در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر انقلاب» ثبت شده است

۱۴
دی

خون ریخته، خون ریخته، هر گوشه‌ای خون ریخته
خورشید در خاک آمده، دریا به هامون ریخته

این: کودک دردانه‌ام! آن: مادر فرزانه‌ام!
هرسو ز اهل خانه‌ام خون در شبیخون ریخته

تا صبح «بانگ نی رسد، آواز پی در پی رسد»
هرسو «غریبی»شروه‌ای از نای محزون ریخته

این خاکِ عشاق است، هان! کز غیرتِ نامحرمان
گیسوی لیلا خفته در دستار مجنون ریخته

«ای پاسبان بیدار شو! خفته نشاید پاسبان»
بنگر مبادا راهزن در جامت افیون ریخته

«خون را نباید شست با خون» گفت این را مرد دون
زآن شب که خونی بی گنه تا مرز اکنون ریخته

زآن شب که خونی جاودان پاشید بر ظرف زمان
بسیار خونِ عاشقان بی‌قدر و قانون ریخته

آن پیرهن کز ترسِ خون از جنگ بازش داشتم
امروز در هر پاره‌اش خونِ دو جیحون ریخته

آن داغ‌های پیش از این، آن انتقام کهنه‌تر
اینک چو دریایی ز کین از خاک بیرون ریخته

کی این خماری بشکند بی سیلی جانانه‌ای؟
از بس که در گوش جهان افیونِ افسون ریخته

قالیچهٔ کرمان من! تاج سر ایران من!
آوخ که بر هر شاخه‌ات صد یاس گلگون ریخته

روزی به کین لطفعلی، روزی به تاوان وطن
خون تو را هربار این بیگانۀ دون ریخته

امروز هم خون‌خوارِ تو از کینهٔ سردار تو
خون تو را با خون طفل غزه مقرون ریخته

کرمان من! کرمان من! نور دل ایران من!
خون عزیزت گرچه از دندان صهیون ریخته

فردا که آید روز نو، باش و ببین در پای تو
تاج و سر ضحاک با گرز فریدون ریخته


حسن صنوبری

شب چهاردم دی، به احترام زائران شهید و مظلومِ مرقد مطهر  و به خون آغشتۀ سردار سلیمانی

  • حسن صنوبری
۱۴
دی

ای شیرِ دلیرِ شرزۀ خون‌آکند!
خاموشی و بانگ روبهان است بلند
 

بر خاک، سگانِ هار جولان دارند
ای شیر! چنین قلمروات را مپسند

از خوردنِ خونِ کودکان، سیر نشد
آن گرگ که پنجه بر گلویت افکند

ای سوخته در آتش داغ زهرا
برخیز و ببند بار دیگر سربند

از آتش مدعی نشد آبی گرم
برخیز که کشتگان تو را می‌خوانند

برخیز -و چه سوگند نکوتر آرم
جز خون مقدست؟- به خونت سوگند!

برخیز که جمله پهلوانانت باز
در پای درفشِ دادِ تو گرد آیند

ایران تو امروز تو را می‌خواهد
این مام ندارد سر دیگر فرزند

این بیرق کاویان و این ببر بیان
این تیر و کمان توراست واین تیغ و کمند
 

برخیز که برخاسته در استقبال
کسری و دماوند و دنا و الوند

برخیز که جنگ واپسین است هلا
برخیز که غزه در غبار است و به بند

- ای خاطرم از داغ تو آتش‌باران
ای پاک‌ترین خاطرۀ بی‌مانند

دی ماه و چه دی بود؟ که چون آذر سوخت
دی ماه و چه دی؟ که سوخت همچون اسفند -

 

*

برخیز که روبهان بدرّیم ز هم
ای شیر دلیرِ شرزۀ خون‌آکند!

 

حسن صنوبری

مشقِ  شعر شبِ ۱۳دی ۱۴۰۲

 

 

  • حسن صنوبری
۱۶
آذر

هفته پیش از طرف یک مدرسه در مقطع ابتدایی که اسم کلاسشان به نام شهید فخری‌زاده بود دعوت شدم به مناسبت سالگرد این شهید عزیز و بزرگ و تا همچنان غریب، با بچه‌های دبستان به خانه شهید و خدمت خانواده بزرگوارشان بروم تا آن شعر دماوند دو سال پیشم را بخوانم.

