فکر کردن به گزینۀ «رئیسی» برای انتخابات ۱۳۹۶
بخش نخست
از جدیترین گزینههای باورمندان به اندیشهی سیاسی اسلام و حضور سیاسی اجتماعی اسلام برای انتخابات ، آقای رئیسی است. اما کدامشان، آیتالله رئیسی؟ دکتر رئیسی؟ حجه الاسلام رئیسی؟ ما در این مملکت بیشتر از «بیسواد»، «دکتر» داریم. لذا دکتربودن برای کسی فضل حساب نمیشود. آنقدر هم دکتر تقلبی و پولی زیاد دیدهایم که نفس دکتربودن برای هرکسی ابتدا یک اتهام است و اگر توانست جان سالم از آن به در ببرد میشود یک ارتقا. نکته سوم: کسی که حجت اسلام است (اگر باشد واقعا) چه نیازی دارد که دکتر باشد؟! بسیاری اوقات آن روحانی که بر مدرک دانشگاهی و دانش –داشته یا نداشته- دانشگاهی خویش، بیش از کسوت طلبگی خود پای میفشارد؛ نشان از عمق بیفرهنگی، اسلامناشناسی و عقدهمندی او در برابر قشر دانشگاهی و پرستیژ آکادمیک دارد.
این
از «دکتر رئیسی«
«آیتالله» هم که نیست آقای رئیسی. من نمیدانم چرا در این مملکت هرکس میخواهد ارتقای سیاسی پیدا کند و نامزد ریاست جمهوری شود یکشبه آیتالله هم میشود. یادم نمیآید کلاس چندم بودم و چه دورهای بود، احتمالا دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی بود، ولی متن آن پرسش چهارگزینهای را هیچگاه فراموش نمیکنم: «رئیس جمهور ایران در نیمه دوم دهه هفتاد چه کسی بود؟ الف) آیتالله خامنهای ب) آیتالله هاشمی ج) آیتالله خاتمی د) هیچکدام». به گمانم گزینه آخر را زدم! هی آمدند روی عمامهی هر نهایتا حجه الاسلامی، برچسب «آیتالله» چسباندند، بعد مجبور شدند برای رعایت تناسب و مراتب، «آیتالله خامنهای» را به «امام خامنهای» ارتقا بدهند ... خب برادر من این وسط اگر درویشی بلند شد و گفت «امام علیبنابیطالب، خداست» دیگر نباید یقهاش را بگیری، چون طی این سیستم ارتقابخشی شما حضرت باید هم در چنان مرتبهای بایستد. بعضی فکر میکنند اگر امروز روی یک نفر برچسب بزنند «آیتالله» لابد فردا طرف با همین لقب رهبر میشود و لابد وقتی هم که رهبر شد حق و حساب او را پرداخت میکند. نه برادرجان، اولین کسی که به آیتالله خامنهای گفت امام و به آقای هاشمی گفت آیتالله از دوران خود آقای هاشمی تا الآن سالهاست که تفریحات سالمش را در زندان میگذارند.
این هم از «آیتالله رئیسی«.
