۲۱ آوریل ۱۹۶۷ نظامیان وابسته به آمریکا با طراحی سازمان سیا در یونان کودتا کردند. یک ماه قبل از انتخاباتی که پیشبینی میشد پیروزش یک چهرۀ ضدآمریکایی است: ذبح دموکراسی در سرزمین دموکراسی. حکومت سرهنگها قرار بود صرفا یک دورۀ کوتاه باشد، اما با چراغ سبز آمریکا کودتاگران ۷سال هولناک حکومت کردند. ۷سال خفقان وحکومت پلیسی همراه با کشتار و زندان و تبعید و شکنجه. سرآخر هم نه مبارزان چپ پیروزشدند نه کودتاگران راست بیخیال؛ جنگ با ترکیه علت فروپاشی سرهنگها شد.
۴سال پیش از کودتا لمبراکیس سیاستمدار محبوب ضدآمریکایی ترور شد. این ترور بر بسیاری از جوانان مبارز یونانی تاثیری عمیق گذاشت. «میکیس تئودوراکیس» آهنگساز نابغۀ یونانی که در دهه ۴۰ سابقۀ مقاومت در برابر تهاجم و مداخله نیروهای خارجی (ایتالیا و آلمان و انگلیس) را داشت، تحت تاثیر این ترور ، جنبش سیاسی جوانان لامرباکیسیس را راهاندازی کرد و در مدت کمی توانست افراد بسیاری را با محوریت سوسیالیسم، استقلال یونان و ضدیت با آمریکا گردآورد. پس از کودتا اوضاع برای تئودوراکیس سخت شد؛ به فعالیت زیرزمینی روی آورد اما به سرعت بازداشت شد و سپس شکنجه و اردوگاه کار اجباری و تبعید و...
هنرمند نابغۀ یونانی دیگر «کاستا گاوراس» بود که در واکنش به هر دو تهاجم آمریکاییها (یعنی ترور و سپس کودتا) شاهکار سینمای سیاسی یعنی فیلم «زد» (۱۹۶۹) را ساخت. آهنگساز فیلم تئودوراکیس شد. زد جهان هنر و سیاست را تکان داد. فیلم و موسیقیش هردو در سراسر جهان درخشیدند و الهامبخش دیگر حرکتهای ضدامپریالیستی شدند. با اینکه در زد صراحتا اسمی از یونان برده نشده، پخش فیلم گاوراس هم مثل شنیدن موسیقیهای تئودوراکیس در یونان ممنوع شد. تا پایان عمر دولت کودتا. در حالیکه کشورهای دیگر مرزبهمرز این فیلم و موسیقی را انعکاس میدادند. البته جز کشورهای ذلیل آمریکا. جالب است که فیلم جایزه اسکار را برد اما در همین آمریکای اسکاردهنده هم مثل خود یونان تا پایان عمر دولت کودتا اجازه نمایش پیدا نکرد. در ایران هم تا قبل از سقوط پهلوی خبری نبود و اولین نمایشش مربوط به سالهای ابتدای انقلاب بود.
تم اصلی موسیقی زد، قطعۀ آندونیس همان آهنگ محبوب و حماسی بود که جزو نمادهای اعتراض علیه رژیم دستنشاندۀ آمریکا شد و شنیدنش در دوران حکومت نظامی جرمی سنگین بود. با سقوط دولت کودتا در ۱۹۷۴ تئودوراکیس نسخۀ باکلام این آهنگ را با صدای «ماریا فارانتوری» و شعر «ایاکووس کامبانلیس» در حضور جمعیت شگفت هواداران در ورزشگاه کارایسکاکیس یونان اجرا کرد. فیلمی که میبینید همین اجراست.
شعر کامبانلیس برآمده از خاطرۀ کمک یک کمونیست یونانی به یک یهودی در اردوگاه کار اجباری آلمانهاست. برای زیرنویس از روی متن انگلیسی ترجمهاش کردم، بعد دیدم احمد شاملو هم ترجمه کرده، اما وقتی مقایسه کردم دیدم جناب شاملو چندان وفادار به متن نبوده و بیشتر ترجمه آزاد انجام داده. لذا به متن خودم بسنده کردم.
همکاری گاوراس و تئودوراکیس در شاهکار ضدآمریکایی دیگری به نام «حکومت نظامی» (۱۹۷۲) هم تکرار شد. در این فیلم هم موسیقی تئودوراکیس بینظیر بود، مخصوصا قطعۀ مشهور «پائولا . 11099». و این فیلم هم تا پایان دولت کودتا در یونان دیده نشد و البته «حکومت نظامی یونان» تنها یکسال پس از «حکومت نظامی گاوراس» دوام آورد (این فیلم را قبلا برایتان معرفی کردهام).
