وحید امیرخانی
در مدت معلوم و وحید امیرخانی
فیلم «در مدت معلوم» نزدیک یک ماه است که در صدر فیلمهای پرفروش روی پرده است و زود است که فروشش سه میلیاردی شود. در اولین سطر یادداشتم از اقشار فرهیخته میخواهم شنیدههایشان را کنار بگذارند و هرچهزودتر خود به تماشای این فیلم بروند. من مطمئنم این فیلم مخاطب عمومی خود را پیدا کرده، اما مخاطب فرهیخته عموماً از اینچنین فیلمها و ژانرها میترسد. چهاینکه بسیاری از فیلمهای ژانر کمدی، فیلمهای مبتذل و ضعیف هستند، و این فیلم به جز کمدیبودن، به خاطر موضوع و نامش بیشتر در معرض اتهام است.
در مدت معلوم (با زیرتیتر «فیالمدت المعلوم») نخستین ساختۀ سینمایی وحید امیرخانی است که با نقشآفرینی بازیگرانی چون جواد عزتی، ویشکا آسایش، هومن سیدی، علی اوسیوند و اکبر عبدی همراه است. فیلمی که بیهیچ توضیحی از حضور در جشنوارۀ فجر پیشین کنار گذاشته و حذف شد، اما اکنون در فروش به توفیق کمنظیری دستیافته است. همچنین توانسته بحثها، نقدها و سخنان بسیاری را بین موافقان و مخالفان خود به راه اندازد.
در مدت معلوم در نوع خود فیلم متوسط و خوبی است، اما آنچه باعث میشود این فیلم را تبلیغ کنم و کارگردانش را قدر بدانم، هوشمندی وحید امیرخانی در انتخاب ایده، و شجاعت او در طرح موضوع فیلم است. آنهم در جامعهای که چنین موضوعی -در سطح- بایکوت و ممنوع است اما در لایههای زیرین مشکل و دغدغۀ دائم.
فیلم صراحتاً و برای نخستینبار در سینمای ایران به «بحرانِ جنسی» جامعۀ ما میپردازد و بهویژه سراغ از مسئلۀ ممنوعۀ «ازدواج موقت» میگیرد. خیلیها میگویند این فیلم تبلیغ ازدواج موقت است، ولی من با سخن آنهایی موافقم که میگویند این فیلم در مقام طرح مسئله و تابوشکنی است و موضوع ازدواج موقت در آن امری ثانوی است.
بحران جنسی در جوامع دینی
بحران جنسی یکی از بحرانهایی است که در دوران قرون وسطی در دل جامعۀ مسیحی وجود داشت و سرانجام همراه با بحرانهای نادیدهانگاشتهشدۀ دیگر جامعۀ بستۀ مسیحی، در رنسانس بهصورت انفجاری بروز پیدا کرد و به نتایج متعددی از جمله: تبعیدِ کلیسا به روز یکشنبه و شهر واتیکان، بیبندوباری جنسی در غرب و فسادهای درونی کلیساها انجامید. حتی در دوران مدرنیته هم روزی نیست که اخبار سرّی رسواییها و فسادهای کلیسایی منتشر نشود. این فسادها در حیوانیترین و بدترین شکلهای خود یعنی با کودکآزاری، همجنسگرایی و رفتارهای خشن جنسی در میان رهبران مذهبی کلیسا (که در مذهب خود با ممنوعیت ازدواج مواجهند) همراه بوده است. یک مورد معمولی و رسمیاش: «بر اساس مدارکی که در تاریخ ۱۶ ژانویه ۲۰۱۴ میلادی، از سوی واتیکان به کمیته صیانت از حقوق کودکان سازمان ملل متحد ارایه شد، مشخص شد که پاپ بندیکت شانزدهم، پیش از آنکه از مقام خود کنارهگیری کند ۳۸۴ کشیش را در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ در ارتباط با رسواییهای جنسی کلیسای کاتولیک، خلعلباس کرده بود». آخرین خبر هم خبر رابطۀ عاطفی و جنسی خود همین پاپ بندیکت شانزدهم (که از بهترین و سالمترین پاپهای معاصر بود و پس از او واتیکان واقعا وضع بدی پیدا کرد) با یک خانم متأهل بود که از سوی خود غربیها (بی بی سی) منتشر شد (البته مطمئن باشید این انتشار هم بیاجازۀ کلیسا نبوده و در اصل با اندیشۀ نجات مسیحیت و کلیسا بوده است).
اما اینکه ما امروز در جهان اسلام هم بحران جنسی داشته باشیم، آنهم در مترقیترین کشور اسلامی -یعنی ایران-؛ واقعا چیز شگفت و ناراحتکنندهایست. موضوعی که در دهههای اخیر، با دشوار شدن فرایند ازدواج، شکل ناگوارتری را به خود گرفته است. در دهههایی که با پدیدههایی چون بالارفتن سن ازدواج، کاهش اقدام به ازدواج و افزایش اقدام به طلاق همراه بوده است.
