نهج البلاغه با ترجمه سیدعلی موسوی گرمارودی
یک
ترجمه متن آسمانی، پنجره دیدار ما با جهان غیب است.
هرچقدر هم عربیدان شویم، ذهن ما _ایرانیان و فارسیزبانان_ فارسی است، جدا از اینکه بیشتر ما فرصت نمیکنیم عریی را جدیتر از مقدماتی که در مدارس و دانشگاهها میآموزند بیاموزیم، ورای مسئلۀ فهم، مسئلۀ لذت از متن و آمیختگی با آن بیشتر با زبان مادری اتفاق میافتد. این است اهمیت ترجمه، به ویژه ترجمه متن آسمانی.
لذا از قدیم پیگیر موضوع ترجمههای متون اصلی دینی، به ویژه قرآن و نهج البلاغه بودم. از نوجوانی برایم جالب و عجیب بود که کلمات خدا و یا خاندانش را چگونه میتوان از دهان آفریدگانش بازشنود؟
دو
بهنظرم برای اهل ایمان تکلیف با قرآن روشنتر است تا تکلیف با نهج البلاغه. قرآن کلام خداست. خلاص. حد ما نیست: «زین عجز که در طینت تو گل کرده است | الله نمیتوان شدن، آدم باش»1. اما نهج البلاغه کلام مولاست. کلامی که کلام که خدا نیست اما خداییست. آنک دامگهِ حیرت!
«اما الفصاحة فهو امام الفصحاء و سید البلغاء و عن کلامه قیل دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوقین»2
«ها علی بشر کیف بشر
ربه فیه تجلی و ظهر»3
این است که گاه حس میکنم در حیرت دیدار با کلام مولا، خدا صریحتر از قرآن، پدیدار است.
سه
از میان ترجمههای فارسی نهج البلاغه تعداد زیادی را مطالعه کردهام و دوست میدارم، به ویژه ترجمههایی چون ترجمۀ زندهیاد استاد دکتر سیدجعفر شهیدی، زندهیاد استاد علیاصغر فقیهی، زندهیاد علامه محمدتقی جعفری و زندهیاد استاد محمد دشتی. شگفتا اکنون که این نامها برشمردم آشکارم شد که بیشترینۀ مترجمان خوب نهجالبلاغه دیگر در میان ما نیستند! فاتحه مع الصلوات! ...
باری، به همۀ این ترجمهها نقدهایی وارد میدانم که شاید در جای دیگری به تفکیک بنویسم، اما اینها به نظرم بهترینها هستند و بهنظرم دیگر دوران ترجمه مرحوم فیض الاسلام از نهج البلاغه گذشته است، چناچه دوران ترجمه مرحوم الهی قمشهای از قرآن هم گذشته اما برای قرآن به سختی بتوان مثل نهج البلاغه اینهمه ترجمۀ خوب که بتواند دوران قبلی را کامل نفی کند سراغ کرد. درمورد قرآن کریم کار ترجمه بسیار بسیار دشوارتر است.
تا پیش از این از بین این چهار ترجمۀ برتر، ترجمۀ مرحوم محمد دشتی را بر همگان ترجیح میدادم، توصیه میکردم و هدیه میدادم. مخصوصاً نسخۀ نفیس و کاربردی و قطع جیبیِ «مرکز طبع و نشر قرآن جمهوری اسلامی» را. مرحوم دشتی از برترین پژوهشگران نهجالبلاغه در روزگار ما بود که پژوهشها و مکتوبات بسیاری را درباره این کتاب عظیم نگاشته بود، لذا ترجمۀ ایشان با تسلط بالایشان بر زبان عربی بسیار محققانه بود. بعضی ترجمهها ادیبانهترند (مثل ترجمه مرحوم استاد شهیدی)، بعضی تفسیریتر (مثل ترجمه مرحوم علامه جعفری) و بعضی فنیتر و محققانه (دشتی و فقیهی) البته به نظر بنده فنیبودن و تلاش برای رسیدن به یک ترجمۀ ساده و واضح و دقیق در امر ترجمه بر ادیبانه و تفسیریبودن آن برتری دارد.
اخیراً ترجمۀ جدید دیگری که چندسال منتظر اتمام و انتشارش بودم منتشر شد. در نمایشگاه قرآن امسال با شوق و ذوق به انتشارات قدیانی رفتم و نهج البلاغه با ترجمۀ استاد دکتر سیدعلی موسویگرمارودی را تهیه کردم. هنوز نمیدانم به نظرم در مقایسه با چهار ترجمۀ مهم دیگر این ترجمه در چه رتبهای قرار دارد؛ اینقدر میدانم که این کار هم جزو کارهای برتر است و در شمار همان چهار ترجمه قرار میگیرد. از جناب گرمارودی پیش از این ترجمۀ قرآن کریم و ترجمۀ صحیفۀ سجادیه را تا حدود زیادی خواندهام. آنها را هم مشتاق خرید و خواندن بودم ولی استثنائا هدیه گرفتم. در ترجمۀ قرآن هنوز هیچ جمعبندی ندارم، اما در ترجمۀ صحیفۀ سجادیه، کار استاد گرمارودی کمنظیر و بسیار خواستنیست. در این نظر بسیاری با من همعقیدهاند. جدا از اینکه به باورم در موضوع زبان ترجمه شاعران حرفهای بیشتری دارند و از این نظر هم تهیۀ ترجمۀ جناب گرمارودی و مرحوم صفارزاده از قرآن بسیار برایم حائز اهمیت بود.
مقدمهای که استاد گرمارودی بر ترجمه خود از نهج البلاغه نوشتند بسیار خواندنی و آموزنده است و تاحدی گویای روش ایشان. به جز آن مقدمه ترجمۀ چند خطبه از ایشان را فقط خواندهام که از منظر ادبی شایان توجه بودند.
چهار
من -به عنوان مخاطب عامی- چگونه به یک ترجمه امتیاز میدهم؟
1- تطابق معنای ترجمه با معنای متن اصلی (با همینقدر اندک عربی که آموختهام در مدرسه و دانشگاه و حوزه)
2- تفسیری نبودن (که عموما رنگی از اندیشه و برداشت خاص مولف را بر متن اصلی تحمیل میکند)
3- پیراستگی و آراستگی منطقی زبان (چنانچه متن اصلی نیز چنین است و متنی متعالی است)
4- عدم اغراق در زبانآوری (که به نقل صحیح و دقیق معنا لطمه میزند)
پنج
تحقق ترجمۀ ایدهآلی از نگاه اینجانب؟
به نظرم کار یک نفر نیست. حداقل دو نفر با تخصص بالا. هرچند یک تیم حرفهای متشکل از یک زباندان زبان عربی، یک زباندان و زبانآور زبان فارسی، یک تاریخدان تاریخ زندگی و امامت حضرت امیر (ع) (و در ترجمۀ قرآن: تاریخدان و فرهنگشناس جهان عربی) و یک عالم به اندیشه و عارف به عرفان مولای موحدان، یعنی یک پنجنفره خبره بهتر است.
شش
سطری زیبا از ترجمۀ جناب گرمارودی، بر سطری از خطبۀ زیبای اشباح و بخش وصف فرشتگانش در نهج البلاغه:
«وَ مِنْهُمْ مَنْ هُوَ فِی خَلْقِ اَلْغَمَامِ اَلدُّلَّحِ وَ فِی عِظَمِ اَلْجِبَالِ اَلشُّمَّخِ وَ فِی قَتْرَةِ اَلظَّلاَمِ اَلْأَیْهَمِ»
- «برخی از آن فرشتگان، درون ابرهای بارورند، و گروهی در چکاد کوههای تناور، پارهای در تاریکیهای دامنسگتر.»