گاوراس در مدت اندکی فاصله خود را با کمونیستها زیاد کرد، اما تئودوراکیس همچنان عضو حزب کمونیست یونان ماند و حتی در وصیتنامه هم اعلام کرد دوست دارد به عنوان یک کمونیست از دنیا برود. و البته او خیلی بیشتر و مستقیمتر از گاوراس در فعالیتها و مناصب سیاسی حضور داشت و واقعا یک هنرمند-سیاستمدار بود تا یک هنرمند سیاسی.
و البته نگرش تئودوراکیس و کلا کمونیسم در یونان تفاوتهای زیادی با نسخههای شرقیتر داشت؛ چه اینکه یونانیها بیشتر دنبال حفظ منافع و استقلال ملی خودشان بودند و بیرون از مرزها هم به جای دخالت در امور کشورها، از استقلال و آزادی ملتها در برابر آمریکا دفاع میکردند، که کنشهای تئودوراکیس در شیلی و فلسطین گواه همین نکته است.
موضوع انشا: معرفی فیلم به مناسبت فرا رسیدن فصل مدرسه
درمورد نسلهای جدید نمیدانم، شاید اینترنت جهان بزرگتر و مهمتری باشد برایشان، اما برای نسلهای ما و قبل ما، مدرسه فقط یک دوره تحصیلی نبود و نیست، بلکه جهان بزرگی است که همواره و تا واپسین روز عمر با ما همراه است و بر عوالم و اوقات دیگرمان موثر. این تاثیر برای افراد درونگرا شدت بیشتری دارد. در چندین شعر خودم هم سعی کردهام به آن بپردازم.
قبلا دو یا سه انیمه از مرحوم استاد ایسائو تاکاهاتا (高畑 勲) پیرمرد نابغۀ جهان انیمه معرفی کرده بودم. عرض کرده بودم هرکدام از آثار استاد تاکاهاتا (برخلاف رفیق و قل دیگرش جناب میازاکی) عالمی دیگرگون دارد. این اثر هم به همین نحو. هیچ شباهتی به دیگر آثار استاد و یا دیگران ندارد. یک اثر خاص خاص خاص است. «همین دیروز» (おもひでぽろぽろ) یا «فقط دیروز» یا «خاطرات دیروز» محصول ۱۹۹۱یک اثر واقعگرا، دور از جنبل و جادو، دور از تلقیهای کودکانه و سطحی از انیمه و انیمیشن و یک درام جدی و تاثیرگذار است. طبیعتا مخاطب کار بزرگسال است؛ گرچه از موضوعات و مضامین اصلی اثر موضوع مدرسه است؛ اما این انیمه بیشتر با توجه به مخاطبی که روزگاری مدرسه رفته ساخته شده نه مخاطبی که میخواهد مدرسه برود. (با توجه به فرهنگ ما که چندجاییش واقعا ممیزی +۱۸هم شاید بگیرد(.
اگر بخواهم با اثری از میازاکی مقایسه کنم، کمی یاد «سرویس تحویل کیکی» میافتم از این جهت که این کار هم متوجه به موضوع خودشناسی است. البته در کار میازاکی معرفت نفس به صورت یک حکمت و با نگاهی کلی و سنتی و مناسب همه سنین طرح شده بود، اما سیر معرفت نفس و سفر خودشناسانۀ انیمهٔ «همین دیروز» بسیار مدرن، جزئی، عمیق و لایهلایه اتفاق میافتد و اینجا دیگر از حال و هوای کودکانۀ انیمه میازاکی خبری نیست.
هربار انیمهای از تاکاهاتا میبینم میگویم «پس این بود شاهکارش» و باز در اثری دیگر تجربهای دیگر تکرار میشود. قد این پیرمرد ژاپنی خیلی بلند است. الآن که دارم کارهای موفق نسلهای جوان انیمه ژاپن را میبینم بیشتر میفهمم و بهنظرم این آثار موفق هنوز به گرد پای آثار دو پیرمرد ژاپنی نمیرسند، گرچه چشم ما و حتی غرب فقط میتواند ستایشگر همینها باشد. اگر فرصت و حوصله دارید همین دیروز را ببینید و از قدرت فضاسازی، از خرد و اندیشه و از جهان نوی پیرمرد نجیب لذت ببرید. البته که اگر حوصله دارید و مدرسه و عوالم درون برایتان اهمیت دارد.
