در این جستار سعی کردهام با طرح چند پرسش به چراییِ مطالعۀ کتاب تاریخ بیهقی در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی و همچنین میزان اهمیت این کتاب برای ادیبان، داستاننویسان و شاعران بپردازم. امروز به مناسبت روز گرامیداشت بیهقی منتشر شد:
پرسش: چرا در رشته زبان و ادبیات فارسی تاریخ بیهقی میخوانیم؟
«تاریخ بیهقی» یا «تاریخ مسعودی» یا «تاریخ ناصری» یا «تاریخ آل سبکتگین» یا «تاریخ آل محمود» و به عبارت دقیقتر همان «تاریخ بیهقی»، از معروفترین کتابهای تاریخی است که توسط «ابوالفضل حسین بن محمد بیهقی» با تمرکز بر حکومت مسعود غزنوی در حوالی سنۀ ۵۶۳ هجری نوشته شده است.
با اینکه تاریخ بیهقی _با توجه به حضور نویسندهاش در دربار آنهم در جایگاه دبیری_ جزو منابع دسته اول تاریخی به حساب میآید؛ اما اهتمام به مطالعه و توجه به این کتاب بیشتر از سوی اهالی ادبیات صورت میگیرد تا دانشمندان و دانشجویانِ دانشِ تاریخ. اگر نگاهی به درسهای دانشگاهی دو رشتۀ «تاریخ» و «زبان و ادبیات فارسی» در سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری و همچنین منابع کنکوریشان بیاندازیم خواهیم دید دانشجویانِ رشتۀ تاریخ در هیچکدام از این مقاطع تحصیلی، درسی به نام «تاریخ بیهقی» ندارند. یعنی در رشتۀ تاریخ، این کتاب مطالعه و تدریس نمیشود. در گروه تاریخ بعضی دانشگاهها هم که ذیل سرفصل «تاریخ تحولات سیاسی» به تاریخ غزنویان پرداخته میشود، دانشجوی کوشا حداکثر دو کتاب «غزنویان از پیدایش تا فروپاشی» نوشتۀ سید ابوالقاسم فروزانی و «تاریخ غزنویان» نوشتۀ ادموندکلیفورد باسورث را مطالعه میکند. شاید بگویید طبیعت امر هم همین است که در دانشگاه فرصت مطالعۀ منابع دست اول وجود ندارد. باری، پرسش را دانشجوی تاریخ مطرح نمیکند، این دانشجوی تازه وارد ادبیات است که میپرسد چرا باید در رشتۀ ادبیات تاریخ بخواند؟ آنهم تاریخی که خود تاریخیها هم نمیخوانندش. آنهم دستکم در هر دو مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد.
بیگمان در پاسخ به دانشجوی تازهوارد و هیجانزدۀ ادبیات، استاد درس تاریخ بیهقی پاسخهای درخوری دارد. از جمله اینکه: ما در درس «تاریخ بیهقی» و با مطالعۀ این کتاب تاریخی نمیخواهیم تاریخ بخوانیم. ما هنوز وفادار به ادبیاتیم و در مطالعۀ تاریخ بیهقی نیز در پی دانش نثر فارسی و بلاغت و ادبیّت متنیم. چه اینکه تاریخ بیهقی از درخشانترین نمونههای نثر فارسی است.
تا اینجا خواسته و ناخواسته به ضرورت مطالعۀ تاریخ بیهقی برای دانشمندان دانش تاریخ وآنگهی دانشجویان دانش ادبیات و زبان فارسی پرداختیم. دانشمند تاریخ، تاریخ بیهقی را میخواند چون این کتاب از منابع دست اول است. دانشجوی ادبیات هم باید تاریخ بیهقی را بخواند چون از بهترینهای نثر فارسی است.
