در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

(بعدنوشت: بحمدالله برجک جهالت را زدیم و جناب حرفشام را پس گرفتند (اینجا). لکن این تنبه‎های دقیقه‎نودی فایده ندارد و جلوی تبعات نابخردی را نمی‎گیرد.  به نَفَسِ از منبرِ امام حسین (ع) برآمدۀ این آقایان مخلص، در تیراژ بالا و قربه الی الله، لیست‎های احمقانه در سراسر شهر ما حاضر شده‎اند، مخصوصا مناطق مستضعف. مگر می‎شود اینهمه لیست را جمع کرد؟ مگر می‎شود جبران کرد؟) 

تقریبا با شرایط جدید نظرم دارد عوض می‎شود. به سمت تلخ‎ترین و جبری‎ترین گزینه: رأی به همۀ لیست جامعه مدرسین و ائتلاف اصول‎گرایان.

فکر نمی‎کردم اینطور بشود، ولی انگار باز بوی خردگریزی در فضا پیچیده است. سه‎چیز باعث شد این اندیشۀ جدید در من روشن شود. یکی مرور یادداشت‎های پیش‎گویانه‌ام در انتخابات 92 . اما دو عامل بیرونی خارجی بودند و هردو نشان از اینکه حماقت و جهالت نمی‎میرد، رنگ عوض می‎کند. حمقا و جهلۀ قوم، نابود نمی‎شوند، خود را پنهان می‎کنند و به وقت نزول بلا، آشکارا بر سر جامعه نازل می‎شوند. توجهتان را به این دو نکتۀ بیرونی جلب می‎کنم:

1. در شبکه‎های تلگرامی، برای مقابله با لیست آقای هاشمی در خبرگان، مدعیان حزب‎الله و اصول‎گراییِ بی‎فکر لیستی درست کرده‎اند به نام «غیرمشترکین»! در این لیست مشترکین لیست جامعه مدرسین با لیست آقای هاشمی، حذف شده‎اند و فقط همان دو سه نفر مغضوب آقای هاشمی و یکی دو نفر مستقل هستند به گمانم. حماقتی را که انتظار داشتم طرفداران هاشمی مرتکب شوند، را آخر این نابخردان پای ثابت خودمان انجام دادند.

2. مصاحبه‎ای از آقای پناهیان (کسی که تحلیل‎های فاجعه‎بار دقیقه‎نودی‎اش در انتخابات قبلی را بنده در قسمتی از یک مقاله‎ی علمی به ریشخند گرفته بودم) منتشر شده است (اینجا) و ایشان در این مطلب با هوش سرشار ریاضی‎شان به این نتیجه رسیده‎اند که در خبرگان شبیه به روش بالا باید عمل کرد و از رای دادن به آیت‎الله موحدی کرمانی (سرلیست اصلی!) و آیت‎الله ری‎شهری باید اجتناب کرد چون ممکن است این‎ها رای بیاورند و آقایان جنتی، مصباح و یزدی رأی نیاورند.. اول فکر کردم لابد مصاحبه دروغ است، امکان ندارد این آدم با این‎همه تجربۀ اشتباهی که قبلا برای امت حزب‎الله آفریده، بتواند اینقدر متهور باشد هنوز. بعد رفتم سایتشان دیدم سخنانی به همین مضمون تیتر یک است (اینجا).

اولین‎بار که این طرح را شنیدم، گفتم یا خود مشاور مخصوص ملکۀ بریتانیا داده، یا دیگه خیلی دست پایین بگیریم زیباکلام یا حجاریان، تازه نه برای خدعه، برای شوخی و سرگرمی. و چه‎بسا اصلش همین باشد و آن بیچاره‎ها هم حیرت کرده باشند چطور شوخی‎شان گرفت.

جناب حجه الاسلام باهوش! اولاً از کی تاحالا فکر کردی چون شما یک‎چیزی بفرمایید لابد امت حزب‎الله همه مطیع امرتان هستند؟ از تجربۀ کمدی سیاه 92تان که قسم می‎خوردید جلیلی می‎رود به دور دوم؟! پس در درجۀ اول تنها لطف سخنتان این بود که لیست امت حزب‎الله بشکند. بعضی به حرف تو عمل می‎کنند و خیلی‎ها نه (مثل گذشته) و رأی انقلابیون خراب می‎شود.

ثانیاً یک محاسبۀ عقلی: آقای هاشمی رأی لیست خودش را دارد، رأی حزب‎الله را ندارد. آقای جنتی رأی لیست خودش را دارد رأی اصلاح‎طلبان را ندارد. آقای موحدی و امثالهم (که ابتدا از سوی جامعه مدرسین معرفی شده‎اند و از انگلیس هم برائت جسته‎اند و ...) در هر دو لیست هستند و هر دو رأی سازمانی را دارند. در این شرایط رتبه‎های اول به ایشان می‎رسید و ایشان در انتخابات می‎درخشیدند و در معنا یعنی فکر و اندیشۀ ایشان که اصل فکر و اندیشۀ انقلاب است و هویت صنفی اصلیشان که جامعتین است می‎درخشید. حالا با این تدبیر شما و همفکران‎تان این رأی خراب می‎شود، نه‎تنها به خواستۀ انقلابی‎تان در اول‎شدن و راهیابی آقای جنتی نمی‎رسید بلکه شاید راه‎یابی یا اول‎شدن امثال آقای موحدی را خراب کنید و برادران دوقلوی رفسنجانی بر رتبۀ اول و دوم بدرخشند.

ثالثاً آخر شما چطور به خودتان اجازه می‎دهید برنامه‎ریزی و تلاش و حرف آن‎همه آیت‎الله، آن‎همه مردان خدا را زیرپابگذارید؟! واقعاً حجت شما پیش خدا چیست؟!

آقای پناهیان که دمش گرم است، فقط می‎خواهم بدانم آیا آن کسانی که در انتخابات ریاست‎جمهوری با طناب پوسیدۀ ایشان و امثال ایشان به ته چاه فروافتادند، این‎بار نزد خدا و شعور خودشان حجتی دارند تا به پناهیان و پناهیان‎ها گوش کنند؟!

 راست گفته‎اند که «دشمنِ دانا به از نادان دوست». هاشمی‎جانم بخند به ریش ما که فعلا تو برنده‎ای با این «نفوذی»‎های ناخودآگاه و قربه الی‎اللّهت!

