در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

https://bayanbox.ir/view/5866430596717379080/%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1.jpg

 

سومین جلسه از سلسه جلسات عصر اثر با موضوع نشست نقد و بررسی کتاب گزیده‌ی اشعار علی معلم دامغانی، روز دوشنبه 18 اسفندماه، در محل کانون اسلامی انصار برگزار شد. در این جلسه، کتاب گزیده‌ی اشعار علی معلم دامغانی با حضور یوسف‌علی میرشکاک، نعمت‌الله سعیدی و زهیر توکلی به عنوان منتقد مورد بررسی قرار گرفت. در ابتدای این جلسه حسن صنوبری در جایگاه مجری و کارشناس برنامه، ضمن سلام و خوشامدگویی به حاضران، اشاره داشت که این سلسله جلسات، بیش از اینکه مربوط به نقد آثار باشد، با هدف معرفی آثار شاخص در حوزه ی شعر معاصر برگزار می‌شود. وی سپس با قرائت بخشی از متنِ «پنجره‎ای به شعر علی معلم دامغانی»* به معرفی میهمانِ جلسه و جایگاهش در ادبیات معاصر پرداخت.  صنوبری پیش از دعوت از منتقدان تاکید کرد : «ترجیح ما این است که منتقدانِ گرامی هم درمورد شعر استاد معلم به‎طور کلی سخن بگویند و هم به‎طور خاص به بررسی کتاب «گزیده شعر علی معلم دامغانی» که به همت آقایان محمدکاظم کاظمی، سید ابوطالب مظفری و محمد نوراللهی گردآوری شده است بپردازند».

 

 

یوسفعلی میرشکاک: معلم شاعر شاعران است، نه شاعر مردم

پس از این مقدمه‌ی مجری، نخستین فردی که شروع به سخنرانی نمود، یوسف‌علی میرشکاک بود. وی در ابتدای سخنان خود ضمن اظهار مسرت از دیدار مجدد استاد معلم دامغانی، گفت: «من به سراغ حرفهای خودم درباره‌ی معلم می‌روم، چون با چیزهایی که دوستان در این کتاب نوشته‌اند هیچ موافق نیستم. از اشتباهات جزئی، مثل اینکه  بیت «کنگره ویران کنید از منجنیق | تا رود فرق از میان این فریق» مولوی را نفهمیده‎اند و نسبت داده‌اند به قصیده‌ای از خاقانی گرفته تا اشتباهات کلی که دوستان بسیار راحت درمورد غث و سمین شعر نظر داده‎اند، آن هم شعر کسی مثل معلم که اگر انتهای تاریخ ما باشد و تاریخ ما به پایان رسیده باشد _که انگار این طور است_ او آخرین شاعر  بزرگی است که ما در تاریخ خود داریم. شعر معلم شعر ذوقی نیست و معلم در شعرهایش برخلاف ترانه‌هایش شاعر مردم نیست، بلکه معلم شاعر شاعران است؛ مانند بیدل که می‌توان در سایه‌اش نشست و مشق شاعری کرد. معلم جزو موارد نقض این سخن بیهوده‌ی غربی است که "اساس شعر خیال است و شعر کلام مخیل است". بنیاد شعر معلم، تفکر است، یعنی آن بخشی از شعر معلم که معلم را معلم کرده و باعث می‌شود من بگویم ایشان پس از بیدل بزرگترین شاعر ماست، تفکر معلم است. بزرگان ما همه اهل تفکر بودهاند و هیچکس اهل کلام مخیل و شاعری محض نبوده است. این شعر ارزشمند است چون بنیادش تفکر است. اما تفاوت معلم این است که معلم در هیچکدام از مثنوی‌هایش شأن صوری و لفظی شعر را نمی‌شکند، یعنی به خاطر این که حرفش را بزند شعریت شعر را قربانی اندیشه نمی‌کند، به خلاف مولانا و عطار. شاید بتوان گفت پس از سنایی و بیدل، معلم تنها شاعر متفکری است که حواسش به جنس لفظ هم هست و لفظ را فدای معنا نمی‌کند.»

میرشکاک با اشاره به توانایی معلم در قالب مثنوی افزود: «اگر معلم می‌خواست حرفهایش را در قالب غزل بگنجاند احتمالا جواب نمی‌داد، چون فضای غزل بسیار اجمالی‌تر از آن است که اندیشه‌ی معلم را تاب بیاورد. کاش معلم بیرون از پرده‌ی اجمال نیز تفکراتش را بیان می‌کرد؛ چون شعر به هر حال به خاطر ذات وزن اجمالی است و سخنی که به شعر بیاید بیشتر از القاء اصول نیست و تفریع فروع به عهده‌ی کسانی است که می‌پذیرند آنچه را در شعر هست.»

