در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هیئت نویسی» ثبت شده است

۰۳
شهریور

در ادامهٔ یادداشت پیشین با موضوع صحرا

 

«جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند»

بسم‌الله. محرم غریبانهٔ ما آغاز شد. غریبانه‌ترین محرم تمام عمرم. البته محرم‌های غریبانهٔ دیگری هم این سرزمین به خود دیده. محرم شب‌های موشک‌باران با ترس از حمله هوایی بعثی‌ها را پدرومادرهای نسل من یادشان است. غریبانه‌ترش محرم‌های زمان پهلوی اول بوده. وقتی پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایمان مجبور بودند قبل از نماز صبح، آن‌هم با گذاشتن کشیک مخفیانه روضه بگیرند و‌ آرام گریه‌کنند. «دهانت را می‌بویند...». می‌دانم یکی از پدربزرگ‌هایم حتی پس از هلاکت رضاخان‌ و آزادشدن سوگواری بر امام حسین (سلام الله علیه)، حتی وقتی خودشان هیئت بزرگی در یکی از مناطق قدیمی تهران راه‌اندازی می‌کنند، باز آن مجلس‌های کوچک خانگی هفت‌هشت‌نفره را با رفقایش ادامه می‌دهد. گمانم چارشنبه‌عصرها چندتا پیرمرد، هربار خانهٔ یکی جمع می‌شدند، عدسی‌ای بارمی‌گذاشتند و‌ هردفعه نوبت یکی بوده تا برای دیگران روضه بخواند و با هم گریه کنند. من حس می‌کنم می‌شد این محرومیت حتمی امروز، به این غربت غیرحتمی ختم نشود.

احساسم در این غربت همه به‌نوعی مقصریم، چون بیش از انجام تکلیف دنبال رفع تکلیف بودیم. از ستاد کرونایش، تا مداحان و هیئت‌دارانش تا ما شیعیان معمولی.

گمانم بیست روز مانده بود به محرم  که آن یادداشت را نوشتم، قبلش هم با چندنفر مطرح کردم، آن‌موقع می‌شد برنامه‌ریزی کرد. اما دوروز مانده به محرم که ستاد مبارزه با کرونا حرفش را در مخالفت با فضای بسته «واضح‌تر»کرد و انبوهی هیئت را در شوک فرو برد، نه. الآن شاید فقط بشود فکری برای تاسوعا و عاشورا کرد. چه با آن ایدهٔ صحرا که من آنجا توضیح دادم چه ایده‌های دیگر. پدران و پیشینیان ما هزارسال در سخت‌ترین شرایط عشق را سوگواری نکردند که حال ما در زمان قدرت و حکومت شیعیان و دوستداران خاندان پیامبر اینقدر منفعلانه و بی‌فکرانه عزای آسمان‌وزمین را برگزار کنیم.

 این حرکت جناب محمود کریمی که همه استوری کردید خیلی خوب است، دم ایشان گرم که همیشه به خط می‌زند و خط می‌دهد به دیگران، ولی واقعا کافی نیست. فقط بحث اندوه نیست، بحث شکوه هم هست. فقط سوگ شخصی نیست، اعلان جهانی هم هست محرم. عزاداری آمریکایی‌ها برای «جورج فلوید» وسط همین کرونا و با آنهمه سرکوب نظامی و رسانه‌ای به‌مراتب باشکوه‌تر از عزاداری امسال ما بر سیدالشهدا بود. واقعا دنبال چه هستیم؟ تکلیف، یا رفع تکلیف؟ عشق، یا آسودگی؟

