درآمدی بر فقه و حقوق و فرهنگ اقتصادِ «کارگری فرهنگی»
فصلی درباب پرداخت حقالزحمه؛ خاصّه در عوالم فرهنگی هنری؛ خاصّه در جوامع مذهبی و انقلابی
چرا در جوامع روشنفکری نه؟ چون آنها همیشه حواسشان به اقتصاد ماجرا هست. نه شاملو و شجریان فقیر بودند، نه آغداشلو و فرهادی فقیرند. این از روشنفکران، اهل تجارت و اقتصاد هم که جای خود.
امور فرهنگی هنری، به نسبت امور اقتصادی و غیره از مادیات دورند؛ حال اگر گره بخورند به فضای مذهب و انقلاب که ظاهراً بالذات ضدمادیاتاند اوضاع بدتر میشود. تصور مردم و مسئولان از کارهای فرهنگی هنری، به ویژه کارهای مربوط به مذهب و انقلاب تصور یک «کار» نیست. یعنی چیزی که باید برایش پول داد آنهم پول شایسته و بهقاعده، آنهم بیمنت و زحمت.
بسیاری فکر میکنند کسانی که کار هنری و فرهنگی میکنند دارند علاقه خود را دنبال میکنند و کسانی که کار مذهبی و انقلابی انجام میدهند هم دارند وظیفه خود را انجام میدهند. پس حق است که حقی نداشته باشند! جالب اینکه بسیاری از این «بسیاری» خودشان اهل و مدعی فرهنگ و هنر و مذهب و انقلاب و عدالت اند. این است که بیشترین کلاههای برداشتهشده در این چهلسال از فرهنگیان و هنرمندان مذهبی و انقلابی و البته «کمرو و باحیا» بوده است. چه در زمینۀ حقوق مادی چه بدتر: حقوق معنوی.
درحالیکه «کار»، «کار» است. به من و شما ربطی ندارد این کار مورد علاقه یا وظیفۀ فلان آدم هست یا نه. علاقه امری بین خود آدم با خودش و وظیفه امری بین آدم و خدای آدم است. ما اگر کاری را به کسی سفارش میدهیم باید حقوق مادی و معنوی او را بهطور کامل رعایت کنیم. چون او میتواند علاقه یا وظیفۀ خود را در جایی دیگر پی بگیرد که اتفاقا حقوقش هم تضییع نشود.
این فصل میتواند ابواب و تیترهای فراوانی داشته باشد، ولی مهمترینش این است: قرارداد.
قرارداد یعنی قبل از انجام کار بین دو طرف طی شود و نگاشته شود چه مقدار حق الزحمه در مقابل چهمقدار کار خواهد بود و نیز دیگر جزئیات (زمان، شرایط فسخ و...).
قرارداد را انگلیسیها و آمریکاییها اختراع نکردهاند که جماعت فرهنگی مذهبی یا انقلابی اینمقدار با آن بیگانهاند. قرارداد یک سنت اسلامی و واجب شرعی است.
میدانید طولانیترین آیۀ قرآن کریم در طولانیترین سورهاش دربارۀ چیست؟ دربارۀ همین قراردادنوشتن. حتماً یکبار آیۀ ۲۸۲ سورۀ بقره را بخوانید: «یا أیها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین إلى أجل مسمى فاکتبوه ...».
یک روایت معتبر هم من باب مثال بگویم شیخ کلینی در کافی نقل کرده ماجرایی را که امام رضا (علیه السلام) امام رئوف و مهربانترین انسان عالم، خشم میگیرد بر غلامان خودش. چرا؟ میبیند یک سیاهپوست غریبه دارد کنارشان کارمیکند، امام ازشان میپرسند او کیست؟ میگویند به ما کمک میکند ولی آخر حتما به او مزد میدهیم، امام میپرسند قبلش درمورد میزان مزد گفتگو کردید؟ میگویند این آدمی است که آخر هرچقدر بهش بدهیم راضی میشود! این را میگویند و امامِ جلوۀ مهر و جمال الهی، میشوند جلوۀ قهر و جلال خداوند! کاملش را خودتان بروید در کافی یا منتهی الآمال بخوانید.
این میراث اسلام وشیعهای است که برای ما باقی مانده و ادعایش را داریم. حال چقدر این واجبات را رعایت میکنیم؟ اصلا چقدر بلدیمشان؟ و واقعا چقدر قبل از شروع هر کاری میرویم شرعیات و اخلاقیاتش را یاد میگیریم؟ خدا رحمتکند پیرمردهای بازاری قدیم را که از سنین کم مکاسبخوان بودند و در سنین بالا اگر نه در همه شئون فقه، دستکم در عقود و معاملات مجتهد میشدند.
وقتی سفارشدهنده میخواهد به کارگزاری کاری را سفارش بدهد، دو حالت دارد، یا یک کار دفعی و یکبارهای است، خب باید قرارداد نوشته شود یا اگر خیلی کار جزئی و کوچک است دستکم مبلغ طی شود. یا اینکه کار مداوم و همیشگی است، کارفرما باید چیزی داشته باشد به نام نرخ نامه و به پیمانکار بگوید ما برای چنین کاری حدود چنین مبلغی را میپردازیم. خود نرخنامه و بود و نبودش نزد کارفرمایان فصلی است مفصل و از دلایل بسیاری از فسادها و بیعدالتیها و بیانضباطیهای مالی .
یادم نمیآید سر مسائل مالی شخص خودم تاکنون با کسی جروبحث کردهباشم، اما بنا به جنس کارم سالها چنین جروبحثهایی را برای گرفتن حقوق دیگران از کارفرمایان داشتهام. چه آدمهای بسیار خوب و بهتر از خود بنده که این مسائل را بلد نبودند چه آدمهای بیمار یا رسما مالمردمخوری که اگر بلد بودند هم خودشان را میزدند به آن راه.
این فصل اول درباب قرارداد و اندکی نرخنامه، شاید فصول دیگر را هم نوشتم.
پن: در صفحۀ اینستاگرام این بحث کمی ادامه پیدا کرد. بخشی در کامنتهای مطلب درج شده و بخشی را هم در هایلایت همین موضوع استوری کردم
در این بحث قرارداد و درآمد، یادم به تمام دفعاتی افتاد که برای کسانی کار انجام دادم و بعد موقع حساب و کتاب به اسم اینکه: ما فرهنگی هستیم، ما مذهبی هستیم، ما فلانیم و بهمانیم از زیر پرداخت یا یک تشکر خشک و خالی در رفتند. تمام دفعاتی که باعث شدند فکر کنم وظیفهام بوده که این کار رو انجام بدم! در صورتی که نبوده. در صورتی که بخشیش دلی بوده و بخشیش هم به حرمت اون کسان. بماند که پس از یک مدتی هم لذت دلی بودن کار رو از بین بردند و هم باعث شدن اون حرمتها رنگ ببازه.