 

میرشکاک: معلم با حکمت تاریخ حرفش را می زند

شاعر کتاب زخم بی‌بهبود با اشاره به مثنوی معلم در سوگ امام خمینی(ره) اضافه کرد: «معلم در این مثنوی می‌گوید اگر تو حافظ وضع موجود باشی اقتدایت به عاشورا و سقای کربلا معنی ندارد، چون آن‌ها نافی وضع موجود بودند. تفکر شعر معلم، گسسته و موضوعی نیست، بلکه پیوسته و موضعی است؛ شاعر نسبت به کل عالم  موضع و به تعبیر نیچه پرسپکتیو دارد و نمی‌خواهد تنها شعر بگوید.»

یوسفعلی میرشکاک بیان کرد: «در کل سبک بازگشت و مشروطه به این سو، هیچ شاعری مثل معلم با حکمت تاریخ یا به قول امروزی‌ها فلسفه‌ی تاریخ حرفش را نزده است. آیا معلم نمی‌توانست مقاله بنویسد؟ بسیاری مقاله نوشتند، اما همه‌اش را باد برد. چون تقدیر تاریخی این سرزمین از ابتدا در شعر رقم خورده، شعر ماندگار است. این حرف‌ها درونی هستند و از کتاب بیرون نمی‌آیند بلکه حاصل همتافت بین خرد و عاطفه و گفتار شاعر و جان‌بینی و جهان‌بینی توامان شاعرند.»

نویسندۀ کتاب نیست‎انگاری و شعر معاصر با اشاره به ترانه‌های استاد معلم گفت: «از ابتدای "بوی جوی مولیان..." که رودکی با چنگ نواخت تا ترانه‌های امروزی، تفکر خاصی در ترانه‌ها دیده نمی‌شود؛ اما ترانه‌های معلم نیز حرف دارند. مثل همان ترانۀ «برید از اونا بپرسید که شنیده‎هارودیدن». شاعر ملتزم به تفکر نیست، بلکه تفکر ملتزم به شاعر است و به دنبال شاعر می‌آید.»

میرشکاک در پایان سخنان خود از شاعران درخواستی کرد: «خواهشی که از شعرا دارم این است که برخورد لفظی و صوری با شعر معلم نداشته باشند؛ بلکه از شعر معلم یاد بگیرند چگونه تفکر را وارد قلمرو شعر کنند.»

 

زهیر توکلی: زبان شعری معلم، بیانگر نوعی غیرت، تعصب و عشق به زبان فارسی است

پس از پایان سخنان میرشکاک، زهیر توکلی سخنان خود را آغاز نمود. وی پس از مقدمه‌ای کوتاه در مورد سابقه‌ی حضور خود در جلسات ادبی استاد معلم، اشاره داشت: «دو رویه در شاعران قدیم وجود داشته است. یکی رویه‌ی صاحب قابوس‌نامه است که به پسرش می‌گوید شعر را از بهر مردمان گویند نه از بهر خود. رویه‌ی دیگر، رویه‌ی عطار است که در یکی از کتاب‌های خود اشاره می‌کند که شاعر دردی دارد که خواب را از چشم او می‌گیرد و با نوشتن شعر می‌تواند این درد خود را التیام بخشد. کهن‌گرایی‌ای که در زبان شعر آقای معلم هست، از جنس کهن‌گرایی اخوان ثالث یا شفیعی کدکنی نیست. کهن‌گرایی ایشان تعصب و غیرتی به زبان خراسانی است. دیگران معامله‌ای کرده‎اند به حساب ارادت و علاقه‌ای که به خراسان داشتند ولی چیزی که مخاطب  در شعر استاد معلم می‌بیند این است که ایشان در واقع به نوعی انتخاب زبان شعر دست‎زده‎اند برای نوعی تعصب و عشق و غیرتی که به زبان فارسی دارند. از نظر من این نوع استفاده از زبان نیز خودزنی است؛ در شعرهای ایشان تعمدی بر استفاده از الفاظ قدیمی وجود دارد که گاهی او را از زبان فارسی روزمره دور می‌کند. مثلا در «بر دهل بی هنگ بی هنجار، می‎کوفد باد»، به جای «می‎کوفد» می‎شد بگوید «می‎کوبد»، مشکلی هم پیش نمی‎آد چون اینجا ردیف است. یا در « روح دیو است، دروج است، فریب است این باد» به جای «دروج» می‎شد «دروغ» بیاید، اما شاعر آگاهانه آن صورت کهن را استفاده کرده است. اتفاقی که در شعر ایشان افتاده است و پیش از این هم وجود داشته است، مقدس کردن یک جغرافیا و تاریخ است. در اشعار استاد شفیعی کدکنی هم این تقدیس و تقدس خراسان بزرگ با تفاوت‎هایی دیده می‌شود. علی معلم این دغدغه که مردم  زبان کهن نمی‌فهمند را رها کرده است و از این رو شاید زبان شعری ایشان از زبان فارسی امروز اندکی جدا باشد. حتی اخوان هم اندکی این دغدغه را داشته است که مردم باید زبان شعر را بفهمند. استاد معلم شعر خود را به زبان خراسانی می‌گویند و تلقی ایشان از خراسان، حتی به تلقی استاد شفیعی کدکنی از خراسان نیست. درک ایشان از خراسان محدود‌ۀ وسیعی است که دامغان و صد دروازه و ری و بسیاری از شهرهای دیگر را در بر می‌گیرد. خراسانی که ایشان می‌گوید، از یک منظر خراسان زبان و ادبیات فارسی است و این به صراحت در قصیده‌ای که برای امیرخسرو دهلوی گفته‌اند، مشخص است.