جدا از همۀ مولفهها، موسیقی این اثر ساخته جناب کتسو هوشی هم بسیار موسیقی خاصی است. از سویی قابل توجه است چون فرهنگ شنیداری آن روزگار جوانان ژاپنی را به یاد میآورد و هم از سویی تناسب موسیقی با فضاسازی کارگردان بسیار شایستهٔ تحسین است. از سکانسهای روحپرور و ماندگار این انیمه وقتی است که شخصیت اصلی به روستایی میرسد، هم روایت، هم تکنیک تصویرگری، هم رنگ موسیقی و هم موقعیت داستانی همه و همه با هارمونی کامل رنگی نو به خود میگیرند سمفونی زیبایی را برای مخاطب خویش آغاز میکنند.
در ادامه شما را به شنیدن و دانلود چهار قطعه زیبا از موسیقی متن انیمه همین دیروز دعوت میکنم
«موریکونه» جوان نبود که درگذشتش در این سنوسال انسان را اندوهگین کند، کمکار نبود که حسرت بخوریم چرا کارهای بیشتری نساخت، گمنام و قدرنادیده نبود که تاسف بخوریم برای مظلوم واقعشدنش، یا منتشر نشدن آثارش، یا بهره نبردن مخاطبان از او. هم خوب عمر کرد، هم خوب آهنگ ساخت هم خوب به موفقیت و شهرت و اعتبار رسید. سر جای خودش هم ایستاده بود، نه بیشتر نه کمتر. اما یک نکته در میان هست. یک غصه. موریکونه از آخرین نوابغ اصیل و چهرههای همهچیز تمام موسیقی بود که موسیقی اول از همه برایش پول نبود، تجارت و صنعت نبود، بلکه هنر بود. موریکونه برخلاف بسیاری از هنرمندان اصیل و بزرگ که از خلوت موسیقایی خود بیرون نیامدند با قدرت به سمت صنعت سینما رفت، اما موسیقیاش صنعتی نشد. با کارگردانان و کمپانیهای بزرگ کار کرد اما موسیقیاش کمپانیزده نشد. موسیقی برای او یک پروژۀ کاری، مهندسی و تجاری برای کسب شهرت و ثروت نبود؛ به همین خاطر برخلاف اکثر آهنگسازان هالیوودی و آمریکایی و هالیوودزده و عشق آمریکا، سعی میکرد صفر تا صد کار را خودش انجام بدهد. اینگونه نبود که ایدهیابی از الف، ملودی ازب، آهنگسازی از پ، تنظیم از ت، میکس از ث، مستر از د، تناسبسازی از ذ، مدیریت هنری از ر، مدیریت پروژه از ز و اعتبار از س باشد. جمعی از مهندسان و تکنیسینهای موسیقی آهنگ او را نمیساختند. خودش میساخت. به همین خاطر کارهایش، مدرنترین کارهایش، در خشنترین فیلمهایش، حس داشتند، حسی عمیق و قدرتمند.
«انیوموریکونه» این پیرمرد نابغۀ ایتالیایی، از جمله آهنگسازانی بود که ثابت میکرد: هنرمند دیگر است، مدیر پروژه و دلال هنری دیگر.
پن: دعوت میکنم به تماشای چند دقیقه از یکی از کنسرتهای موریکونه، با اجرای بخشی از موسیقی شاهکارِ فیلمی شاهکار از سرجیو لئونه: روزی روزگاری در غرب
«پیادهروی با»، «حرفزدن از» و «گوشکردن به» بهترین آهنگهای محمدرضا علیقلی
بعضی هنرمندان بزرگ در زمان حیاتشان حقشان ادا میشود و بعضی نه. این بستگی به روحیۀ خودشان و همچنین فهم و شعور و درک و دانش منتقدان و رسانههای جامعه دارد. هنرمندی که اهل سروصدا و جاروجنجال است چه بزرگ باشد چه کوچک، خود را میشناساند، ارزش کار خود را تبیین میکند و حقش ادا میشود و هنرمندی که اهل حیا و خلوتنشینی است اگر آنچنان برجسته نباشد که حتما دیده نمیشود و اگر بزرگ و ارزشمند باشد شاید تنها پس از مرگش حقش ادا شود.
استاد «محمدرضا علیقلی» یکی از بزرگترین موسیقیدانان و آهنگسازان ایران امروز است که روحیۀ عجیب خلوتگزیدگی و هیاهوگریزیاش باعث شده یکهزارم شنیدهشدن نغماتش، دیده نشود. من از نوجوانی همواره تشنۀ این بودم که بتوانم مصاحبهای، گفتگویی چیزی از این مرد بزرگ موسیقی ایران پیدا کنم و دریغا که دریغ! بسیاری از مردم عاشق آهنگهای او هستند ولی حتی اسمش را هم نشنیدهاند. این وضعیت باعث میشود در نظر من که حوزه اصلیام شعر است علیقلی با سهراب سپهری قابل مقایسه باشد، البته سهراب سپهری پیش از درگذشت.
