ماجرای مستند تلویزیونی دایی حسنم
بنا به آنچه دوستان و آشنایان و خانواده و همچنین دوستان دایی مدام دربارۀ این مستند سه قسمتی از بنده میپرسند ... و مخصوصا با توجه به پخش قسمت دوم در شب گذشته:
1. بنده تقریبا از ابتدا تا انتها همراه گروه مستندساز بودم، اما نه مدیریت و فرمان در دست من بود، نه خدمتی بهسزا بر آمد از دستم. اندک فعالیتی که بوده از سنخ حداقل وظایف معمول خانوادگی بوده است که هرکس دیگری جای من بود بیشترش را برای داییش و داغداریش میکرد. جز من هیچ عضو گروه از بستگان دایی حسنم نبودند و قطعا تلاش ایشان به اخلاص و عاری بودن از شایبهها بسیار نزدیکتر است تا من که از منسوبین ظاهریام. پیش از آشنایی با این گروه، بنده دنبال این بودم که مستندوارهای برای دایی در حد پخش برای خانواده تهیه کنیم. فقط در حد پخش برای خانواده و نهایتا دوستان داییم. در همان ایام پیش از این که به جمعبندی برسم، به ما گفتند گروهی هستند که پیگیر ساخت مستند در این موضوعاند و حاجحسن را هم تا حدی میشناسند. لذا مسیر کار با همین گروه ادامه پیدا کرد.
2. خوبیهای این مستند مرهون دو چیز است، یکی تلاش شبانهروزی، مجاهدانه و مجدّانۀ این گروه و دیگری اخلاص، دردمندی، صفا و تقوای اکثریت اغلب مصاحبهشوندگان. جدا از چهرههای آشنا، در میان این چهرههای مصاحبهشونده، به افرادی برخوردم که انسانهای معمول و متداول -از آنگونه که زیاد میبینیم- نبودند. کسانی که جا داشته و دارد که تا زنده هستند سراغشان برویم و درموردشان مستند بسازیم یا دست کم پای حرفهایشان بنشینیم؛ هرچند بسیاریشان اگر موضوع دایی حسنم مطرح نبود حاضر نمیشدند مقابل دوربین حاضر شوند. خوشحالم که این مستند مرا با ایشان آشنا کرد. محدودیت زمان فرصت استفاده از تعدادی از این عزیزان را هم البته از گروه سازندگان گرفت. فرصت نشد با همه مصاحبه شود و امکانش نیست از همۀ مصاحبهها در این کار فعلی استفاده شود، هرچند تمام مصاحبهها محفوظ است برای آینده. لذا در همین سطور هم از بزرگان و گرامیانی که لطف کردند و مقابل دوربین صحبت کردند هم از دوستانی که پشت دوربین زحمت کشیدند، به ویژه آقایان «احسان رجبی» (در ابتدا مجری طرح و سرانجام کارگردان)، «مهرداد غفارزاده» (که تا اواخر تصویربرداری کارگردان کار بودند اما در پایان مسائلی پیش آمد و همکاریشان ادامه پیدا نکرد)، «حسین صالحی» (مدیر تولید)، «حسین ذوالقدر» (تدوینگر) و دوستان دیگری مثل آقا «عبدالله داماد»، آقا «مهدی هادیان» و دیگر دوستانی که در هماهنگی مصاحبهها، فیلمبرداری، نورپردازی، صدا، تدارکات و... زحمت کشیدند، تشکر میکنم. هرچند تشکر ما شکرگزار زحمت ایشان نیست.
