معرفی کتاب: «سنجابها» | نادر ابراهیمی
کتاب داستانی برای آموزش عدالت به کودکان و نوجوانان
آیا ادبیات حریف ظلم میشود؟
سوال را عوض کنم: ادبیات بیشتر حریف ظلم میشود یا سیاست؟
من میگویم ادبیات. چون سیاستِ عدالتمحور نهایتا به جنگ مصداق برود. وقتی که آماج همۀ انتقادات و مبارزهها بر یک مصداق باشد پس از شکست آن مصداق دوباره روز از نو و روزی از نوست. ظالمهای بعدی در لباسهای نو و متفاوت به میدان میآیند و چشمان عادتکرده به مصداق پیشین آنان را در نمییابند. اما ادبیات عدالتمحور جدا از مصداق میتواند به جنگ مفهوم برود. مخصوصا در گونههایی مثل ادبیات سمبلیک و ادبیات نمادین مفهوم ظلم معرفی و سیر ظلم بیان میشود تا مخاطب بتواند با چشمی عادل ظالم را در هر لباس نو و فریب تازه بشناسد.
کاری که بزرگمردِ جوانمردِ ادبیات داستانی ایران یعنی «نادر ابراهیمی» در همین کتاب «سنجابها» کرده. وقتی این کتاب را خواندم برایش نوشتم: «اگر همه آدمها در کودکی چنین کتابهایی را خوانده بودند اجتماع سالمتر و باشکوهتری داشتیم». این کتاب را برای کودکان، نوجوانان و خودتان بخرید و بخوانید تا نسلهای آینده عدالت و ظلم را نه با مصداقهای متغیر، شعاری، ادعایی و سیاسی، که با مفاهیم و خطکشهای واقعیشان بشناسند. کسی که به شعور و بینش عدالت برسد به وقتش ظلم را در هر مصداقی تشخیص میدهد، با آن مبارزه میکند و دیگر نیازی به فرمان درست یا غلط سیاست و رسانه ندارد تا برانگیخته شود.
ندیدم کسی جایی به این اشاره کند: این قصۀ ابراهیمی، دو نسخه جالب دارد. دو روایت متفاوت با دو ساختار، دو نثر، دو نقطه شروع و حتی دو پایانبندی متفاوت. یکی برای اهالی فردا (کودکان و نوجوانان) که همین کتاب است که میبینید و دیگری برای اهالی دیروز (بزرگسالان) که داستان کوتاهی است با نام «دشنام». دشنام در کتاب خانه ای برای شب منتشر شده و محبوبترین داستان آن اولین کتاب ابراهیمی است. خودش میگوید : «دشنام که نوشتن و بازنوشتن آن بیش از دوسال به درازا کشیده بود و حقیقتاً اعصاب و استخوانهاى مرا خُرد کرده بود و پوستم را بازنویسیهاى ظاهراً پایانناپذیر آن کَنده بود و بازهم مرا آنقدر که میخواستم قانع نکرده بود، قصهاى بود که نشست».
ظاهرا اول دشنام نوشته شده و بعد سنجابها از دل یکی از آن بازنویسیها درآمده. خانهای برای شب سال ۱۳۴۱ منتشر شده و سنجابها ۱۳۵۳. اولی با نثری قدرتمند و باشکوه و آرکائیک و دومی با نثری ساده و روان و نوجوانانه، اما مهمترین تفاوتهای مفهومی این دو اثر یکی در نماد دشمن ظالم است و یکی در پایان داستان. در اولی نماد ظالم شیر است که حاکم جنگل است، و نخستین مصداقی که به ذهن همه در آن روزگار آمده شاه ایران محمدرضا پهلوی است (خود ابراهیمی هم جایی این را تایید کرده)، اما در دومی نماد ظالم پلنگی زورگوست است که از جای دوری آمده و هربار مزاحم جنگلی میشود، نمادی که بیش از شاه مملکت یادآور آمریکا ست (تاکید میکنم اثر نمادین میتواند مصادیق بسیار دیگری هم داشته باشد. این کتاب هم نفس آرمان عدالت و مبارزه با ظلم را روایت میکند) و البته در هردو، قهرمان نمادین سنجاب است {مریم شریفی نسب در مقالۀ نمادشناسی دشنام (نقل به مضمون) میگوید سنجاب نه چون پرنده است که ساکن آسمان باشد و آزاد و رها و نه چون خرگوش که خاکنشین، سنجاب خانه بر بلندای درخت دارد و بر اوضاع و احوال اشراف و آگاهی دارد اما ناچار باید کنار زمینیان باشد}.
تفاوت دوم: در دشنام سرانجام داستان تراژدیک، غمگنانه و تاحدی مأیوسانه است. اما در سنجابها امیدی به تحقق نهایی عدالت و عدالت نهایی وجود دارد، به تناسب مخاطب. در اولی مرثیۀ دیروز خوانده شده و در دومی رویای فردا پرداخته شده. تو گویی نادر ابراهیمی از تفاوت هستها و بایدها سخن میگوید و میگوید تا امروز چنین بوده ولی فردا باید چنین باشد. چون عدل یک آرمان دیرین ایرانی است.