محمدرضا علیقلی در موسیقی فیلم بهنظرم بینظیر است و اگر نظر اهل فن با سلایق متفاوت را بپرسید هم دستکم میگویند جزو ده چهره درجه یک این حوزه است (در کنار احمد پژمان، فرهاد فخرالدینی، مجید انتظامی، ناصر چشمآذر، فریدون شهبازیان، بابک بیات، کامبیز روشنروان، حسین علیزاده و...)
جناب علیقلی با ساخت بیش از 200 موسیقی فیلم (که 90% آنها موسیقی سینمایی بودند) از پرکارترین سازندگان موسیقی فیلم در جهان است. او با 16بار نامزدی سیمرغ بلورین موسیقی در جشنواره فیلم فجر و 5بار برگزیدهشدن آثارش در این جشنواره، رکورددار هردو بخش است. (انتظامی و علیزاده با چهار سیمرغ مشترکا در رتبۀ دوم قرار دارند).
نکتۀ دیگر این است که استادی مثل علیقلی محدود به یک فضای محتوایی نیست و این امتیاز او نسبت به سپهری شاعر است. علیقلی همانقدر در موسیقی فیلم کودک و نوجوان درخشان است که در موسیقی فیلمهای عرفانی. همانقدر در موسیقی فیلمهای اجتماعی قدرتمند است که در موسیقی فیلمهای ژانر جنگ و دفاع مقدس. از موسیقی «کلاهقرمزی»ها یا «مدرسه موشها» که شاهکارهای موسیقی کودک و نوجواناند تا موسیقی «افق»، «پناهنده»، «روبان قرمز»، «سیمرغ»، «خاک سرخ» که بهترینهای موسیقی جنگ هستند تا «اینجا چراغی روشن است»، «زیر نور ماه»، «قدمگاه» و «خیلی دور خیلی نزدیک» که از آثار درخشان موسیقی اجتماعی و عرفانی مدرن امروزند. از «من غریب خلوت تنهاییام» تا «تولد عید شما مبارک». و البته جدا از موسیقی فیلم، در موسیقیهای مستقل یا نماهنگها، ما چقدر نماهنگهای آموزشی و نوجوانانه عالی از او در خاطراتمان داریم، از کاری مثل نسخۀ موزیکال شعر روباه و کلاغ کتاب درسی تا آن مجموعه فوقالعادۀ «روزهای هفته».
موسیقی علیقلی جایی ایستاده که به نظرم پیوند تمام شادیها، غربتها، عشقها و زیباییهای زمینی و آسمانی و این جهانی و آن جهانی است. موسیقی او هم نغمۀ سکر است و هم نفحۀ صحو. با موسیقی او هم میتوانی فکر کنی، هم میتوانی به خلسه خیال بروی، هم میتوانی عاشق شوی، هم میتوانی کودک شوی، هم میتوانی مسافر ابدیت باشی، هم میتوانی خوب بخندی، هم میتوانی سیر گریه کنی، هم میتوانی مستانه برقصی، هم میتوانی مردانه بجنگی. و شگفتانگیز اینکه موسیقی او علیرغم سنتینبودن و چندصداییبودن، کاملا، کاملا، کاملا و کاملا ایرانی است. اینجا همان جایی است که زیباییشناسی حافظ، عرفان مولوی، لطافت سعدی، خیال نظامی و حماسه فردوسی در کنار هم تبدیل به نغمه شدهاند. آنهم کاملا امروزی و اینجایی.
