خورشیدی فراتر
از زمان، زبان و مکان
نگاهی به تئاتر
ایرانی - سوریِ «الشمس تشرق من حلب»
به بهانه ی
اکرانهای اخیرش در ایران
یک
خط سومها کماند،
ولی تاثیرگذارند. در طول تاریخ، حرکتکردن بین دوگانههای افراطی و تفریطی هیچگاه
کار آسانی نبوده است.
بحث این یادداشت
درباره ی یک تئاتر متفاوت و دیدنی است. اما به مقدمهای احتیاج دارد: تئاتر از آن هنرهایی است که در طول تاریخ سرزمینها،
طیفهای مخاطبانی متغیر و متفاوتی داشته است. اگر به تاریخچه و پیدایش این هنر
توجه کنیم میبینیم تئاتر در عصر آغازین و دوران پیدایش خویش از مردمیترین هنرها
بوده است. چه در عصر باستان و آنهنگام که این هنر با آیینها و باورهای دینی
درآمیخته بوده، و چه در نخستین لحظات ثبت شده در تاریخ این هنر در سرزمین یونان.
در آن روزگار تئاتر معجونی گرم از هنرهای گوناگون بود که مردم کوچه و بازار را
سرگرم میکرد و گاه به ایشان حکمت و دانش میآموخت. اما سیر تاریخی این هنر دایره
مخاطبانیاش را بارها بستهتر و بازتر کرده است، تا آنجا که در دورانهایی این هنر
صرفا خاص ثروتمندان، درباریان یا نخبگان خاص یک جامعه شده است.
مخصوصا در دوران
مدرن و با ظهور تلویزیون و سینما، گسست جدی بین این هنر و مخاطب عمومیاش هرروز
بیشتر و بیشتر شد و تئاتر به وادی تناقضها و دوگانگیها گرفتار آمد.
دوگانهای که
برای این گوشه از عالم هنر به وجود آمد، این بود که تئاتر در چنین شرایطی برای
ادامه ی حیات خویش، یا باید فاخر و نخبهپسند باشد یا مبتذل و مردمپسند. یا
تئاتری هنری، فنی و مبتنی بر متنهای فاخر که صرفا برای گروهی خاص از نخبگان یا
طبقات - سیاسی، علمی و اقتصادی - بالای جامعه قابلفهم و لذت است؛ یا تئاتری سطحی،
عامهپسند، تجاری، و به منظور سرگرمی عموم مردم و فروش بالا.
در کشور خودمان،
با آغاز عصر انقلاب اسلامی تا حدی راه برای خط سوم آغاز شد. خط سوم یعنی تئاتری که
به سبب ارزشهای ساختاری، متعلق به دسته اول تئاترهاست، یعنی فنی و حرفهای و هنری
است، و به سبب ارزشهای محتوایی متعلق به دسته دوم تئاترها، یعنی قابل فهم برای
عموم مردم است، و سخن دل ایشان. در هنرهای دیگری چون نقاشی و موسیقی سنتی هم شاهد
چنین اتفاقاتی بودیم؛ در آغاز انقلاب نقاشیهای بسیاری خلق شدند که خواص از نظر
هنری تأییدشان میکردند و عوام دوستشان داشتند. موسیقیهای بسیاری نواختهشد که
علیرغم اصالت و زیبایی، زمزمه ی مردم کوچه و بازار هم بودند.
در آغاز انقلاب
شاید بیش از همه ی عوامل، سه عامل در این موضوع مؤثر بود: اول، بستهشدن شرایط
تولید موسیقی و تئاتر مبتذل؛ دوم «انقلابی بودن» و «دغدغه ی مردم داشتن» خود
هنرمندان عرصههای مختلف، و سوم توقعی که مردم از هنرمندان خود داشتند، تا حنجره و
تریبون خواستههایشان شوند. اما به ویژه با ورود انقلاب به دومین دهه ی خود، و
اتفاقات تلخی که در عرصه مدیریت فرهنگی کشور افتاد این خط سوم تضعیف شد و باز هواداران
همان دو قطبی قدیمی میداندار شدند. یا تئاترهای هنری و اشرافی که در محتوا سخنی
جز سخن احزاب سیاسی خاص یا نوستالژیهای نخبگانی چیزی نداشتند (و ندارند) و هرروز
کمرونقتر و اختصاصیتر میشدند (و میشوند)، یا تئاترهای سطحی و ضعیفی که با
استفاده از بازیگران مشهور سینما و تلویزیون یا جاذبههایی مشابه، قصدی جز جمعکردن
سرمایه و پر کردن جیب سرمایهگذاران نداشتند (و ندارند).
دو
تا اینجا هرچه
نوشتم مقدمه بود. اصل مطلب اینجاست: «خورشید از حلب طلوع میکند» (یا همان: « الشمس
تشرق من حلب») به کارگردانی «کوروش زارعی» باری دیگر از جنس «خط سوم» است و برای
فرهنگ و هنر روزگار ما مغتنم.
