در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

شعر: خانۀ تو

چهارشنبه, ۲۵ آذر ب.ظ
تازه‎ترین سروده‎ام (ساعاتی پیش) یک شعر اجتماعی بود و می‎خواستم همین الآن اینجا بگذارمش؛ اما امروز هم‎زمان با سالروز تولدم (بیست و پنجِ آذرِ عزیز) ابتدا یکی از اولین سروده‎هایم برای خانمم را اینجا می‎نویسم. یادش به خیر آن اول‎ها. (یکجوری حرف می‎زنم انگار هفتاد سال از ازدواجم گذشته و نوه‎ام را به دوش گرفته‎ام!)

ای دختری که آن‎سوی دریاست خانه‎ات
در اوجِ مِه‎گرفتۀ رؤیاست خانه‎ات

تو آن‎سوی زمانی و من این‎سوی زمین
از این کرانه هیچ نه پیداست خانه‎ات

در مشتِ ساحل است اتاق حسن، ولی
چون قایقی مسافر دریاست خانه‎ات

تا که نسیمِ گیسوی تو می‎وزد در آن
باغی همیشه سبز و مصفّاست خانه‎ات

با چند آینه که تو را می‎دهد نشان
زیباست خانه‎ات... و چه زیباست خانه‎ات

چون آتشی تو در دل آن خانه روشنی
پس با وجود تو، چه شکیباست خانه‎ات

***

هرچند باشکوه و درخشان، ولی هنوز
همسایه‎ای ندارد و تنهاست خانه‎ات




دیگه از حال و هوای شعر، زمان سرایشش مشخص است و بی نیاز به درج تاریخ :)
بعد از این غزل، یک قصیدۀ 29 یا 30 بیتی هم برای خانمم نوشتم، دقیقا در همین مضمون و یک‎جورهایی بسطش. از قدیم گفته‎اند الکلام یجر الکلام. گاهی آدم یک حرف را باید چندبار در شعر بزند تا حرفش را خوب زده باشد. با اینحال فکر کنم ممدوح فوق‎الذکر این شعر اولی را بیشتر پسندید آن موقع.

نظرات  (۱۵)

خیلی زیبا و ملیح است!
بر شما و صاحبِ آن خانه؛ همسرِ محترمتان این غزل و عاشقانۀ زیبا، مبارک و خوش!
پاسخ:
تشکر از نظر لطفتان
  • جواد شیخ الاسلامی
  • به به
    ما که کیف میکنیم اژ حاجحسن شعر عاشقانه بخوانیم
    هرچند واقعا سلام ابراهیم‌ت چیز دیگری ست. و باید همین هم میشد.
    پاسخ:
    من همۀ شعرهام عالیند
    ولی راست میگی، آنطور شعرها جدی‎ترند.
    تناسب سالروز تولدتون با شعری که واسه همسرتون گذاشتید؟
    خوشبخت و سعادتمند باشید و بمانید
    پاسخ:
    تناسب شمارۀ دو!
    :)
    درود...
    سالروزتان مبارک...
    مبارک بر هردویتان... که خالق باری تعالی شما را به نام هم قلب و مهر بخشید...
    خوشبخت و مانا باشید...

    حق نگه دارتان... :)
    پاسخ:
    سلام و خیلی ممنون بانو آذر
    درود بر همه آذری‎ها :)

    مرا به خانه چراغی است از قمر بهتر

    از آن چراغ شبی دارم از سحر بهتر


    به باغ سبز محبت، صنوبری دارم

    به سایه و ثمر، از سروِ کاشمر، بهتر


    ز میوه های بهشتی پر است دامانش

    پسر ز دختر و دختر، خود از پسر بهتر


    دو صد هنر به سرانگشت نازنین دارد

    هزار حُسنِ دگر دارد از هنر بهتر


    دریغ دارم با دیگران سخن گفتن

    مگر به او که سخن هرچه بیشتر، بهتر


    ز همسری که شریکِ تو در غم و شادی است

    که دیده در سفرِ عمر، همسفر بهتر؟


    مباش در پی سیم و زرِ جهان، ای دل (عادل)

    که گوهری که تو داری زِ سیم و زر ، بهتر
    پاسخ:
    عجب شعر باحالی :)
    یعنی باتوجه به موقعیت من! انگار برای من گفته :)

    دم شما گرم آقا رسول
  • سیدسروش‌مهدی مویدی
  • السلام...

    اول از همه دعا میکنم که ان‌شاءالله سال جدیدی که در عمرت پیش رو داری از همه‌ی سال‌های قبلش بهتر و از همه‌ی سال‌های بعدش بدتر باشه!