نظرات  (۲۰)

این قدر حرص نخور آقای صنوبری عزیز. 
پناهیان مخاطبان خاص خودش را دارد. خیلی هم به آنچه او میگوید عمل نمی کنند!


از پست قبلی ات یک جمله برداشتم و ازش استفاده کردم. راضی باش...
پاسخ:
عزیزجان، پناهیان از منبر امام حسین (ع) بالا رفته
خیلی‎ها چشم به این منبر دارند
آنقدر از ماحصل بیانات ایشان لیست ساخته‎اند و پخش کرده‎اند که خدا می‎داند
کاش در بابِ نامزدهای شهرهای بزرگِ دیگر هم تحلیل و مطلبی می‌نوشتید.
پاسخ:
بزرگوارید.
والا من اکثرشان را نمی‎شناسم و تمرکزم بر تهران است. اهالی هر استان آدم‎های خودشان و مسائل شهر خودشان را بهتر می‎دانند.
باری، اصل سخنانی که گفته شد خاص تهران نبود. ائتلاف اصول‎گرایان و جامعتین در همه جای کشور لیست داده‎اند (البته من اگر کرمان باشم شاید به لیست خبرگانشان عمل نکنم، ولی در اکثر جاها چنین می‎کنم.)
بسسسسیار عااااالی
کاش همه اصولگراها مثل شما جرات برخورد با احمق های خودی را داشتند
کاش پناهیان خواننده وبلاگ شما باشد:-D 
پاسخ:
نظر لطف شماست
کاش چنین باشم واقعا و کاش همۀ گروه‎ها چنین باشند و حماقت را خودشان در درون خودشان از بین ببرند.
حرف به ایشان رسیده خداراشکر
  • آبجی خانوم
  • نمیدونم ایشون که این همه تحلیل های قشنگ معرفتی و تاریخی ارائه میده یهو میرسه به انتخابات اینجوری گل به خودی میزنه
    پاسخ:
    یاد این مطلب باصفا به خیر:
    http://www.ahestan.ir/?p=12254
    :)


    یادداشت استاد  پناهیان: باید از فرصت 16 رأی  خبرگان استفاده شود

    بسم الله الرحمن الرحیم
    بر اساس بررسی‌های به عمل آمده، با توجه به استقبال چشم‌گیر مردم از رأی به سه استوانه انقلاب و شکست طرح رأی منفی به آن سه بزرگوار، لازم نیست به نیمی از لیست خبرگان رأی داده شود، و باید از فرصت 16 رأی استفاده گردد.

    📝علیرضا پناهیان

    🕘5 اسفند 94 ساعت 21
    http://bayanmanavi.ir/post/2858

    شایسته بود از ادبیات بهتری نسبت به حجت الاسلام پناهیان استفاده میکردید.

    پاسخ:
    استاد آیت‎الله مهدوی‎کنی بود که خطا در کارش نبود، کسی که مدام اشتباه می‎کند قطعاً استاد نیست.
    ممنونم از این خبر خوب. لطف کردید. و البته که خیلی دیر است برای جمع کردن تبعات اشتباه آقایان.
    خدا می‎داند در انتخاب ادبیاتم دقت کردم تا دچار افراط و تفریط نشوم. وقتی خیانت یا جهالت ابعاد بزرگی داشته باشد، ادبیات باید ستیهنده باشد، صدا باید رسا باشد، بلکه به گوش خاطی برسد. که شکر خدا گوش ایشان فریاد منتقدانشان را شنید و تنبهی حاصل شد. (هرچند همانطور که گفتم الآن دیر است برای جلوگیری از تبعاتش)

    ***

    پ ن: من پس از پایان ماجرا اندکی لحنم را مرتب کردم
  • آبجی خانوم
  • خدا وکیلی بازیکن کاریکاتور دیگه خیلی مظلوم بود نسبت به محدلی

    یادش بخیر
    سال 88 آهستان میخوندم بعدش نمیدونم چه شد دیگه وبلاگ خوندن رو گذاشتم کنار تا سال 90، اون موقع هم دیگه خیلی وبلاگ ها یادم رفت.
    از اون بدتر ، تازه چند روز متوجه شدم شما همون جناب صنوبری به رنگ آسمان هستید که از دو سال قبل و تا قبل نابودی بلاگفا میخوندم نوشته هاتون رو.
    (از تبعات صرفا مطالب رو خوندن و نگاه نکردن به کنار گوشه های وب!)
    پاسخ:
    بله خب

    من هم 88 آهستان را میخواندم و تورجان را. آهستان بهترین وبلاگ حزب اللهی بود به نظرم
    نظر لطفتان است که می‎خواندید و می‎خوانید.
    میدونم براتون مهم نیست ولی واقعا از ادبیات این نوشته شما ناراحت شدم...
    پاسخ:
    از کجا می‎دانید؟
    نه تنها برایم مهم است بلکه به شما و دوست ناشناس حق هم می‎دهم. چون آقای پناهیان واعظی محبوب و مردمی است و در خطابه هم بسیار توانا است و قطعا خدمات فرهنگی بسیاری هم داشته است، اصلا خودم یکی دوبار حسابی پای منبرش گریه کرده‎ام و تحت تأثیر قرار گرفته‎ام. از طرفی لحن من هم گزنده و ستیهنده بوده است درمورد ایشانی که بیشتر ازشان تعریف می‎شود در محافل حزب‎اللهی.
    پس من بابت ناراحتی و نپسندیدن به شما حق می‎دهم چون سعی می‎کنم خودم را جای شما بگذارم.
    شما هم خودتان را بگذارید جای من. فکر کنید چرا باید لحن تندی را درمورد این شخصیت به کار ببرم؟
    چرا هروقت من از یکی خوشم میاد میام این جا یه پست میبینم که برجک همون شخص را نشونه رفته
    البته خوش آمدن به این معنی نیست که مسخ حرف ها و منش ش باشم ها

    +عذر خواهی بابت کامنت برای حاشیه (نه متن)
    +یه بار هم برای فرهمند نوشتید در پست "سلامی به مهدی سماواتی" و فرمودید که مینویسید دلیل نقدتون را...
    پاسخ:
    لابد خدا دوست ندارد زیاد در اشتباه بمانید :)

