کهنه فروش نونوار | تماشای فروشنده اصغر فرهادی - بخش اول
عصری رفتیم سینما شکوفه فیلم فروشنده اصغرفرهادی را دیدیم. راستش را بخواهید فکر نمیکردم اینقدر بد باشد.
فروشنده فرهادی چیز تازهای برای فروش نداشت.
بعد از ظهر جمعه ام را خراب کردم.
اگر در خانه یکی از فیلمهای فلینی یا کوروساوا را بازبینی کرده بودیم، اگر مینشستیم با هم چندتا انیمیشنکوتاه میدیدیم، اگر با محسن رفته بودیم تمرین عکاسی، اگر به احمدرضا زنگ زده بودم تا فقط لهجه اصفهانیش را بشنوم ؛ بعدالظهر جمعۀ بهتری داشتیم.
فیلم قبلیش (گذشته) را ندیدم اصلا. فکر میکردم بالاخره بعد اینهمه سال استاد فرهادی اسکاری ما پیش رفته، نه پس. فکر میکردم حداقل قصد تکرار خودش را ندارد. این کمترین چیزی است که از یک هنرمند انتظار میرود: «هین سخن تازه بگو»
بعد از واقعه جدایی نادر از سیمین و داستان اسکار، فرمول خاص اصغرفرهادی که در فیلم جدایی به اوج رسیده بود شد سرمشق کرور کرور بچهکارگردانِ کور، مقلد، بیفکر، بیخلاقیت و سودایی؛ در ایندوره کوتاه تا حالا صدتا فیلم ساختهاند با این سه مضمون:
1_«اختلافات حاد زن و شوهری»
2_ «قضاوت خیلی سخته ها! همه هم گناهکارند هم یکجورهایی حق دارند! یک وقت قضاوت نکنی!»
3_ «انسان محصول شرایط و جامعه است؛ جامعه و شرایط هم مزخرفند»
خب این فرمولها که امروز همه سینمای ایران را گرفته، کاری به درستی و غلطی یا زشتی و زیباییشان نداریم؛ دیگر از فرط تکرار دارد حالمان بهم میخورد؛ این وسط کی انتظار داشت استاد فرهادی پیشرو بیاید از روی همان الگوی نخنماشده و فرمول کهنه و قدیمی خودش باز فیلم بسازد؟! :
"یک موقعیت پرتنش و اعصابخوردکن برای طبقه متوسط"
+
"دشواری قضاوت"
+
"جامعه و شرایط مزخرف و غیرقابل اعتماد"
واقعا فیلم بدی بود. ارزش یک بار دیدن هم نداشت.
اگر از سینما رفتن دنبال زیباییشناسی و ارزش هنری هستید،
اگر از سینما رفتن دنبال حال خوب و حس خوب و ارزش محتوایی هستید،
اگر از سینما رفتن در پی تماشای یک فیلم مهم هستید،
که هیچ، به نظر بنده وقتتان را تلف نکنید.
اما اگر دنبال این هستید که «فکر کنید یک فیلم مهم دیدهاید» یا بتوانید به دیگران بگویید «من فیلم آخر اصغر فرهادی را دیدهام ها» هرگز تماشای این فیلم را در یک عصر زیبای تابستانی از دست ندهید!
پ ن: این ریویوی نقادانه به کلیت اثر مینگرد و منکر لحظات خوب فیلم، از جمله بازیهای تماشایی، ارزش اقتباسی فیلمنامه و دیگر نیکیهای فیلم -که همینها هم به اعصابخوردی پس از تماشایش نمیارزید- نیست.
چقدر این به دلم افتاده بود راستش... من نه پیشگو هستم، نه فیلم باز حرفه ای، نه منتقد با سواد سینما، نه فیلم نامه و ژانر شناس و نه هیچ چیز خاصی... یک مخاطب از کل جامعه که حق اندیشیدن دارد و با مستندات و مشاهدات اش، یک نتیجه گیری بالاخره دارد... رنگ تصاویر...، مضمون کلی فیلم...، متاسفانه گرایش خود آقای فرهادی به سبک فیلم جدایی ( من گذشته را دیده ام، پس طبیعی ست بیشتر احتمال بدهم که فروشنده هم چه سمتی می رود... ) و چند نکته کوچک دیگر... مرا به این برداشت سوق می داد که این هم تکراری در خواهد آمد...
باز هم موکد می گویم پیش بینی و احساس خود در فیلم شناسی بزرگ بینی ندارم... حق تفکر و استنتاج شخصی ام را خرج کرده ام...