هوشنگ ابتهاج در خاطرات خود اشاره می‌کند که ببینید حافظ و سعدی با مردمی که دارای تاریخ بسیار متفاوت و در حال تغییرند چه کردهاند که مردم چنین برای شاعران ارج و منزلت قائل هستند؟ تاریخی که به لحاظ فیزیکی و سیر خطی زمان، مدام انقطاع دارد و مدام دچار نسل‌کشی می‌شود چه چیزی آن را استمرار داده است؟ مهم‌ترین عنصر آن به عنوان یک ایرانی، ادبیات و زبان فارسی است و چون ادبیات و زبان فارسی از خراسان شروع می‌شود و هم‌چنان زبان معیار ما، زبان دری است. این خراسان همان خراسانی است که آقای معلم به آن نظر دارد و علی‌رغم همه‌ی اقتباس‌های هنرمندانه‌ای که از بیدل، صائب و نظامی دارد، به زبان خراسانی نظر دارد. از نظر من آقای معلم در مثنوی‌های خود بیش از هر کس دیگری به نظامی نظر دارند؛ چون ایشان اصالتا شاعر غریب‌گو و غریب‌دوستی هستند و چون نظامی غریب است، توجه ایشان به وی بسیار جدی است. البته این نکته هم اهمیت دارد که شعر آقای معلم خود غریب و دیریاب است. غرض اینکه خاستگاه زبان فارسی امروز ما زبان خراسانی و محمل و جایگاه اصلی زبان دری، همان زبان خراسانی است. نکته‌ی دیگر، این است که ایشان احساس می‌کند متعلق به دوره‌ی دیگری است و از این رو زبان خود را به این شکل درمی‌آورد و بر اساس آنچه که من در اشعار آقای معلم دیده‌ام، معتقدم که این صداقت در آینده اثر خواهد گذاشت.»

 

شاعر کتاب میخانقاه در ادامه افزود: «ایرادی که من به این کتاب دارم این است که غزل‌های استاد در این کتاب آورده نشده است، در حالیکه بعضی از غزلیات ایشان بسیار لطیف و زیبا هستند. نقد دیگری که من بر این کتاب وارد می‌دانم این است که نباید گزیده جمع می‎شد. زیرا واقعا یک بیت استاد معلم هم یک بیت است. بهتر بود همه شعرها جمع می‎شد. نکته‌ی سوم این است که من از قلم‌انداز خوشم نمی‎آید. قلم‎اندازی نباید در این کتاب وجود می‌داشت و به نظر من یک‌دستی این کتاب را از بین برده است؛ بهتر بود که یا مقاله در انتهای کتاب در توضیح آن ضمیمه می‌شد و یا مانند کاری که آقای ترکی در رجعت سرخ ستاره انجام داده است، به صورت پانویس ترکیبات یا تلمیح‌های ناملموس را اضافه کند. این نوع قلم‌اندازی در این زمینه حاکی از نوعی اشراف به شعر است که از نظر من کسی در مورد شعر آقای معلم چنین توانایی‌ای ندارد. »