    +بزرگوارید
    +ممنون از یادآوری. انشاالله می‎نویسم و دوست هم دارم بنویسمش.
    مقاله 22 خرداد 92 به رنگ آسمان را خواندم(ائتلاف...). کامنتهایش را هم. پاسخ به کامنتهایش را هم.. هیچوقت نفهمیدم چرا برای ائتلافی که بین 3 نفر (قالیباف، حداد، ولایتی) بود و بجز حداد عادل ، آن دو نفر به پیمانشان وفادار نبودند اینقدر جلیلی و حامیانش  از ناحیه ی طرفداران قالیباف ، فحش باران شدند! قاعدتا اگر به کسی هم باید دشنام میدادید! ، آن ولایتی بود نه جلیلی! چون جلیلی که با شما ائتلاف نکرده بود که حالا به خاطر گل رویتان انصراف بدهد! در ثانی چرا قالیباف برای همه ی آن دلایلی که ردیف میکنید انصراف نداد؟! مرگ و انصراف و پایبندی به ائتلاف خوب است اما فقط برای بقیه؟!
    تعجب میکنم از هم تیمی شما (حسین قدیانی) که در تندگویی نسبت به آقای مصباح گوی سبقت را از دشمن هم ربوده بود حالا چطور از ایشان تمام قد دفاع میکند و دوباره مینویسد علامه مصباح..
     این زخم کهنه را چرا باز میکاوم؟ چون شاید ریشه ی خشمت نسبت به پناهیان از همان جاست.. خیلی بد است که کینه ی محبین اهل بیت را در قلبمان بپروریم! میگویم محب اهل بیت. نمیگویم مومن.. چون حتما به قول شما مومن جاهل نمیشود..
    راستی در پاسخ به کامنت کسی شما نوشته بودید:"خیلی خبرهای خوب و دلگرم کننده ای بودند، من خودم تازه فهمیدم نماینده ی آقای قالیباف در مناظره ی فرهنگی آقای مرادی هستند، این خبر خوبی ست، و یا اینکه در تجمع حامیان قالیباف در فلسطین وقتی دیدم آقای نقویان هم دست در دست قالیباف کنارش روی سن ایستاده خوشحال شدم."
    عجبا از روزی که آقای شهاب مرادی میشود مایه دلگرمی و پناهیان میشود جاهل! راستی الان آقای نقویان کجا ایستاده میدانی؟!
    همیشه از تغییر و تحول و سقوط آدم ها و سرنوشت ها و دیدگاه ها و عاقبتشان دچار حیرت و قلب درد میشوم.. کاش شما جزئشان نباشید.. هیچ مومنی جزئش نباشد..
    پاسخ:
    به نام خدای دانا بر دل‎ها
    تشکر از برادر یونس
    و اما چند نکته:

    1. آن یادداشت درمورد آقای جلیلی نبود و سخن شما با مطلع «. هیچوقت نفهمیدم چرا برای...» هم خلاف واقع است. در آن یادداشت اصلا آقای جلیلی نکوهش نشدند، جناب ولایتی نکوهش شدند. حتی در سطری از آن جناب محبوب شما دفاع هم شد. همچنین انتقاد ما به آقای جلیلی این نیست که چرا به آن ائتلاف خیانت کرد، چون واقعا چنین نکرده بود! انتقاد ما به آقای جلیلی اولاً نفس خودسرانه و بی‎رصدِ فضای انتخاباتی کاندیدا شدن در انتخابات و بی توجهی به مشورت و همفکری جناحی بود، ثانیاً دوقطبی‎کردن فضای انتخابات و خرج کردن و نابود کردن مقاومت هسته‎ای و ادبیات مقاومت انقلاب پای انگیزه‎های سیاسی و به نفع آمریکایی‎ها.
    تا آنجا که یادم می‎آید در این دو یادداشت (قبل و بعد انتخابات) به آقای جلیلی و هواداران رسانه‎ایش پرداخته‎ام:
    جدال عقل و خیال (قبل انتخابات)
    ابطال‎پذیری، جبهۀ پایداری و مخالفان حکومت
    (بعد انتخابات)

    2. درمورد انصراف‎ندادن قالیباف هم نکتۀ بامزه‎ای را مطرح کردید؛ من هم از همینجا شاهدی یافتم که شما کینۀ نامعقولی نسبت به قالیباف و رأی‎دهندگانش دارید که به چنین تحلیل‎هایی رسیده‎اید :) الغرض: مقصود از ائتلاف آیا این است که سه نفر متحد شوند و همه هم آخر انصراف بدهند؟ :) خیر! مقصود این است که با هم متحد شوند، در آخر دو نفر به نفع آنکه طبق نظرسنجی‎ها برآوردها، و نظر «حکم» رأی بیشتری دارد انصراف دهد. در نظرسنجی‎های انتخابات 92، آقای قالیباف با اختلاف بالایی بیش از آقایان حداد و ولایتی رأی‎داشتند. به همین خاطر بنا به این شاخصه و همچنین بنا به سخن «حکم» ائتلاف و بزرگ جریان اصول‎گرایی، یعنی آیت‎الله مهدوی‎کنی، آقایان حداد عادل و ولایتی باید به نفع آقای قالیباف انصراف می‎دادند، نه آقای قالیباف! چنانچه نتیجۀ انتخابات هم نشان داد رأی ایشان از رأی دیگر اصول‎گرایان بالاتر بود.

    3. آقای قدیانی هم‎تیمی بنده نیست. (این تفاوت طیف طرفداران قالیبف با طرفداران جلیلی است! در طیف طرفداران آقای جلیلی همه -تقریباً و عموماً- یک‎جور فکر می‎کنند. همه عشق ادبیات انقلابی‎اند، رجانیوز را منبع خبر و اندیشه می‎دانند، عاشق آقای مصباح‎اند، عاشق احمدی‎نژاد بوده‎اند، از ظریف متنفرند، ... لذا همه حرف‎ها استدلال‎ها و موضع‎گیری‎هایشان شبیه هم است. لذا رأی آقای جلیلی هم یک رأی سیاسی و سازماندهی‎شده بود. اما رأی جناب قالیباف مردمی بود. افرادی با تفکرات و از طبقات متفاوت و متنوع به ایشان رأی دادند.) من اصلا آقای قدیانی را قبول نداشتم و وقتی فهمیدم به قالیباف رأی می‎دهد تعجب کردم. البته از بصیرتش خوشم آمد در این یک‎مورد؛ ولی کلاً از یک زمانی (سال 89 فکر کنم) مطمئن شدم با ایشان فاصله‎ها دارم و در وبلاگم هم نوشته‎ام.

