این روزها روزهای روضه است. هم روزهای شنیدن و خواندن و فهمیدن و به یادسپردن مسائل و مصائب بانوی بانوان جهان (سلام خدا بر ایشان) و هم روزهای گریستن. بعضی از فکرها و فهمها ناگزیرند از گریستن، و اگر کسی بگوید نیازی به گریستن نیست و و مطالعه و دانستن و فهمیدن کافیست، معلوم است در همان فکر و فهم هم فقط مدعیاست.
پس خوش به حال کسانی که در این امور بتوانند بفهمند، بهیاد بسپرند و بگریند؛ آنگاه بگویند، بهیادآورند و بگریانند. واقعاً خوش به حال کسی که صدای گرمی دارد و میتواند با اخلاص و با دل شکسته روضۀ حضرت زهرا را بخواند. من حتی صدای گرم را هم ندارم، چه رسد به ویژگیهای دشوارترش. پدرم صدای خیلی خوبی دارد و مادرم دوستداشت من روضهخوان حضرت زهرا و امام حسین (علیهماالسلام) شوم، شاید چون فکر میکرد آن صدا به من هم ارث میرسد؛ ولی آن ارث نرسید و آن آرزو هم محقق نشد. هرگاه نوحه یا شعر مرثیهای میگویم و حنجرۀ گرمی آن شعر را میخواند و گوش عاشقی آن شعر را میشنود، بیشک خیلی خداراشکر میگویم؛ هرچند میدانم «اثر» خاص و خاسته از نفس و حنجرۀ خواننده و گوش و دل شنونده است. اما بالاخره شعر من هم خودش را قاطی ماجرا کرده. حس میکنم بدون داشتن بلیط و پنهانی سوار اتوبوس بهشت شدهام. ولو در ایستگاه بعدی بفهمند کیستم و پیادهام کنند؛ یک ایستگاه هم یک ایستگاه است. «یک ایستگاه در بهشت».
در پوشۀ «میثم مطیعی»ام چهار قطعۀ صوتی با موضوع فاطمیه و با شعر خودم را پیدا کردم. آقای مطیعی واقعاً لطف کردهاند با وجود اینهمه شاعر خوب و بهتر از من، گاهی از من هم شعر خواستهاند. آن چهار عبارتاند از: سه روضه و یک نوحه. نوحه را دوست دارم. یک روضه را خیلی دوست دارم و دو روضه را نه خیلی. هرچند بابت همانها هم خدا را شاکرم. از آن دو روضه که خیلی دوستشان ندارم یکی تقصیر شعر خودم و دیگری تقصیر طرف دیگر ماجراست!
آن روضه که خیلی دوستش دارم، بسیار کوتاه است. لطف میکنید اگر بشنوید. اگر یک نفر هم این روضه (یا دیگری) را بشنود و بپسندد و بگرید بر مرثیۀ حضرت فاطمه (سلامالله علیها) من حاجتم را از وبلاگنویسیام گرفتهام. این روضه بهنظرم بسیار هنرمندانه و زیباست. یعنی اجرایش توسط آقای مطیعی. در این روضۀ کوتاه تا حدی از سنت آواز ایرانی استفاده کرده است. چیزی که کمتر در روضههای ایشان شنیدهام. موضوع روضه مربوط به روز شهادت (یعنی پس از شهادت) حضرت فاطمه زهرا (سلامالله علیها) است. شعرش را هم (با همه سرعت و محدودیت سرایش) دوست دارم. یک بیت دیگر هم داشت که بیت دوم بود اما آقای مطیعی یا شاید هم دوست شاعرم گفتند خوب نیست، حذفش کن. کنارش گذاشتم، ولی آن موقع حس لطیفی داشتم و این بیت را مناسب حس و حالم و حس و حال موضوع میدانستم:
دانشآموز دبستان خدا
بازمیگردی به بستان خدا
حس من حس آرامش حضرت زهرا (سلامالله علیها) پس از پایان گرفتن رنجها و قدرناشناختنها، با شهادتشان بود.
دانلود «فاطمه! دست علی یار تو باد»
در نوحه، آقای مطیعی بند دوم را خیلی دوست داشت و با بند اول مشکل داشت. میگفت مردم معنای «باد مهرگان» را نمیفهمند. من گفتم اولاً شما استاد دانشگاهی و هیئتتان هم دانشگاهی است، اینجا ایرادی ندارد کمی سطح بالاتر برود. دوما در آهنگی محرمی و بسیار معروف با شعر استاد ما هم این واژه هست و ... خلاصه حرف مرا با دلی مکروه قبول کردند. الغرض: بادمهرگان بادی است که در فصل پاییز میوزد وبا خود پیام نیستی (و ریختن شاخ و برگ درختان و سبزی و گلهای باغ) را دارد. همان باد خزانی. همچنین آقای مطیعی گفتند اگر میشود گریزی هم به موضوع حجاب بزنم؛ من بی اکراه و با اعتقاد گفتم چشم.
دانلود نوحه «وای از آن غربت شبِ دریا»
این (همان است که تقصیر شعر خودم است) از همه قدیمیتر است. شعر را الآن خیلی دوست ندارم و مخصوصا بهنظرم به درد روضهخواندن نمیخورد.
دانلود «به حال ما در و دیوار خانه میگرید»
این (که اجرایش را خیلی موفق نمیدانم) هم مربوط به پس از مراسم تدفین حضرت زهرا سلام الله و از زبان مولاعلی (ع) است. البته روضۀ آقای مطیعی خیلی خوب است مثل همیشه، منظورم خوب چفت نشدن شعر با روضه است. شاید چون طولانی بود، خوب مدیریت نشد ولی بعضی بیتهایش را هنوز خیلی دوست دارم، از جمله این:
دنیا برای مردم دنیا بماند
تنها برای مرتضی زهرا بماند