در اینجا مجری جلسه متذکر شد بسیاری از مقدمه‎ها با توجه به مطلع نبودنِ خواننده از فضا و حواشیِ دورانِ سرایش شعرها و انتشارشان در مجله‎ها مخصوصا برای مخاطب عام راهگشا و مفید است و شاید اشکال اصلی متوجه آن‎دسته از مقدمه‎ها باشد که ا یک مقدمه فراتر رفته‎اند و با قضاوت درمورد شعر پیش از خواندن به مخاطب پیش فرض می‎دهند، مخصوصا که گاهی این قضاوت‎ها منفی و یا کاملا سلیقه‎ای هستند. توکلی با منصفانه دانستن این تمایز درمورد مقدمه‎های کوتاهِ ابتدای شعرها بحث خود را چنین ادامه داد:

«نکته‌ی دیگر این است که مقدس‌ کردن جغرافیا و تاریخی خاص، در مخاطب علاقه به تماشای مکان‌های تاریخی را به وجود می‌آورد. از این منظر می‌توان گفت که این امر صرفا دیدار با تاریخ نیست؛ بلکه احضار یک دوره‌ی تاریخی است. نکته‌ی دیگر این است که دقت داشته باشیم جناب معلم بنا به اظهار نظر موسیقی‎دانان بر موسیقی نواحی تسلط کامل دارند. استاد معلم علاقه‌ای به فرهنگ مردمی و فولکلور دارند و دلیل به بزرگی یاد کردنشان از انجوی شیرازی هم این بود که او با تشکیل گروهی شروع به مطالعه و شناخت فرهنگ مردمی نمود و تاکیدش بر این بود که از عبارت فرهنگ مردمی استفاده شود نه فرهنگ عامه. چون با استفاده از فرهنگ عامه، مردم عادی را از خواص جدا نموده است. از طرف دیگر توجه به این نکته هم دارای اهمیت است که اساسا استفاده‌ی ایشان از اوزان بلند شاید به این خاطر بود که شعر زورخانه‌ای را احیا نمایند و شعر ایشان، شعر پهلوانی است. شعر ایشان ابعاد بسیار زیادی دارد. اگر ما از شعر انقلاب صحبت کنیم، باید بگوییم که استاد معلم و اشعار ایشان همیشه جزیره‌ای جدا در شعر انقلاب بود. یکی از علت‌های غرابت شعر ایشان هم همین است که معلم دست به کار بزرگی زده است و خواسته این ابعاد مختلف را با هم جمع کند و در بعضی از اشعار که مخاطب احساس می‌کند شعر یک‌دستی خود را از دست داده است به همین خاطر است.»

 

نعمت‎الله سعیدی: شعر معلم آیینه‌ای است برای مخاطب که می‌تواند درونیات خود را در آن ببیند

پس از پایان سخنان توکلی، صنوبری از نعمت الله سعیدی، منتقد و شاعر، دعوت نمود تا سخنان خود را آغاز نماید. وی در ابتدای سخنان خود ضمن تشکر از تدارک این جلسه، تصریح نمود: «ما دو طیف شاعر داریم، شاعرانی که تربیت می‌شوند، کتاب می‌خوانند، مهارت کسب می‌کنند و تلاش می‌کنند که شعر خوب بگویند. طیف دیگر شاعران، کسانی هستند که تلاش می‌کنند که شعر نگویند. به تعبیر دیگر، این افراد وقتی شعر می‌گویند که نمی‌توانند شعر نگویند. من استاد معلم را از گروه دوم می‌دانم. ایشان کسی است که تا وقتی که نتواند شعر بگوید شعر نمی‌گوید و زمانی دست به قلم می‌برد که دیگر نتواند شعر نگوید. در خصوص نکته‌ای که آقای زهیر توکلی اشاره کردند تحت عنوان قلم‌انداز، در بسیاری از مواردی که در توضیح اصطلاحات و واژه‌های ناملموس اشعار آمده است، به مخاطب عام کمک شایانی کرده است. اما در مورد شعر خود آقای معلم، این یادداشت‌نویسی نه فقط قلم‎انداز که بعضی اوقات غلط‌انداز است.

