فصل ممیّز و ویژگی ممتاز امام خمینی این بود که اهل خلوت بود. بیش از همه همروزگارانش. گوشش به آوایی دیگر بود و چشمش در تماشایی دیگر. این است که گاهی حس میکنیم خطاب و سخنش هم مخاطبانِ عادی و طبق معمول ندارد. این ثمرۀ خلوتی است که آدم را به اصل میرساند. چونان خلوتِ پیامبران که میدانیم بسیاری اوقات در کوهها بود. «در آن خلوت که دل دریاست آنجا | همه سرچشمهها آنجاست آنجا» (نظامی)
و البته خلوتی، که جهانِ جلوه و جمعیت از آن بهرهمند میشوند. خلوتی که چراغ راه جمعیتها و ملتها را فراهم میکند در دوران تاریکی محض. آنسان که از پس دعای حافظ: «درونها تیره شد، باشد که از غیب | چراغی برکند خلوتنشینی».
و آیا جز پیامبران و معصومان هم کسی را یارا و زهره است تا به آن خلوتِ خالص برسند؟ حافظ که میگوید باید پا پیش گذاشت: «کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز | تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان»
دقیقترین درکها از شخصیت آیتالله خمینی را کسانی داشتند و دارند که با منظرهها و مزّههای عرفانی آشنا هستند. چنانچه جاهلترینها به خمینی آنانند که بخواهند او را در قیل و قالهای نظری یا القاب و عناوین سیاسی بشناسند. چه له چه علیه. منظورم هم از عرفان، اینجا ابن عربی و عرفان نظری نبود. منظورم اشاره به جهان معنوی و خود خود عرفان عملی بود. امام خلوت داشت و در آن خلوت، در گفتگوی خدا بود و در جستجوی حقیقت محمدی. تحلیل و تحقیق این پیرمرد پارسا درمورد پیشوایانش صرفاً علمی و برای تحصیل مفاد احکام شریعت نبود، این یک پروژۀ علمی نبود برایش، یک سیر درونی بود. او نمیخواست از عالم ناپدیدار فقط خبر آورد، او میخواست خود نیز به آن عالم سفر کند.
« سرحلقه اهل معرفت و خلاصه اصحاب محبّت و حقیقت "ابیتُ عِنْدَ رَبّى یُطْعِمُنى وَ یَسْقینى" فرماید. خدایا، این چه بیتوته است که در دار الخلوتِ انسْ، محمّد (ص) را با تو بوده؟ و این چه طعام و شراب است که با دست خود این موجود شریف را چشاندى و از همه عوالم وارهاندى؟ آن سرور را رسد که فرماید: "لى مَعَ اللَّه وَقْتٌ لا یَسَعُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبىٌّ مُرْسَل"؟ آیا این وقت از اوقات عالم دنیا و آخرت است؟ یا وقت خلوتگاه «قاب قوسین» و طرح الکونین است؟ چهل روز موسى کلیم، صوم موسوى گرفت و به میقات حق نایل شد و خدا فرمود:" تَمَّ میقاتُ رَبِّهِ اربَعینَ لَیْلَةً". با این وصف به میقات محمّدى نرسد و با وقت احمدى تناسب پیدا نکند. به موسى علیه السلام در میعادگاه "فَاخْلَعْ نَعْلَیْک" خطاب رسید، و آن را به «محبت اهل» تفسیر کردند، و به رسول ختمى امر به «حبّ على» شد. در قلب از این سرّ جذوه اى است که دم از او نزنم؛ تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل»
کتاب «آداب الصلوه» نوشتۀ امام خمینی - صفحۀ: ۱۱۰
یامحمّد و یاعلی ، یاعلی و یا محمّد.