    یادم‌ه این شعر «مرا به خانه چراغی است از قمر بهتر...» رو جناب حدادعادل توی خندوانه داشت می‌خوند که شنیدم.
    بعد یه سوال: این که فرمودین "با توجه به موقعیت من! انگار برای من گفته" ناظر به بیت سوم و میوه‌های بهشتی هم هست؟ اگه هست که قدم نورسیده[ها] مبارک!

    پ.ن. یادم‌ه توی دبیرستان یه جایی داشتیم که «فوق‌الذکر» نادرست‌ه و البته به شدت متداول. به نظرم و با جست‌وجویی که همین الآن هم برای محکم‌کاری کردم، یادشده و مذکور  و سابق‌الذکر درست‌تره.

    خدا حفظت کنه و به زندگی‌تون خیر بده

    ...والسلام
    پاسخ:
    سلام علیکم و رحمه الله
    یعنی کامنت قبلی را شما نوشتید آقا سید؟

    کلی گفتم. یعنی به نظرت ازدواج کردن و بچه‎دار شدن یک‎چیزی مثل آب‎میوه‎گیری خریدن و آب‎میوه‎گرفتن است؟! اینقدر سریع؟!
    :)

    پ.ن: چشم. یادگرفتم.

    پ.ن2: نباید سری به پیر و مرادت بزنی بعد اینهمه سال؟!
  • بنده ی عشق
  • سلام علیکم
    پیوندتان مبارک
    ان شاءالله باهم بمانید تا بهشت :)


    خدا رو شکر امسال هم توفیق داشتید و شعر عاقبت به خیری سرودید
    ممنون بابت پاسخ به کامنت و درج لینک

    دعامون بفرمایید
    پاسخ:
    سلام و تشکر
    ان‎شاءالله ان‎شاءالله. ان‎شاءالله همۀ آدم‎های باحال مجرد ازدواج کنند و همۀ آدم‎های باحال متأهل خوشبخت شوند.

    نظر لطف شماست. لطف کردید پرسیدید و پیگیر شدید و خواندید.
  • سیدسروش‌مهدی مویدی
  • السلام...

    اولا که نه! اون نظر رو من نذاشته بودم، اما شعرش رو شنیده بودم.

    ثانیا که بازم نه! بنده همچین نظری ندارم. ولی چون گفته بودی "موقعیت من" گفتم من در مورد بیت سوم یه اطمینانی بگیرم. ما که از ازدواجت هم توی همین وبلاگ خبردار شدیم!
    ولی چه تشبیهی کردی! خدا بگم چی کارت نکنه!
    بلانسبت شما و ما، بوده‌ن کسایی که مشابه این نظریه رو در عمل پیاده کردن؛ اتفاق‌ه دیگه. روم به دیوار مثل این‌هایی که میرن آب‌میوه‌گیری بخرن، یه هویج هم اتفاقی توی مغازه آب می‌گیرن!

    و اما ثالثا:
    جناب آقای حاج حسن خان صنوبری! پیر و مراد بنده! (منظورت خودت بودی دیگه، حاج آقا مرتضی رو که نگفتی؟)
    دست پیش رو می‌گیری که پس نیفتی؟
    من حداقل دو بار توی همین وبلاگ جدیدت نظر خصوصی گذاشتم که بعد از دزدیده شدن گوشیت، بتونم دوباره باهات تماس بگیرم یا توی مراسم حاج آقا مرتضی ببینمت. اصلا تحویل نگرفتی!
    امشب (یا درست‌تر بگم دیشب) هم که داشتم نظر می‌نوشتم اصلا امید نداشتم که به جا بیاری و جواب بدی. ولی راست گفتن که «پایان شب سیه سپید است».

    خلاصه که من خیلی مشتاق دیدارتم. اگه شما هم تمایلی داشتی، گوش به زنگم.

    ...والسلام
    پاسخ:
    درود

    آقاجان، اونکه قسمتش بوده آب هویج. ولی بحث امکان یا عدم امکان تحقق نبود. بحث سر سرعتِ امکان تحقق بود!

    قطعا! (حاج آقا مرتضی که پیر و مراد من است)
    عجب رویی! من بیش از دوبار در همان وبلاگ قدیمی متروکه ات کامنت گذاشته‎ام و تحویل نگرفتی. تو کی کامنت گذاشتی؟!

    جان من گوش به زنگی؟! الآن زنگ بزنم؟
    زنگ می‎زنم ببینیم کی بر حقه.

  • سیدسروش‌مهدی مویدی
  • السلام...

    حالا من نظر گذاشتم شما جواب ندادی و شما گذاشتی من جواب ندادم و ... به کنار. مهم این‌ه که خیلی خوشحال شدم صدات رو شنیدم!
    ولی خدایی فکر نمی‌کردی اون ساعت بیدار باشم و جواب بدم، نه؟

    من که وبلاگم داره خاک می‌خوره، ولی دنبال می‌کنم نوشته‌هات رو. ان‌شاءالله قلمت در مسیر حق، نویسا باشه!

