سفر به سرزمینهای جنوبی _ بخش یکم
متاسفانه موضوع گرد و غبار در جنوب کشور، به جز اثرات ناگوار بسیارش بر زندگی مردم مظلوم آن دیار به ویژه مردم خوزستان؛ سایهی خود را بر گردشگری و بازرگانی این مناطق هم انداخته است. من این سطرها را مینویسم که بگویم اتفاقا برای سفر نوروزی باید جنوب رفت. به دو دلیل...
ما امروز از جنوب برگشتیم. به دو استان خوزستان و بوشهر رفته بودیم. اهواز و بوشهر و تا حدی شوش و دلوار. علیرغم تصور بعضی؛ این سفر از به یادماندنیترین و پرخاطرهترین سفرهایمان شد.
دلیل اول: از هفتروزی که در جنوب بودیم، نهایتا شاید دوتا نیمروز، در معرض گرد و غبار بودیم. نسیمهای پیدرپی آسمانی و باران رحمت الهی به برکت سرآغاز فصل بهار؛ شهر را آب و جارو کردند و گرد از سر و رویش تکاندند. این ایام تنها ایامیست که جنوب رفتنیست و شهرهایش نفس میکشند. و الحق هم که بهارش بهار زیباییست. این دلیل کاملا دنیایی و مفعتطلبانه
دلیل دوم: این دلیل اخلاقی و انسانی است. ما ساکنان شهرهای دیگر هیچ درکی از دشواری گرد و غبار جنوب نداریم. هرچقدر هم که هشتگ برایشان بزنیم و شعر و مطلب به اشتراک بگذاریم. به دو علت، نخست اینکه آنجا نیستیم و طبیعتا شنیدن کی بود مانند دیدن؛ علت دوم اینکه کمتر مردمی به اندازه مردم جنوب شکیبا هستند. شنیده بودم جنوبیها خونگرم و خوشاخلاقند؛ به وضوح دیدم. شگفتانگیز بودند از شدت آرامش، مهربانی و بیریایی. نه همهشان. بالای 95درصدشان. به قول همسرم در تمام این هفت روز ما یک دعوا یا دلخوری یا کدورت از این جماعت -چه با خود چه با دیگران- ندیدیم؛ چه رسد به زد و خورد و فحاشی که مثل نقل و نبات در خیابانهای تهران –آنهم به خاطر مسائل پیش پا افتاده- ریخته. دروغ ندیدم. کلک ندیدیم. طمع و حرص ندیدیم. آراماند و صبورند و خداباورند و ساده میگیرند زندگی را. گردوغبار که چیزی نیست، این مردم جنگدیدهاند. لذا یقین دارم چنین شرایط افتضاحی که با قطع آب و برق و تلفن هم همراه شده بود و آنهمه بیماری تنفسی خطرناک را رقم زد، اگر برای مردم دیار دیگری رقم میخورد، واکنشها و اعتراضات به مراتب متفاوت و سختتر بود. اما این شکیبایی زیبا و خارق العاده نباید موجب سواستفاده و تنبلی بیشتر مسئولان امر شود. کودکان و نوجوانان زیادی در این ایام دچار بیماریهای تنفسی و جز آن شدهاند. به قول شاعر گرامی آقای سعید بیابانکی جنوب دوباره شیمیایی شده است. این ایام فرصتیست که ایرانیان دیگر شهرها از نزدیک در جریان روزهای دشوار هموطنانشان باشند.
سخن من به این معنی نیست که سفر جنوب یک سفر رنجآور است. اتفاقا خیلی بیشتر از جاهای دیگر ما خوش گذراندیم. کاری به مهربانی بیحد دوستان شاعر و مهربانی که میزبان ما بودند ندارم. نفسِ کارون و کرخه و شوش و حرم دانیال نبی (ع) و حرم علی ابن مهزیار و منطقه عملیاتی فتحالمبین و خیابان لشکر و فلافل و سمبوسه و بستنی با شیر گاومیش و بوشهر و دلوار و نخل و خرما و عمارت کازرونی و عمارت کوتی و عمارت گلشن و آبانبار قوام و رئیسعلی دلواری و دریای شگفت خلیج فارس و لنج و ماهی و قایق و جتاسکی و لهجهها و غذاها و رنگها و طعمها و لباسها و موسیقیهای زیبای محلی و بومی... پدیدههایی نیستند که آدم از دیدنشان کم کیفور شود؛ سفر جنوب یک سفر کامل گردشگری است؛ اما در ضمن این شادی میتوان آن رنجها را هم مرور کرد.