شعر تازه برای سردار شهید ایرانی حاج قاسم سلیمانی
ای شیرِ دلیرِ شرزۀ خونآکند!
خاموشی و بانگ روبهان است بلند
بر خاک، سگانِ هار جولان دارند
ای شیر! چنین قلمروات را مپسند
از خوردنِ خونِ کودکان، سیر نشد
آن گرگ که پنجه بر گلویت افکند
ای سوخته در آتش داغ زهرا
برخیز و ببند بار دیگر سربند
از آتش مدعی نشد آبی گرم
برخیز که کشتگان تو را میخوانند
برخیز -و چه سوگند نکوتر آرم
جز خون مقدست؟- به خونت سوگند!
برخیز که جمله پهلوانانت باز
در پای درفشِ دادِ تو گرد آیند
ایران تو امروز تو را میخواهد
این مام ندارد سر دیگر فرزند
این بیرق کاویان و این ببر بیان
این تیر و کمان توراست واین تیغ و کمند
برخیز که برخاسته در استقبال
کسری و دماوند و دنا و الوند
برخیز که جنگ واپسین است هلا
برخیز که غزه در غبار است و به بند
- ای خاطرم از داغ تو آتشباران
ای پاکترین خاطرۀ بیمانند
دی ماه و چه دی بود؟ که چون آذر سوخت
دی ماه و چه دی؟ که سوخت همچون اسفند -
*
برخیز که روبهان بدرّیم ز هم
ای شیر دلیرِ شرزۀ خونآکند!
حسن صنوبری
مشقِ شعر شبِ ۱۳دی ۱۴۰۲