    4. فلذا من هیچ‎وقت نمی‎نویسم «علامه مصباح» اما -بی‎آنکه بدانم جناب قدیانی چی نوشته- از این موضوع دفاع می‎کنم که ممکن است فردی را در امری با صلاحیت بدانیم و در امری نه. چنانچه شورای نگهبان صلاحیت جناب هاشمی را برای ریاست‎جمهوری تأیید نکرد اما برای خبرگان تأیید کرد. من هم آقای مصباح را در سطوح پایین سیاست فاقد صلاحیت می‎دانم اما ایشان را در سطوح بالای اسلام و در مسائل علمی مقبول می‎دانم.

    5. «خیلی بد است که کینه ی محبین اهل بیت را در قلبمان بپروریم! » جملۀ قشنگی فرمودید! خوب شد شما قلب مرا دیدید و این تذکر را دادید :)

    6. و درمورد آقایان نقویان و مرادی: من از قدیم ارادتی به این دو بزرگوار نداشم. در همان کامنت‎های قدیمی به رنگ آسمان -اگر خوب بکاوید- این رأیم درمورد آقای مرادی هست. درمورد آقای نقویان هم رأی صریحم نیست، ولی مطلبی که در حمایت از فروغ فرخزاد  نوشته‎ام واکنشی بوده به سخنان نقویان درمورد ایشان. علی ای حال در آن کامنت سخن من اصلا به معنای اعتقاد و پسندم درمورد این دو بزرگوار نیست. بلکه من ارزش رسانه‎ای و تبلیغاتی ایشان و دیگران را -در آن کامنت- مد نظر داشتم. می‎گفتم مایۀ دلگرمی برای افزایش رأی است نه مایۀ دلگرمی برای گروه فرهنگی قالیباف. نسبت به گروه فرهنگی قالیباف در همان کامنت‎ها و یادداشت‎ها معترض بودم و اصلا بزرگ‎ترین ضعف او را همین می‎دانستم و امیدوار بودم با حضور متحد انتخاباتی‎اش حدادعادل در کابینه (چنانچه به عنوان معاون اول سخنش بود) این پراکندگی فرهنگی او منسجم شود. علی ای حال، آن زمان من هنوز سخنان خاص نقویان را هم نشنیده بودم و ایشان هم هنوز تغییر موضع نداده بودند و حتی اگر از او حمایت کرده بودم هم عذرم موجه بود. و البته که نفی نمی‎کنم که اشتباهات زیادی داشته‎ام و دارم و به امید اصلاح زنده‎ام.

    7. در سطر آخرتان واقعا نگران «سقوط» من هستید؟! پناه برخدا! ولی من که هنوز «عروج» و «اوج»ی را تجربه نکرده‎ام! :)

    باز هم تشکر
    سلام. آفرین حسن آفرین، دمت گرمه ماشاالله. اگر به خودمان بود به برخی از این افراد رای نمی دادیم. اما فکر که می کنیم مصلحت در فهرست ائتلاف اصولگریان است. حالا که اصولگرایان عقل کردند و ائتلاف کردند، باید از این عقلانیت حمایت کرد. وگرنه دلمان از برخی از این افراد خون است خون... می دانیم که واداشتن این آقایان به عقل فوق العاده کار مشکلی بوده..
    پاسخ:
    نظر لطف شماست آقا سید
    بیا خود «سیدعلی» هم برای من کامنت تأییدآمیز گذاشته، باز بعضی شبهه دارند! :)
    «می دانیم که واداشتن این آقایان به عقل فوق العاده کار مشکلی بوده» و هست و خواهد بود :
    خب ازینکه میبینم پاسخی ندادید خوشحالم. الحمدلله که دارید فکر میکنید. این خیلی خوب است. خیلی. نتیجه هم که بحمدلله برد - برد است!
    حالا موقع بررسی نحوه عملکرد و دستاوردهاست. موقع بررسی نقاط ضعف و قوت. به شخصه دوست دارم بدانم شما و همفکران انقلابی دلخون تان چقدر خودتان را در اینکه آقای مصباح 16 شدند موثر میدانید؟!
    خب مردم حق داشتند سردر گم بشوند ، انگلیس و روزنامه های دوم خردادی از همان موقع و اصلاحات چی ها در همین دوران مرتب آقای مصباح را تخریب میکردند! در سالهای اخیر هم به حمدلله دوستان انقلابی و مومن و سینه چاک آقای قالیباف این امر خطیر و پراجر و معنوی را انجام میدادند. خب این چه علامه ایست که دوست و دشمن به او دشنام میدهند؟ اگر نبود ساده لوحی ما که در تحقیر و تمسخر بزرگانمان گوی سبقت را ازدشمن نمی ربودیم الان شاید بزرگانمان در جایگاه دهم و شانزدهم نمی ایستادند! ها؟

    پاسخ:
    فکر که می‎کنم به حرف‎ها. لکن، این چندروز اصلا فرصت وبلاگ نداشتم.
    بله، الآن همه کارنامه به بقل به خانه برگشته‎ایم.
    و اما پاسخ به کنایه‎های شما بزرگوار:
    1. ما قطعاً در رأی آقای مصباح نقش داشتیم. رأی دادیم به ایشان، به لیست رأی دادیم و تبلیغ کردیم همه با هر سلیقه‎ای به لیست رأی بدهند. لذا اگر آقای مصباح 16 یا 15 یا 17 شده‎اند تا حد زیادی مدیون ما هستند. اگر ما هم مثل حضرات جاهل لیست را می‎شکستیم  و به آقای مصباح (به خاطر اختلاف سلیقۀ سیاسی) رأی نمی‎دادیم ایشان شاید الآن رتبه‎اش مثلا 40 می‎شد! و الله اعلم!
    و اما اینکه چرا ایشان رتبۀ خوبی نیاورد فقط تقصیر دو کس بود، یک: خود آیت‎الله و رفتار سیاسی‎شان (خواستید توضیح می‎دهم) دو: هواداران تندرویشان، که نفرت زیادی را برای ایشان در تهران خریدند.
    2. عجیب تاریخ را برعکس می‎کنید. آقای قالیباف و دوستان سینه‎چاک یا سینه‎پوشیده‎شان هیچ دلیلی نداشتند که علیه جناب مصباح کاری انجام دهد. چنانچه خودتان مثال قدیانی را آوردید. بلکه این سینه‎چاکان آیت‎الله بودند که برای دفاع از رأی سیاسی و حزبی «پایداری» (اعم از لنکرانی و جلیلی) بنا را بر تخریب قالیباف و دیگر اصول‎گرایان سنتی گذاشتند. یک نمونه‎اش فرمایشات رئیس دفتر آیت‎الله مصباح بود که قالیباف را گزینۀ اصلی هاشمی در انتخابات معرفی کرد و من در همان ایام بهش خندیده‎ام، در اینجا «گزینۀ اصلی هاشمی»
    3. راست می‎گویید! واقعاً این چه علامه‎ای‎ست که علمش نه دشمن انقلاب را یاری می‎کن دو نه حتی دوست انقلاب را؟ :)
    حالا احمق کیست آقای صنوبری؟
    آیت الله مصباح وارد خبرگان نشدند...
    تا کی باید پاسخگوی این حماقت ها باشیم؟
    پاسخ:
    سلام علیکم
    همان که قبلاً بود و ما هم متذکر شدیم و نتیجۀ انتخابات هم حماقتش (و پیش‎بینی مرا) ثابت کرد :)
    اگر یک‎بار هم پاسخ‎گو باشید کفایت می‎کند! :)
    صنوبری عزیز: این چه علامه‎ای‎ست که علمش نه دشمن انقلاب را یاری می‎کن دو نه حتی دوست انقلاب را؟

