شعر: شمشیرهای تازه
جمعه, ۱ اسفند ق.ظ
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
ای قصههای راستین، ای خوابهای پیش از این
امروز داریم از شما تعبیرهای تازهای
از جنگ و صلح و عشق و کین، از شوکتِ این سرزمین
در قاب چشم ما ببین تصویرهای تازهای
با غربت یاران خود، با خون سرداران خود
داریم از کار جهان تفسیرهای تازهای
این خون که راه افتاده تا جاری شود در قلبها
بیشک گذارد بر زمین تأثیرهای تازهای
گر هست کیدِ کاهنان، درهم بپیچد ناگهان
تقویمهای کهنه را تقدیرهای تازهای
بانگ سروش آید همی، بشنو بهگوش آید همی
آوازهایی تازه با تحریرهای تازهای
خندد به مکر روبهان امروز لبهای جهان
پر کرده وقتی بیشهها را شیرهای تازهای
هنگام طوفان آمده، دیوان! سلیمان آمده
آرش به میدان آمده با تیرهای تازهای
***
شد دولت شب سرنگون، شد تخت شیطان باژگون
صبح است و بر بام جهان تکبیرهای تازهای
سلام علیکم
سپاس بابت به اشتراک گذاشتن شعر زیبا و استوار و پرشور.