 

نویسندۀ کتاب  عفریته و افلاطون در ادامه گفت: یک رویکرد وجود دارد که به شعر فرمی نگاه می‌شود که خلاصه‌ی آن این است که ما در این عالم فرم بدون محتوا می‌توانیم داشته باشیم؛ اما نمی‌توان متصور شد که محتوایی باشد اما فرم نداشته باشد. چون فرم می‌تواند بدون محتوا باشد ولی محتوا نمی‌تواند با فرم باشد، پس اصالت با فرم است. اساس فلسفی آن هم این است که انسان به خود وانهاده است و بنابراین محتوایی وجود ندارد و بنابراین محتواها هم به فرم تقلیل پیدا می‌کند. بنابراین باید صرفا لذت برد. در نتیجه‌ی این، تفکری شکل می‌گیرد که دنیا ماشینی شده و اوقات فراغت حاصل شود. این اوقات فراغت به عنوان مسکّن به هنر نظر دارد. در اینجا، بحث مهم دیگری از سوی ابن‌سینا و سایر بزرگان شکل می‌گیرد که اساس آن بر این استوار است که غایت انسان لذت بردن است یا فهمیدن؟ تمام لذت‌ها به فهمیدن انسان برمی‌گردد و در نهایت غایت انسان را در فهمیدن می‌دانند. وقتی با این زاویه‌ی دید نگاه می‌کنیم هنر و شعر به صورت اخص، واجد معنای دیگری می‌شود. ولی متأسفانه امروزه فرم‌گرایی و ظاهربینی وجود دارد و به همین دلیل توجه به شکل و فرم، سوءتفاهمات بسیاری دیده می‌شود. مشکل شعر امروز ما این است؛ این که شعرای امروز ما دغدغه‌ی حرف‌ زدن دارند و نه دغدغه‌ی شنیدن. استاد معلم از آن بزرگوارانی است که در درجه‌ی اول دغدغه‌ی شنیدن داشته است. با نگاهی اجمالی به شعرش می‌توان دریافت که مطالعات ایشان در حوزه‌ی فلسفه و تاریخ به خوبی در شعر ایشان نمود دارد. در همه‌ی بحران‌هایی که امروزه بشر با آن مواجه است، بحران تفکر از همه‌ی بحران‌های موجود خطرناک‌تر است. بحران تفکر وقتی ریشه می‌گیرد و گسترده می‌شود، تبدیل به بحران معنا و پس از آن تبدیل به بحران زبان می‌شود. علت اینکه این بحران را از سایر بحران‌ها خطرناک‌تر می‌دانیم، این است که بحران زبان، بحران فهمیدن و فهماندن است. شعر وقتی به مقام آیینگی می‌رسد، مخاطب هر آن‌چه را که می‌داند می‌تواند در آیینه‌ی شعر شاعر ببیند. اگر شعر آیینه شود، دیگر نیازی به معنای شعر نیست. هر معنایی که در ذهن مخاطب هست، شعر بازتاب‌دهنده‌ی آن است. به ندرت شعرهایی داریم که چنین ویژگی‌هایی داشته باشند؛ اما من شعر استاد معلم را دارای این ویژگی می‌دانم. من این ویژگی را برای ترانه‌های استاد معلم قائل نیستم که برای مخاطب عام قابلیت فهم بیشتری دارند؛ این ترانه‌ها دقیقا واجد همان ویژگی کلی‌ای هستند که در دیگر اشعار ایشان می‌توان دید.»

 

علی معلم دامغانی: بحرانِ زبان، مژدۀ ظهور موعود است

به عنوان حسن ختام این جلسه، محمدعلی معلم دامغانی، سخنان خود را در خصوص این جلسه اظهار داشت: «آیا واقعا شعر را می‌شود با بیان و لغت و عروض و این‌ها فهمید؟ نه؛ هرکس بخواهد شعر شاعری را متوجه بشود باید آن قدر بخواند که جان او با جان شاعر پیوند بخورد. وقتی کسی به این حد برسد می‌بیند حتی بعضی حرف‌هایی که در کتاب‌های ادبیات نوشته شده است گمراه‌کننده است.»

استاد معلم با توصیه‌ی خواندن قرآن به حضار افزود: «هیچ کتابی به اندازه‌ی قرآن انسان را روشن نمی‌کند. هرکس می‌خواهد راه میان‌بر برود، هیچ نخواند و همین یک کتاب را بخواند و بخواند و بخواند.»