    خامنه ای عزیزتر:
    بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را می شناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسائل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم اگر خداوند متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیت هایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم القدر، خلأ آن عزیزان را در زمان ما پر می کند.
    پاسخ:
    اولاً که پاسخ من یک پاسخ جدلی و مطایبه‎آمیز بود و بنده شأن علمی آقای مصباح را هرگز زیر سؤال نمی‎برم.
    ثانیاً زمان ملاک مهمی است در قضاوت. به قول خمینیِ عزیزتر از همه‎مان: «ملاک حال افراد است».
    صنوبری این سخن را چه زمانی گفته و خامنه‎ای عزیز چه زمانی؟ امروز با دیروز فرق دارد. (این سخن رهبری قطعاً پیش از انتخابات 92 است و ناظر به هجمه‎های کسانی است که مغلوب بحث‎های اعتقادی با ایشان در دهۀ هفتاد بودند.)
    مثلا از سخنان دیروز خامنه‎ای عزیز چنین است:
    «هیچ‎کس برای من هاشمی نمی‎شود»
    حال آنکه باید زمان سخن را هم دید! نظر شما چیست؟ :)
    1.من از آقای قالیباف و طرفدارانش کینه ای به دل ندارم. چطور از کسی کینه به دل بگیرم که در کتاب "رد خون روی برف" در هواپیما کنار پیکر محمود کاوه نشسته بود و بعد اونهمه سال من هم با او گریه میکردم!! من فقط از حجم تخریب و بدگویی نسبت به آقای مصباح تعجب میکردم. اینکه یک آدم خوب بتواند به یک عالم دینی به خاطر سلیقه سیاسی اش فحش بده خوب عجیب نیست؟ بخدا قسم این برای من تلخ تر از نتیجه انتخابات اون سال بود.. (منظورم شما نیستید).
    2.آقای صنوبری من از بد اخلاقی در فضای سیاسی ناراحتم. ازینکه گاهی حتی خودتان همین چیزهایی را که نقد و نفی میکنید مرتکب میشوید.. ازینکه به قول رهبر : آدم حرف دشمن را با چند واسطه از زبان دوست بشنود! این ناراحتی ندارد؟
    3.منظورم راجع به کینه ی محبین اهل بیت، شما و فقط شما نبودید. راست میگید ما که قلب شما رو نمیبینیم. نوشته های قلمتون رو میبینیم. اینها هم که به هم مربوط نیست!
    4.یا خدا! منظورم از دیدن تغییر و تحول و سقوط هم آقای نقویان بود نه شما! یعنی اینقدر مبهم مینویسم؟
    5. برای اینکه 5 تا بشه. من نه طرفدار حزب و گروهی هستم. نه مرید کسی. نه پایدارچی. نه دلواپس. نه ذوب در احمدی نژاد و جلیلی و مصباح و.. و نه حتی اصولگرا..  نه پیش داوری کننده! نه انگ زن! نه قاضی! شاید یک تماشاچی باشم این وسط.. کاش همه (تاکید میکنم همه) اشدا علی الکفار و رحما بینهم بودیم.. مثل رسول خدا صلی الله علیه و آله. لطفا یک متن بنویسید که کمتر بوی نا امیدی بدهد و خوب تحلیل کنید ببینیم چه اتفاقی افتاده و چرا و حالا چه کار باید کرد؟ این بهتر نیست؟ یک متن بلند با آمارهای دقیق و البته مستند. منتظریم.

