیرت دیدم
ای شیخ! کبیرت و صغیرت دیدم
آن فقرزدایی که تو میفرمودی
در «دختر مظلوم وزیر»ت دیدم
ای داد ز گریۀ دروغین، ای داد
فریاد ز خندۀ نمادین، فریاد
با روضۀ شیخ، خندهام میگیرد
با شوخی شیخ، گریه سر خواهم داد
در دانش و علم، شیخ ما سلطان است
علامۀ دهر گفتنش، آسان است
با کوشش یاران نجومیگیرش
این شیخ حقوقدان، نجومیدان است
چند نفر از دوستانم گفتند اگر میخواهم به رئیسی رأی بدهم چرا هیچ چیزی دربارهاش نمینویسم. یادآوری کنم این کمترین نخستین مطلب مفصلی که درباب انتخابات نوشت مطلبی سه اپیزودی درباب جناب رئیسی بود که اپیزود سوم مختص ویژگیهای مثبت ایشان و دلایلی که باعث میشود بتوان به ایشان رأی داد بود. لینک آن اپیزود سوم: https://t.me/fihmafih/448
علیایحال چنانچه بارها نوشتم، ما مجبور به انتخاب و گزینش هستیم نه انشا و آفرینش. به نظر من رأی به هرکدام از آقایان رئیسی، میرسلیم، هاشمیطبا و حتی رأی باطله یا سفید، قابل دفاعتر خواهد بود از رأی به آقای روحانی. هم در دنیا هم در آخرت. من از ابتدا مخالف حضور آقای رئیسی در انتخابات بودم، نه باورم میشد اصولگرایان بروند سراغ ایشان نه باورم میشد ایشان خودش قبول کند و بیاید. ذاتا هم برای ریاست جمهوری یک مدیر اجرایی توانمند را مناسب میدانم و به نظرم هردو نامزد کنارکشیده _یعنی آقایان قالیباف و جهانگیری _ به مراتب رئیسجمهورتر بودند از این چهار گزینه حاضر. اما حال که کار به اینجا کشیده، شما به هرکه میخواهید رأی بدهید ولی من سند وطنم را با آنهمه خون شهید که پایش مهر شده را دست فردی نمیدهم که جز خطابه و تزویر و اعتماد به نفس هنری ندارد. به کسی که عزت وطنم را با نهایت احترام به حراج بیگانه برد. شاید آنهایی که به آقای روحانی رأی میدهند همهشان از من فرهیختهتر، مذهبیتر، کتابخوانتر، تاریخدانتر، فلسفهدانتر، ایرانشناستر، دینشناستر و باتقواتر باشند. که احتمالش هم زیاد است. ولی شاید همه جوانب را به اندازه من نسنجیده باشند، شاید هرروز که از خواب پا میشوند تصویر شهید خانوادهشان جلوی چشمشان نیاید، شاید به اندازه من نسبت به اشتباهات کوچک و بزرگ زندگی شخصی خود عذاب وجدان نداشته باشند، شاید هنوز فرصت اشتباههای فراوانی داشته باشند. و البته شاید مثل بنده با عالم رسانه، فلسفهاش و قدرت تأثیرگذاریاش بر اذهان و افکار آشنا نباشند. نمیدانم. همین را میدانم که این ماییم که سرزمین خود را و سرنوشت خود را میسازیم؛ میدانم که مهمترین مسئول تمام اتفاقات تلخ یا شیرین آینده کشور و آیین و فرزندانمان خودمان هستیم. چون دلی داشتیم برای فهمیدن، چشمی داشتیم برای دیدن و گوشی داشتیم برای شنیدن. اگر استفاده نکردیم مقصر خودمانیم: «لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها» قرآن میگوید: «آنان را دلهاییست که با آن نمیفهمند، آنان را چشمهاییست که با آن نمیبینند، آنان را گوشهایی که با آن نمیشنوند»
دیشب چندنفر جوان بنفشپوش از ستاد آقای روحانی مرا در خیابان دوره کردند که «به چه کسی رأی میدهی؟» «باید به روحانی رأی بدهی» گفتم اگر زوری است که چشم! لکن اگر جای بحث و گفتگو دارد حرف بزنیم. موافقت کردند. گفتم چرا به روحانی رأی بدهم؟ گفتند چون رئیسی رأی نیاورد. گفتم روحانی چکار کرده در این چهارسال؟ رئیسی یکسال در آستان قدس بود و آنقدر خوب عمل کرد که باعث شد جامعه به او اقبال پیدا کند. اما روحانی در این چهارسال چکار کرد؟ گفتند اقتصاد و برجام ... گفتم اشتغال و رکود و از آنطرف تورم، نسبت معکوس دارند. در شرایط عادی اگر به اشتغال رونق بدهی و با رکود بجنگی، تورم بالا میرود؛ اگر با تورم مقابله کنی اشتغال ضعیف میشود و رکود افزایش پیدا میکند. در دولت قبل کار بیشتر بود و رکود کمتر و تورم بالا؛ حالا تورم کم شده، رکود و بیکاری افزایش پیدا کرده؛ سوال مهم من این است: این وسط برجام کو؟! عمل سوم تاثیرگذاریش کجاست؟! اگر برجام راست بود باید تورم از بین میرفت و از آن سمت بیکاری و رکود هم. و الا در حالت عادی الاکلنگ یا چپش بالا میرود یا راستش. یکی از جوانها همان وسط بحث رهایم کرد، گفتم کجا؟ گفت با دوستانم مباحثه کنید، آنها در بحث مسلطترند، رفت سراغ دیگران و فقط تکرار میکرد: «به چه کسی رأی میدهی؟» «باید به روحانی رأی بدهی» ... این یکی ها همینطور ماندند. فکر کردم لابد اینها اهل فکرشان هستند. ولی هیچی نگفتند. هیچی. باورم نمیشد چطور اینها عضو ستادند. بچههای شهرستانی دانشجو دهه هفتادی بودند. برادران من بودند و به دنیا نبودند آن روزها که جولان محافظهکاری و آزادیکشی کسانی را ببینند که امروز مدعی آزادی و روشنفکری هستند. فکر میکردند با عضویت در ستاد روحانی و تبلیغ برایش دارند حق دانشجو بودن و آزادیخواه بودن را ادا میکنند.