نگاهی نمادشناسانه و معناشناسانه به فیلم «رگ خواب»
چند سطر قبلا درباب رگ خواب (با کارگردانی «حمید نعمتالله» و نویسندگی «معصومه بیات») در صفحه اینستاگرامم نوشته بودم، برای «تشویق به تماشا». این یادداشت که اینک در خبرگزاری مهر منتشر شده را برای «پس از تماشا» نوشتم:
الف
وقتی در تبلیغات تلویزیون دیدم «رگ خواب» را «عاشقانه»ای از حمید نعمتالله معرفی میکنند تعجب کردم؛ همچنین وقتی جایی خواندم این فیلم یک فیلم «زنانه» است؛ همچنین وقتی در نقدهای وارده به فیلم میدیدم بعضی میگویند «چرا فیلم همانگونه که آغاز شده به انجام نرسیده؟»؛ نیز، وقتی میدیدم فردی تاکید داشت که رگ خواب یک فیلم «اجتماعی» است.
طبیعتا مناظر و سلایق افراد با هم متفاوت است و این تفاوتها همیشه ارتباطی به میزان تخصص، دانش و فهم افراد نسبت به یکدیگر ندارد. یک نفر ممکن است بگوید «لیلی با من است» یک کمدی خوب است و یک نفر دیگری با پسندها و اندیشههای دیگری هم بگوید این فیلم یک کمدی ضعیف است. اما مشکل اینجاست که یک نفر بیاید بگوید «لیلی با من است» یک فیلم رمنس یا موزیکال خوب یا بد است است، یا نمونهای ضعیف یا قوی از سینمای نوآر. دیگر اینجا خوب و بد بودن و قوی و ضعیف بودن مطرح نیست؛ یک مشکل ابتدایی وجود دارد: فیلم اصلا فهمیده نشده که حالا بخواهد قضاوت شود. به نظرم چهار قضاوت بالا درباب سینماییِ رگ خواب هم از جنس تفاوت دیدگاه یا سلیقه نیست، از سنخ فهمیدهنشدن فیلم است، اتفاقی که درمورد آثار هنری زیادی میافتد. علت چیست؟ به نظر من کاهش کیفیت قضاوتها و افزایش شجاعت ابرازشان در عصر جدید. با رشد روزافزون رسانهها، صفحهها و تریبونهای انتقادی و برنامههایی چون «نود» و «هفت» و... ما داریم بگونهای تربیت میشویم که بیش از اینکه هنر خوب شنیدن و مهارت درست دیدن را داشته باشیم، شجاعت زود قضاوت کردن و اشتیاق قاطعانه نقد کردن را پیدا کنیم.
رگ خواب از منظر ساختاری، سینمایی و هنری یکی از شاهکارهای امروز سینمای ایران است؛ ولی این طفل ابجدخوانِ عالم هنر، در این مقام تنها از ابعاد معنایی و محتوایی فیلم پرسش میکند.
ب
میپرسید به نظر نگارنده رگ خواب فیلمی عاشقانه، زنانه، اجتماعی و با روایتی ناممتد در ابتدا و انتهای خود نیست؟
هم آری، هم نه.
ب / یک: بررسی «عاشقانه بودن» رگ خواب
فیلم رمانتیک فیلمی است که محوریت اصلی در آن با موضوع عشق است و طبق سنن سینمایی عموما هم با پایان خوش و وصال عاشق و معشوق تمام میشود، چیزی که مطلقا در رگ خواب نیست. افرادی هم که انتظار یک روایت ممتد و یکدست از ابتدا تا انتهای فیلم را داشتند و از تفاوت حسوحال نیمۀ نخست و نیمه پایانی فیلم جاخوردهاند، عموما کسانی هستند که توهم کردهاند فیلم عاشقانه است و لابد توقع داشتهاند این فیلم هم باید مثل عاشقانههای معمول سینما و تلویزیون چیزی جز ماجراهای کلیشهای دلبردن، دلبستن، دلکندن، و درنهایت دلدادگی ابدی طالب و مطلوب در خود نداشته باشد. حالآنکه همین عدم امتداد روایت در دو نیمه فیلم نشان از عاشقانهنبودن شالودۀ داستانی فیلم است.
