حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بزرگترین حقیقت انکارشده در جهان اسلام است. چه انکاری که از سر غرض و مرض بوده و باعث شده در مذهب تسنن به طور کل مقام ذاتی ایشان نفی شود (و به تبع آن ارزش ذاتی زن و ...) چه انکاری که از سر ناتوانی و عجز بوده است که اختصاصی به مذهب عامه ندارد.
دلائل بسیاری در کار است، از جمله عمر کوتاه آن حضرت، ظلم بسیار به آن حضرت در دوران زندگی و حتی پس از شهادت، سانسور گسترده روایات نبوی درحق ایشان، جلوگیری از نشر روایات و اخبار مربوط به ایشان توسط حاکمان وقت، فرصت اندک شیعه برای حکمرانی حتی در سرزمینهای شیعهنشین در طول تاریخ و دیگر اموری که باعث شده اگر جناب خواجه نصیرالدین طوسی در آن صلوات معروف در قرن هفتم حضرت را با «المجهوله قدرها» (یا المجهوله قدرا) وصف کرده این توصیف همچنان صحیح باشد.
در چنین وضعی نگاه تاریخی و روایی و اخباری صرف برای شناخت مقام حضرت فاطمه سلام الله علیها کفایت نکرده و نمیکند (مثلا درمورد امام عصر هم چنین وضعیتی حاکم است، اما شاید درباره پیامبر و امیرمومنان اکتفا به همان روایات مفید باشد). زینرو شایسته است فلسفه و عرفان برای شناخت انسان کامل به کمک خبر و حدیث بیایند.
درباره مقام حضرت زهرا سلام الله علیها کتاب زیاد نوشته شده است، اما با نگاه عرفانی و مخصوصا با نگاه عرفان نظری نه.
«فصّ حکمةٍ عصمتیةٍ فی کلمةٍ فاطمیة» کتاب بینظیر آیتالله علامه حسن زاده آملی با موضوع حضرت زهرا سلام الله علیهاست که با نگاه عرفانی و منطق و ادبیات خاص عرفان نظری به زبان عربی نوشته شده است. این کتاب در حقیقت به عنوان فصل ضمیمه و تکملهای برای فصوص الحکم ابن عربی (مشهورترین کتاب در حوزه عرفان نظری) نوشته شده؛ که علامه حسنزاده همواره از مهمترین مدرسان و شارحانش بوده است.
مرحوم استاد حسنزاده جایی در مصاحبهای میگوید هروقت فصوص را میخوانده به این فکر میکرده چرا فصها (فصلهای) کتاب صرفا درباره مردان خداست و چرا فصی به زنان برگزیدۀ الهی خصوصا حضرت مریم و حضرت زهرا سلام الله علیهما اختصاص پیدا نکرده؛ تا اینکه واقعهای معنوی رخ میدهد و ایشان خود را مامور نوشتن این رساله میبیند. متن کتاب خیلی مختصر است، اما بعدها خودشان هم رساله را شرح میکنند و در بخشی از آن شرح بحث مفصل و مهمی را در بزرگداشت مقام زن در اندیشۀ توحیدی مینویسند. البته که این کتاب تخصصی و فنی و نخبگانی است، اما برای ما عوام هم حتما بهرههایی دارد.
از جمله: آنچه دربارۀ اذان خاص استاد حسنزاده مشهور است، از سطری از همین فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه برآمده آنجا که پس از تببین بحث انسان کامل و مقام عصمتاللهی در شأن حضرت فاطمه مینویسند: "فلا بأس بأن تشهد فی فصول الأذان و الإقامه بعصمتها و تقول مثلا: «أشهد أن فاطمه بنت رسول الله عصمتالله الکبری» أو نحوها".