باری، بهنظرم مهمترین مانع برای موفقیت آقای رئیسی در
انتخابات، پیش از ضعفهای خودش و یا تبلیغات
و بازیهای رسانهای هواخواهان آقای روحانی و نیز رسانههای ایرانستیز؛
تبلیغ بد هواداران و یاران خود اوست. تبلیغاتی احساسمحور، عقلگریز و مبالغهآمیز
که ما را یاد تبلیغات و هیاهوهای بیفکر بعضی از یاران و
گروههای هوادار آقایان
احمدینژاد و جلیلی میاندازد. همانها که همینطوری گترهای
به این دو جناب میگفتند «مالک اشتر
علی». حالا الآن میگویند «خادم الرضا»،
«اصلح مقبول» ... «بهشتی دوم» یعنی چی؟ این تعبیرات
ممکن است زمانی بزرگترین دشمن خود این فرد شود. ممکن
است خدای ناکرده باورش شود، آدم است دیگر. هی به احمدینژاد
گفتید «رجایی دوم» الآن کم
مانده برای بقای بقایی علیه آقای خامنهای خروج کند و قیام
بالسیف. واقعا عقل چیز خوبیست اگر در محدودهی خودش ازش استفاده شود. عقل میگوید آقای احمدی نژاد در سال 84 را
یک مدیر خلاق و توانمند بدان، همین. اینقدر در او ندم که بترکد؛ باقری لنکرانی را
در انتخابات 92 یک مدیر جوان و متدین بدان، نگو زیر آسمان کسی به خوبی او
نیست که چشم بخورد؛ سعید جلیلی را یک سیاستمدار اهل فکر بدان، همین و بس؛ الکی به
عنوان نماد مقاومت اسلامی در جهان و محبوبترین چهرهی سیاسی ایران مطرحش نکن که
در دو قطبی مقاومت-مذاکره خیلی راحت کشور را به آمریکا ببازد و الآن ببینیم از خیلی
پیشتر همه هواداران مهمش
(از جمله آیتالله مصباح یزدی و حجهالاسلام پناهیان) بیعتش را شکستند و از
حجهالاسلام رئیسی دعوت
کردند؛ که بندهخدا مثل دکتر باقری
لنکرانی مجبور شود پا پس بکشد و روغن ریخته و محبوبیت و هواران نداشته را خرج امامزادهی صحیحالنسب انتخابات اخیر کند.
بخش دوم
اگر جناب رئیسی در پس ابرهای تخیلات و توهمات و احساسات
بعضی هواداران سادهدل و _احتمالا_ خوشنیت
خود گم نشود؛ روی زمین باشد. یعنی شعار ندهد، سکوت عرفانی پیشه نکند، به پرستیژش
در عکسهای عکاسان دلباخته دل
نبندد؛ یعنی برنامه
و حرف و منطق داشته باشد؛ به نظرم یکی از مهمترین و بهترین گزینههای پیش روی ما برای انتخابات است. هرچند
میدانم وحدت اصولگرایان
و انقلابیها و دوستداران امام
خمینی بر گزینه رئیسی، تقلبی از روی
دست رهبری، و نشان از شکست و ضعف ایشان در چهرهسازی
و چهرهداری دارد؛ البته شکستی
که با اقرار همراه است و ضعفی که با اصلاح.
اصولگرایان از پس شکستهای
پیاپی به جایی رسیدند که دیگر دنبال گزینهای
که دارای ویژگی مثبت مهمی باشد نبودند، دنبال قهرمان نبودند، بلکه دنبال دنبال کسی
بودند که ویژگی منفی مهمی نداشته باشد. آنقدر در این سالها همدیگر را تخریب کردند که دیگر کسی در
میان نبود که عیبی بر چهره نداشته باشد. لذا دنبال گزینهی
بیعیب و قابل وحدت میگشتند. در آن روزها «الف» و «ب » ی
اصولگرایان آنقدر مغرور و نابخرد بودند که الف فقط تحمل میکرد الف بر تخت بنشیند
و ب فقط دولتمندی ب را قابل قبول میدانست. اما حالا به نظرم آنقدر عاقل شدهاند -انشاالله- که بفهمند مهم نیست الف یا ب
حاکم شود. مهم این است که آمریکا حاکم نشود. مهم این است که به جای توان مدیریت
خوب، قدرت خطابه خوب حاکم نشود.
سال 1392، نزدیک به 30مطلب درباب انتخابات در وبلاگ به رنگ
آسمان نوشتم. یکی از اولین مطالبش با این بیت حسین منزوی همراه بود:
چون موریانه بیشۀ ما را ز ریشه خورد
کاری که کرد تفرقه با ما تبر نکرد
در آن ایام چند پیشبینی داشتم. یکی اینکه فلانی در میان انقلابیها بیشترین رای را دارد. دوم اینکه با این وضع شلوغ پلوغ، قطعا همهی انقلابیها در انتخابات شکست میخورند. سوم اینکه هزینهی این شکست بالا خواهد بود و برای این سومی استناد کرده بودم به سخنان سردار قاسم سلیمانی که تأکید فراوانی داشت که در آن انتخابات نباید اشتباه کرد. هرسه پیشبینی محقق شد و موریانه بیشۀ ما را درسته خورد. انصافا منظورم از «بیشۀ ما» تفکر ما و گروه ما نبود. منظورم از «بیشۀ ما» ایران و اسلام و فرهنگ و اقتصاد و عزت و آیندهاش بود. امید، که اینبار با فهم هزینهی بالای آن اشتباه؛ دوباره اشتباه نکنیم و جانب حزم و احتیاط و درایت و وحدت را فرونگذاریم. حاکم ایدهآل، حکومت ایدهآل، کشورداری بیعیب و آرمانی؛ در حد الف و ب و جیم و دال ما نیست. آن حکومت از آن حضرت صاحب الزمان (عج) است. ما اگر متوهم و خیالباف نباشیم به کسی رای میدهیم ضرر قابل اعتنایی برای ایران نداشته باشد، نه کسی که منجی جهان بشریت باشد. مشکل خیلی از طرفداران احمدینژاد و روحانی این بود که ایشان را منجی عادل پنداشتند. حال آنکه منجی دادگر دیگری است. این جماعت حتی اگر در حق ما ظالم نباشند، در حق خودشان ظالمند.
السلام علی المهدی
الذی یملأ الأرض عدلا و قسطا
کما ملئت ظلما و جورا
بخش سوم
البته که من رئیسی را جلیلی دوم نمیدانم
و فکر میکنم او ورای تقدساتی
که بعضا به او نسبت میدهند، برگهای برندهای
هم برای پیروزی در انتخابات و هم برای ادارهی
بهتر کشور دارد.
نکته اول: به نظر نمیآید آدم متوهمی باشد. از اینها که در
خیالات توخالی و خوابهای شکمپرُشان بهشان الهام شده :
«بر تو واجب است کاندیدا شوی! تو منجی جهان بشریتی!
تازه رایآوریت هم عالیست! دیگه باید خودت را نشان بدهی! احساس وظیفه کن! احساس
وظیفه کن!»
ما بعینه دیدیم که رئیسی نیامد، رئیسی را آوردند. دعوتهای
مختلف مردمی و گروهی و حزبی سراغش رفتند و بارها رد شدند. این به نظرم یک حسن است.
همچنین ردی از آنهمه «آیتالله رئیسیها» و «دکتر رئیسیها» هم که در کانالها و گروههای
هواداران سادهدلش بود در صفحهی رسمیاش که گویا تازه به راه افتاده نیست: https://t.me/raisi setad
نکته دوم: به نظر نمیآید اهل تکبر و تفرعن و خودرأیی باشد.
خطری که در خیلیها وجود داشت و وجود دارد و باعث شد و میشود از همهی ظرفیتهای
مفید و نیروهای انسانی کاردان استفاده نشود. در تمام این سالها حاشیه و خودنمایی
و ادا اطوار خاصی از ایشان دیده نشد. اگر این نظریه محقق شود، پیروزی رئیسی پیروزی
خانواده و همشهریان حزب متبوع و همپیمانان جدید یا قدیمیاش نیست. بلکه به معنای حاکمشدن
بهترین نخبگان و مدیران و متفکران و کارشناسان وفادار به انقلاب اسلامیست.
نکته سوم: به نظر نمیآید اهل دعوا و داد و بیداد و مچگیری
و لو دادن و فحاشی و بیانصافی و ازت فیلم دارم و... باشد. چیزی که اساتیدی چون
دکتر روحانی و دکتر احمدینژاد در آن تبحر خاصی دارند. این زمین بازی آنهاست.
آنگونه افراد خوششان میآید یکی بیاید دهان به دهانشان بگذارد تا با بیپروایی و
تهوری که دارند کارش را یکسره کننده. لذا اگر کسی بخواهد به روحانی یا احمدینژاد
ببازد و ایشان را رئیس جمهور کند اتفاقا باید محکم بهشان حمله کند. نجابت و تقوا؛
یگانه زهری است که امثال روحانی و احمدینژاد پادزهرش را ندارند. چیزی که نه در
سیاستبازی یاران روحانی و نه در مرتاضبازی یاران احمدینژاد چارهای برای آن
وجود ندارد. و البته این به معنای لالمانی و بستهدهانی نیست. نجیب به موقع و به
اندازه حرف میزند و جانب انصاف را حتی درمورد دشمنش فرو نمیگذارد.
نکته چهارم: حضور اندک رئیسی در عالم سیاست و نیز نداشتن
ضعف برجسته و اشتباه آشکار، فرصت تخریب را از طرف مقابل گرفته. این فضلیست که
دیگر رقبای او ندارند.
نکته پنجم: روحانی بودن جناب رئیسی، در ظاهر و باطن. در انتخابات
پیش بسیاری از علمای برجسته و جامعه روحانیت بنا به کسوت روحانی آقای روحانی و نیز
خسته شدن از رفتارهای تند آقای احمدینژاد و یارانش با بسیاری از علما؛ به آقای
روحانی تمایل داشتند. اکنون، هم به خاطر آشکار شدن اندیشه آقای روحانی و نوع
عملکرد ایشان در زمینه دین و فرهنگ و نیز روحانیبودن آقای رئیسی و تناسب بیشتر
ایشان با لباسشان؛ قطعا حمایت بسیاری از علما از آقای روحانی کاسته و به آقای
رئیسی افزوده میشود.
نکته ششم: به نظر من مهمترین مشکل ساختار اجرایی کشور برای
مبارزه با فقر و بیکاری و تحقق عدالت و آبادی؛ حتی قبل از مشکل فقدان قدرت مدیریت
بالا؛ مشکل فساد است. بیعدالتی، دزدی، اختلاس، حقوق نجومی، رشوه، رانت، ربا، حقخوری
و... همه اشکال رایج فساد هستند که ما روزانه آنها را بیشتر از ستارههای بالای
سرمان آنهم در روز روشن رصد میکنیم. هر خانهای پس از چهل سال، دچار مشکلاتی میشود.
سیمکشی برقش، لولهکشی آبش، تاسیسات و وسائل و درون و برونش از چندجا میپوسد و
ترک برمیدارد و کهنه میشود. فساد در لایههای مختلف حکومت به ویژه در ساختارهای
اجرایی نفوذ کرده است.. وقتی این دلو آب از ده جا سوراخ است، اگر صد جرعه آب هم
بنوشانیمش باز هم خالی و تشنه میماند. حُسن ویژه رئیسی آشناییاش با باندهای فاسد
و شکلها و ساختارهای فساد است. به نظرم این مهمترین امتیاز رئیسی بر دیگران برای اصلاح
وضعیت و اداره کشور است.
البته همهی اینها فقط به نظر میرسند و حقانیتشان به طور
صددرصد برای خودم هم مشخص نیست. بلکه باید آزموده شوند و تحقیق. و البته جناب
رئیسی فقط یکی از گزینههای قابل تامل انتخابات پیش رو هستند. سرانجام اینکه عقل
ما ناقص است؛ امیدوارم خداوند حکیم، خداوند مهربان، دلها و ذهنهای ما را به
بهترین گزینه چه رئیسی باشد چه دیگری راهنمایی کند و آیندهای روشن را
برای سرزمین ما رقم بزند. فإنه ولی التوفیق.
«و من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب
و من یتوکل علی الله فهو حسبه إن الله بالغ أمره
قد جعل الله لکل شیء قدراً»