باری، برای تبیین سادۀ جایگاه عشق در رگ خواب میتوانیم از اصطلاحات نقد ادبی کمک بگیریم. در نقد و بررسی شعر، از دو اصطلاح «معنا» و «مضمون» سخن میگویند. معنا، آن محتوای کلان و اصلی اثر هنری است و مضمون فقط دستمایهای برای بیان معنا. بله در این فیلم صحنهها و لحظات عاشقانۀ بینظیر و شگفتانگیزی (فراتر از معمولِ عاشقانههای سینمای امروز) وجود دارد، اما عشق و عاشقی فقط یکی از مضامین و دستمایههای رگ خواب برای بیان معنای اصلی فیلم است و اگر به این توجه کنیم دیگر به این فیلم نمیگوییم «عاشقانهای از حمید نعمت الله». من هنوز در سینماییهای نعمت الله عاشقانهای به آن معنا ندیدهام. عاشقانۀ نعمتالله تلهفیلم قدیمی زیبایش با عنوان «فریدون مهربان است» است، حتی به نظرم سریال «وضعیت سفید» او به مراتب از رگ خواب به عاشقانهبودن نزدیکتر است. در «فریدون مهربان است» محوریت اصلی داستان با عشق و رابطۀ عاطفی خاصی است که بین نقش «حسن پورشیرازی» و نقش «آشا محرابی» شکل میگیرد و با ازدواج این دو به پایان میرسد؛ اما در رگ خواب گرچه سخن از عشق میرود ولی سخن با عشق تمام نمیشود.
ب / دو: بررسی «زنانه بودن» رگ خواب
فیلم زنانه یا فیلم با موضوع زنان، یا فیلم با رویکرد فمینیستی هم، درست مثل فیلم عاشقانه، تعریف خودش را دارد و به صرف حضور مولفهها و فضاهای زنانه در یک فیلم نمیتوان آن فیلم را یک فیلم با موضوع اصلی زنان نامید. بله شخصیت اصلی و پرترۀ فیلم یک زن است، زاویۀ دید و روایت فیلم هم به شدت زنانه است، چنانچه نویسندۀ فیلمنامه هم یک خانم اتفاقا زنانهنویس است و در آثار دیگری هم روی شخصیتهای زن تمرکز داشته است (خانم معصومه بیات)؛ حتی باید این را اشاره کنم که بُعد اجتماعی فیلم هم بیشتر ناظر به زنان است؛ اما وقتی به معنای اصلی و نهان فیلم توجه کنیم باز میبینیم رویۀ اجتماعی فقط یکی از رویههای فیلم است و زنانگی هم تا حد زیادی مثل عشق اینجا فقط یک مضمون است؛ لذا فیلم اخیر حمید نعمت الله فاصلۀ زیادی با فیلمهای کارگردانانی چون رخشان بنیاعتماد دارد. البته که نعمتالله در بیشتر سینماییهای تاکنونش روی زنان و نوع خاصی از رنجها و مصائبشان در دوران مدرنیته تمرکز داشته و این موضوع جزو تمهای ثابت آثار اوست، اما فیلم به فیلم میزان این تمرکز و جایگاه این معنا در کلیت اثر، متفاوت بوده است. در همۀ این فیلمها _نمیگویم «زن آسیبپذیر» میگویم: _ «رویۀ فطرتاً آسیبپذیرِ زنان» در برابر مردان مدرن مورد توجه است. این مرد، چه رضا رویگریِ هولناک «بوتیک» باشد، چه بهرام رادانِ گیج و گولِ «بیپولی»، چه حامد بهدادِ شیّادِ «آرایش غلیظ» و چه کوروش تهامیِ بیمارگونِ «رگ خواب»، مردی از مردان شهریِ روزگار نو است که با خودخواهیهای خاص خودش به زن قصه _که هنوز مثل قدیم معصوم است و برخلاف مرد، شهریشدن و مدرن شدنش بر زن بودنش سبقت نگرفته_ ستم میکند؛ این معنا و اندیشه در هر چهار فیلم جناب نعمتالله حضور دارد؛ اما دلیل نمیشود این فیلمها همه هم زنانه باشند هم با موضوع زنان. رگ خواب روایتی زنانه دارد ولی موضوعش زنان نیست، بوتیک بالعکس روایتی مردانه دارد ولی تا حد زیادی موضوعش زنان است. باز تاکید میکنم، اگر این فیلم فقط رویهای اجتماعی داشت میشد موضوع زنان را محتوای اصلی فیلم انگاشت، اما دعوی ما این است که چنین نیست! اگر هرچهار فیلم را مد نظر قرار دهیم، نوع رویکرد کارگردان این آثار درمورد این زنان بیش از اینکه زنانه باشد بیشتر پدرانه و برادرانه است. اگر نیک بنگریم این نگرانیها و دلواپسیها، از دیدگاه یک مرد است، هرچند این مرد مستقیما در بین شخصیتهای داستان نیست و فقط روایتگری پنهان و بیرونیست.