گمان میکنم
نخستین متنی که پیش روی کارگردان این نمایش عربی بوده است همان نمایشنامه معروف
«ابوباسم حیادار» با عنوان «هیهات» است؛ نمایشنامهای آیینی که نزدیک به سی سال
است با عنوان «خورشید کاروان» و با کارگردانی «محمود فرهنگ» در ایران روی پرده میرود
و جزء محبوبترین نمایشهای آیینی است. باید توجه کرد که اینگونه نمایشهای آیینی
شاید در نوع خود خوب و ارزشمند باشند و از جنس دو گونه ی نمایشی خاصی که گفتیم
نباشند، اما در حوزه ی مخاطب سرانجام فراتر از اقشار مذهبی نمیروند. درحالی که
نخستین ویژگی خاص نمایش «خورشید از حلب طلوع میکند» این است که از جنس نمایشهای
اقتباسی است و خوانشی خاص، متفاوت و نو از آن نمایشنامه ی دیرین داشته است. خوانشی
که دایره مخاطبانی این نمایش را خیلی فراتر از اقشار مذهبی برده است. کوروش زارعی
در این اثر اقتباسی خود سراغ موضوعی رفته است که موضوع روز جهان و همه ی مردم آن،
به ویژه مردمان مشرقزمین و غرب آسیا است. مسائلی چون «داعش» و «تکفیر»، مسئلهی
این حزب و آن حزب، و این کشور و آن کشور نیستند، بلکه مسئله ی روز جهاناند.
و البته که
زارعی با نگاهی تطبیقی که به اتفاقی چون عاشورای امام حسین (علیه السلام) و جنایات
امروزی داعش داشته است، جدا از چندبرابر کردن مخاطبان یک تئاتر آیینی، به آن عمقی
تمدنی، فکری و استراتژیک در فهم اندیشه و تاریخ اسلام، و همچنین مسائل جهان معاصر
داده است. مخاطبی که این تئاتر را در سال
2019 تماشا میکند، از یک طرف وقایع امروز جهان را، با تاریخ میفهمد و از طرفی
دیگر هم تاریخ را با وقایع امروز جهان میخواند. «جنایات یزیدیان چگونه بود؟» ذهن
معاصرشناس میگوید: مانند جنایات داعشیان؛ «جنایات داعشیان چگونه بود؟ » ذهن تاریخشناس
میگوید: «مانند جنایات یزیدیان». تماشاگرِ«الشمس تشرق من حلب» فراتر از یک مواجهه
ی تاریخی یا سیاسی، به فلسفه ی تاریخ پرتاب میشود و در رفتوآمدی دیالکتیکی مدام
از عین به ذهن، و از ذهن به عین میرود. این تعمّق و فرارفتن تئاتر از مرزهای
زمانی، هنر بینظیر این نمایشنامه و امتیاز دومی است که جدا از گستردهشدن
مخاطبانش کسب میکند.
چنانچه در
امتیاز دوم گفتیم «الشمس تشرق من حلب» مرزهای زمانی را درنوردیده است؛ سومین امتیاز
خاص این نمایش هم، بیرون رفتنش از حصار مرزهای زبانی و مکانی است. «الشمس تشرق من حلب» را یک کارگردان ایرانی، با
استفاده از زبان عربی، بازیگران عرب و در یک سرزمین اصیل عربی به روی صحنه برده
است. اولین و اصلیترین اجراهای این نمایش در سوریه بوده است و جالب اینکه در آن
سرزمین هم با استقبال فراوان مخاطبان عربزبان مواجه شده است. از این جهت، این
نمایش جدا از موضوع و محتوا، در اجرا و ساختار هم فرامرزی و بینالمللی است. از
سویی دیگر هم «الشمس تشرق من حلب» قدمی است در راستای گفتوگوهای جهانی هنرها، و
حفظ محبت و وحدت عمیقی که طی سالیان اخیر بین دو ملت ایران و سوریه بهوجود آمده
است.
روزهای پایانی
بهمنماه، گمان میکنم برای نخستینبار این نمایش با همان زبان عربی و بازیگران
سوری به سالن تئاتر شهر تهران آمد و شگفتانگیز که علیرغم زبان غیرفارسی، برای
مخاطبان فارسیزبان هم نفسگیر و لذتبخش بود.
ای بسا هندو و
ترک همزبان
ای بسا دو ترک
چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود
دیگرست
همدلی از
همزبانی بهتر است*
این سه ویژگی
وقتی به توان هنری بالای کارگردان و هنروران نمایش اضافه میشود نتیجهاش ظهور
دوباره و قدرتمند خط سوم تئاتر خواهد بود. کارگردانی، متن، طراحی صحنه، طراحی
لباس، طراحی چهره، طراحی حرکات نمایشی، طراحی نور، طراحی صدا و موسیقی، و بازیهای
فوقالعاده ی بازیگران، این نمایش را به نمایشی دیدنی و خاطرهانگیز تبدیل کرده
است. مخاطبی که به تماشای این تئاتر رفته است تا مدتها موسیقیهای درجه یک و لذتبخشش
را در گوش خود دارد و چهره و بازی بازیگرانش (به خصوص بازی «مروان غریواتی » در
نقش راهب مسیحی، و «حسان الفیصل» در نقش یکی از تکفیریان و حرامیان) را فراموش
نخواهد کرد.
البته من هم به عنوان
یک مخاطب عام هنر، نقدهایی به این نمایش دارم. به ویژه به آن پرده از نمایش که بازیگر
نقش امام حسین علیه السلام، بدون شکوه و تمهیدات لازم در صحنه حاضر میشود، و
همچنین تاحدی به زنده نبودن موسیقیها. اما اینقدر میدانم که چنین تئاتر مردمی
زیبایی که به بهانه ی مردمیبودن دست از هنر نکشیده، و به بهانه ی هنریبودن گفتگو
با مخاطب عمومی را رها نکرده است مغتنم است، باید حمایت شود و ادامه پیدا کند.
*مولوی
*منتشر شده در روزنامه قدس (صفحه ادب و هنر «قدس زندگی» نهم اسفند 1397)