ذیل آن مطلب دوستانی نقدهایی نوشتند، بعضی را پاسخ نوشتم و بعضی را نه، ترسیدم به جدل بیفتیم، الآن خلاصه می‌گویم: بعضی گفتند صحرا مار و مور و... دارد و‌ از این حرف‌ها، همانجا گفتم ما تجربه اربعین و راهیان نور داریم، الآن هم می‌گویم: خب قرار نیست همه بروند صحرا. صحرا مرد صحرا می‌خواهد و زن صحرا. غرض این نیست که نوعی سوگواری داشته باشیم، قرار برگزاری باشکوه عزای سیدالشهداست، یعنی همان وجه دوم. به‌قدر کفایت باید بروند و‌ می‌روند همواره. مگر راهپیمایی اربعین را همه می‌رفتند؟ جدا از اینکه اینهمه فستیوال هنری در صحرا برگزار شده توسط اروپایی‌های از من و شما به مراتب نازواَدادارتر!

بعضی گفتند بالکل تجمع باعث گسترش کروناست، آنجا از ویژگی‌های محیطی صحرا گفتم و اینجا هم می‌گویم: اصراری بر صحرا ندارم، ولی اصرار دارم که با همهٔ‌ محدودیت‌هایی که ستاد کرونا می‌گوید هم می‌شود برنامه باشکوه برگزار کرد، به‌شرطی که دنبال تکلیف باشیم نه رفع تکلیف! به شرطی که بفهمیم اقامهٔ عزای حسین بن علی، مایهٔ حیات بشر است، که بشر بی‌مناسک زودتر از بشر بی‌ماسک خواهد مرد! البته من تمام بیانیه‌ها را خواندم و صحرا شامل هیچ کدام از آن محدودیت‌ها نمی‌شد.

 دوستانی هم گفتند خب همین کوچه و خیابان‌های خودمان را فرش می‌کنیم. اینجا عرض می‌کنم: آیا شما از تک‌تک ساکنان خانه‌های هر خیابان می‌توانید رضایت بگیرید؟ که علاقه داشته باشند به شنیدن؟ که سردرد نداشته باشند؟ که وقت خوابشان نباشد؟ که بیماردار نباشند؟ یک نفر هم ناراضی باشد شما حرام را قاطی عزای امام حسین کرده‌اید. روضه هم که دسته نیست بگوید و بگذرد. نیمه‌شعبان خود من مذهبی و جوان و پرحوصله واقعا کلافه و ناراضی شدم از صدای مداوم باندهای همسایگان انجمن‌حجتیه‌ای. دیگر چه رسد به غیرمذهبیِ کم‌حوصلهٔ مسنش. بگذریم اگر مداح بودم کاروانی راه می‌انداختم و راهی صحرا می‌شدم، به یاد صحرای کربلا؛ اما وقتی فقط یک وبلاگ‌نویسم تنها می‌توانم تصورش کنم. البته خوشحالم که می‌بینم کم‌وبیش ایده‌های مشابه صحرا هم دارد اجرا می‌شود. مثل استادیوم و تجمع ماشین‌ها و... . اما هنوز دلم پر است از اینهمه غربت. این یادداشت این صحرانویسی نوشته شد که تذکری باشد برای خودم و دوستانم. چه اینکه باور دارم آنچه امسال دچارش شدیم، فقط یک «وضعیت» نیست، بلکه یک «محرومیت» است. باوردارم قطعا دلیلش در رفتارهای عمومی همهٔ ماست. زین‌رو در شرایط محرومیت باز اگر با غفلت و جهالت و تنبلی پیش برویم، نه‌تنها امید گشایشی نمی‌ماند که بیم محرومیت‌‌های بیشتر نیز در میان می‌آید. از هرکسی به اندازه آنچه می‌داند امتحان می‌گیرند. بدیهی‌ست که شیعه (و مدعی عناوینی چون شیعه و محب) باید بهای فهمش را بپردازد.

پناه بر خدای مهربان و پناه بر رحمت واسعهٔ خدا. 

  • حسن صنوبری
۰۴
ارديبهشت

چهاردقیقه‌وبیست‌وهشت‌ثانیه از یک خاطرهٔ خوب
(ثبت تجربه شرکت در یک #هیئت_خانگی)


میلاد حضرت علی‌اکبر (علیه السلام) به یک هیئت خانگی دعوت شدیم. پیش از این بسیاری از دوستانم ما را به هیئت‌های خانگی‌شان دعوت کرده‌ بودند ولی به خاطر تعدد گرفتاری‌ها عموما توفیق شرکت نبود. این‌بار اما به لطف خدا توانستیم میهمان برنامۀ داستان‌نویس فرهیخته آقای #مجید_اسطیری و همسر محترمشان باشیم. تجربۀ حضور در این هیئت را در سه بخش گزارش و بررسی می‌کنم: محتوا + پذیرایی + آدم‌ها.

1.محتوا:
پیش‌فرض: به نظر من محتوای یک مجلس میلاد اهل بیت (علیهم السلام) هم باید مبتنی بر معنویت باشد هم شادی. اولی نباشد ابتذال است و دومی نباشد انجماد.
روایت: بار اصلی محتوایی جلسه بر دوش یک مداح جوان بود. ایشان ابتدا #حدیث_کسا می‌خواندند؛ خیلی هم خوب و حرفه‌ای. بعد یک شعر بلند خواندند، گمانم یک مربع ترکیب یا ترجیع‌بند امروزی بود؛ خوانششان از متنشان بهتر بود. تک‌وتوک بیت زیبا. مشخص بود شعر در دو دهۀ اخیر سروده شده. سپس یک سرود یا #مولودی خواندند که خیلی خیلی زیبا بود. هم اجرا هم نغمه‌پردازی هم صدا. من بخش‌هاییش را با گوشی ضبط کردم، اما نمی‌دانم به‌خاطر کیفیت ضبط موبایلی یا فاصلۀ گوشی همراهم از مداح یا هردو؛ ولی بالاخره حق صدایشان در این قطعه ادا نشده. (دو برش زدم: نسخۀ یک‌دقیقه‌ای در مطلب قبل بود و نسخۀ چهاردقیقه‌وبیست‌وهشت‌ثانیه‌ای را همراه با حواشی‌اش در تلگرام می‌گذارم)
مخصوصا صمیمیت، بی‌تکلفی و روحیۀ خوب مداح وقتی به هنر و توانمندی موسیقایی‌اش افزوده می‌شد انرژی مثبت جلسه را چندبرابر می‌کرد. از طرفی توجه کنید مخاطبان مستقیم او در اتاق چهارپنج نفر بودند، ولی مداح طوری از حنجره و هنر خود مایه می‌گذاشت که انگار دارد برای پانصدنفر می‌خواند. فردای جلسه وقتی نام مداح را از آقای اسطیری پرسیدم، دانستن اسم کوچکش، یک حس خوب دیگر را برایم آورد: #علی_اکبر_سیاح.

2.پذیرایی: 
پیش‌فرض: به نظر پذیرایی یک هیئت خانگی حتما باید سه ویژگی داشته باشد: اولا ساده باشد، ثانیا خوش‌مزه باشد ثالثا: ته دل آدم را بگیرد. دو مورد دوم برای این است که مخاطب هیئت کیف کند از پذیرایی و مورد اول هم به این خاطر است که میزبان و میهمان هردو جرات کنند باز هم هیئت بگیرند؛ هم به این خاطر است که مجلس محبان امام علی (ع) به مرور درگیر تجملاتی نشود که کم‌کم شبیه به مجلس محبان معاویه شود! 

