شعر: برای شیخ ابراهیم زاکزاکی
میگویند پیش از انقلاب اسلامی در ایران، نیجریه یک شیعه هم نداشت. در ابتدای انقلاب اسلامی «ابراهیم زاکزاکی» یک بار به دیدار امام خمینی میآید. فقط یکبار. و میرود. نمیماند. اما آتش این دیدار در او میگیرد. میرود و نیجریه امروز ده میلیون شیعه دارد به همتش. او شاگرد «خمینی» است و شاگرد خمینی «او»ست.
برای آیتالحق حضرت شیخ ابراهیم زکزاکی. و شهیدانش. به امید سلامتی و آزادیش
تصویری دردناک از شیخ ابراهیم پس از دستگیری.
«قلنا یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم» (انبیاء 69) | «گفتیم ای آتش! سرد و سلامت باش بر ابراهیم»
سلام، پیرِ خراباتِ دهر، ابراهیم!
سلام، شیخِ شهیدانِ شهر، ابراهیم!
شکستهروی و محاسن خضاب
-کوی به
کوی-
کُجات
-مثل علی-
دستبسته میبردند؟
تو شیعهای و همین بس تو
را گناه بزرگ
تو عاشقی و همین بس تو را مصائب سخت
که شیعۀ عاشق
هرگز نمیشود تسلیم
بهرغم اینهمه آتش
به رغم اینهمه بت
بلند میگویم:
سلام ابراهیم!
*
سلام پیرِ خراباتِ دهر، ابراهیم!
سلام شیخِ شهیدانِ شهر، ابراهیم!
سلام ای دل راضی به ابتلای قضا
رضا به مهر خدا و به قهر، ابراهیم
*
چقدر حنجره، آواز
چقدر پنجره، نور
چقدر _آه خدایا_ چقدر اسماعیل
تو باغبانی هستی که عشق میکاری
در آن صحاری خشک
در آن صحاری تشنه
به پایمردیِ فرزندهای تو، از خون
چهار مرتبه جوشیده نهر، ابراهیم
*
به «جَون» فرمود آن هُمام:
«آزادی»
چه داد پاسخ، روسیاهِ پیرغلام؟
چه داد پاسخ، مردِ شکستهدل به امام؟
«اگرچه پیر شدم
هنوز در دلم آهنگِ خودنمایی هست
هنوز در سرم اندیشۀ رهایی هست
ولی نه از مولا»
به «جَون» فرمود آن امام:
«آزادی»
و جون گفت که: «آزادم از همه دنیا».
*
سپیدﹾموی سیهروی! شامِ
مهرآیین!
تو آن سیاهرخی که جهان
سپید از تو
امام عاقبت این رنگ را خرید از تو
به سبزشال تو و سرخباورت سوگند
که خون نمیمیرد
که بذر، میروید
سلام بر تو که در بین آتش و دودی
سلام بر تو که پایان کارِ نمرودی
*
سلام پیرِ خراباتِ دهر، ابراهیم!
سلام شیخِ شهیدانِ شهر، ابراهیم!
تو در مسیر حسینی و رهروی حسنی
به تیغ شادتری یا به زهر، ابراهیم؟
برهنه پای و محاسن خضاب
-کوی به
کوی-
کُجات با سر و روی شکسته میبردند؟
کجات -مثل علی- دستبسته میبردند؟
شعر بسی زیباست و متعهّد و دردمند.
سلام بر ابراهیم!
و
اِنشاءلله که:
دفترِ «غصّه» ورق میخورد آرام آرام...
(بیتی از «حمیدرضا برقعی» با کمی تصرّف)