بهعنوان یک فعال حوزۀ رسانه و آشنای فرهنگ و هنر به نظرم مهمترین نقطه ضعف استاد علیقلی همین عدم اعتنا به رسانه، نداشتن حتی یک سایت درستدرمان و نیز عدم اهتمام به انتشار آثار است (از نظر رسانهای فقط اخیرا یک صفحه اینستاگرام توسط دوستداران ایشان راهاندازی شده در اینجا). اینکه طی اینهمه سال کار و از آنهمه آثار فقط چهار پنج آلبوم منتشر شده، یعنی هیچی منتشر نشده! سالهای سال کارم شده بود گوش دادن به «آوای زمین»، «ماه کولی»، «سیمرغ»، «خیلی دور خیلی نزدیک» و «خاک سرخ» و انتظارکشیدن برای آلبومی جدید. دردا که دو آلبوم «پرنده خیال» (موسیقی کودک و نوجوان) و «با نوای کاروان» (موسیقی دفاع مقدس) هم آنقدر بیسروصدا منتشر شدند که مخاطبانی مثل من هم از آنها بیخبر بودند. و البته اندوه اصلی انبوه آلبومهای منتشرنشده است. جدا از سمفونیها و تکآهنگهای فراوانی که فقط خبرشان را شنیدهایم، موسیقی فیلمهای بسیار خاطرهانگیز و حتی بیشتر موسیقی فیلمهای سیمرغ گرفته (مثل نرگس، قدمگاه، دختر و امکان مینا) هم تا جایی که میدانم منتشر نشدهاند. عجیب که این وضعیت مظلومیت جدا از کارهای جناب علیقلی شامل حال آثار برادر مرحومشان هم هست. زندهیاد محمود (سیامک) علیقلی از متمایزترین و قدرتمندترین صداهای این چهلسال ایران بود که دریغا پس از درگذشت هم آلبومی اختصاصی از آوازهایش منتشر نشد. آوازهای مرحوم محمود علیقلی را در بسیاری از سمفونیها و موسیقی فیلمها شنیدهایم و دوستداشتهایم که شاید معروفترینشان «آب زنید راه را» است. و البته همکاریهای معدود دو برادر لطفی دیگر دارند.
دوستانی که یادداشتهای اینچنینیام را خواندهاند میدانند در هر یادداشت یک آرزو میکارم. آرزویم برای این یادداشت هم انتشار آبرومندانه، بههنگام و پرسروصدای گنجینۀ موسیقایی برادران علیقلی است.
آلبومشناسی محمدرضا علیقلی
آثاری که به طور رسمی منتشر شدند: 1. آلبوم «سیمرغ»: موسیقی سریال سیمرغ. ناشر: سروش + 2. آلبوم «آوای زمین». ناشر: هرمس. 3. آلبوم «ماه کولی»: ناشر: هرمس: این آلبوم هم ظاهرا مثل آوای زمین آلبومی مستقل است اما چندقطعهاش را در فیلم روبان قرمز شنیدهایم. 4.آلبوم «خاک سرخ»: موسیقی سریال خاک سرخ. ناشر: سروش 5. آلبوم «خیلی دور خیلی نزدیک» (موسیقی فیلمهای خیلی دور خیلی نزدیک، زیر نور ماه و اینجا چراغی روشن است) ناشر: هرمس. 6.«پرنده خیال»: ترانههای کودکانه. ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. این آلبوم با دکلمه خانم فاطمه معتمدآریا همراه است 7.آلبوم «نوای کاروان»: موسیقی دفاع مقدس. ناشر: بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس. 8. آهنگ «زار» در آلبوم گروهی «جزیره قشم» منتشرشده توسط نشر هرمس. این آلبوم هشت قطعه از هشت آهنگساز است. یکی از خیلی خوبهایش آهنگ خورشید علی بوستان است اما بهترینش همین آهنگ زار استاد علیقلی است.
از بهترینهای محمدرضا علیقلی
و اما گزیدهای با 20آهنگ از بهترین آهنگهای منتشرشده محمدرضا علیقلی به انتخاب بنده. اول از اینترنتیافتهها و منتشرنشدهها میگذارم بعد از آلبومهای رسمی
پناهنده
فیلم پناهنده از ساختههای زندهیاد رسول ملاقلیپور است. دو قطعۀ بسیار زیبا دارد به آهنگسازی محمدرضا علیقلی و با آواز محمود علیقلی. دومی که با شعر مولوی است معروفتر است اما به نظرم اولی که با شعر حافظ است شاهکارتر است، از آنهاست که باید با صدای بلند و در تنهایی گوش کرد.
آهنگسازی تمام کلاهقرمزیها (با کارگردانی جناب ایرج طهماسب) با استاد علیقلی بود. کلاه قرمزی و پسرخاله، کلاه قرمزی و سروناز، کلاه قرمزی و بچه ننه و کلاه قرمزی نوروز. ترانههای خوب در این مجموعهها کم نیستند و امیدوارم به زودی آلبوم همهشان منتشر شوند. این دوتا بهنظرم از ماندگارترینهایشان هستند:
آهنگسازی سریال مدرسه موشها و سینمایی شهر موشهای اولی و مشهور (با کارگردانی خانم مرضیه برومند) با جناب علیقلی است و شهر موشهای دو که در سالهای اخیر ساخته شده با بهرام دهقانیار.
سالها پیش از ساخت موسیقی سریالهایی مثل «شوق پرواز» و «گذر از رنجها» علیقلی با آهنگسازی سریال گل پامچال (ساختۀ محمدعلی طالبی) در ذهن دوستداران موسیقی خاطرهانگیز شده بود
افق شاید مهمترین فیلم زندهیاد رسول ملاقلیپور و از بهترینهای سینمای جنگ است. در میانۀ فیلم نماهنگی با موضوع شهادت وجود دارد که جزو زیباترین سماعهای سینمای ایران است. علیقلی برای این آهنگ از شعر مولوی و آواز مسعود کرامتی استفاده کرده است. قبلا فیلمش را اینجا منتشر کردهام.