پرسش: چرا ادبیاتیها بیشتر از تاریخیها «تاریخ بیهقی» را میخوانند؟
تاریخنگاری و وقایعنگاری پیش از ابوالفضل بیهقی نیز در ایران پیشینۀ زیادی دارد. پیش از تاریخ بیهقی تاریخهای بسیاری نوشته شدهاند (از جمله تاریخ بلعمی، یا تاریخ یمینی که از لحاظ زمانی به تاریخ بیهقی نزدیکتر است) که مطالعۀ آنها نشان میدهد گویا درآن دوران برای یک مورخ تصور روشن و تقریبا واحدی از فن تاریخنگاری وجود داشته، تصوری که با مطالعۀ تاریخ بیهقی تاحدی از بین میرود. تاریخنویسی مورخان پیشین در مقابل تاریخنویسیِ بیهقی یک گزارش خشک، بیروح، تشریفاتی و صرفا خبری است. نگرش بیهقی به تاریخنویسی و روش او در این کار با تمام پیشینیانش متفاوت است. «برخلاف نثر دورة اول که به غایت موجز و با جملههای مختصر بود، نثر ابونصر و ابوالفضل قدری مفصلتر و دارای جملههای طولانیتر میباشد. مترادفات لفظی بسیار کمیاب، اما الفاظ و عباراتی استعمال میشود برای روشن ساختن مطلب که در نثر قدیم نبوده است»[1]، همچنین «در نثر پیشین مراد نویسنده این بوده که حاقّ مطلب را با نهایت ایجاز وانمود سازد و مرادش توصیف و تعریف یا بهاصطلاح امروزه منظرهسازى و بیان حال به طریق شاعرانه نبوده بود، برخلاف این سبک جدید که سعى دارد بهوسیلۀ آوردن الفاظ و مصطلحات تازه که در محاورات آن روز مستعمل بوده است و استعمال جملههاى پىدرپى مطلب را کاملاً روشن سازد و بیان واقعه را به طریقى بیاراید که خواننده را در برابر آن واقعه قرار دهد و به تمام اجزاء واقعه رهنمونى کند، در حقیقت باید گفت که سبک ابونصر و بیهقى حقیقىترین سبک نثر است که از قید ترجمه بیرون آمده و قدرى نمک شعرى در آن پاشیده شده است. »[2]
حتی در آیندگان هم کسی را سراغ نداریم که هم خواسته و هم توانسته باشد کار بیهقی را در تاریخنویسی تکرار کند. اینجا منظور ما بیشتر دو مشخصۀ «با طول و تفصیل نوشتن» و «اهتمام به زیبایی داشتن» آنهم به اعتدال و با دقت است که در این تاریخ در حد اعلی است. کمترین چیزی که میشود گفت این است که بیهقی «روشی دقیق و سبکی زنده و جامع در تاریخنگاری برگزیده است که پیشینیان او آن را فاقد بودهاند»[3]. اما اگر دقیق بنگریم _همانطور که اشاره شد_ این تمایز منحصر به اخلاف بیهقی نیست در مورد اسلاف هم صدق میکند و باید تاکید کرد اینگونه پرداختنِ دقیق به جزئیات «در سنت تاریخنگارسی فارسی بینظیر است»[4]
این دو اهتمامِ ویژۀ ابوالفضل بیهقی در تاریخنویسی (اهتمام به آراستگی و زیبایی و اهتمام به بیان جزئیات) باعث میشود اثر طبع او درخششی پیدا کند که تماشایش را اهالی ادبیات نیکوتر از عهده برآیند. و البته همین دو ویژگی است که تاحدی باعث شده این کتاب از چشمِ بعضی از علمای علم تاریخ بیفتد. نه اینکه این دو ویژگی باعث کم شدن اعتبار و ارزش علمی باشد، بلکه به خاطر خلافآمد عادت بودنش برای اهل تاریخ، این کتاب را نزد _بعضی از _ ایشان از نظر صحت و سقم علمی و استنادی مشکوک جلوه میدهد.
باری، چنین تردیدی در صورت قابل اعتنا بودن از لحاظ وجودی نیز هیچ و هرگز برای کار یک ادبیاتی خطری ندارد، چه اینکه یک ادبیاتی دنبال صحت و سقم و استناد و اعتبار نیست، یک ادبیاتی در پی زیبایی است.
اکنون هم اهمیت فینفسۀ تاریخ بیهقی برای یک دانشجوی ادبیات را بیشتر متوجه شدیم هم معلوم شد چرا این کتاب برای ادبیاتیها قابل توجهتر است تا تاریخیها.