    ...والسلام
    پاسخ:
    درود
    منم خوشحال شدم صدامو شنیدی.
    چرا بابا، می‎دانستم بیداری و مطمئن بودم، آی کیو سان! چند دقیقه قبلش کامنت گذاشته بودی! لکن تردید داشتم پاسخ بدهی!

    انشاالله. گرد از چهره‎اش بگیر.
    بدرود.
  • سیدسروش‌مهدی مویدی
  • السلام...

    اولا که خوشحالم که خوشحال شدی که صداتو شنیدم!

    ثانیا اون آی‌کیو-سان نیست و ایکیو-سان‌ه! به ژاپنی هم این‌جوری نوشته می‌شه:
    一休(Ikkyū)さん(san)
    ثالثا حداقل نیم ساعت از نظر گذاشتن من گذشته بود و فکر می‌کنم اون وقت شب احتمال زیادی داشت که من نظر داده باشم و احتمال بدم که شما نصفه‌شب زنگ نمی‌زنی و خوابیده باشم.

    پ.ن. خوشم می‌آد از بحث کردن باهات! صدالبته اگه مفیدتر باشه بیشتر لذت می‌برم.

    پ.ن.2. دیروز بعد از مدت‌ها سر صبح، توی هوای نسبتا تمیز صبحگاهی یه بیت گفتم. شاید شروعی دوباره باشه. تا خدا چی بخواد.

    ...والسلام
    پاسخ:
    پ ن 2 :‌
    همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
    که ز بند غم ایام نجاتم دادند


    پ ن: بحث‎های ما همه مفید است آقا سید عزیزم. در بند صورت مباش. مهم این است که ببینیم آخرش به چه می‎انجامد
    سلام حاجسن اومدم بعذ مدتها وبلاگتو بخونم دیدم اون بغل نوشته خانه تو
    خلاصه همه مطلبا رو ول کردم اومدم سراغش گفتم حسن شعر عاشقانه گفته پس خوندن داره الان دفعه سومه که میخونمش میدونم که میدونی ذائقه شعریم درسته و میدونم که میدونی من مخالف مطلب نوشتنتم و موافق شعر گفتنت و میدونم که میدونی شعراتو از دوره طفولیتمون میخوندم پس اومدم بهت بگم:
    تبریک منو بپذیر بهترین شعر عاشقانه زندگیتو گفتی
    از شعر مشخصه که حتما زن فوق العاده ای گرفتی زنی که خیلی ازت سره که شعرو فرستادی به ملاقاتش اونم این شعرو با صفا و صداقت و عاشقانه
    ندید میگم زنی گرفتی که زنده ت کرده و شور عشقتو برانگیخته حسن جوون شدی
    شعرتو فرستادی تو اون خونه که خونه امیدته خونه عشقته
    عجب شعری عجب عشقی 
    پاسخ:
    دمت گرم حاج‌علی
    حتی اگه اغراق کرده‎‌باشی در تعریف از شعر و من و زنم. حتی اگه از شعرهام و این شعرم متنفر باشی و صرفاً برای خدا این کامنت را گذاشته باشی. دمت گرم.
  • یک دوست قدیمی
  • از من به حاجعلی

    داداش  کامنتت چقد اغراقی و ضایع است بعد خونواده و عذب اوغلی اینجا رد میشه بعدشم زن گرفتی؟؟ بابا آبجیمون همسرن مثلا نه زن!!!  بعدشم از این چارتا بیت همه ی اینارو جستی؟ بعدشم وقتی این طوری جو میدی معناهای دیگه میده هاااا

    بعدشم... بی خیال

     

    حسن جووون!!! عزت زیاد  

     

    پاسخ:
    از من به یک دوست قدیمی:
    شوما خنجر از پشت نزن، گل به خودی نزن، لازم نکرده عزت منو زیاد کنی.
  • حاجعلی به دوست قدیمی
  • از اول هم کسی با جنابعالی حرفی نداشت. اسم هم که نداری
    سلام حاجسن از چیزی که متنفر باشم، عادت ندارم به خاطر خدا تعریف کنم. اصلا چرا باید از چیزی که متنفرم تعریف کنم؟ مگه برای منفعتی چیزی نه واسه خدا
    اما به خاطر خدا از چیزی که دوست دارم تعریف می کنم.
    این بابا باعث شد یه بار دیگه این شعرو بخونم
    به خدا که عاشقانه ترین شعر زندگیتو گفتی
    یا علی
    پاسخ:
    من چاکرتم
    سلام
    زیباست خانه‌ات ... و چه زیباست خانه‌ات

    یکی از «وَ» های خوب وسط مصرع بی شک همین جاست.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">