گمانم در اوائل دهه هشتاد بود که هفت نماهنگ با موسیقی علیقلی، کارگردانی سیدرضا میرکریمی و شعر شکوه قاسمنیا در صداوسیما پخش میشد. وقتی به یک آهنگساز بگویی برای چنین پروژهای موسیقی میخواهیم واقعا چه تصوری در ذهنش میآید؟ در ذهن خود شما چه تصوری میآید؟ یک موسیقی معمولی که بشود طی یک ماه نهایتا جمع شود و هنگام پخش نماهنگ، مخل تصاویر نباشد. همین. اما علیقلی آهنگ عظیمی برای این پروژۀ ساده ساخت که احدی از موزیسینهای ایرانی توانش را ندارند بسازند. شاید بگویید مقایسۀ عجیبی است، ولی من با موسیقی هفت روز علیقلی، فقط یاد چهار فصل «ویوالدی» افتادم. انتخاب از بینشان واقعا دشوار است:
9 قطعهای که تا الآن گوش کردیم در هیچ آلبومی منتشر نشدهاند اما در اینترنت هستند. به همین خاطر عموما کیفیت بالایی ندارند. آرزومندم روزی انتشار درست و به قاعده این قطعات و قطعات همراهشان را ببینم. اما در ادامه از آلبومهای منتشرشده قطعاتی برگزیدم که امیدوارم باعث شوند شما دوستداشتههایتان را بخرید و باقی آلبوم را هم گوش کنید. (فقط از آلبوم جزیره قشم چیزی نگذاشتم، چون فقط یک قطعه است!)
سیمرغ
سریال سیمرغ (ساختۀ حسین قاسمی جامی) از محبوبترین سریالهای جنگی دهه هفتاد بود که به زندگی دو خلبان قهرمان ایرانی، یعنی شهیدان احمد کشوری و علیاکبر شیرودی میپرداخت. موسیقی این سریال از برترین اتفاقات موسیقی جنگی و شاهکاری است که همواره برای این سرزمین ماندگار خواهد بود. گاهی که به این آلبوم گوش میدادم دلم میخواست علیقلی با «النی کارایندرو» مقایسه کنم؛ ولی بعد دیدم باز هم ظلم است به علیقلی، چه اینکه کارایندرو هرگز اینمقدار تنوع محتوایی را در موسیقی فیلمهایش ندارد. انتخاب از این آلبوم بسیار دشوار بود برایم. به قول صائب: «هلاک حسن خداداد او شوم که سراپا / چو شعر حافظ شیراز انتخاب ندارد». اما طبیعتا آن قطعۀ اول معروف را انتخاب نکردم
این قطعه شاید زیباترین و مشهورترین قطعۀ آلبوم ماه کولی باشد. قطعهای که زخمیِ پخشهای مکرر تلویزیونی و استفادههای بیش از حد در مستندها و تیزرهاست. شاهکاربودنش را وقتی متوجه میشویم که بتوانیم بی این حجابها گوش را به تماشایش ببریم
این دو قطعه را باید با هم گوش داد. چه اینکه قطعه یازدهم مقدمه قطعه دوازدهم است. در حقیقت این آلبوم یک کل به همپیوسته است و شخصیت و انسجام بسیاری دارد. و البته که قطعۀ دوازدهم یک شاهکار است. در بخشی از توضیح این آلبوم نوشته شده: «آوای زمین داستان سفر پرندهای نمادین بر فراز کشور ایران است. او با فرود در هر منطقه، برداشتهایی از موسیقی آیینی و بومی آنجا به شنونده میدهد و سپس به نقطهای دیگر پر میکشد.»
این آلبوم هم از آثار درخشان علیقلی و نشان دهندۀ دست برتر او در فضاسازی موسیقی فیلم است. به سختی از موسیقی «اینجا چراغی روشن است» میگذرم و فقط از دو فیلم دیگر آهنگ برمیگزینم. بهویژه قطعۀ زیر نور ماه هم به نظرم از آثار برتر موسیقی فیلم ایران است
جدا از خانم معتمدآریا که گفتیم هنرمند دوم این آلبوم است و دکلمهاش با بسیاری از آهنگها همراه است، جمعی از خوانندگان مثل مرحوم محمود علیقلی، نسرین اخوان، سودابه شمس، مهدی نیکنام و امید عسگرنیا هم در آن همکاری داشتهاند. چگونگی انتشار این آلبوم حکایت غمانگیزی دارد که از نوشتنش درمیگذرم.
