یک: عدالت مد شده. مثل آزادی که مد شده بود دهه هفتاد. مد شدن یک چیز به معنای بد بودن آن نیست لزوما. اما زنگ هشداری است که اگر خوبی محض هم باشد ممکن است از درون تهی شود. هر جنسی در بازار مد میشود تقلبیاش هم هزاربرابر تولید میشود. الآن دیگر پایهگذاران بیعدالتی در جمهوری اسلامی هم در نامه سرگشادهشان از کاخهای سلطنتیشان فریاد واعدالتا سر میدهند. دیگر کسانی که شاید از مال دنیا یک بیسکوئیت اشتراکی دارند و اما آن را هم حاضر نیستند بین خودشان و برادر کوچکترشان درست تقسیم کنند هم عدالتخواه شدهاند. مد شده، پس خریدار دارد و خوب فروش میرود: عدالت. دیگر کسانی که پا روی دهان اعتراض به حق دیگران گذاشتهاند هم گردن از پنجره کشیدهاند برای اعتراض به بیعدالتی.
دو: عدالت یک مفهوم ساده اخلاقی است. سیاسی نیست. از خود ما شروع میشود. از زندگی خانوادگی کوچکمان. از محل کارمان. از جمع دوستانمان. عدالت از پایین شروع میشود. عدالتی که بخواهد اول از بالا، از حوادث بزرگ، از روزنامهها و هیاهوها شروع شود عدالت نیست، رویاست، شعار است، کمپین تبلیغاتی است و مسئولیتگریزی است. جدا از ظالمها، متقلبها، شارلاتانها و ریاکارها، بسیار کسان را دیدهام که در ماجراهای بزرگ رسانهای فریادهای حماسی عدالتخواهانه سر میدهند اما بغل گوش خودشان بیسروصدا گوش دیگران را میبرند، ایشان هم میبینند و چیزی نمیگویند. با این لایکها و کامنتها عدالت محقق نمیشود. اول دور و بر خودت را ببین، اول بفهم چه دارد میگذرد اطرافت و حق و عدل را در همانجا پیاده کن، بعد بیا از کار این و آن ایراد بگیر. تو اگر جای این مسئولان بودی چهبسا هزار برابر بدتر بودی. باور کن حدت همین است فعلا.
سه: الآن بیشتر از خود عدالت، فحشدادن به بیعدالتی مد شده. بیشتر از تلاش برای تحققش، بیشتر از ستایش جلوههایش، فقط شکایت و داد و قال رایج است. البته این داد و قال کمارزش نیست، ولی اگر با تلاش برای تحقق عدالت و تقدیر و حمایت از عادلان همراه نشود جسارتا زر مفت است، رجز ترسو از بالای درخت است، فلان در بازار مسگرهاست. ندیدن بیعدالتی اگر با دیدن عدالت و ایجاد و رعایت عدالت همراه شد تازه میشود یکی از مراحل سهگانۀ قیام به عدل و قسط.
چهار: در همین ماجرای طبری همۀ ما از تباهی و زشتی این مرد سخن گفتیم، از لزوم بازخواست از حامیانش حرف زدیم، همه تبهکاری و فضاحت طبری را دیدیم و نمایش دادیم، اما هیچکس «محکوم شدن» این مجرم را در دادگاه فرزندان انقلاب ندید. مثل طبری و بدتر از طبری همواره و در همه جای دنیا بودند و هستند، اما در کمتر سرزمینی شده چنین فردی با اینهمه نفوذ و رندی و گردنکلفتی به دام بیفتد و متهم شود و راهراهپوش. این هم دیدن دارد و کسی که نتواند یا نخواهد ببیند خودش از عدالت دور است. از طرفی ما مشایخ و دانیالزاده و قاضی منصوری و انوشه و قاسمزاده و همه همدستان طبری را میشناسیم و میشناسانیم، اما جبهۀ مقابل را نه، چه آنان که دنبال پرونده طبری بودند در خود قوه قضاییه و عاقبت گیرش انداختند (طبعا رییسی به تنهایی و بیدلیل نمیتوانسته او را برکنار متهم کند) چه انبوه کسانی که دربرابر طبری و طبریها ایستادگی کرده بودند و طی اینهمه سال زیر پای این جماعت فاسد له شده بودند. مثل بازپرس فراهانی و حمیدرضا رستمی و خیلیهای دیگر که نمیشناسیمشان. عقلا میدانند همین دادستان رسول قهرمانی چه ریسک عظیمی را به جان خریده که اینگونه در این جایگاه قرار گرفته است.گرچه به ما خارج از گودها باشد میگوییم: خب وظیفهاش است! همچنین است موضوع تاجگردون در مجلس. همچنین است انبوه خائنان و مفسدان و دزدان گردن کلفتی که اصلا در زمان همین آقای آملی لاریجانی محکوم شدند: بابک زنجانی، قاضی مرتضوی، محمدرضا رحیمی، مهدی هاشمی، حسین فریدون و ... آیا جوانان پرشور و عدالتخواه برای مبارزه با این مفاسد و محکومیتشان به کسی دستمریزاد گفتند؟
بله در جامعهای که تحقق عدالت ارزش نیست، در جامعهای که قهرمانان عدالت شناخته نمیشود و قدر نمیبینند و تنها ناقضان عدالت به تیتر اول روزنامهها میرسند و هشتگشان ترند میشود عدالت ریشه نمیدواند. در جامعهای که مردمش یاد نمیگیرند از تماشای تحقق عدالت لذت ببرند، نتیجه تنها افسردگی و خمودگی از تماشای بیعدالتی است.
محکوم شدن طبری در قوه قضائیه و اخراج تاجگردون از مجلس یعنی ایران امروز با همه مشکلاتش در شاخصۀ عدالت از بسیاری از کشورها جلوتر است. یعنی انقلاب اسلامی نقطه ضعف امروزینش را شناخته است و دارد با آن مقابله میکند. اما بسیاری از رسانهها و احزاب سیاسی گوناگون به خاطر منافعشان ماجرا را جوری دیگ روایت میکنند تا ذهن و کنشگری ما به سمتی غیر از حمایت از تحقق عدالت هدایت شود.
پنج: اینجا هم باز کم کاری اهالی رسانه و هنر و فرهنگ آشکار است. اگر در همین سیستم قوه قضاییه کشورمان کسی مثل شهید سید اسدالله لاجوردی قدر میدید، اگر قوه قضاییه حمایت میکرد تا سینمایی باشکوهی از زندگی این مرد سالم و صادق ساخته شود، اگر هنرمندان چنین افرادی را میشناختند و میشناساندند به نوجوانان و جوانان ایرانی، شاید طبریبودن ارزش نمیشد در قوه قضاییه و چنین پروندهای را لااقل با چنین وقاحتی شاهد نبودیم.
جای خالی سینمای عدالت و کلا هنری که عدالت را ببینید و روایت و ستایش کند خالی است. لازم هم نیست خیالپردازی و افسانهسرایی شود، کافیست همین پروندههای جنجالی و به نتیجه رسیده و موفق را با هنرمندی و صداقت به سینما ببریم. و مطمئن باشیم اگر ما این کار را نکنیم دشمنانمان با دروغ و دغل و وارونمایی این کار را میکنند.