باری، آنچه گفتیم، همه در حوزۀ آکادمی بود. ما به پرسش دانشجوی ادبیات پاسخ دادیم. اما ممکن است یک علاقهمند ادبیات در لباس طاعنی ظاهر شود و به ما بگوید: از این توضیحات، مفید فایده بودنِ تاریخ بیهقی برای کسانی ثابت شد که میخواهند پیرمردهای دانشگاهی آینده باشند، از اینها که سرشان با فنون بلاغی قدیمه پر شده و شبانهروز در میان نسخ کهن خطی زندگی میکنند. تاریخ بیهقی را با دوستدار ادبیات امروز، آنهم ادبیات خلاقه و پیشرو چهکار؟
پرسش: تاریخ بیهقی به کارِ یک شاعر و داستاننویس امروزی هم میآید؟
با این پرسش نهتنها از آکادمی، بلکه تا حد زیادی از حوزۀ «دانش» هم بیرون میآییم و وارد عرصۀ کار و آفرینش هنری و عمل خلاقانه میشویم. مضمون مندرج در پرسش، ادبیات امروز را به دو حوزۀ کلّی «شعر» و «ادبیات داستانی» تقسیم کرده است. پس بهتر است برای پاسخ بهتر دو پرسش را از هم جدا کنیم.
پرسش نخست: آیا تاریخ بیهقی به کار یک داستاننویس امروزی میآید؟
برای پاسخ به این پرسش دو پاسخ مینویسم، یکی مفهومی و دیگری مصداقی.
یکم: پاسخ مفهومی
در دیدگاه نخست به نظر نمیآمد یک اثر تاریخی مفید فایده برای کار یک ادبیاتی باشد. اما در بخش نخست یادداشت این مسئله ثابت شد. مشخص شد که تاریخ بیهقی یک اثر تاریخیادبی است و یک اثر تاریخیادبی حتما برای یک ادبیاتی سودمند است. اما ما بر این باوریم که بهجز این سودمندیِ عمومی، تاریخ بیهقی برای ادبیات داستانی، آنهم ادبیات داستانیِ امروز، به ویژه ساختارِ مدرن رماننویسی، سودمندیهای خاص دارد.
رمان پرمخاطبترین و مدرنترین ساختاری است که امروز در ادبیات داستانی وجود دارد. وقتی میگوییم «مدرن» یعنی رمان محصول دوران نو است و در گذشته وجود نداشته است. ادبیات داستانی همیشه بوده است. حتی در سنت ادبیات فارسی نیز ادبیات داستانی چه در شکل غنایی، چه تمثیلی و چه دیگر انواع ادبی حضور داشته است. از معروفترین و موفقترین متون ادبیات داستانی فارسی کلیله و دمنه است که به قلم نصرالله منشی در قرن ششم هجری نوشته شده است. اما کلیله دمنه نه رمان است نه مدرن. در تاریخچۀ پیدایش رمان، اولین رمان را «دن کیشوت» نوشتۀ سروانتس نویسنده قرن هفدهم میدانند. تعریف جامع و مانعی برای رمان وجود ندارد اما بعضی شاخصهها در بیشتر این تعاریف تکرار میشوند. از جمله «روایت» بودن، «نثر» بودن و حضور «شخصیت» و «پیرنگ» در متن. در بعضی از این تعاریف «زمان» یا نوعی «ساختار و نظم زمانی» و همچنین «محاکات بودن از زندگی انسانی» یا حتی «طولانی بودن» نیز حضور دارند. از چینش همین شاخصهها کنار یکدیگر میتوان به توصیف خوبی از رمان رسید. اگر این ویژگیها را مدنظر داشته باشیم و به ادبیات کلاسیک فارسی بنگریم میبینیم اصل کار کلیله و دمنه و عموم فابلها و حکایات سرگرمکننده و قصههای پندآموز یا کلا بیگانه با زندگی و جهانِ انسانی است و صرفا برای سرگرمی است، یا اگر با جهان انسانی مرتبط است در حوزۀ «بایدها»ست. اما کار رمان بیشتر در حوزۀ «هستها»ست. رمان میخواهد روایتگرِ جهان انسانی _چه در حوزۀ فردی و چه در حوزۀ اجتماعی آن_ باشد. و این شاید ذاتِ مدرن بودن و اومانیستی بودنِ رمان بهعنوان یک اثر هنری در ادبیات داستانی است. میگویم اثر هنری که فراموش نکنیم ادبیات سرانجام هنر است و نسبت مشخصی با زیبایی دارد.
بهجز ویژگیهایی که در بالا برای رمان نام بردیم، فقط یک مشخصه میماند، آنهم عنصرِ خیال است. رمان داستان است و داستان ساخته و پرداختۀ ذهن انسانی است، ولو مبتنی بر واقعیت یا برگرفته از واقعیت باشد. برای مثال رمان تاریخی نیز ساخته و پرداختۀ ذهن انسان است اما مبتنی بر واقعیت است.