    پاسخ:
    1. بنده کینه‎داشتن شما از قالیباف را صرفاً جدلی و در پاسخ به اینکه گفتید من هم از فلان و بهمان کینه دارم عرض کردم. از طرفی نه قالیباف آدم درافتادن با حزب‎اللهی‎ها (و حتی آقای مصباح) بود، نه طرفدارانش. داستان کاملا برعکس بود که نمونه‎های مستندش هم موجود است و نمونۀ رئیس دفتر آقای مصباح را هم آوردم برایتان. شاید شما یادتان نباشد ولی من این دعوا را از قدیم یادم هست. قالیباف اصلا بدنۀ حمایتی خاصی ندارد، تشکلی ندارد، ولی آقای مصباح دارد و تشکلش از خیلی وقت قبل‎تر، صرفاً برای حمایت از احمدی‎نژاد به جان این و آن از جمله قالیباف افتاد. یادم نرفته صحبت آن آقا را که قالیباف را عمر سعد زمان نامید.
    2. در این موضوع به شما حق می‎دهم، و هر انتقادی در این زمینه به من دارید را خوشحال می‎شوم بشنوم.
    3. احسنت!  شما حق دارید از نوشتۀ قلم من به نوشتۀ قلب من بروید ولی من حق ندارم؟! :) می‎بینید دکتر؟ بیشتر پاسخ‎های من به شما با استفاده از منطق خودتان است. آنچه برای خود می‎پسندید لطفا برای من هم بپسندید. و الا خطر خودمحوربینی در کمین همۀ ماست. من منطق خودم را در انتقاد به شما فراموش نمی‎کنم.
    4. شاید من تند خوانده‎ام. ولی سخن شما با این جمله تمام می‎شد «کاش شما جزئشان نباشید» لذا به خودم گرفتم و تعجب کردم.
    5. خدا کند همه اینطور باشیم. آنچه بنیان اندیشۀ مرا تشکیل می‎دهد هم همین وحدت در داخل و مبارزه با آمریکاست. مجموع یادداشت‎های یک ماه اخیرم -حتی در ادبیات- همین بوده. (مثلا اینجا) یا حتی همان شعرم، که شما نه شعر را پسندیدید و نه اندیشۀ وحدت‎گرایانه‎اش را (اینجا). شما آنجا گفتید نمی‎توانید برادر باشید.
    می‎شود یک متن نوشت و با خوشحالی و خام‎خیالی علم پیروزی را بلند کرد، ولی این فرو رفتن در همان توهمی است که عقل را خلع ید می‎کند، همان توهمی که باعث شد اکنون در این وضعیت خطرناک و در محاصرۀ آمریکا و انگلیس باشیم. به نظر من اولین کاری که باید کرد پذیرش واقعیت است (که یادداشت اخیرم ناظر به همان است) و سپس با صبر برای آرام شدن فضا، پژوهش دقیق و غیرشتابزده برای درک موضوع و مشکل‎هایش (نه مثل تحلیل رجانیوزی و یامین‎پوری بگویی اصول‎گرایان باختند چون مردم تهران غرب‎زده‎اند و خیال خودت را راحت کنی!) و کار خیلی مهمتر همین گفتگوهای برادرانه و مسلمانه است. شما از من پرسش‎هایی را پرسیدید، خیلی خوب بودند ولی کاش زودتر می‎پرسیدید و زودتر بحث می‎کردیم (نه من و شما، همه) و کاش خودتان هم پاسخ می‎دادید. مثلا می‎گفتید چرا به توکلی و دستجردی نمی‎خواستید رأی بدهید. همین موضوعات و پرسش‎های کوچک باعث کاوش دقیق تاریخ می‎شود.
    پاسخ من یک پاسخ جدلی و مطایبه‎آمیز؟
    عجب توجیه خوبی دارید برای هر حرف بی ربط و نادرست.
    تقوا و انصاف چیز خوبی است برادر گلم.
    انسان باید طوری حرف بزند و بنویسید که برکت از قلم و زبانش بیرون نرود. یکی از عوامل بی برکت کردن خود، فریب تمجید کسان و ناکسان است. از عوامل دیگر، زیاد در هر زمینه نظر دادن است که خواه ناخواه باعث کاهش عمق اظهار نظرهای انسان دور شدن اظهار نظرهایش از حقیقت و در نتیجه نزدیک شدن به اقلیم بی انصافی می شود. نتیجه ی غایی هم، سلب برکت یا کاهش برکت است.(امام علی: رب کلمة سلبت نعمة/ چه بسا یک کلمه که نعمتی را از انسان سلب کند)
    در مورد ارتباط تمجید غیر معصومین که آقای خامنه ای نیز یک غیر معصوم است، با حال افراد، فرمایش صحیحی داشتید.
    هر چند کمی قیاس خودتان با ایشان مع الفارق بود و ثانیا تمجیدهای رهبر از مصباح بیچاره، در طی بیش از 25 سال اخیر بوده و شما فکر نکنید با احتمال اینکه دید رهبر بعد از 92 از مصباح کم شده، هر طور حرفی را به این انسان می توانید بزنید.
    تقوای قلمی مان بیش باد الهی
    با تشکر دوست عزیز