ابراهیم حاتمیکیا در پشت کاور این آلبوم نوشته است: «آقای علیقلی آشناترین و محرمترین موزیسین فیلمهای جنگی این کشور است». یک قطعۀ آلبوم ممد نبودی با صدای مسعود کرامتی است با موسیقی و تنظیم استاد علیقلی. چند قطعه بازسازی و توسعه نغمات نوحههای قدیمی دفاع مقدس است و یک قطعه هم «سبکبالان» با تنظیمی تازه و گستردهتر با صدای «علی تفرشی» است. این سبکبالان کار عجیبی است. نسخۀ قدیمی و قبلیاش یکی از مهمترین گمشدههای من در موسیقی بود. آن نسخه با صدای «بیژن کامکار» و با تنظیمی جمعوجورتر و بهنظرم قدرتمندتر را سالها پیش وقتی نوجوان بودم در تیتراژ نمیدانم کدام سریال تلویزیونی گوش کرده بودم و دیوانهاش شده بودم. سریال برایم ارزش خاصی نداشت، آخرهایش که میشد میدویدم پای تلویزیون تا به موسیقی پایانی گوش بدهم. قسمتهای آخر سریال که پخش میشد ناگهان متوجه شدم نمیتوانم بدون این آهنگ زندگی کنم. چند قسمت آخر را هربار ضبط صوت سونیِ بزرگ پدرم را با یک کاست خالی میآوردم که تا سریال تمام شد بچسبانمش به تلویزیون و بتوانم آهنگ را ضبط کنم؛ هربار هم مشکلی پیش میآمد. مثلا اولش به موقع دکمه رکورد را نمیزدم. یا اینکه مثلا هنوز تیتراژ تمام نشده صداوسیما برنامه بعدی را شروع میکرد. بالاخره هنگام پخش آخرین قسمت موفق شدم. یادم هست در آن قسمت علی دهکردی هنگام رانندگی در یک شورلت، از رادیو خبر اعلام قطعنامه جنگ را شنید و آنقدر ناراحت شد که زد کنار، یا شاید هم تصادف کرد. شاید هم خبر درگذشت امام خمینی. از قضا در تیتراژ آن قسمت نمیدانم چرا صوت وصیتنامهخوانی آیتالله خامنهای برای امام خمینی هم قرارداده شد. لذا کاست من این موسیقی را همراه آن صوت داشت. آن نوار را تا مدتها داشتم و به عنوان کاست محبوبم همهجا همراهم بود و گوشش میکردم تا گمش کردم یا یکجا جا گذاشتم. دیگر گم شد. بزرگتر که شدم هرچه از دیگران سراغ چنین آهنگی را گرفتم یادشان نیامد. بعضی فکرمیکردند منظورم همان شعرخوانی آهنگران است. در اینترنت هم نیافتمش. گاهی در تشییع شهدا زمزمهاش میکردم ... حالا باقی این قصه بماند برای بعد.
بعضی از کارگردانها خاصپسند میسازند و بعضی عامهپسند. مثلا کیارستمی و دهنمکی خودمان. بعضی خاص میسازند و ادای عام را درمیاورند، مثل میرباقری خودمان. بعضی عام میسازند و ادای خاص را درمیاورند، مثل فرهادی خودمان. مثل نولان خودشان. یا خواهران واچوفسکی (که قبلا برادران واچوفسکی بودند). قطعا ارزشمندترین این گروهها آناناند که به قول مولوی:
وگر از عام بترسی که سخن فاش کنی / سخن خاص نهان در سخن عام بگو
این میان اندکی هستند که واقعا سعی میکنند بین این دو را جمع کنند و گروه پنجمی باشند. نه خاص، نه عام، نه خاصِ عامشعار و نه عام خاصاطوار، بلکه ایستاده بین مرز خاصهپسندی و عامهپسندی. به نظرم مایکل مان یکی از این افراد است. قبلا درباره یکی از فیلمهایش نوشته بودم: «علی»
فیلم آمریکایی «آخرین موهیکان» (1992) از جمله آثار محبوب مایکلمان است که دقیقا منطبق بر همین تعریف است. این فیلم به دوگانگیهای بسیاری دچار است. هم احساس میکند باید به مخاطب خاص پاسخگو باشد هم به مخاطب عام؛ هم باید در برابر نخبگان سیاسی جهان حرفی برای گفتن داشته باشد هم باید احترام آمریکا را نگهدارد. به همین خاطر فیلم حالت دوگانهای دارد و گویا نیمهی اول فیلم بیشتر با توجه به مخاطب خاص و نخبه ساخته شده و نیمه دوم با توجه به مخاطب عام و حکومت آمریکا. از یک طرف این فیلم یک فیلم حماسی علیه استعمار و متجاوزان غربی است و از یک طرف مجبور میشود چندجا طرف همین استعمارگرها را بگیرد. از یک طرف یک فیلم هنری پرمشقت تاریخی است و از یک طرف در چندجا به نحوی کلیشهای رمانتیک میشود.
فیلم در سرزمین آمریکا اتفاق میافتد ولی پیش از تاسیس رسمی آمریکا. زمانی که انگلیسیها و فرانسویها برای تصاحب آمریکا با هم سر جنگ داشتند و بخش عمدهای از بومیان را یا از بین برده بودند یا به همپیمانی و بردگی خود درآورده بودند و یا به جان هم انداخته بودند...
وقتی از وضعیت و هزینهی بالای پروژههای بزرگ سینمایی و همچنین استیلای کامل نهادهای امنیتی آمریکا بر فرهنگ و هنر این کشور خبر داشته باشیم شاید به خاطر بعضی سکانسها به کارگردان حق بدهیم. ولی فارغ از آن چند سکانس و افت فیلمنامه در بخشی از فیلم؛ آخرین موهیکان فیلم درخشان و ارزشمندی است و منبع الهام آثار بسیاری پس از خود شده است. کارگردانی، تصویربرداری، موسیقی، فضاسازی . بازیگری نقش نخست در درجه بالایی از خلاقیت و توانمندی قرار دارند
درباره موسیقی آخرین موهیکان
🎶 اولینباری که این موسیقی را شنیدم نام آهنگسازش را نمیدانستم. تا مدتها گمش کردم.
روزگاری گذشت تا اولینباری که فایلش به دستم رسید و فکر میکردم آهنگسازش #ونجلیز است؛ چون روی فایل نام ونجلیز نوشته شده بود (احتمال دارد مربوط به وقتی باشد که آرشیو ونجلیز جناب مجید اسطیری را تصاحب کردم.) به نظرم ونجلیز تا حد زیادی شایستگیاش را داشت. تا اینکه فیلم درخشانِ آخرین موهیکان را دیدم (بهزودی دربارهاش مینویسم) و این آهنگ را آنجا شنیدم. وقتی سراغ اطلاعات فیلم رفتم دیدم درباره آهنگساز اشتباه میکردم. ونجلیزی در کار نبود. آهنگسازی این فیلم بر عهدۀ دو آهنگساز به نام ترور جونز و رندی ادلمن بود. دیگر مطمئن شده بودم و خوشحال که نام آهنگسازان اصلی را پیدا کردهام؛ و البته اندکی ناراحت که چرا یک اثر به این زیبایی یک سازنده ندارد که بتوانم همۀ احترام قلبیام را یکجا نثار همان «یک»نفر کنم (امان از جهانِ موحدانه!). اما باز هم اشتباه میکردم. دو آهنگساز یادشده مسئول کلی موسیقی این فیلم و آهنگساز تمامی قطعاتش بودند؛ به جز این قطعۀ شگفت. آهنگساز این یک قطعه که نامش در هیچکدام از منابع فارسی موسیقی فیلم آخرین موهیکان نبود، پیرمردی اسکاتلندی و با چهرهای شبیه به سرخپوستها بود به نام «داگی مکلین»
«داگی مکلین» مهمترین چهرۀ هنری و موسیقایی اسکاتلند است و این قطعهاش را موسیقی ملی غیررسمی اسکاتلند میدانند. او جزو منتقدین جدیِ دولت کشور خود است و جالب است بدانید از جدیترین شخصیتهای ضدانگلیسی اسکاتلند و طرفدار جانبرکفِ استقلال این سرزمین از بریتانیاست. این موضوع وقتی برایتان جالبتر میشود که فیلم آخرین موهیکان را دیده باشید و یا دستکم یادداشت پست بعدی من که به این فیلم اختصاص دارد را بخوانید
اما درباب خود اثر و زیبایی و حماسۀ درخشانش فقط یک جمله میتوانم بگویم: از جمله آهنگهایی است که برای حضرت عباس و امام حسین (علیهم السلام) نساختیم!
قصد دارم یک لیست از موسیقی فیلم های درخشانی که از فیلمشان برترند را تدوین و منتشر کنم و گریۀ حاضران را برای مظلومیتِ موسیقی و ستمگری سینما دربیاورم. ولی عجالتا برای موسیقیها و فیلمهایی که هردو خوب هستند و تا حد زیادی ازدواج موفقی دارند اینجا دو مطلب در کنار هم مینویسم.