وی همچنین به شاعران یادآور شد: «حافظ دین خدا بودن، از وظایف شاعر است، آن هم نه به معنای کسی که شعر می‌گوید، بلکه به معنای کسی که شعور دارد. شعر، ریاضی، هندسه و همه چیز از هیچ و نیستی شروع می‌شود. از نقطه و صفر تا حروف و اشکال پیچیده. جهان را خدا ساده آفریده، اما دیگران آمدند و تفلسف کردند و پیچیده‌اش کردند. اما خدا یک عامی امی را به عنوان پیامبر فرستاد که خط نوشتن هم بلد نبود. هنوز هم اگر اقتدا به خود او باشد باید همه‌ی چیزهایی را که می‌دانیم دور بریزیم و برگردیم به بساطت محض. به این‌که هیچ نمی‌دانیم. زندگی بسیار ساده است. توصیۀ من به شما این است که جز این کتاب هیچ نخوانید و لوح خود را سپید و پاک نگهدارید، یا آنقدر بخوانید که از شدت رنگ، لوح دوباره سپید شود. چون جمع همه رنگ‎ها سپیدی است و نهایت دانش آموختن رهایی است. اما نصفه نیمه نباشید و نخوانید»

 

استاد معلم در پایان سخنان خود با اشاره به بحران نابودی زبان فارسی اشاره داشت: «بحران زبان همان مژده‌ی بزرگی است که باید اتفاق بیفتد تا ما بفهمیم فارسی و عربی و لاتین و بقیه‌ی زبان‌ها با هم فرق ندارند. البته می‎دانم باورش سخت است؛ اما با مطالعه‌ی قرآن و زبان‌های زنده و مرده‌ی دنیا و اندیشه‌های مهری این قابل‌فهم است.»

در آخرین بخش جلسه استاد معلم تازه‎ترین شعر خود را با حاضران در جلسه قرائت کردند

 

 


 

*این متن را در ۱۲ بهمن ۱۳۹۳  نوشته‌ام :

 

یکم: پنجره‎ای به شعر علی معلم دامغانی

استاد محمدعلی معلم‎دامغانی متولد ۱۳۳۰ و معروف به «علی معلم»؛ ادیب، دانشمند، پژوهشگر و از مهمترین شاعران روزگار ما و برترین چهره‎های شعر انقلاب است. در نظرسنجی شش سال پیش که درمورد برترین شاعر پس از انقلاب صورت گرفت، علی معلم هم مانند زنده‎یادان سلمان هراتی، سیدحسن حسینی و قیصر امین‎پور در صدر برگزیدگان بود، با این تفاوت که آن سه عزیز سفرکرده از تاثر عاطفی و تمایل و توجهی که پس از مرگ یک شاعر درموردش اتفاق می‎افتد بهره‎مند بودند، اما معلم بی‎بهره از این امتیاز در ردیف برترین‎ها قرار گرفته بود.

در ذهن اهالی ادبیات معلم نزدیک‎ترین تصویر را به تصور دیرین و کهن‎الگویی که از غول‎های ادبیات فارسی و چهره‎های برتر و دوران‎ساز شعر کلاسیک داریم، دارد. شاعری که حکمت معنوی، نبوغ شعری و احاطۀ شگرفش بر متون کهن (اعم از ادبی و دینی و تاریخی) همواره مورد تعجب و رشک صاحب‎نظران و شاعران برجسته بوده است. برای اثبات این نکته کافی‎ست توجه کنیم که مطرح‎ترین پژوهشگرانی که درمورد شعر انقلاب کار کرده‎اند و مهم‎ترین صاحب‎نظران جریان شعر انقلاب یعنی شاعران و اساتیدی چون «یوسفعلی میرشکاک»، «محمدرضا ترکی» و «محمدکاظم کاظمی» در حیطۀ شعر معاصر همگی از هواداران پروپاقرص شعر علی معلم‎اند و این هواداری و هواخواهی را بارهاوبارها عنوان کرده‎اند.

مثنوی، قالب اصلی و مورد توجه معلم است و او ساختاری نوین و متفاوت به این قالب دیرین ادبیات فارسی بخشیده است. ساختاری دشوار که یگانه پیام‎بر و پیروی راستینش خود معلم بود. هرچند این ساختار به کرّات از سوی عموم شاعران انقلاب مورد توجه قرار گرفت اما کسی نتوانست به خوبی معلم در آن موفق شود.

از مثنوی‎های مهم و معروف علی معلم دامغانی می‎توان به «باور کنیم سکه به نام محمد است»، «تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما»، «هجرت»، «هلا ستارۀ احمد، هلا ستارۀ صبح»، «کلیله»، «نی انبان مشرک»، «ماند زین غربت»، «عزای مرتضی» و «زمان آبستن جنگی است، جنگی مثل عاشورا» اشاره کرد.

قالب ترانه هم از جمله قالب‎های شعری معلم است که معلم در دهه هفتاد و هشتاد به آن پرداخت و حاصل کار ترانه‎های موفق و معروفی شد که با صدای خوانندگانی چون محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، محمد اصفهانی و مجید اخشابی آن‎ها را شنیده‎ایم.