    پاسخ:
    بله، وقتی آیکن لبخند را کنار سطرم نوشته‎ام یعنی می‎توانم با مطایبه سخن بگویم و طبق قول قرآن «و جادلهم بالتی هی احسن» اجازۀ جدل هم در جای خود دارم. این به این معنی نیست که هر حرفی با این سخن قابل توجیه است. چنانچه اگر دیگر پاسخ نظرهای مرا می‎خواندید سخنم تأیید می‎شد. چند کامنت بالاتر درمورد آقای مصباح نوشته بودم: «اما ایشان را در سطوح بالای اسلام و در مسائل علمی مقبول می‎دانم».
    این یک.
    دوم: نصایحی که برای من داشتید را می‎پذیرم و در بابشان تأمل می‎کنم. و خوب است یک‌‎بار نصایح زیبایتان را به خودتان هم متذکر شوید.
    همچنین، وقتی منطق من پیروز شده بر منطق شما (درباب تأیید رهبری نسبت به آقایان هاشمی و مصباح)، خب باید ازم تشکر کنید :) نه اینکه نصحیتم کنید که برو ودتو درست کن پیروز نشو در بحث :)
    من هم متشکرم از وقتی که گذاشتید.
    1.من از پاسخ جدلی و مطایبه آمیز ناراحت نشدم. اصلا. حتی اگر مطایبه آمیز هم نبود ناراحت نمیشدم. دارم سوال میپرسم و برایم جواب سوالم مهم است و یادم هست که در چه روزها و موقعیتی دارم به یک چیزهای غیر مهمی گیر میدهم. پس شاید من باید عذر خواهی کنم. و حق دلخوری هم نداشته باشم. (من نوعی، نه من).
    از کل اسلام شاید به این حدیث قلبا و جانا سعی میکنم عمل کنم: از امام حسن مجتبی به روایت از پدرشان قریب به این مضمون " هرچه برای خودت میپسندی برای دیگری بپسند و هرچه برای خود نمیپسندی برای دیگری هم ..".  شما در پاسخدهی مختار و آزادی . حتی به نظر من پاسخ هایتان از بعد از ازدواج پخته تر، منطقی تر، محترمانه تر و بهتر هم شده!:)
    2.من متن ها را خواندم. بله راجع به آقای توکلی نظرم تعدیل شد اما فکر میکنم شما هم (همانطور که در کامنت ها نوشته بودید) برای حفظ تعادل کشتی ، خیلی آن گوشه کشتی نشسته اید!
    و یک سوال جدید از کامنتهای آنجا: واقعا آقای کوچک زاده حامی خاتمی بوده؟ مطمئنید؟ میدانید ایشان برادر خانم دکتر لیلا کوچک زاده است. همسر وزیر بهداشت کنونی آقای قاضی زاده.
    3.راجع به خانم دکتر دستجردی خب بعنوان یک پزشک بیشتر ازشما با سطح و نوع مدیریت شان آشنا شدم. در کنار یک ویژگی مثبت ،ممکن است ویژگی های منفی دیگری قرار داشته باشد که معدل فرد را بیاورد پایین. خیلی پایین.
    4.آقای صنوبری از  آقای مصباح چه چیزی در ذهن خودتان ساخته اید؟ هر آدم نادانی در کنار هرکسی باشد و حرف نامربوط بزند شما ربطش میدهی به همه؟ یک آدم موجهی یک حرف نادانانه! بزند شما رویش الی الابد خط میکشید؟ همه معصوم اند؟ شما خودت تا حالا اشتباه نکرده ای؟ اطرافیانت تا حالا اشتباه نکرده اند؟ تا کی حاضری به خاطر یک خطای آدم کنار دستی ات ، فحش بخوری؟ کاش برای اطمینان قلبی خودتان و اینکه انسان دقیق و پرسشگر و محققی هستید چند بار آقای مصباح و موسسه امام خمینی را از نزدیک میدیدید و ارزیابی میکردید.
    5.راست گفتید. من نمیتوانم قلبا با چپ و راست برادر باشم. میتوانم صبورانه لبخند بزنم و سکوت کنم. اما نمیتوانم ببخشم و فراموش کنم اینهمه مصیبتی که جریانات چپ و راست سر ملت و مملکت آوردند.
    6.خودم را میگذارم جای مردم. همین بلد نبودن در مباحثه منطقی و البته مهربانانه کارمان را به اینجا کشاند. بنده های خدا همه اسیر محبت اند. از ما چه دیده بودند که به لیستمان رای بدهند؟ وقتی بعضی از همفکرانمان هنوز خوش خیالانه فکر میکنند پیروز شده اند و حتی تحمل خواندن کامنت سوالی و انتقادی از عملکردشان را ندارند!
     خدا به شما و خانواده محترم سلامتی بدهد. روزهای بد میگذرد.
    پاسخ:
    1. بزرگوارید.
    قطعاً :) ازدواج انسان‎ها را طبیعی‎تر و فطری‎تر می‎کند، حتی انسان‎های خسته‎ای مثل مرا :)
    2. خداراشکر!
    این نسبت فامیلی را نمی‎دانستم و نمی‎شناسم. ولی آقای کوچک‎زاده از حامیان آقای خاتمی بوده‎اند و به نظرم خیلی هم عیبی ندارد. به مصاحبه‎های خودشان نگاه کنید. مثلا:
    « بنده موقعی به اشتباه خودم در مورد شناخت از آقای خاتمی پی بردم که خاتمی در مصاحبه با آن شبکه خارجی گفت که آمریکایی ها پیوریتن هایی هستند که یکشنبه ها کلیسا می رفتند و دارای چندین قرن تمدن هستند و در مبارزه با برده داری، شهید همچون آبراهام لینکلن دادند. مصاحبه بسیار نازل و آزاردهنده ای بود.»
    3. حق باشماست. شما در این زمینه از من کارشناس‎ترید. البته من همان دوران تحقیقات مفصلی درباب ایشان انجام داده بودم. پزشکی از اساتید دانشگاه را می‎شناسم که بیشتر وزیر بهداشت‎ها شاگردش بودند :) پیرمرد بسیار مومن و دانشمند و نقادی است. در آن روزگار نظر ایشان را هم جویا شده بودم و ایشان هم خانم دستجردی را بسیار تأیید می‎کردند.
    4. من از آقای مصباح چیز خاصی در ذهن خودم نساخته‎ام :) از کودکی و نوجوانی کتاب‎های ایشان را می‎خواندم. بنا به طبع فلسفی‎ام از اهتمام جدی فلسفی ایشان بسیار خوشم می‎آمد. ایشان در فلسفه اسلامی سرآمد است و اصلا دیگرانی چون آیت‎الله جوادی یا آیت‎الله حسن‎زاده یا آیت‎الله سبحانی یا مرحوم آیت‎الله پهلوانی یا.. رابا ایشان مقایسه نمی‎کنم. حتی سخنرانی‎های اخلاقی و یا تفسیری‎شان را بسیار دوست می‎داشتم و نیز کتاب‎های اخلاقی. چقدر آن مناظرۀ معروفش با حجتی کرمانی را دوست داشتم و مرور می‎کردم. آیت‎الله مصباح در زمینۀ علم و اجتهاد و اعتقاد هنوز هم برای من آیت‎الله است. اما در زمینۀ سیاست و اخلاق سیاسی نه. ایشان در دوران خاتمی هنوز علو خودشان را حفظ کرده بودند و سیاست را از منظر اعتقادات و از بالا بررسی می‎کردند. اما در دوران احمدی‎نژاد پایین آمدند و آن روح پرخاشگر و حساس و نازک و ظریف را وارد تنش‎های روزمرۀ سیاسی کردند و مدام به اشتباه افتادند. شخصیت ایشان اصلا به درد مسائل سطح پایین و سیاسی نمی‎خورد. تعصب ایشان در کلان به نفع اسلام است اما در جزئیات نه. در اشداء علی الکفار عالی هستند و در رحماء بیهنم مشکل دارند. بروید اختلافات شهید بهشتی با ایشان را بخوانید. داستان داستانی قدیمی است.
    من خیلی اشتباه کرده‎ام در همین زندگی کمم و تاوانش را هم تا حد زیادی پرداخته‎ام. اما من آدم کوچکی هستم. آیت‎الله آیت‎الله است، بزرگ است. اشتباهش هم بزرگ است. تاوانش هم بزرگ است. و در پرداخت تاوانش فقط خودش سهیم نیست، ملتی و تمدنی و مذهبی سهیم‎اند. آن تأییدیۀ رهبری برای ایشان بیش از افتخار مسئولیت‎آور بود، آیا اکنون می‎توانند بار آن ستایش را بکشند؟ یا سنگینیِ بارها متوجه رهبری است؟
    5. اینجوری که الآن می‎گویید خوب است:
    من از کسی که گذشت از وطن نمی‎گذرم
    گذشت خصلت من نیست، من نمی‎گذرم
    اما امام و رهبری از ما خواستند تا تلخی برادری و اتحاد را بپذریم تا به تلخی بزرگ‎تر اختلاف و پراکندگی و پیروزی دشمن گرفتار نشویم.
    6. کاملاً حق با شماست. حق اصلاح طلبان بود که پیروز شوند. حزب‎الله باید به خود بیاید.
    خیلی ممنون، به همچنین.
    روز بد نداریم. همۀ روزها روز خداست. خدایی که قوی‎تر از مکر انگلیس و قدرت آمریکاست و سایه‎اش بالای سرماست و نصرتش کنار ماست. اتفاقا من این روزها را خیلی بیشتر دوست دارم. آدم را به مبارزه و حماسه و آگاهی دعوت می‎کنند.

