«باغبان پیر گلدان خرد» | شعری برای آیتالله جوادی آملی
قصیدهای ناقابل، برای حضرت آیت الله جوادی آملی که کاش اینقدر یگانه نبود
ای خرد را کرده بر دین استوار
وی، ز پیران و مشایخ، یادگار
میر زهّاد و امیر صوفیان
علم را معیار و عرفان را عیار
باغبانِ پیرِ گلدانِ خرد
عقل را از نقل کرده آبیار
شهر دین و عقل و عرفان را، بهین
شهروند و شهریار و شهردار
فکر را با زهد کرده همنشین
شعر را بر حکمت آورده شعار
خاک را چون باغبانی مهربان
آسمان را دیدبانی پایدار
آخرین تصویر مرد مشرقی
یا نخستین صفحه از فصل بهار
آنچه میراث است ما را از قدیم
اوست هم میراثدار و پاسدار
مست از جام رحیقش، فیلسوف
در شط تسنیم، عارف هوشیار
بر فراز منبرش این اوست، یا
چشمهای جوشان فراز کوهسار؟
خوش به حال زائران درس او
خوش به حال ساکنان آبشار!
دانشآموز کلاس دل هنوز
در کلاس عقل اگر آموزگار
رخشِ علمش تاخته تا آسمان
تیغ فکرش در رکاب ذوالفقار
باخته دل بر محمد، بیدرنگ
برده بار علم و حکمت، بردبار
بسته دل را بر علی و آل او
کرده بیعت با حسین روزگار
در ره مقصود خود پا در رکاب
بر ره موعود خود چشمانتظار
شاخهای از اصل دین مصطفی (ص)
سایهاش بر مردمان این دیار
سایۀ این شاخه را از ما مگیر
ای خدای مردم پرهیزگار!
پ ن: این شعر را مدتها پیش، پس از مطالعه کتاب «الوحی و النبوه» سرودم .
چه عبارت و ترکیب قشنگی