«با اشغال افغانستان توسط شوروی، احتمالا شاهد شکاف عمیقتری خواهیم بود که مسلمانان خوب را از مسلمانان بد متمایز میکند. بدون شک، هرروز شاهد اخبار بیشتری خواهیم بود که دستاوردهای مسلمانان خوب مانند سادات ضیاءالحق، رئیس جمهور پاکستان و شورشیان مسلمان افغانستان {طالبان} را تحسین میکنند و اسلام خوب را با ضدکمونیستبودن و در صورت امکان با مدرنیزهکردن برابر میدانند. اما، درمورد مسلمانانی که مقاصد ما را برآورده نمیکنند، باید گفت که آنها مانند همیشه به صورت افراطیانی متحجر به تصویر کشیده خواهند شد».
آنچه خواندید پیشبینی زندهیاد إدوارد سعید بود؛ ۴۱سال پیش! و حالا میبینیم چه پیشبینی دقیق و مهمی بود. اشاره به زمانی دارد که طالبان وحشی که آمریکایش برآورده بود به عنوان یک گروه مسلمان خوب توسط آمریکا و رسانههای عظیمش بازنمایی میشد و ایران مبارز و متمدن و مسلمان به عنوان یک گروه خشن و بدوی و به قول بعضی از خودشان: بربرهای جدید.
شکست هژمونی عنوان کتابی است که نشر ترجمان سه سال پیش با ترجمه حسین نظری منتشر کرد، کتابی که شامل چهار مقاله از متفکر، زبانشناس، سیاستپژوه و منتقد فرهنگی هنری بزرگ فلسطینی آمریکاییِ معاصر زندهیاد ادوارد سعید است. موضوع کتاب بررسی بازنماییهای رسانهای آمریکا از اسلام، ایران، انقلاب اسلامی و بهویژه یکی از همین ماجراهای مهم امروز (۱۳آبان) یعنی تسخیر سفارت است.
یکی از چیزهایی که در این کتاب میآموزیم این است که چرا حتی خیلی از آدم خوبهای جهان ناخواسته حس بدی به ایران و اسلام دارند. و اینکه چگونه تفکر بدون رسانه در غرب آن روزگار و در همه جهان امروز نزدیک به محال است. حتی میتوانیم حدس بزنیم چگونه نخبگانی مثل خود سعید که در دهه۶۰ -که ظاهرا بدنامترین دهه ایران است- به دلیل مواجهه مستقیم با ایران همه هوادار ایران بودند، در دهههای بعدی که فاصلهای بین آنها و ما افتاد (و بعضی مسئولان فرهنگی و سیاسی ما هم خود را مستغنی از ارتباطگرفتن با حتی هوادارانمان دانستند) تسلیم جنگ رسانهای نابرابر شدند. امری که پس از سیاهکردن ذهن مردم مغربزمین سراغ مشرقزمینیان نیز آمد؛
سعید در بخشی دیگر مینویسد:
«قسمت اعظم جهان سوم اکنون غرق در شوهای تلویزیونی آمریکایی و کاملا وابسته به گروه کوچکی از خبرگزاریهاست که اخبار را به جهان سوم مخابره میکنند، حتی در تعداد قابل توجهی از مواردی که اخبار دربارۀ جهان سوم است. کشورهای جهان سوم به طور کل، و کشورهای مسلمان به طور خاص، از منبع اخبار بودن به مصرفکنندۀ اخبار تبدیل شدهاند. برای نخستینبار در طول تاریخ –یعنی برای نخستینبار در چنین مقیاسی- میتوان گفت که جهان اسلام تا اندازهای، از طریق تصاویر، تاریخها و اطلاعاتی که توسط غرب تولید شده است، دارد درموردش خودش میآموزد»
این حرف وحشتناک که بالا میگوید، آنموقع چندان شامل حال ایران نمیشد؛ ولی دریغ که اکنون هزاران برابرش در بخشهای قابل توجهی از مردم ایران مصداق یافته است (منظورم شوهای تلویزیونی نیست که تبدیل به زیست اینستاگرامی شده، منظورم بخش خطرناکتر است: شناخت و فهم خود با تلقین دشمن خود)
تازه غرب و استعمار که به درک! چه حقارت عظیمی که بعضی از ما برای فهم خود چشم به دهان رسانههای سعودی بستهایم.
در یکی دیگر از مقالات کتاب سعید بخشی از سخنان یکی از چهرههای رسانهای آمریکایی را نقل و نقد میکند، من نقلش را نمیآوردم، ولی خواندن بخشی از همین نقدش نیز قابل تأمل است:
«... این مطلب که استعمار پرتغالی قرون پانزده و شانزده مناسبترین راهنما برای سیاستمداران غربی معاصر است ممکن است به نظر برخی خوانندگان غریب برسد، اما در حقیقت این تحریف او از تاریخ است که بیش از همه معرف فضای این دوران است. او میگوید استعمار باعث آرامش بود، گویی که تحت سلطه درآوردن میلیونها نفر به چیزی جز آرامشی رویایی نینجامیده است و گویی که آن ایام بهترین دوران بودهاند. احساسات جریحهدارشدهشان، تاریخ تحریفشدهشان، سرنوشت دردناکشان هیچ اهمیتی ندارد، مادامی که «ما» میتوانیم آنچه برای «ما» مفید است را به دست بیاوریم: منابع با ارزش، مناطق استراتژیک جغرافیایی یا سیاسی، منبع عظیمی از نیروی کار بومی ارزان. پس از قرنها سلطۀ استعماری، استقلال کشورها در آفریقا و آسیا تحت عنوان بازگشت به «بربریت» مردود خوانده میشود. طبق گفتۀ کلی {همان چهره رسانهای} تنها راه پیش رو پس از چیزی که او آن را مرگ مفتضحانۀ امپراطوری قدیم میداند، تجاوزی جدید است! و در پس این دعوت غرب به بازپسگیری آنچه حق مسلم «ما»ست، تنفری عمیق از فرهنگ اسلامی بومی آسیایی است که کلی میخواهد «ما» بر آن حکومت کنیم.»