اکنون، بهجز خصیصۀ آخری که برای رمان ذکر کردیم _یعنی خیال_ تمام مولفهها و ویژگیهای دیگر را مدنظر آورید و به تاریخ بیهقی بنگرید. نثر بودنش که فکر کردن نمیخواهد؛ شما ویژهترین و مهمترین مشخصههای رمان را مدنظر آورید، پیرنگ، شخصیتپردازی، روایت زندگی انسانی و ... تاریخ بیهقی کدامش را ندارد؟ تنها تفاوت تاریخ بیهقی با یک رمان شاهکار امروزی این است که «خیال» نیست و تا حد زیادی «واقعیت» است. و الا این کتاب استثنائی تمام ویژگیهای یک رمان را دارد. شخصیتپردازیِ بوسهل زوزنی، بونصر مشکان، مسعود غزنوی، خواجهاحمدحسن میمندی و دیگران در این متن شگفتانگیز است. همچنین شخصیتپردازیِ خود راوی که حضورش در متن ما را بهیاد رمانهای پستمدرن میاندازد. پیرنگِ نوشتۀ بیهقی «تاریخ» است. چیزی که در رمانهای تاریخی امروز نیز میبینیم. روایتگری زندگی انسانیش هم که آشکار است. اصلا تاریخ بودن، خود این ویژگی را دارد؛ هرچند نوع تاریخنویسی بیهقی و شخصیتپردازیها و توصیفهای پررنگ او این ویژگی را بسیار برجسته کرده است.
حال کاری نداریم خود مدعیان ادبیات مدرن هم با پذیرش ژانری به نام «ناداستان» و «ادبیات غیرداستانی» (Non-fiction) اعتبار «خیال» به آن مفهوم سنتیاش را کاستهاند و از این جهت که تاریخ بیهقی جایگاه و پایگاه بسیار مهمتری دارد.
پاسخ مصداقی
بسیاری معتقدند محمود دولتآبادی نویسندۀ آثاری چون «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» برترین نویسندۀ امروز ایران است. اگر این سخن را نپذیریم و فقط قبول کنیم دولتآبادی از مهمترین نویسندگان امروز ایران است و بنگریم به انبوه مقالات و پایاننامههایی که درمورد تاثیر او از تاریخ بیهقی نوشته شدهاند، ما پاسخ خود را گرفتهایم.
خود دولتآبادی نیز بارها و بارها بر این مسئله تاکید کرده است: «من بهعنوان داستانپرداز به بیهقی نزدیک شدم، چراکه بیهقی در داستانپردازی بسیار آموزنده است. او نویسنده است و تخیل بیهقی است که امروز بعد از هزار سال میشود به او نگاهی ویژه داشت. به این دلیل است که او فقط تاریخنویس نیست و ارکان یک اثر ادبی، مناسبات یک اثر ادبی، شخصیت و چهره و پیوستاری یک اثر ادبی را میتوان در کتاب او دید.» دولتآبادی در ادامه توضیح میدهد : « یکی از رمزهای ادبیات بودن این کتاب آن است که بعد از ماوقع نوشته شده است، چراکه یکی از کارهای تاریخدانها این بوده که در زمان شهرگیری تاریخ را مینوشتهاند، اما بیهقی یادداشتبرداری کرده و بعدا با تخیل فرهیختهی خود، این کتاب را نوشته است. یکی از جنبههای انسانی کار بیهقی این است که کمتر تاریخدانی است که به جنبههای درونی کاراکتر بپردازد. او هرچه را که از ایران آن زمان دریافته، میخواهد به ما منتقل کند، اما تاریخ اینگونه نیست. کسی از بیهقی نخواسته که داستان "افشین" را بنویسد، اما این تخیل اوست که سبب میشود بیهقی داستان افشین را که 200 سال پیش از بیهقی رخ داده، پیش از داستان حسنک بیان کند. »[5]
میبینیم که در سخنِ این رماننویس برجستۀ ایرانی حتی عنصر «خیال» هم به قوت در تاریخ بیهقی حضور دارد.
پرسش دوم: آیا تاریخ بیهقی به کار یک شاعر امروزی میآید؟
برای پاسخ به این پرسش نیز هم پاسخی مفهومی و هم پاسخی مصداقی وجود دارد.