    اولاد عزیزم چون سطح سواد فلسفی نداری مصباح رو به جوادی ترجیح می دی. جوادی به مراتب توی فلسفه از مصباح قوی تره.
    دوما مجبورت نکردن که توی هر زمینه نظر بدی عزیزم.
    کاش یاد می گرفتیم که بدونیم حرف زدن سخته و سکوت ساده، و عواقب هر کدومشون هم می فهمیدیم.
    در مورد میزان حال افراد است یادتونه؟
    چرا قضاوت بهشتی نسبت به مصباح رو که مال چهل پنجاه سال قبله رو هنوز تو زمان فعلی جریان می دی عزیز؟ یک بوم و دو هوا نمیشه جیگر.
    کمی با احتیاط قدم بردار.
    قربونت
    پاسخ:
    من اولین چیزی که دارم و شما از داشتنش محرومید، نام است. یعنی جرات ابراز عقیده و ایستادن پای سخنان قبلی خودم و شخصیت خودم. شما امروز بی‎نام چیزی می‎گویی و فردا در جای دیگر چیز دیگر. چه بسا واقعا سن فرزند مرا داشته باشی، ولی وقتی صورتت را می‎پوشانی می‎توانی به من بگویی اولاد و درمورد دانش من ادعا کنی. چون همان بنده‎خدایی که رفت بالای درخت و به حریفش گفت: اگه راست میگی بیا بزن! یا به عبارتی همان لاف در غربت!
    پروندۀ مطالعات فلسفی‎ام را هم انشاالله وصیت می‎کنم پس از مرگم در اختیارتان قرار بدهند، چون بعید می‎دانم دست شما باشد. هرچند ادبیات چاله‎میدانی شما در گفتگو با یک غریبه (با استفاده از عباراتی چون «جیگر»، «بوس»...) نشان از عمق دانش و فرهنگ و منطق شما دارد.

    قضاوت شهید بزرگوار، حضرت آیت‎الله بهشتی آخرین قضاوت ایشان بوده است و نمودار شخصیت و تفکر آیت‎الله مصباح در دوران مهمی از زندگی‎اش. علی‎ای‎حال نه به معنای نمودار تمام عمر ایشان. اما به عنوان نشانه‎ای به فهم شخصیت ایشان کمک می‎کند. چه اینکه مثلا همین شهید بهشتی درمورد رهبری در آن دوران قضاوت بسیار خوبی دارند.

    سلامت باشید
  • محمد نقیان
  • پناهیان... ایشالا که خدا... لا اله الاالله...
    پاسخ:
    یاعلی :)
    کاشکی می دونستید نام مهم نیست و حرف مهمه.
    و کاشکی با لجاجت نظر منو نمی خوندید تا تشخیص می دادید که "اولاد" به خاطر تایپ اشتباهی بوده و به قرینه ی روشن "دوما" منظور از اولاد، اولا بوده.
    من عمق منطق و فلسفه ندارم و سوادم یک هزارم شما نیست ولی یه چیزی نوشتم(اشتباه شما توی ترجیح مصباح فیلسوف به جوادی فیلسوف) و شما به جای قبول اون ترجیح اشتباهتون، با الفاظ بازی می کنید. هر کسی باید جایگاهش رو بشناسه. شمای اینترنتی، از فلسفه ی رایج اسلامی-و حتی غربی- اطلاع دقیق ندارید.(وبلاگتون اینو میگه) وقتی اینطوره نیازی نیست-و حتی زشته- تو هر زمینه اظهار نظر کنید.
    در مورد یه بوم و دو هواتون هم در مورد میزان بودن حال اشخاص، حرفی ندارم. نرود میخ آهنین در سنگ!
    با ارادت
    راستی رفیق
    کاشکی باور می کردید من اون طرز نوشتن-عزیزم و گلم و جیگر و بوسه و ...- رو واقعا گفتم و چاله میدونی نبود.
    هر طور میل دارید فکر کنید.
    فدای حُسن حَسن.
    [گل]
    پاسخ:
    بله سخن مهمتر از نام است
    اما بعضی سخن‎ها باید مستند به نام باشند. وقتی می‎خواهیم با کسی تحقیرآمیز حرف بزنیم و میزان علم و دانش او را در مقایسه با جایگاه خود، به ریشخند بگیریم، باید نام داشته باشیم.
    من با لجاجت نظر شما را نخواندم، اولاد ظاهر بود و به قرینۀ لحن تکبرآمیزتان در سطرهای دیگر استوار. همین الآن هم با اعتماد به نفس بالا دارید همان لحن را ادامه می‎دهید، حال آنکه نکوهش فردی از روی ظواهر نشان علم نیست. به من می‎گویید اینترنتی! انگار من فقط یک هویت اینترنتی دارم و هویت حقیقی یا علمی ندارم :) علی ای حال، بهتر است به جای متکبرانه حرف زدن، استدلال کرد. من با آشنایی‎هایی که با فلسفه دارم جناب مصباح را در فلسفه بی‎نظیر می‎دانم و افضل بر آیت‎الله جوادی. از هردو بزرگوار هم آثار فلسفی‎شان را مطالعه (یا استماع کرده‎ام) آنچنانکه جناب جوادی را در دانش تفسیر بر آقای مصباح مرجح می‎دانم.
    امام خامنه ای:
    امثال جناب آقای یزدی یا جناب آقای مصباح، کسانی هستند که وقتی در مجلس خبرگان حضور داشته باشند، مجلس وزانت بیشتری پیدا میکند. نبودن اینها در مجلس خبرگان، به اینها هیچ‌گونه ضرری نمیزند. بله، برای مجلس خبرگان نبودن اینها خسارت است.

    حالا دیدید که تحلیلتان غلط بود و استاد پناهیان با هوشمندی، بازی هاشمی را تشخیص داده بود

    با لجاجت ها جاهلانه خود چکار کردید!
    چقدر راحت بازی هاشمی را خوردید!

    دست از این همه کینه و جهالت هاتون بردارید و حق طلب باشید
    پاسخ:
    چشم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">