 توی راه که می‌رفتیم کمی بالا و پایین کردم دیدم بی‌تعارف ادبیات آن شعر اصلا کودک‌فهم و دبستانی‌فهم نیست، لذا تصمیم گرفتم همین توی راه یک شعر ساده‌تر و آسان‌یاب‌تر بگویم برای این بچه‌ها... نه اینکه شعر کودک و نوجوان باشد... فقط همینکه ساده‌تر و روان‌تر  باشد... دیگه این شد نتیجه آن تمرین توی راه، تقدیم به شهید دماوند :

 

کوه دماوندو ببین، بالای قله
انگار یه آدم توی برفا ایستاده

سرده هوا اونجا و جای راحتی نیست
سخته میون برف، اما ایستاده

برفا نشستن روی مو و ریش و پالتوش
اما هنوز تنهای تنها ایستاده

شاید که از دور و از این پایین نشه دید:
آیا نشسته رو زمین یا ایستاده؟

شک میکنن بعضی که: میشه یا نمیشه؟
شک میکنن بعضی که: آیا ایستاده؟

شک میکنن بعضی، من اما مطمئنم
هرچند روی مرز رویا ایستاده

انگار خودش هم مثل یه کوه سفیده
از بس که پابرجا و زیبا ایستاده

می‌شد بشینه مثل خیلی‌ها تو خونه‌ش
اما برای خاطر ما ایستاده

اون یه شهیده، یه دلیر قهرمان که
به احترامش کل دنیا ایستاده

چه قدرتی داره که تا روز قیامت
بی خستگی و ترس اونجا ایستاده

یه حرفیم داره برات ای همکلاسی
- مردی که تنها توی سرما ایستاده- :

«پیروز میشه آخرش هرکس که محکم
پای وطن تا صبح فردا ایستاده

ما فاتحای قله‌های سرنوشتیم
اینو بگو به هرکی با ما ایستاده»

 

حسن صنوبری

  • حسن صنوبری
۰۱
اسفند

تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازه‌ای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازه‌ای

ای قصه‌های راستین، ای خواب‌های پیش از این
امروز داریم از شما تعبیرهای تازه‌ای

از جنگ و صلح و عشق و کین، از شوکتِ این سرزمین
در قاب چشم ما ببین تصویرهای تازه‌ای

با غربت یاران خود، با خون سرداران خود
داریم از کار جهان تفسیرهای تازه‌ای

این خون که راه افتاده تا جاری شود در قلب‌ها
بی‌شک گذارد بر زمین تأثیرهای تازه‌ای

گر هست کیدِ کاهنان، درهم بپیچد ناگهان
تقویم‌های کهنه را تقدیرهای تازه‌ای

بانگ سروش آید همی، بشنو به‌گوش آید همی
آوازهایی تازه با تحریرهای تازه‌ای

خندد به مکر روبهان امروز لب‌‌های جهان
پر کرده وقتی بیشه‌ها را شیرهای تازه‌ای

هنگام طوفان آمده، دیوان! سلیمان آمده
آرش به میدان آمده با تیرهای تازه‌ای

***

شد دولت شب سرنگون، شد تخت شیطان باژگون
صبح است و بر بام جهان تکبیرهای تازه‌ای

  • حسن صنوبری
۱۷
دی

https://bayanbox.ir/view/3440693854042494981/%DA%A9%D8%A7%D9%88%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%AD-%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%81%D8%AE%D8%B1%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87.jpg

روح دماوند
(با یاد شهید محسن فخری‌زاده)

خواننده: ساسان نوذری
شعر: حسن صنوبری
تنظیم‌کننده: امیر جمالفرد
ملودی: ابراهیم ناصری
نوازنده تار: کیان دارات
نوازنده ارکستر زهی: عرفان پاشا
طراح پوستر: سمیه صاحبی
تهیه‌شده‌در باشگاه ترانه‌وموسیقی راه

 

دانلود آهنگ روح دماوند با کیفیت اصلی

متن شعر دماوند

 

پ‌ن: کم‌وزیادهای متن ترانه به نسبت غزل اول:

ترانه سه بیت غزل را ندارد و به جایش برای بخش ترجیع، پیشنهاد دادم مصرع یکی مانده به آخر را به این صورت توسعه بدهم:

من بغض یتیمانم و هم گرز دلیرانم و هم آه غریبانم و هم غیرت ایرانم و هم سیلی دورانم و هم رستم دستانم و‌ هم سام‌ نریمانم و هم تندر و طوفانم و هم ...