پاسخ مفهومی
ارتباط شعر و تاریخ هم شاید «دیگر از آن حرفها» باشد و در نظر بسیار بعیدتر از داستانی بودن یک متن تاریخی، چه اینکه اینجا دیگر نه از نثر خبری است و نه از روایت؛ لذا ادات مشابهت بسیار اندک است.
شعر، زیباییِ اتفاقافتاده در زبان است. ساختمانِ شعر را جملات و وقایع نمیسازند، بلکه واژگان و حتی گاه حروف واحد شعرند. داستان با جملهها زیبایی میآفریند، ولی شعر در جملهها زیبایی میآفریند. زینرو نمیتوان متنی چون تاریخ بیهقی را به تمامه به شعر تشبیه کرد (آنگونه که در بخش پیشین یادداشت این تشبیه را درمورد داستان به قوت انجام دادیم). درمورد شعر هم تعریف جامع و مانع و همهپسندی وجود ندارد. از گذشته تاکنون، از «کلام موزون» شمس قیس رازی تا «رستاخیز کلمات» شفیعیکدکنی راه درازی طی شده است؛ اما اگر دقت کنیم در بیشتر این تعاریف «زیباییآفرینی در زبان» نیز حضور دارد. چه از راه خیال، چه از راه آشناییزدایی، چه بهقصد برانگیختن عاطفه و چه صرفا بهعنوان نمایش زیبایی. همین فصل ممیز بودنِ خاصیتِ «زبانی» شعر است که نمیگذارد شعر ترجمه شود. حال به تاریخ بیهقی بنگریم، اما نه به یک مجموعۀ کامل به عنوانِ تاریخ بیهقی، بلکه کتاب را باز کنیم و در میان صفحات نگاهی به بخشهایی از نثر ابوالفضل بیهقی بیافکنیم. نثرِ مرسلِ او بهسادگی فهم میشود و در عینحال سرشار از زیباییهاست. این چیزی است که به کار یک شاعر میآید، چون شاعر نیز به دنبال زیبایی در زبان است. از طرفی «پاکیزگیِ زبانی» و «غنای واژگانیِ» این کتاب تاریخی دو مشخصۀ دیگری هستند که نظر هر شاعری را در هر زمانی جلب میکنند.
اما ما معتقدیم تاریخ بیهقی بیش از این نیز میتواند برای یک دوستدار شعر امروز جالب باشد.
همانطور که میدانیم «شعر سپید» یکی از شاخههای جدید و البته بسیار پرطرفدار شعر نو یا شعر مدرن است. قالبی که بهنظر بسیاری از شاعران و پژوهشگران اصلا شعر حساب نمیشود؛ اما جدا از بحثهای نظری که در جای خود درستاند، پذیرش این قالب توسط گروهی از مخاطبان عمومی ادبیات غیرقابل تردید است. همانطور که میدانید شعر سپید شاخصۀ «موزون بودن» شعر را بالکل حذف کرده است. حال با این عینک جدید به نثر زیبای تاریخ بیهقی بنگرید و فراوان فراوان شعر سپید زیبا را تماشا کنید.
این نگاه به نثر کهن پارسی، نخستینبار از سوی دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی مطرح شد. ایشان در کتاب «موسیقی شعر» خود در «فصل شعر منثور» قطعهنثری را از «منشآت» شاعر بزرگ سبک آذربایجانی یعنی خاقانی شروانی، به شیوۀ گسستهنویسی باز مینویسد.[6] سالها بعد مرتضی امیریاسفندقه نیز گزیدهای از نثرهای بیدل دهلوی را به همین شیوه در کتاب «نسخۀ دل» منتشر کرد. اما شاید برایتان جالب باشد که همین اتفاق برای نثرهای بیهقی نیز افتاده است. «روضههای رضوانی» به قول گردآورندهاش «دفتر شعرهای آزاد ابوالفضل بیهقی» است که به همت دکتر محمدجعفر یاحقیِ بیهقیپژوه و استاد ادبیات دانشگاه فردوسی منتشر شده است. آقای یاحقی پارههایی از نثر بیهقی را انتخاب کرده و به صورت گسسته بازنوشته است. برای مثال:
«چون گوسپند را بکشند
از مُثلهکردن و پوست باز کردن
دردش نیاید»
البته من موافق موفقیت دکتر یاحقی در همۀ انتخابهایشان نیستم، ولی اصل این تلاش موید سخن ماست.
