شکست اصولگرایان در تهران
1.
یک فضای خاصی بعضی از این بچه حزباللهیها دارند که الآن هم میگویند «نه! ما شکست نخوردیم! ما اینبار هم پیروز شدیم!» برادر من، عزیز من، بیخیال شو، چرا حرف زور میزنی؟ این کجایش پیروزی بود؟ خب قبول کن شکست خوردی، ایرادی ندارد که. گفتهاند شکست مقدمۀ پیروزی است، نگفتهاند ادعای پیروزی، پیروزی است. قبول کن شکست را تا بفهمی چرا شکستخوردی، تا بتوانی علتش را از بین ببری و پیروز شوی. کسی که افتاده اگر خیال کند هنوز ایستاده، هیچگاه دوباره از جایش بلند نمیشود. اما افتادهای که فهمید و باور کرد افتاده است، بالاخره یکروز دست بر زانو میگذارد و بلند میشود.
چه آن ادبیات «ما همیشه پیروزیم» و چه سخن زشت و خطرناکی که در گوشه کنار از دهان اقلیت بسیار کمی از جهلۀ قوم مبنی بر «تردید در سلامت انتخابات» شنیدهمیشود، هردو ناشی از توهم و تکبر و عدم فروتنی و عقلانیت لازم برای مواجهه با حقیقت است. البته قبول دارم هردوی این ادبیاتها در اقلیتِ حزباللهاند، ولی همین کمش هم نباید باشد. بله چند پیروزی وجود دارد، یکی پیروزی برای اعتبار و سلامت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی به خاطر حضور خوب مردم در انتخابات است، دومی پیروزی اکثریت قابل اعتماد در اتخابات خبرگان و سومی پیروزی اصولگرایان در انتخابات مجلس شورای اسلامی سراسر کشور. اما در انتخابات مجلس شورای تهران ( که ویترین انتخابات است و از جاهای دیگر قطعاً مهمتر است) ایشان مسلماً شکست خوردهاند و پذیرش این شکست و اذعان به پیروزی طرف مقابل، از شاخصههای فروتنی، خرد و بزرگواری است.
2.
شکست اصولگرایان یکی دو دلیل ساده نداشت. چند دلیل پیچیده داشت و عموماً هم فرهنگی. اما یک دلیلش سیاسی است و ساده، که همان دلیل سیاسی و سادۀ شکست اصولگرایان در انتخابات 92 است. همانکه قرار بود درس ما برای این انتخابات باشد و نشد. لابد میگویی: «خب ما که ائتلاف کردیم! دیگر چه میخواهی؟» نه عزیزجان، این نه ائتلاف بود نه اتحاد. در ظاهر لیست، اسمها به هم نزدیک شدند، اما در باطن آنقدر رسمها و فکرها از هم دور بودند که این ائتلاف عملاً ائتلاف نشد. کلاً ائتلاف با اهلِ اختلاف، کار دشواری است. ائتلاف با کسانی که بنیان اختلاف و تفرقه را در بین اصولگرایان گذاشتند و مفاهیم سادهای مثل «وحدت» و «حجیّت» برایشان دیریاب و دور است. کسانی که بسیاریشان سابقۀ انقلابی دیرینهای هم نداشتند و به صرف استاندار و مشاور و معاون و ... شدن در دولت احمدینژاد، یکشبه سابقۀ سیاسی و اصولگرایی و انقلابی پیدا کردند و پدران اصولگرایی و عدالتطلبی را به اصلاحطلبشدن و مسامحهگرشدن متهم کردند. کسانی که خودشان را از هر آیتاللهی، آیتاللهتر و از هر مردخدایی با تقواتر و خداپرستتر میدانند. بزرگترهایشان آن زمان که هنوز بهطور رسمی وارد گیر و دارهای سیاسی نشده بودند، با اتکاء به داشتنِ عنوان شاگردی آیتالله مصباح یزدی، به این نتیجه رسیدند که میتوانند مجلس درس یا خطابۀ بزرگی چون آیتالله جوادیآملی را بهم بزنند. وقتی رسماً وارد سیاست شدند، به بهانۀ حمایت از «احمدینژاد»، «پایداری»، «لنکرانی»، «جلیلی» و... مقابل اصولگرایان اصیل و قدیمیِ منتقد احمدینژاد، آیتالله مهدویکنی و اندیشۀ وحدتگرایانهاش و دیگر قدیمیها و عقلای دوران انقلاب و جنگ صفآرایی کردند. هرروز اختلافی تازه را در متنِ و درون گفتمانِ حزبالله رقم زدند و امروز هم نوبت به بزرگانی چون آیتالله موحدیکرمانی، حدادعادل و... رسید. اگر آمریکا هم در درون خود چنین اختلافباورانی را داشت، تا بهحال صدبار از درون متلاشی شده بود. البته در آنها هم تکبر بیداد میکند، ولی تکبرشان را به جای توهم، تعقل همراهی میکند. رأی مردم به شخصیت کاریزماتیک و کاریزمای شخصیتی احمدینژاد، شاید مهمترین عامل بود در متوهّم شدن ایشان به تقدس خود و احمدینژاد و دیگر اسلافش. اینان باور دارند انسانهای برگزیدۀ خدا در آخرالزمان هستند. باور دارند؛ نیاز به مشورت با هیچ کارشناس کارکشته، نیاز به شنیدن نصیحت هیچ پیرِ خردمند و دلسوز و نیاز به داشتن هیچ تدبیر و اتحاد برای پیروزی در انتخابات ندارند. این باور درونی آنهاست، ولو امروز در ظاهر با گرفتن باج بسیار (اگر لیست ائتلاف را با دقت نگاه کنید) و مشاهدۀ شکستهای قبلی، کمی از موضع خود کوتاه آمده باشند.
شاهدم برای این سخنان چیست؟
علی رغم حرفهای رسمی مبنی بر ائتلاف و اتحاد، دو پرچم بزرگ مبنی بر اختلاف و تفرقه (مخصوصاً در شبکههای اجتماعی) از سوی حضرات بلند شد. یکی برای لیست جامعه مدرسین خبرگان و دیگری برای لیست ائتلاف اصولگرایان مجلس شورای اسلامی. پرچم فتنهانگیز و تفرقهافکن نخست اعلام کرد: «به افراد مشترک بین لیست جامعه مدرسین و لیست آقای هاشمی رأی نمیدهیم»! و پرچم تفرقۀ دوم اعلام کرد: «به تصویبکنندگان برجام رأی نمیدهیم»! و قس علی هذا. حضرات انواع و اقسام این لیستها را تهیه و تکثیر کردند تا ائتلاف فقط یک شعار ظاهری باشد نه یک عمل واقعی. هنوز برگههای این لیستهای تفرقهافکانه از سطح شهر جمع نشده و کانالها و گروههای تلگرامی بر این جهالت گواهی میدهند. در حالیکه حزباللهیهای عاقل و سنتی، هرگز چنین خیانتی را در قبال حضرات تندرو و نوظهور انجام ندادند. لیستی نساختند در خبرگان که آقای مصباحش حذف شده باشد. لیستی بدون حضور پایداریها برای مجلس ندادند (حتی غیرعلنی). جالب اینجاست که چاهکن خود اول به چاه میافتد. بدترین رأیها در خبرگان و مجلس شورا را نامزدهای محبوب همین حضرات اهل تفرقه آوردند. اینها همه برای ما درس است. هرچند گوشهای عصبانی و خودمرکز عالمبین، قصد شنیدن نداشته باشند.
باری، براین باورم که اگر این اختلافها و حماقتها نمیشد هم به خاطر دلایل دیگر (چه آن دلایل فرهنگی مهم و مبنایی و چه دلایل سیاسی دیگر، مثل اشکالات لیستها) احتمال پیروزی اصولگرایان در تهران قوی نبود، شکست در کمین بود، ولی نه اینقدر قاطع و تأسفآور.
3.
با توجه به تکراریشدن تجربهها:
تا انتخاباتی دیگر و شکستی دیگر
موفق و پیروز باشید :)
پ ن 1 : البته هنوز نتایج تهران قطعی نیستند.
پ ن 2: دو یادداشتم قبل از انتخابات اخیر:
1. آیا میشود به یک لیست رأی داد؟
2. دوباره: پناهیان، حماقت و انتخابات!