روایت: پذیرایی اولیه چای با شیرینی میکادو بود. میکادویی که انقدر خوب بود مثل میکادوهای بچگیمان بود. تا حدی که پرسیدم از کجا خریدید و معلومم شد همسر آقای اسطیری خودشان درست کرده‌بودند. بعد از مراسم مولودی‌خوانی سفرۀ شام را چیدند. سالاد الویه در دیس (با تزئینات خیارشور و گوجه و هویج به شکل گل‌درآمده و...) + نان ساندویچی + ظرف‌های خیارشور و گوجۀ برش‌خورده + دو مدل آب‌میوۀ گازدار خانواده. واقعا شام دل‌چسبی بود و اگر مداح سر شوخی را با من باز نمی‌کرد حتی بیشتر هم خورده بودم. تاکید می‌کنم الویه خانگی و هنرمندانه و همراه با ظرافت درست شده بود و می‌شد خالی‌خالی هم چشید و خوردش. یعنی از آن اولویه‌هایی نبود که در ساندویچی‌ها بعضا شاهدیم مقدار زیادی مایونز و سیب‌زمینی و تخم‌مرغ را در تشت پاکوب می‌کنند و شدت بوی مایونز یا گاه تخم‌مرغش انسان را از هرچه اطعمه و اشربه سیر می‌کند.

3.آدم‌ها:
پیش‌فرض: به نظرم در هیئت خانگی سنخیت باید 50% باشد. نه صفر خوب است نه صد. اگر صد باشد دیگر هیئت نیست. همان تجمع خانوادگی یا کاری یا میهمانی دوستانه است. صفر هم باشد اتفاقات زیادی نمی‌افتد. به نظرم بیشتر از اینکه آدم‌ها باهم آشنا باشند خوب است قابلیت آشنایی داشته باشند.
روایت: بنا به محدودیت جا طبیعتا آدم‌ها محدود بودند. اما متنوع. همچنین هیئت تک‌جنسیتی نبود و این خودش حسن مهمی است. حدودا مشخص بود تعداد آقایان کم‌تر است. من که وارد شدم در اتاق پنج نفر بودند. یک‌نفر مداح. یک‌نفر میزبان. یک‌نفر پدر و یک ‌نفر برادر. یعنی مثل خودم فقط یک‌نفر بود. بعد از من دو نفر دیگر هم آمدند. کلا شدیم هشت‌تا مرد که چهارتایمان مستمع و میهمان محض بودیم. یعنی نه فامیل بودیم و نه کارکرد داشتیم. محدودۀ سنی هم بین برادر میزبان و پدر محترمشان بود. یک‌دست و یک‌سن نبودیم. همچنین شغل‌ها هم. از نویسنده و شاعر تا شغل آزاد تا کارمند تا مدافع حرم در این جمع محدود بود. زود گرم گرفتیم و حس‌های خوب رد وبدل شد. ولو حرف‌های مشترک زیادی ظاهرا نداشتیم. البته از دور مشخص بود خانم‌ها بیشتر از ما گرم شدند و صمیمی.
این سه فاکتور سه فاکتور مهم هستند در هیئت خانگی اما همۀ فاکتورها نیستند. فاکتورهای مهم دیگری چون «مدیریت کودکان و نوجوانان»، «مکان‌یابی و مکان‌شناسی برای اسکان میهمانان» و... هم هستند که از حوصلۀاین نوشتار خارج‌اند.
برآیند کلی: وقتی از این هیئت می‌آمدیم بیرون هم خیلی حالمان خوب بود و خیلی خوشحال بودیم، هم کیف کرده بودیم و خاطره ذخیره کرده بودیم و هم خیلی دلمان می‌خواست خودمان هم همینجوری هیئت بگیریم و باز هم در چنین هیئتی شرکت کنیم.



➕حواشی:
✓ثانیه 13: گم‌شدن ضرب‌آهنگ به خاطر کم‌بودن حضار و هم‌خوانان
✓ثانیه 23: پرت‌شدن حواس مداح به رفت‌وآمدجلوی در ورودی
✓ثانیه 59: آوردن استکان آب جوش توسط میزبان برای مداح و تعبیرش به «پاکت» توسط مداح
✓دقیقه یک و 35: آمدن یکی از میهمانان به اتاق و توقف در اجرا
✓دقیقه دو و 45: تقدیر ویژۀ مداح از نویسنده درآن‌نیامده‌ایام به‌خاطر خوب دست زدن و خوب تکرارکردن.
  • حسن صنوبری