گفتنی‎ست معلم هم اکنون رئیس فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران است.

 

 

دوم: کتاب‎های علی معلم دامغانی

 

۱. رجعت سرخ ستاره

یگانه مجموعه‎شعر علی معلم که یک‎بار در سال ۱۳۶۰ منتشر شده است و گویا به اصرار دیگران. چاپ دوم کتاب باز به «اصرار دیگران» بیست و پنج سال پس از چاپ نخست در سال ۱۳۸۵ به اهتمام دکتر محمدرضا ترکی منتشر شد. در این مجموعه می‎توانید مثنوی‎های انقلابی و دینی درخشان معلم در سال‎های پیش از انقلاب و ابتدای انقلاب و همچنین تعدادی از غزل‎های او را بخوانید. برخلاف مثنوی‎های کتاب که تا هنوز ورد زبان شعر دوستان‎اند، غزل‎های کتاب توفیق چندانی در بین عموم و خصوص مخاطبان ادبیات پیدا نکردند. این کتاب از بهترین نمایندگان پدیده‎ای به نام «شعر انقلاب» و آمیزۀ نبوغ و اعتقاد علی معلم دامغانی است.

 

۲. حیرت دمیدهام...

گزیدۀ جستارها و گفتارهای معلم دامغانی (اعم از مقاله، سخنرانی و مصاحبه) که در سال ۱۳۸۸ منتشر شد.

 

۳. شرحه شرحه است صدا در باد

مجموعه‎ای از ترانه‎های علی معلم دامغانی که در سال ۱۳۸۹ منتشر شد.

 

۴. مجلس حر بن یزید ریاحی

یک منظومۀ نیمایی بلند و بسیار زیبا که مانند کتاب قبلی در سال ۸۹  منتشر شد. معلم بخشی از این منظومه را سال قبل از انتشار در دیدار با مقام معظم رهبری با دکلمه‎ای بسیار زیبا خواند که بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت. 

 

۵. گزیدۀ اشعار علی معلم دامغانی

این کتاب که به همت محمدکاظم کاظمی، ابوطالب مظفری و محمد نورالهی در ابتدای سال ۱۳۹۳ منتشر شد، گزیده‎ای از شعرهای علی معلم دامغانی در سه قالب مثنوی، قصیده و ترانه است. ویژگی منحصر به فرد این دفتر شعر این است که پس از سال‎ها بالاخره بسیاری از مثنوی‎های درخشان معلم که با انبوه هوادارنش در هیچ کتابی چاپ نشده بودند را در خود جای داده است.

 

۶. قرآن هنری  و هنر قرآنی

پژوهشی که به تازگی با موضوع قرآن و تمدن اسلامی به قلم استاد معلم منتشر شده است.

 

 

سوم: نمونه شعر علی معلم دامغانی

در این بخش به چهار شعر شاخص استاد محمدعلی معلم دامغانی اشاره می‎کنیم.

 

ابیاتی از مقدمۀ مثنویِ «هجرت»

این مثنوی از قدیمیترین و طولانیترین مثنوی‎های معلم است و به نوعی به روایتِ انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و پیشینۀ تاریخی و آیینی‎اش می‎پردازد. بخشی از ابیات این مثنوی با آهنگسازی مجید انتظامی در موسیقیِ فیلمِ «هیوا» ساختۀ زنده‎یاد رسول ملاقلی‎پور اجرا شده است.

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است
این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

هفتاد باب از هفت مُصحَف برنبشتم
این فصل را خواندم، ورق را درنبشتم

از شش منادى، رازِ هفت اختر شنیدم
این رمز را از پنج دفتر برگزیدم

این بانگ را از پنج نوبت‏‎زن گرفتم
این عطر را از باد در برزن گرفتم

این جاده را با ریگ صحرا پویه کردم
این ناله را با موج دریا مویه کردم

این نغمه را با جاشوان سند خواندم
این ورد را با جوکیان هند خواندم

این حرف را در سِحرِ بودا آزمودم
این ساحرى را با یهودا آزمودم

از باغ اهل وجد، چیدم این حکایت
با راویان نجد، دیدم این روایت

این چامه را چون گازران از بط شنیدم
وین شعر را چون ماهیان از شط شنیدم

شط این نوا را در تب حیرت سروده است
وین نغمه را در بستر هجرت سروده است...