اسلام (با قرائت صحیح و منحرفنشده) دینی است که برای نیازهای جنسی انسان پاسخهایی را ارائه کرده است؛ اما ما در کشور اسلامیمان بهخاطر تأثیر گرفتن از ادیان و مذاهب دیگر این پاسخها را مسکوت گذاشتهایم و محدود کردهایم. بیشک ازدواج موقت (متعه) یکی از راههای ارائهشده از سوی اسلام برای جلوگیری از ایجاد بحران جنسی است. راهی که ناخودآگاه جمعی و سنتی ایرانی بدون داشتن دلیل عاقلانه و موجّه با آن سر ستیز دارد. اولین مانع فکری و فرهنگی بر سر راه ازدواج موقت «تقدّس بکارت» است. امروز خیلی از مردان جامعۀ ایرانی -حتی اگر خودشان مذهبی نباشند- حاضر نیستند با زنی که باکره نباشد پیمان عقد دائم ببندند. این یک فرهنگ غلط و غیرالهی است. در اسلام بکارت مقدس نیست، پاکی مقدس است. باکره باشی اما گناهکار و ناپاک، مردودی؛ باکره نباشی اما پاک و بیگناه باشی مقبولی. چنانچه میدانیم میتوان باکره بود و فاسد و گناهکار بود و بالعکس. اما در فرهنگ منحط کنونی، فساد و گناه پسندیدهتر از باکره نبودن برای زنان است (البته برای مردان هم! هر زنی امروز تماشای فیلم مستهجن یا... در دوران تجرد شوهرش را بیشتر میبخشد تا ازدواج موقتش!).
پس بکارت در کجا مقدس است که اینقدر در فرهنگ ایرانی موثر افتاده است؟
اولاً در دوران طاغوتزدگی و بتپرستی که نزد بسیاری از ملل کافر، دختر باکره مقدس بوده است برای مسئلۀ جالبِ «قربانی کردن انسان برای خدایان»! در بسیاری از این باورهای اسطورهای ایشان براین باور بودند که خدایان طالب همبستری با دختران باکره هستند، لذا برای آمرزش گناهان و رفع خشکسالی و... دختران باکره را قربانی میکردند. این اندیشه کفرآلود و سیاه در ادیان و دیگر نحلههای جدیدتر بتپرستی، به این صورت رسوخ کرد که برای آمرزش و فلان و بهمان، دختران باکره باید به کاهنان تقدیم شوند؛ یا اینکه برای برکت و شرعیشدن ازدواج، پیش از همخوابی با داماد، بکارت عروس باید توسط کاهنان از بین برود (این مسائل هرچند به نظر طنز و مسخره و هولناک بیایند، ولی همه واقعی هستند).
ثانیاً در دین زرتشتی (مزدیسنا) که دین پیشین ایرانیان بوده است، چه اینکه حضرت «آناهیتا» باکره است (البته کفارۀ دختران باکره از آیینهای کافرانه و بتپرست، در شریعت این دین هم متأسفانه وارد شده است).
ثالثاً -و شدیدتر- تقدس بکارت در مسیحیت، که بیش از ادیان دیگر تبلیغ میشود، وجود دارد، چه اینکه حضرت مریم (سلامالله علیها) باکره بوده است. البته ما مسلمانها هم معتقدیم حضرت مریم باکره بوده است، ولی برخلاف سنت غلط و غیرانسانی مسیحی نتیجه نمیگیریم پس بکارت به ایمان نزدیکتر است! بحث بحث معجزۀ میلاد حضرت مسیح (علیه السلام) و مسائلی از این دست است برای ما. اما در مسیحیت این مسئله به ممنوعیت ازدواج در میان مقدسین انجامید و کسانی هم که باکره میماندند (مثل ملکه الیزابت که به ملکۀ باکره معروف بود) ستایش میشدند و عدهای برای رسیدن به این ستایش تا آخر عمر بکارت اختیار میکردند! (بیشک اسلام به چنین منطقهایی میخندد!)
از تقدس بکارت گذشته، مانع دیگر بر سر راه ازدواج موقت، حرمت این ازدواج در فرهنگ اهل تسنن است، چه اینکه میدانیم خلیفۀ دوم این امر را در عالم اسلامی حرام اعلام کرده است و همه نظر حضرت امیر (علیه السلام) درمورد این اقدام خلیفه دوم را شنیدهایم. و باید توجه کرد طی قرون متمادی، حاکمان ایران و فرهنگ ایرانی متعصبین از اهل تسنن بودند و از این طریق خردهفرهنگهای بسیاری را برای ما به ارث گذاشتهاند.
پس برادران و خواهران مسلمان و شیعۀ علی ابن ابیطالب و مکتب امام جعفر صادق (علیه السلام) بدانند مخالفتهای قاطعشان در رسانهها و تریبونهای سیاسی و اجتماعی و مذهبی با اصل ازدواج موقت، کاملاً بیگانه با شریعت و حقیقت اسلام و بهطور ناخودآگاه برگرفته از فرهنگ و شریعت آیینهای منسوخ بتپرستی، فرهنگ و شریعت دین زرتشت، فرهنگ و شریعیت دین مسیحیت و شریعت اهل تسنن است؛ امری که برای همۀ این آیینها، ادیان و مذاهب بحران جنسی و سپس بحرانهای متعدد فقهی، اخلاقی و اجتماعی پدیدآورد که شرحشان خارج از حوصلۀ این نوشتار است.
بحث «بحران جنسی» و موضوع «ازدواج موقت» را با همۀ جذابیتهایشان همینجا رها میکنیم و دوباره به فیلم برمیگردیم:
وحید امیرخانی در مدت معلوم
این فیلم، فیلم خوبی است و خیلی میتوانست خوبتر شود اگر اینقدر سانسور نمیشد. میشد پدیدۀ این سالهای سینمای اجتماعی باشد. بعد از دیدن فیلم نسبت به ابهام بعضی جاها (کوچۀ رخصت + خانم صابونفروش + مسائل امنیتی +...) انتقاد داشتم، اما قبل از نگارش این متن با خواندن مصاحبههای کارگردان (با روزنامه اعتماد + مهر + فرارو + سوره سینما +...) فهمیدم همه تقصیر سانسور و دستبردن ممیزان است. اگر این دستبردن نمیبود، آن بالا نمینوشتم فیلم خوب و متوسط. مینوشتم مهمترین فیلم اجتماعی سالهای اخیر. همچنین حذف تیتراژ زیبای نخستین فیلم توسط ممیزان هم کار ناجوانمردانهای بوده است. ( گفتنیست: دیدم کارگردان در مصاحبهای گفته اسم اصلی فیلم «سگچرخ» بود و با حذفش توسط ممیزان بالاجبار نام موقت فیلم یعنی همین «در مدت معلوم» برای فیلم مانده. اینجا باید تأکید کنم استثنائاً این تصمیم ممیزان از امدادهای خفیّۀ الهی بوده است و نام سگچرخ واقعاً نامی بیخود. بیشک نام جدید نامی جذابتر و مناسب برای ارتباط با مخاطب عمومی است.)
و البته که موضوع بحران جنسی و ازدواج موقت با ظرائف بسیار و دقت بر پیشینههایش در این فیلم مطرح شده است. در دیالوگهای آغازین فیلم اشارۀ کنایی به حکم خلیفۀ دوم و سخن حضرت امیر (ع) کاملاً مشهود است. همچنین من اگر کارگردان را نمیشناختم -مثل خیلیهای دیگر، با دیدن اسم فیلم و دانستن ژانر کمدیاش- انتظار فیلمی سخیف، رکیک، مبتذل و حتی فاسد را داشتم. اما این اتفاق نیفتاد. فیلم واقعا فیلم با حیایی است و البته حیا داشتن به احتیاط بیش از حد و نابودی عنصر جذابیت نیانجامیده است. قطعاً ایدۀ این فیلم باب میلِ تجاریسازها بود و خداراشکر که به دستشان نرسید و بیشک کارگردانی این فیلمنامه را کار کرده است که بالاتر از ارتباطگیری با مخاطب، به دنبال تعهد اجتماعی و وظیفۀ شرعی بوده است.