- ترجمۀ مرحوم دشتی از همان سطرها:
«گروهی از فرشتگان در آفرینش ابرهای پر آب، و در آفرینش کوههای عظیم و سربلند و خلقت ظلمت و تاریکیها نقش دارند»
- ترجمۀ استاد شهیدی:
«گروهى از آنان درون ابرهاى گرانبار اندرند، و دسته اى فراز کوههاى تناور سرکشیده، و گروهى در تاریکیهاى خاموش شب به سر مىبرند.»
- ترجمۀ مرحوم فقیهی:
«پارهای از فرشتگان آنهایی هستند که خلقتشان همچون خلقت ابرهای پربار و در عظمت همانند کوههای بلند و در ناشناسی و نهان بودن مثل تاریکی بسیار شدید هستند (در پینوشت آوردهاند: کسی راهی به شناختن آنها ندارد)»
- ترجمۀ علامه جعفری:
«گروهى از آن فرشتگان در خلقت (یا طبیعت) ابرهاى پر باران، و عدهاى در کوههاى بزرگ و مرتفع، و دستهاى در سیاهى ظلمت که راهى براى خروج از آن دیده نمىشود، {هستند}.»
به نظر من در این سطر جناب گرمارودی گوی توفیق را از همه ربوده است و بعد از ایشان مرحوم استاد شهیدی و سپس مرحوم فقیهی و سپس علامه جعفری. یعنی ترجمۀ محبوب من (مرحوم دشتی) در این یک مورد از همه بدتر عمل کرده! بهجز زیبایی، حتی در رسایی مفهوم و دقت و تطابق معنا به نظرم آن دو ادیب دانشمند از آن دانشمندان ادیب جلوترند. البته دکتر شهیدی جامعیتی عجیب و غیر قابل مقایسه با دیگران داشت اما گاهی اهتمامش به زیبایی و ادبیات، حجاب علمش شده، امیدوارم در ترجمۀ اخیر این اتفاق نیفتاده باشد. چه اینکه جناب گرمارودی وسواس و فروتنی بسیاری هم در امر ترجمه داشتهاند و دارند و آنطور که در مقدمهشان پیداست از هرگونه بازخوانی و نقدی پیش از انتشار استقبال کردهاند تا اثرشان اشکالات آثار پیشین را نداشته باشد. از این جهت (کمنقص بودن) ترجمۀ اخیر مسئولیتی گران بر دوش دارد، چه اینکه ترجمۀ ارزشمند استادان پیشین را پیش رو داشته و من انتظار دارم و امیدوارم با این ترجمه وارد دوران سوم و فصلی تازه در ترجمه نهج البلاغه شویم که حتی دوران چهار استاد درگذشته را طی کنیم. (البته من هنوز آنقدری که لازم است برای نگاشتن این ترجمه را مطالعه نکردهام و فعلا بیشتر ملاحظاتی که درموردش دارم انتقادی است)
باری، با توجه به آنچه از ترجمههای پنج استاد نقل شد و مقایسه، نتیجه میگیرم زیبا و ادبیبودن در ترجمه نهجالبلاغه نه یک امر تفننی و اضافی، که امری ضروری و ذاتی است، حتی در موضوع تطابق معنا و دقت ترجمه، با توجه به علو متن اصلی و فصاحت و بلاغت شگفت کلام و قلم مولاعلی (ع).
هفت
با همه اهمیتی که نفس ترجمه نهج البلاغه و همچنین اهمیتی که این ترجمه اخیر دارد، انتشار این کتاب مهم آنقدرها که انتظار داشتم سر و صدا نداشت. خیلی کوتاهی میکنیم در این امور. فکر کنم فقط یک نشست نقد برایش گرفتند. درحالیکه این ترجمه هم باید زود خواندهشود و بررسی شود -از سوی اساتید و نخبگان البته.
یاعلیمدد.
1. بیدل دهلوی | 2. ابن ابی الحدید | 3. ملامهرعلی تبریزی خویی | 4. یوسفعلی میرشکاک