 

ابیاتی از مقدمۀ مثنویِ «زمان آبستن جنگی است، جنگی مثل عاشورا»

این شعر از مثنوی‎های شگفت‎انگیز علی معلم دامغانی و شاید از زیباترین و در عین حال دشوارترین شعرهای روزگار ما است.

به دریاهای بی‎‏پایاب برگردان صدفها را
به ماهیها، به شهر آب برگردان صدفها را

بگو چیزی که پنهان آرزو دارید، باید شد
بگو ساحل تهیدست است، مروارید باید شد

*

که می‏‎داند که حتی در غرور آب‎سالیها
کنار چشمه خشکیدند، تنگسها و شالیها؟

پدرها نیمهشب کشتند بی‏‎خنجر پسرها را
مکاری‏‎ها که برگشتند، آوردند سرها را

زنی در منظر مهتاب، سنجاقی به گیسو زد
چراغ چشم شبگردی به قعر باغ سوسو زد

تفنگی عطسه کرد از بام، رشکی توخت بر خشمی‏
دوتاری ضجه کرد از کوه، اشکی سوخت در چشمی

*

به من گفتی که بادآبستنِ خاکاند آدمها
و من گفتم ورای حدّ ادراکاند آدمها

تو خندیدی که محبوس‌اند و مهجورند ماهیها
و من گفتم که نزدیک‌اند، اگر دورند ماهیها

تو رنجیدی که بی‎مغز است اگر نغز است افسانه‏
و من گفتم برون از پوستها مغز است افسانه...

 

 

ترانه‎ی لالۀ عاشق
 اجرا شده با صدای محمد اصفهانی و تنظیم فواد حجازی در آلبوم فاصله

 

این ترانه بسیار زیبا با موضوع دفاع مقدس سروده شده و در دوران خود با استقبال بسیاری از سوی مردم مواجه شد.

جماعت یه دنیا فرقه
بین دیدن و شنیدن
برید از اونا بپرسید
که شنیده‎ها رو دیدن

راز سنگرای عشقُ
باید از ستاره پرسید
التهاب تشنه‎ها رو
کی میدونه غیر خورشید؟

پشته‎ها پر از شقایق
کشته‎ها لالۀ عاشق

باغِ گل، زخم شکفته
غنچه‎ها، داغ نهفته

صبح صحرا لاله‎گون بود
شب دریا رنگ خون بود

میگن عاشقی محاله
باشه ما محالُ دیدیم
خیلی‎ها میگن خیاله
ولی ما خیالُ دیدیم

توی عصر آتش و خون
خیلی‎ها عشقُ چشیدن
بعضی‎هام زرد و فسرده
موندن و حسرت کشیدن

 

ترانۀ بارون
اجرا شده با صدای محمدرضا شجریان و موسیقی کیهان کلهر در آلبوم شب، سکوت، کویر

 

این ترانه نیز مانند ترانۀ قبل با استقبال مردمی بسیاری مواجه شد هرچند پاپ نبود و سنتی بود. گرچه موضوع  شعرعاشقانه است اما بعضی ترکیبات و سطرها به ادبیات انقلاب و ادبیات دینی نیز قابل تاویلاند. «عاشقای بی مزار»، «ماهُ دادن به شبهای تار»...

کلهر در یکی از مصاحبه‎هایش درباره چگونگی سرایش این ترانه می‎گوید: « من خودم رفتم سراغ آقای معلم. از طریق برادرزاده‌شان قراری تنظیم شد و ساعت یک بعدازظهر به دفتر ایشان رفتم و درباره‌ی پیوند کلام و موسیقی خراسان صحبت کردیم، آن‌قدر حرفمان گل ‌انداخت که تا ساعت ده شب طول کشید. به جرأت می‌توانم بگویم شناخت و اطلاعات آقای معلم از نظم و نثر فرهنگ خراسان بی‌نظیر بود. پیش خودم فکر کردم حتی اگر ایشان نتوانند شعری هم برای «بارون» بگویند ایرادی ندارد چراکه من از شخصی آشنا با فرهنگ خراسان دربار‌ه‌ی کلام و پیوندش با موسیقی بسیار آموختم... عامیانه ‌بودن، محلی بودن، صمیمی بودن و هرچه می‌خواستم در این شعر بود؛ من واقعاً از این بابت خوشحال بودم»

ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه کن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
 ای بارون

دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به داغ عاشقای بی‎مزار
ای بارون

ببار ای ابر بهار
با دلُم به هوای زلف یار
داد و بیداد از این روزگار
ماهُ دادن به شب‎های تار
ای بارون

  • حسن صنوبری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">