وحید امیرخانی و سابقهاش
وحید امیرخانی سالها پیش وقتی پای درس «فاطمه معتمد آریا» و «فرزاد مؤتمن» و... در دانشگاه هنر سینما میآموخت، شاید فکر میکرد دارد به سرعت به سمت سینمای داستانی میرود. اما ورود و حضور جدی او تا سالهای سال در سینمای مستند بود. امیرخانی پیش از ساختن در مدت معلوم، به عنوان یکی از چهرههای جوان درخشان و تحسینشدۀ سینمای مستند شناخته میشد و عمدۀ کارهایش با موضوعات ملتهب سیاسی و فرامرزی همراه بود. مثل اولین مستندی که دربارۀ انقلاب بحرین توسط او ساخته شده («سرزمین مروارید») یا مستند بیکلامش دربارۀ پیادهروی اربعین کربلا («لبیک») که سر و صدای زیادی هم کرد در سالهای اخیر (تیزرش را اینجا ببینید) یا مستندش دربارۀ جنگ سی و سه روزه، یا مستندی که دربارۀ انقلاب یمن ساخت («سرزمین عقیق») یا سری مستندش برای پاکستان، یا مستند سه قسمتیاش دربارۀ مرحوم آقا سیدعلی اکبر ابوترابی، یا کاری که برای شهید چمران ساخته بود یا مستند بسیار مهم «پیرمرد و اسلحه» که قصد دارم به خاطر اهمیت موضوعش در خطبۀ دومم چند سطری دربارهاش بنویسم:
پیرمرد و اسلحۀ وحید امیرخانی
نمایی از مستند «پیرمرد و اسلحه» ساختۀ وحید امیرخانی
من سالها دنبال «ابوحیدر» میگشتم. اوصافش را ابتدا از استادم یوسفعلی میرشکاک شنیده بودم. برایم از جنگآوریهایش، ماجراهایش، شجاعتهایش، هیبت ظاهریاش و حتی صدای دورگه و پرهیبتش گفته بود. حتی ازسبیل مردانه و حجیمش! یا مثلا اینکه وقتی ازش پرسیده «درویش! چرا پس سبیل را کوتاه کردی؟» ابوحیدر گفته: «چهکار کنم، "سید" از من خواسته!» یا در توصیف صدای ابوحیدر... خب کسانی که صدای خود جناب میرشکاک را شنیده باشند میدانند به اندازۀ کافی دورگه و قدرتمند هست! حال فردی با چنین سبیل و صدا داشت برای من از شدت هیبت آن صدا میگفت و حتی سعی کرد با غلیظ کردن صدایش یکبار ادای «سلام علیکم» گفتن او در یک خاطره را دربیاورد اما وسطش پشیمان شد، گفت اصلا نمیتوانم آن حال را تداعی کنم! باری، نیازی به این تعاریف و توصیفها نبود، من آن زمان همینکه میدیدم میرشکاک در میان «زندگان» و «زمینیان» شیفتۀ هیبت و عظمت و مردانگی کسی شده و خود را دربرابر او حقیر میداند بسیار شگفتزده شده بودم. کسی که عکسش را چون عکس نیچه و شوقعلیشاه مدتی بر دیوار کارگاه نقاشیاش زده بود (و شاید بالاتر از آنها) اما هنوز زنده بود و خیلیها (از جمله مامورین امنیتی نظامی صهیونیست) دنبالش بودند و خیلیها (از جمله همانها!) از او وحشت داشتند و خیلیها هم (در عالم تشیع) به او دلگرم بودند. مشکل مستند «پیرمرد و اسلحه» وحید امیرخانی این است که خیلی سراغ ماجراها و حماسههای «ابوحیدر» نرفته است و به یک زندگینامۀ ساده اکتفا کرده؛ از طرفی پای صحبت دیگران (چه در لبنان، چه ایران و عراق و...) درمورد شخصیت اصلی فیلم ننشسته، و الا فیلم بسیار جذابتر میشد (مخصوصاً برای کسانی که ابوحیدر را نشناسند، ولی برای آشنایان با او این مستند بینظیر است). و قوت اصلی و شگفتیِ بزرگ فیلم این است که وحید امیرخانی توانسته این آدم نایافتنی (که دوستان و دشمنان زیادش در جستجویش هستند) را پیدا کند، به خانهاش برود و صحبتها و نظرات شنیدنیاش را ضبط کند! این خیلی برای من شگفتانگیز و قابل ستایش بود. از همینجا دومین آفرینم را به خاطر ساخت و پژوهش این اثر مستند نثار کارگردان، و دومین تبلیغم را برای تماشای این مستند انجام میدهم. بهنظرم هر شیعهای باید این فیلم را ببیند. ابوحیدر یک شیعۀ واقعی از آن قدیمیها، اصیلها و بیادعاهاست. یک مدافع از جان گذشتۀ شیعیان مظلوم و یک منتظر واقعی ظهور حضرت ولی عصر (عج). آدم وقتی صحبتهای او را در اینباب میشنود از یدککشیدن عناوین گرانی چون «شیعه» و «منتظر» توسط خودش خجالت میکشد. این فیلم را هر انسان حماسی باید ببیند. ما از دیدن افرادی چون جناب مالک اشتر محروم بودیم، در این سیما میتوان سراغ از آن حقایق گرفت.
کل زمان فیلم 25 دقیقه است و نسخههای تقریباً کاملش در اینترنت هست
{میشود فیلم را دانلود کنیم از راسخون، ولی پنج دقیقه اول را در سایت روشنگری ببینیم :)) عجب اوضاعی داریم با این انتشارهای بد آثار خوب در این مملکت :) }