درباب این بخش از سخنان سعید دو نکته میگویم: یکم: این نوشته برای سی سال پیش از حمله مستقیم آمریکا به عراق و افغانستان و حملههای غیرمستقیمش به دیگر سرزمینهای اسلامی (یمن، سوریه و...) است. پس گفتههای آن کارشناس رسانهای فقط تحلیل یک کارشناس نبوده، بلکه توجیه و زمینهسازی برای یک برنامه نظامی (و رسانهای و امنیتی) بزرگ حکومتی بوده است؛ چون مو به مو محقق شد!
دوم: نقل اخیرم از سعید را به علاوه نقل قبلیام از او کنید و پیش خودتان، در دور و اطراف خودتان، در محل کار و تحصیل و... ، ببینید آیا این «تنفر از فرهنگ اسلامی بومی آسیا» چقدر در بین همین ما آسیاییها تدریس و تزریق شده، همین خیلی آموزنده است!
و نیز لطفا متوجه باشیم: ریشۀ نفرت و خودستیزی از کجا آمده.
پینوشت:
حالا که بحث «ادوارد سعید» و «ترجمان» شد این را هم عرض کنم محضر شما: در شماره ۱۶ فصلنامه ترجمان {با عنوان «کمتر بیشتر است» که از بهترین شمارههای این فصلنامه است} جستار-خاطرهای بسیار خواندنی، چندلایه، مهم و آموختنی ترجمه شده است با عنوان «ملاقات سعید و سارتر در آپارتمان فوکو»
این مطلب به قلم خود ادوارد سعید است و در آن سیمایی را از سالهای پایانی و پایان «ژانپلساتر» و «سیمون دوبووار» برای آزادگان جهان افشا میکند که در انبوه نوشتههای موافقان و مخالفان ایدئولوژیکشان اثری از آن نمیتوانید پیدا کنید. چون این موافقان و مخالفان همواره بیش از خود شخصیت این دو با افکار و گفتار و دعاویشان درگیر بودند، اما سعید شما را به خود شخصیت این دو -مخصوصاً سارتر- نزدیک میکند. این جستار برای همه خواندنی است، اما به خاطر دلایل و اشاراتی برای مخاطب ایرانی و مسلمان خواندنیتر.
آنچه باعث مىشود آن جستار بسیار براى من جذاب و آموختنى باشد (و حتى بیشتر از کتاب شکست هژمونى) صرفا حرفهایى نیست که آنجا درباره ایران و اسلام و انقلاب و فلسطین گفته شده، یا روایت جالبى که سعید از خود فوکو دارد؛ بلکه در لایة دوم متن، شخصیت پژوهى و شخصیتپردازى سعید از این روشنفکران و نمایش سیر پنهان «انفعال» در کسانى است که علم و ادعایشان گوش عالمى را در آن روزگار کر کرده بود.
یک بازیگر یا فوتبالیست یا ... هرقدر هم مشهور باشد، ادعای عدم انفعال ندارد، اما یک روشنفکر مشهور، که از قضا اهل فلسفه (و شاید: فیلسوف) هم هست، فعالیت سیاسى و ادبى و هنرى و تشکلى و... هم دارد، خب خیلى ادعا دارد، تصور انفعال براى او که همواره مدعى کنشگرى است دشوار است .اینجا از جمله جاهایى است که یاد میگیرم علم و آگاهى و کنش سیاسى و تفلسف هم، لزوما به کمال شخصیتى و اصالت و ارجمندى منجر نمىشود، کمال شخصیتى و تعالى روحى، سلوک و مراقبهای مىخواهد که پیمودنش آسان نیست، و رهایى از انفعال که از اولیات کمال انسانى است (جه اینکه بین موجودات فقط انسان است که مستعد اراده و ااهى است) بدون آن سلوک و تربیت معنوى براى کسى محقق نخواهد شد.
چیزى که از امثال ادوارد سعید میتوان یاد گرفت، از متفکرى که در قلب آمریکا، در اوج شهرت و احترام، در رفت و آمد با غولهاى فرهنگی جهان، «همچنان خودش بود» یرهیز از خودفریبى است.
خودفریبى محصول خودناشناسى است و سرانجام به انفعال منجر مى شود، به اینکه تو در حادثات و اوقات و احوال زمانه بیش از اینکه مغز باشى، چشم و گوش باشى؛ بیش از اینکه بر عالم خود موثر باشى، از پیرامون خود متأثر باشى، واین خیلى وحشتناک است. انفعال یعنى چشم بپوشى از امکان انسان بودن. انسانى که نتواند فارغ از هیاهو، فارغ از رسانه، فارغ از آنچه میبیند و مىشنود «موجود» باشد، به کاربردن نام انسان دربارة او، اسراف واژگان است.
الغرض جه خوب که از همین امروز تمرین کنیم خودمان را گول نزنیم، بودن یا نبودنمان در هر امرى را تقصیر در و دیوار و زمان و مکان نیندازیم، به خودمان مدام حق ندهیم، کاستیهای درونیمان را توجیه نکنیم، اینقدر در همهجا و همهکس دنبال کاستى و زشتى نگردیم براى توجیه زشتى و کاستى خویش. نه عزیز من! از خودت فرار نکن، ارادة انسانى بر همه چیز قاهر است. زمین کج نیست، بلد نیستى برو بیاموز؛ بلدى، برقص!
پن: سیزدهم آبان در اینستاگرام همین صفحه منتشر شد