در تمام تاریخ اسلام اینجا اولین جایی است که پیشنهاد میشود در اذانها به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) شهادت داده شود. و من به این فکر میکنم که اگر این پیشنهاد عملی میشد یا بشود، جدا از برکات عرفانی و اعتقادی که علامه شرح کردهاند، چه برکات فرهنگی و ارزشمندیهای اجتماعی خاصه در گرامیداشت شأن زنان خواهد داشت. (گفتنیست نوع شهادت دادن علامه حسنزاده درمورد امیرالمومنین هم متفاوت است و باز حاصل توجه به ظرائفی است: «أشهد ان امیرالمومنین علیاً الوصی و اولاده المعصومین حجج الله»)
مدتی پس از نگارش این کتاب، مکاشفهای برای یکی از مردان خدا رخ میدهد که در نتیجهاش و پس از صحتسنجی مکاشفه با روایات[1]، علامه عبارت «و حجت الله علی الحجج» را به اذانشان میافزایند (فیلم بخشی از روایت علامه از ماجرای مکاشفه را در صفحات این مطلب در اینستاگرام منتشر کردم). الغرض این پیشنهادی بود که همچنان پیش روی ما و کسانی است که دوستدار ترویج اخلاق الهی و فرهنگ اصیل اسلامیاند.
امید که در آن سوی کهکشانها این کتاب ارزشمند بهانۀ عنایت ویژۀ بانوی بانوان جهان به این شیعۀ عاشقِ عارفشان شود. خوب است ما هم اکنون یکبار از طرف ایشان بگوییم:
«أشهد أن فاطمه بنت رسول الله عصمت الله الکبری و حجت الله علی الحجج»
پن۱: امروز داشتم به محبوبیت عمومی بینظیر علامه حسنزاده در میان مردم در عین انبوهی تکفیر و طعن و لعن و دشمنی بعضی از مثلا نخبگان دینی فکر میکردم؛ همچنین قدرناشناسیهای بخشی از خود حوزه قم حتی. جدا از حسادتها که دلیلش واضح است؛ سه مسئله در مرحوم آیتالله حسنزاده دشمنیها و بدگوییهای زیادی را به سوی ایشان جلب میکرد؛ یکی گرایش شدید ایشان به همین موضوع عرفان (اعم از عملی و نظری) بود که بیشتر تکفیرها از همینجا شروع شد، یکی گرایش جدی ایشان به فلسفه و علوم عقلی اما یک نکتۀ سوم هم کینههای سیاسی است. از جمله اینکه علامه حسنزاده در بحرانیترین سالهای انقلاب در دهه هفتاد (که بسیاری از علما ترجیح میدادند با دفاع از رهبری جایگاه خود را به خطر نیندازند) علیرغم اینکه علامه هیچ سمت سیاسی یا وابستگی سیاسی به رهبری نداشتند، دو کتاب مهم خود را با تقدیمنامهای محکم به آیتالله خامنهای تقدیم کردند. اولیش همین فص فاطمی بود که در شهریور ۱۳۷۶ با عباراتی چون «قائد ولی وفی، و رائد سائس حفی، مصداق بارز نرفع درجات من نشاء» به آیتالله خامنهای تقدیم شد و طبعا نفرت دشمنان انقلاب و را برانگیخت. و کتاب دوم هم «انسان در عرف عرفان» بود که در سال 77 به رهبری تقدیم شد تا نشان دهد حملات به تقدیمیۀ نخست فایدهای نداشته است.
.
پن۲: نسخۀ اولی و اصلی کتاب توسط انتشارات سروش بدون شرح منتشر شده است. من همان را خواندهام. اول بخش عربی است و بعد ترجمه فارسی که توسط محمدحسین نائیجی انجام شده. لطف ویژۀ کتاب این است بخش عربی و اصلی تماما با دستخط زیبای علامه حسن زاده است. مشکل کتاب بخش ترجمه است، به نظرم ترجمه چندان رسا نیست و من متن عربی را بهتر میفهمیدم تا متن فارسی! همچنین دستکم در آن چاپ دو صفحه از بخش ترجمه جا به جا شده.
[1] روایتی که در این موضوع علامه حسن حسن زاده آملی پیدا میکنند و باعث تایید آن عبارت میشود، روایتی است از امام حسن عسکری علیه السلام: نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ وَ فَاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَیْنَا ؛ اینگونه هم نقل شده است: نَحْنُ حُجَجُ اللّهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ أُمُّنَا [جَدَّتُنَا] فَاطِمَةُ حُجَّةُ اللّهِ عَلَیْنَا
نوشتههای مرتبط: