درآمدی بر شناخت گونه نوظهور «طلبهروشنفکر»
امروز یک نسل جالب و گستردهای داریم از کسانی که ابتدائا فلسفه نخواندهاند و در عنفوان جوانی و سادگی و باصفایی و بیاطلاعی و خوشبینی رفتهاند قم و طلبه شدهاند. با این فکر که «منم وقتی بزرگ شدم میشم امام خمینی و علامه طباطبایی و شیخ بهایی و جوادیآملی و حسنزاده و شهید مطهری و شهید بهشتی و ...» یعنی یک اسطوره و الگوی مورد احترام دین و جامعه. هم مقدس، هم مقبول. هم آسمان هم زمین. هم خدا هم خرما.
بعد دوسال که میگذرد و دوبار که تاکسی جلوی پایشان نمیایستد، تازه میفهمند شرایط خیلی هم گل و بلبل نیست. تازه متوجه میشوند اینجا وسط دعواست و هزارنفر دارند تو دنیا مسخرهشان میکنند و آخوندی آنجورهایی که تا نوجوانی فکر میکردند خیلی هم عزت و احترام ندارد و فلان آیتالله که هیچ، زیرآب اصل دین و وحی هم در خیلی تریبونها خورده است. لذا از آن خرما جز هستهای به ایشان نمیماسد.
در نخستین واکنش: بی هیچ اطلاعی با جریان مهاجم درگیر میشوند. خیلی هم دست و پا میزنند، دندان به هم میفشارند، رگگردنشان را متورم میکنند و کف به دهان میآورند در آن دعواهای حیثیتی و صنفی، لکن به خاطر همان بی اطلاعی و خامی، درگیریشان به جای پیروزی، ابتدائا منجر به شکست و نهایتا منجر به شناخت دشمن و جذابیتهایش میشود که سرانجامی جز نهایت انفعال و کنشپذیری ندارد.
دشمنشان کی بوده؟ پدیدهٔ زهوار دررفتهٔ #روشنفکری_دینی . پس از آن دعواها و آن شکستها وقتی با خود خلوت میکنند میبینند: ای دل غافل! همینها که مسئول بسیجمان میگفت آدم بده هستند، توانستند ما را خیلیجاها ببرند گوشه رینگ و اتفاقا همان چیزی هستند که وقتی بچهتر بودیم میخواستیم. یعنی هم کسوت و عزت دینی، هم عزت و احترام دنیایی و نزد جوانان. شیک و بهروز و شجاع و ضدسیستم و جوانپسند و در یک کلام: «دین اسپرت».
بعد تازه اینجا با گوهری به نام فلسفه و فلسفه غرب آشنا میشوند. با فلسفه آشنا میشوند ولی نه از مدخلش، که از مخرج! حالا هی بنشین تندتند نظریه بخوان و اسم و اصطلاح از بر کن تا خود صبح با اینترنت و شهریه حوزه! پولش را حاج آقای مصباح بدهد، نونش را آقای سروش بخورد!
بعد به جایی میرسند که میبینی همان هیجان و اشتیاقی را که بچههای فلسفه هنگام سخن گفتن از هوسرل و کانت و گادامر و شوپنهاور و هایدگر و نیچه و اکهارت و اشپنگلر و هامان و مارکس و (همش که آلمانی شد!!) و فلوطین و اکهارت و اسپینوزا دارند، اینها هنگام ادای واژگانی چون: سروش، مجتهد شبستری و ملکیان دارند. دیدار با پیامبران بیداری. کانت را هیوم، ما را کانت، لکن اینان را اکبر گنجی و شمس الواعظین از خواب جهل بیدار کردند. خاضعانه سجده میکنند بر آستان کتابهای روشنفکری دینی که امروز در معتبرترین گروههای فلسفه دانشگاهی نه که مورد پسند یا اعتراض باشند، اصلا کسی بهشان کاری ندارد و اگر همین طلبهها یا دانشجویان علاقهمند به فلسفه و الهیات سال اولی رشتههای مهندسی و پزشکی و ادبیات اسمشان را نیاورند از یاد میروند.
در این مقام است که اگر بعضی از ماها -که صفرمان را با فلسفه یک کردیم و آشناییمان با عالم روشنفکری و دانشگاهی و پژوهشی قدیمیتر و کنشمندانهتر از ایشان است- جلوی حضرتشان یادی از خاتمیت رسول اکرم و جامعیت قرآن کریم کنیم، ابتدائا موضوع حیرت ایشان واقع میشویم و در مرحله بعد سعی میکنند تا ما را با نظریات نوزادانی آشنا کنند که ما دیرزمانی همبازی گلکوچیک پدربزرگهایشان بودیم.
«ذرهم یخوضوا و یلعبوا ...»
به نقل از رسالة :
«روشنفکران مبتذل، روشنفکران شیک» فصل «طلبه روشنفکر»
پ ن: آنچه گفته شد به معناالخص و ویژه طلبهروشنفکران بود که گونهای نوظهور از «روشنفکران مبتذل»اند. به معناالاعمش جای «فلسفه نخوانده» میشود «وارد فضای دانشگاهی و روشنفکرینشده»؛ جای «روشنفکری دینی» هرگونه «سنتستیز» و جای «طلبهروشنفکر» باید گذاشت «نوروشنفکر» یا همان «جوجهروشنفکر».
الان با یه معضل شهری در قم دست و پنجه نرم میکنیم با پرشمار شدن بیتِ دکتر آیت الله فلانی...! دیگه از این حوزه مطهری و علامه طباطبایی و آسید ابوالحسن اصفهانی و مقدس اردبیلی بیرون نمیاد.. نمیشینن خودشون رو آسیب شناسی کنن، کله میکشن تو طب که سلامت معنوی واس ماس! طب غربی!! در مقابل طب سنتی هم نع! طب اسلامی! مدرسه هنر اسلامی.. بابا بشینید درس خودتون رو بخونید دین ملت داره نحیف تر و نحیف تر میشه و شما از سرو کول بقیه ی رشته ها بالا میرید..