ب / سه: بررسی «اجتماعی بودن» رگ خواب
رگ خواب یک فیلم اجتماعی هم هست قطعا. بازتاب روشنی از تلخیهای جامعۀ امروز ما نیز هست قطعا؛ اما به همان دلیل که انرژی اصلی فیلم بر بُعد اجتماعی متمرکز نیست، یک فیلم اجتماعی محض نیست. هرچند نعمتالله را به عنوان یکی از بهترینهای سینمای اجتماعی میشناسیم، اما این فیلم نسبت به دیگر آثار او به خصوص بوتیک که پررنگترین جنبهاش جنبۀ اجتماعی بود، کاملا متفاوت است و سراغ از لایههای درونی و انسانی یک شخصیت گرفته است. حرف اصلی فیلم جای دیگری است، هرچند با حفظ تأویلهای اجتماعی. وقتی تمرکز و گرانیگاهِ قصه به جای کوچههای شهر در کوچههای درون باشد، نمیشود فیلم را یک فیلم اجتماعی دانست.
ج
رگ خواب، عاشقانه هم دارد در خود، جهان زنانه هم، رویهای اجتماعی نیز و روایتی ناهمگون هم، اما با توجه به این سطوح نمیتوان عمق فیلم را دید و فهمید.
رگ خواب اگر عاشقانه بود، عشق زیبای نیمۀ نخست فیلم ادامه پیدا میکرد، اگر زنانه بود موضوع محدود به عالم زنان میماند و فراتر نمیرفت؛ اگر اجتماعی بود، تحلیلها و نتیجهگیریهای غیرمستقیم فیلم فقط در حد بررسی علت و معلولهای اجتماعی میماند؛ اما رگ خواب از همۀ اینها درمیگذرد و فراتر میرود و این تمها و درونمایهها در لایههای سطحی فیلم همه به کمک اندیشهای نهانتر میآیند. اندیشه و معنایی که در داستان حضوری استعاری دارد. در یادداشت کوتاهی که پیش از این (و پس از اکران نخست رگ خواب در جشنواره) درباره فیلم نوشته بودم تاکید کرده بودم: «در مجموع اشتباه خیلی از بینندگان این است که ماجرای اصلی را بین پسر و دختر میبینند، اما برای فهم قصه اصلی فیلم باید دقت کرد ماجرای اصلی بین پدر و دختر است»؛ این اشاره به همان عاشقانهنبودن فیلم است. باید توجه کرد، طرف گفتگو و مخاطب دیالوگهای اصلی و ذهنی «مینا» (لیلا حاتمی / شخصیت اصلی فیلم) اصلا «کامران» (کوروش تهامی / نقش مقابل در تم عاشقانۀ فیلم) نیست، بلکه طرف گفتگو و نقش مقابل اصلی (ولو پنهان) «پدر مینا»ست. پدری که هم نیست هم هست و در چشم مخاطبِ کلیشههای سینما شاید اصلا این نقش به چشم نیاید و شخصیتی فرعی و گذری تلقی شود؛ اما وقتی به سیر گفتگوهای مینا با او توجه کنیم میبینیم اوست که محور همه چیز است و این بودن و نبودن توامانش بیشتر ذهنیت مرا دربارۀ درونمایۀ اصلی و استعاری فیلم تقویت میکند:
پدر، نماد خدا و یا هر «اصالت و سنتِ مقدس» است، هم هست، هم نیست، در ظاهر هیچجا جلوۀ روشنی ندارد و در باطن پشت همه لحظهها و رویدادهای مهم هست، هم پشت و پناه و مبدأ است، هم غایت و اصل و مقصد، و شخصیت اصلی همواره با او در نیایش است. کلا گفتگوهای ذهنی مینا با پدر خود نماد و استعاره از «نیایش» و «رازونیاز» است. خود مینا، انسانِ مخلوق، دچار به دنیا و تبعید شده به زمین است و «کامران» نماد دنیا و ابتلائات آن است. انسان با ورود به زمین از مبدأ منفک میشود، هرروز قدری از آسمان دور میشود، به اختیار خویش و با اتکا به عقل و اراده خویش هرروز قدری پایینتر میرود، مبتلای دنیا میشود و خدای خویش را فراموش میکند، سقوط میکند؛ وآنگاه در پستترین وضع زمینی خویش دلتنگ آسمان و عالم بالا میشود، دلش میشکند و بار دیگر از نو خویش را میکاود تا آنجا که جایگاه حقیقی خود را به یاد میآورد، نزد خدا، نزد پدر.
د
رگِ خوابِ نعمتالله را میستایم، نه به خاطر عاشقانهبودن، زنانهبودن یا اجتماعیبودنش، که بیشتر به خاطر عرفان، حکمت و معرفتی که در باطن روایتِ خویش دارد و توجهی که نسبت به حقیقت انسان دارد. حقیقتِ سرشار از اُنسها و نسیانهای پیاپی، درباب جهان، خود و خدا. رگِ خواب را میستایم چون مرا وادار میکند خود را در حال کنونی بنگرم و ورای حالات زودگذر، مقام و جایگاه خویش را بکاوم، فارغ از اینکه عاشق، فارغ، زن، مرد، اجتماعی و یا منزوی باشم. زینروست که بعد مدتها، همراه با صدای ممتد دستهای تماشاگران و پخش تیتراژ پایانی از پرده نمایش جشنواره فجر، جانانه بر صندلی سینما گریستم. هرچند من تجربه گریستن را در صحنههای دیگری از فیلمهای دیگری هم داشتم، اما آن اشکها واکنشی ناگزیر از رویارویی با صحنههای عاطفی تأثربرانگیز بود، حال آنکه این گریستن، گریستنی بود که پدرم آدم (ع) نیز قرنها پیش از تجربههای هنری آن را تجربه کرده بود.
برای آنانکه با ادبیات عرفانی ایرانزمین آشنا باشند، عارفانه بودن رگِ خواب و عرفانیبودن جهانِ معنایی پنهان در روایت داستانیاش شگفتانگیز نیست؛ چه اینکه همواره ادبیات عرفانی ما ادبیاتی رمزی و سمبلیک بوده و بسیاری از عارفانههای درخشان ادبیات فارسی پنهان در چهرهای عاشقانه بودند. لذا دور از ذهن نیست این تلقی عرفانی تنها تأویل ذهن خلافآمدعادت نگارنده نباشد و برآمده از دریافتهای درونی نویسنده و کارگردان از میراثِ ارزشمندِ متونِ ادبی و ابدی عرفانی ما باشد؛ یعنی رگ خواب به مثابه یک فیلم سمبولیک.
این هم از ابجدخوانی ما.
به قول ابوسعید ابوالخیر:
چرخ و مه و مهر در تمنای تواند
جان و دل و دیده در تماشای تواند
ارواح مقدسان علوی شب و روز
ابجدخوانان لوح سودای تواند