علیایحال از تفاوتهای عمدۀ شعر و داستان همان موضوعی است که در ابتدای این بخش اشاره کردیم، اینکه کار شعر آفرینش زیبایی در زبان و متن جمله است. اینجا لازم میدانم نمونۀ دیگری از نثر بیهقی که همواره برای خودم بسیار جالب توجه بوده است و حاوی ایهام تناسب زیباییست را نقل کنم.
«چون حسنک بیامد، خواجه بر پای خاست. چون او این مَکرمُت بکرد، همه اگر خواستند یا نه بر پای خاستند. بوسهل زوزنی بر خشم خود طاقت نداشت؛ برخاست، نه تمام و بر خویشتن می ژکید. احمد او را گفت: در همه کارها ناتمامی؛ وی نیک از جای بشد.»[7]
نخستین ظرافت و ایهامی که به چشم میآید سخن خواجهاحمدحسن میمندی است که نیمه بلند شدنِ بوسهلزوزنی را با اصطلاحی که به معنای کمال نداشتن در امور است در هم آمیخته است : «در همه کارها ناتمامی». اما آن ایهام دیگری که به نظر من در این جملۀ کوتاه اتفاق افتاده است اینجاست: «نیک از جای بشد». «از جای شدن» در زبان آن روزگار کنایه از «متغیر گشتن» و «خشمگین شدن» است؛ اما اگر به قرائن پیشین جمله نگاه کنیم، «نیک از جای شدن» اینجا میتواند «درست از جا بلند شدن» را نیز برساند.
پاسخ مصداقی
شاید مقام احمد شاملو در شعر امروز و شعر مدرن ایران بسیار برابر با جایگاه دولتآبادی در رمان امروز و ادبیات داستانی مدرن ایران باشد. چهاینکه بسیاری او را از بزرگترین شاعران معاصر میدانند. جالب اینجاست که همان چیزی که درمورد تاثیرپذیری دولتآبادی از بیهقی در رمان صادق است، درمورد تاثیرپذیری احمد شاملو از بیهقی در شعر وجود دارد. البته احمد شاملو به اندازۀ محمود دولتآبادی صداقت و شجاعت بیان تاثیرپذیریهایش را نداشته و پژوهشهایی که در مورد شعر او انجام گرفته ثابت کرده حتی ترجمههای تحتالفظیش از شعر فرنگی را نیز بیمنبع و مأخذ منتشر میکرده است. اما برای اثبات این مطلب نیاز به اعتراف خود شخص نداریم و رجوع به انبوه مقالهها و سخنرانیها در اینمورد راهگشاست. از جمله نقلهای فراوانی و نیمهمستندی که در این مورد وجود دارد این است که شاملو حتی تاریخ بیهقی را از بر بوده است!
[1] سبکشناسی، جلد دوم، صفحه ۶۱
[2] سبکشناسی، جلد دوم، صفحه ۶۲
[3] تاریخ بیهقی، دیباچۀ مصححان، صفحه ۵۲
[4] یادنامۀ ابوالفضل بیهقی، مقاله ابوالفضل بیهقی به عنوان یک تاریخنگار نوشته راجر مروین سیوری، صفحه ۶۶۱
[5] سخنان محمود دولتآبادی در نشست بیهقیخوانی، http://isna.ir/fa/news/91120301797
[6] موسیقی شعر، صفحه ۲۷۴
[7] تاریخ بیهقی، دیباچۀ مصححان، صفحه ۱۷۴
منابع
یک: «تاریخ بیهقی؛ تالیف ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی» ؛ مقدمه، تصحیح، تعلیقات، توضیحات و فهرستها: دکتر محمدجعفر یاحقی و مهدی سیّدی
دو: «سبکشناسی نثر» ؛ نوشتۀ محمدتقی بهار
سه: «یادنامۀ ابوالفضل بیهقی» ؛ به کوشش دکتر محمدجعفر یاحقی
چهار: «راهنمای رماننویسی» ؛ نوشتۀ جمال میرصادقی
پنج: «موسیقی شعر» ؛ نوشتۀ دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
شش: «روضههای رضوانی؛ دفتر شعرهای آزاد ابوالفضل بیهقی» ؛ گزینش و پارهبندی: دکتر محمدجعفر یاحقی
انتشار نخست در شهرستان ادب