 

  • حسن صنوبری
۰۷
آذر

کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند

کشتند تو را ای دژ مستحکم ایران
تا باز بر این خاک ستم‌دیده بتازند

تو روح دماوندی و زین‌روی تو را کشت
ضحّاکِ کمین‌کردۀ در کوه دماوند

تو زادۀ فخری و یقین فخر فروشد
ایران به تو و عشق تو، بر نام تو سوگند

داغ تو گران است، ولی گریه از آن است:
با قاتل تو از چه نشستیم به لبخند؟

با قاتل تو از چه نشستیم و نکشتیم
او را که دگرباره برون‌کرده سر از بند

ای داغ تو یادآور داغ همه خوبان
وی خون تو آمیخته با خون خداوند

آه ای گل گم‌نام! سرانجام شهادت
عطر تو در این دشت سیه‌پوش پراکند

ما زنده به عشقیم، اگرچند حسودان
گویند چنینیم و چنانیم به‌ترفند

بگذار بمیریم و بمیریم و بمیریم
بگذار بگویند و بگویند و بگویند

آنگاه ببین روید از این ریشۀ خونین
صد ساقۀ سرزنده و صد شاخ برومند

 

***

ایران من! امروز تو را صبر روا نیست
این وازدگی تاکی و این حوصله تا چند؟

برخیز و ببین دخترکان تو، چو یاقوت
زین خون مقدس به گلو بسته گلوبند

برخیز و ببین رزم‌کنان تو صفاصف
خنجر به کمر بسته و بر سر زده سربند

 

من بغض یتیمانم و هم گرز دلیران
بگذار مرا بر سر ضحاک بکوبند!

 

حسن صنوبری

 


 

پ‌ن: مجموعه‌ای از پوسترها و طرح‌های گرافیکی برای شهید محسن فخری زاده با شعر دماوند

 

 

  • حسن صنوبری
۲۶
بهمن


http://bayanbox.ir/view/570155569210342437/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%DA%86%D9%87%D9%84-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%BE%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8.jpg


شخصا دعوتتان می‌کنم به مطالعه پروندۀ «چهل سال انقلاب» در سایت شهرستان ادب. در این پرونده کارنامه چهل سال ادبیات پس از انقلاب بررسی می‌شود.

از جالب‌ترین مطالبش تا الان چهار نظرسنجی مربوط به بهترین‌های این چهل سال در شعر و داستان است و همچنین دو میزگرد تخصصی بوطیقا که به بررسی ادبیات چهل سال گذشته اهتمام داشته:


  • حسن صنوبری
۱۱
خرداد
http://bayanbox.ir/view/1861714681707498138/Zakaria-Akhlaghi.jpg


بگذار با ترنّم مستانه بگذرد
این چند کوچه تا جبروتی که پیش روست

امروز در تهران می‎خواهند بزرگداشتی برای شاعر بزرگ یزدی «زکریا اخلاقی» بگیرند. من هم به نوبۀ خودم و با همین قلم نارسای خودم می‎خواهم او را بزرگ بدارم. یادداشتی مفصل دیشب برایش نوشتم و منتشر شد در سایت شهرستان ادب: «مانیفست شعر عرفانی امروز».

نخستین‎بار در کتاب درسی دوران راهنمایی یا دبیرستان بود که با نام و شعری از زکریا اخلاقی آشنا شدم. پانزده سالی از آن روز گذشته و بلکه بیشتر...

  • حسن صنوبری
۰۲
اسفند

هرچند که بی دیدنِ بابا آمد

فرزند تو  شاهد و شکوفا آمد

تا منتقم خون تو باشد، این طفل

با مشتِ گره‎کرده به دنیا آمد


تصویری را همسرم دید و برایم تعریف کرد. من همان موقع این رباعی به ذهنم آمد. برای این فرزند شهیدهای تازۀ روزگارمان. چه شهدای مدافع چه شهدای دانش چه شهدای مرزها. که بعضی‎شان خیلی کوچکند. و بعضی‎شان در دل مادر بودند که پدر رفت. مثل فرزند شهید دانایی‎فر یا فرزند شهید طاهر نیا.

  • حسن صنوبری
۱۲
بهمن
  • حسن صنوبری