3. ضعفهای این مستند هم چند دلیل دارد، اولیش که با ابعاد معنوی و رعایت ظرائف اخلاقی همراه است را فعلاً نمینویسم، هرچند میدانم با دید حقیقتبین مهمترین است. دلیل دوم که دلیل مهمی هم هست، محدودیت زمانی و دشواری و ابهام موضوع است. دایی حسن شب عید نوروز از دنیا رفت. تا مدتی که هیچ خبری نبود. همه جا تعطیل بود. حتی نتوانستیم خوب اطلاع رسانی کنیم (حتی در حد دوستانش و آشنایان). بعد این گروه آمد که تا چهلم کاری را تهیه کند. دربارۀ موضوعی که تا زنده بوده بروزی نداشته. به مصاحبه، کتاب، بزرگداشت و... راه نمیداده. حتی برای نزدیکانش هم خودش را باز نمیکرده. لذا برای رسیدن به حداقلی از اطلاعات، تحقیق و پژوهش بسیاری ضرورت داشت. شخص بنده با همۀ اندیشۀ ساختارگرایانهام، در این موضوع برای رسیدن به یک ساختار کلی تا مدتها به طور شگفتانگیزی سرگردان بودم. دربارۀ ایشان، موضوعات اسارت را فقط همبندیهای اسارت میدانستند. دوران زندان پهلوی را فقط اهل آن دوران، دوران جنگ، دوران پیادهروی، دوران کودکی ... هرکدام اهلش را میطلبید. همانطور که قبلاً هم نوشتم آنچه درمورد ایشان وجود دارد را «کسانی میدانند که دیدهاند. نه کسانی که شنیدهاند.» بیش از سی مصاحبه طی حدودا دو سه هفته در تهران، قم، همدان و قزوین انجام گرفت و عموما هم با کیفیت خوب. حجم کار بسیار بالا بود و این جمعآوری اطلاعات بسیار نیکو و ارزشمند. حالا با این دشواری موضوع، محدودیت زمانی و حجم بالای مصاحبهها قطعاً ضعفهای بسیاری راه پیدا میکند به کار که اکثراً ناگزیر هستند و من هم به بسیاریشان واقفم و در بسیاریشان به عوامل حق میدهم. و البته در چند مورد که واضح تذکر داده بودم حق نمیدهم، که اینها هم در طی چنین کارهایی و به خاطر گوناگونی سلایق طبیعی است. بالاخره من نه کارگردانم نه مجری طرح و اجازه ندارم در همهچیز دخالت کنم.
و اما ضعفی که به طور ویژه درمورد قسمت دوم اتفاق افتاد، حذف یک سوم برنامه هنگام پخش از سیما بود. چیزی که به جز حذف بخش مهم و جذابی از فیلم، به ریتم کلی، تدوین و ساختار فیلم ضربه زد. البته که من فکر نمیکردم و توقع هم نداشتم صداوسیما کلا این سه قسمت را بخواهد پخش کند و تا همینجای کار هم از ایشان و قبول زحمتشان متشکرم (چه اینکه اولین باری که گروه برنامۀ خود را به سازمان عرضه کرده بود -گویا- گفته بودند اگر فلانی شخصیت مهمی است چرا رهبری برایش پیام نداده یا یا چرا از سوی بنیاد شهید شهید حساب نشده، یا چرا ما نمیشناسیمش...) و البته که طبیعی است که صداوسیما برای خودش محدودیتها و قواعدی داشته باشد و قرار نیست هرچه ساخته میشود پخش شود، اما فکر میکنم این اعمال محدودیت و سانسور نباید در مرحلۀ پخش انجام بگیرد. باید پیش از این اعلام شود، یا اثر کلا پخش نشود یا با تدوین تازه پخش شود.
امید که قسمت سوم (که امشب پخش خواهد شد) هم قسمت خوبی باشد و هم خوب پخش شود. و انشاءالله خدا عاقبت همۀ ما را ختم به خیر کند.
***
پ ن: باز هم مهمترین مطلب این است: دایی حسن بنده خوب بود یا بد بود خدا رحمتش کند. کاش بنده قدر داییحسنهای زنده و همۀ آدم خوبهای زنده را بدانم. همۀ خوبان وقتی از دنیا بروند عزیز میشوند. باید تا وقتی هستند ازشان استفاده کنیم... گرچه این دعا خیلی هم شدنی نیست، چه اینکه به قول پیامبر عزیز اسلام:
بدأ الإسلام غریباً وسیعود غریباً کما بدأ، فطوبى للغرباء